محمدرضا باباگلي
سال هاي سال، يكي از تعاريف «سينماي مستند» عبارت بود از «ضبط بي واسطه رويداد جلوي دوربين». اما بعدتر اين تعريف كه نمي توانست جامع و مانع باشد و مثلاً نوع هاي ديگري از مستند - نظير مستند بازسازي شده - را دربر گيرد، تغيير كرد. به هر حال اكنون اين تعريف با يك تركيب گويا و موجز كامل تر شده است: «فيلم مستند يعني ضبط رويدادي واقعي، كه از صافي ذهن فيلمساز عبور كرده، براي رسيدن به حقيقت». اينكه رويدادِ در حال وقوعي عيناً فيلمبرداري شود، مي تواند به يكي از جنبه هاي فيلم مستند اشاره كند، اما نمي تواند ماهيت و روندي را كه در همه ابعاد يك فيلم مستند اتفاق مي افتد توضيح دهد.مايكل مور در فيلم «بولينگ براي كلمباين» دقيقا از تعريف دوم متابعت مي كند و با عبور دادن رويدادها از صافي ذهن خود، موفق مي شود قطعات پازلي را كنار هم بچيند كه ما را به حقيقتي عجيب، بزرگ و حتي باورنكردني رهنمون شود.
زمينه سازي موضوع
«بولينگ براي كلمباين» با حضور مايكل مور - كارگردان فيلم - در يك بانك شروع مي شود. او از طريق يك آگهي اين بانك را پيدا كرده. در متن آگهي گفته شده كه هر كس در اين بانك حساب باز كند، يك قبضه اسلحه مجاني دريافت مي كند. در حين گفت وگوي مور با كارمند بانك، متوجه مي شويم كه بانك، واسطه و نمايندگي فروش يك شركت اسلحه سازي هم هست و از همين نقطه، تناقض شگفت انگيزي كه مايكل مور مي خواهد آن را به نمايش بگذارد آغاز مي شود. خانم كارمند اشاره مي كند كه صدها قبضه اسلحه در گاوصندوق نگهداري مي كنند و مور مي پرسد كه «اين عجيب نيست؟» پس از ارائه مجموعه اي از تصاوير آرشيوي و خبري مربوط به اسلحه، يك «كمدين سرپايي» را مي بينيم كه در كلوبي برنامه اجرا مي كند. در آمريكا هر كمدين سرپايي، ويژگي خاص خود را دارد و از موضوعات خاصي براي گرم شدن برنامه اش استفاده مي كند. كمدين موردنظر سياه پوست است و جملات با نمكي در مورد كشتار با اسلحه مي گويد. او پيشنهاد مي كند مهم نيست كه همه اسلحه داشته باشند يا نه، مهم اين است كه قيمت گلوله را بايد پنج هزار دلار تعيين كرد. به اين ترتيب، ديگر هر كسي در خيابان راه نمي افتد كه اگر از كسي دلخوري داشت، او را به گلوله ببندد! مور، با كنار هم قراردادن بخشي از واقعيت هاي روزمره زندگي آمريكايي، مي خواهد به تدريج به هسته اصلي موضوع فيلمش نزديك شود. اما او هنوز مسير بيشتري را براي برهم انباشتن اطلاعات و در اختيار قرار دادن آنها بايد طي كند. بنابراين، به سراغ عده اي غيرنظامي مي رود كه در مزرعه اي دورافتاده تمرين تيراندازي مي كنند. آنها براي تمرين تيراندازي، از هدف هاي خمره اي شكل بولينگ استفاده مي كنند. يكي از آنها دليل اين كار را شباهت كلي اين شي با اندام اصلي انسان (سر، تنه، پاها) عنوان مي كند. پس از آن، مور درباره دليل حمل اسلحه توسط آنان سوالاتي مي پرسد. آشكارترين جواب اين است: «هر آمريكايي براي اينكه بتواند وظيفه و مسئوليت بپذيرد، بايد يك اسلحه داشته باشد». براي تكميل شدن دايره «مقدمه» در فيلم «بولينگ براي كلمباين»، مايكل مور، به تشريح موقعيت دو مردي مي پردازد كه پيشتر در همان مكان تمرين تيراندازي مي كردند و بعدها با بمبگذاري در يكي از ساختمان هاي مهم و بزرگ، موجب كشته و زخمي شدن عده بي شماري شدند. مور با برادر يكي از دو فرد مورد اشاره - كه خود نيز متهم بوده ولي به دليل فقدان مدارك آزاد شده - گفت وگو مي كند. در لابه لاي حرف هاي مرد، او مي گويد كه يك اسلحه مگنوم - قوي ترين نوع كلت - را هنگام خواب، زير بالشش مي گذارد. در ميانه صحبت ها، مور از او مي پرسد: «چرا روش گاندي روبه كار نبريم؟ اون اسلحه اي نداشت اما يكي از بزرگترين امپراتوري ها رو شكست داد. » و مرد بينوا مي گويد: «در اين مورد اطلاعي ندارم!» مور، با استفاده از چند گفت وگوي ديگر (از جمله دو جوان از همان دبيرستان كه به شرارت معروف بودند و رئيس بزرگترين كارخانجات اسلحه سازي كلمباين) دايره اطلاعات كليدي و مقدماتي را براي ورود به هسته مركزي موضوع فيلمش كامل مي كند. موضوع فيلم، كشتار دبيرستان كلمباين است. دبيرستاني كه در تاريخ بيستم آوريل سال ۱۹۹۹ ميلادي در ساعت حدود يازده و چهل و پنج دقيقه صبح، شاهد حمله مسلحانه دو نفر از شاگردان مدرسه به همكلاسي هايشان بود. آن دو، همه كساني را كه در كتابخانه مدرسه مشغول مطالعه بودند به رگبار گلوله بستند و پس از كشتن و زخمي كردن ده ها نفر، خودكشي كردند. حادثه اي كه حتي كلينتون - رئيس جمهور وقت آمريكا - از پشت تريبون كاخ سفيد درباره آن صحبت كرد.
نقطه عطف
اكنون، ذهن مخاطب به قدر كافي از آنچه فيلم مي خواهد بگويد آكنده است كه فيلمساز بتواند وارد هسته مركزي فيلم شود. تصاوير تاثيرگذار مربوط به مدرسه كلمباين، آغاز مي شود. آنچه درباره تعريف سينماي مستند گفتيم، در اين نماها حضوري جدي مي يابند. اينجا، فيلمبرداري از واقعيت صرف بي معناست. آنچه به اين صحنه هويت و تشخص مي بخشد، عبور رويداد از صافي ذهن فيلمساز است. دوربين، گوشه و كنار مدرسه را مي كاود. همه جا خالي از افراد است: راهروها، اتاق ها، سالن ها و كلاس ها. دوربين به كاوش خود ادامه مي هد اما هيچ چيز عجيبي در تصاوير ديده نمي شود. آن چه به اين نماها روح مي بخشد، حاشيه صوتي است. در حالي كه تصاويري از مدرسه خلوت را شاهديم، آدم هاي مختلف، رويداد آن روز را تشريح مي كنند. صداها در هم مي آميزد و به اين ترتيب، ابعاد وسيع اين اتفاق ناگوار، با انبوهي از حرف ها و نقل قول ها عيني مي شود. اين تركيبِ نماهاي خالي مدرسه و حرف هاي شاهدان را، موسيقي دراماتيكي همراهي مي كند كه موضوع را از هر تشريح ديگري بي نياز مي سازد. اما براي رسيدن به نقطه اوجي دراماتيك در كانون اين فصل، تصاويري از يك دوربين ويدئويي مداربسته موجود در محل (تصاويري واقعي يا بازسازي؟) به نمايش گذاشته مي شود. به اين ترتيب، مخاطب كاملاً درگير رويداد مي شود و به تجزيه و تحليل مسئله در ذهن خود مي پردازد؛ نكته اي كه اساسي ترين وظيفه يك «مستند حقيقت جو» است. همه آن اطلاعات، گفت وگوها و صحنه هاي مقدماتي براي رسيدن به دلايل چنين اتفاقي بود. نتيجه چنان نگرشي كه در مقابل افتتاح حساب در بانك، به مشتريان خود اسلحه مجاني مي دهد، به چنين فاجعه اي منجر مي شود. رويداد به تدريج از صافي ذهن فيلمساز عبور مي كند تا به حقيقت برسد. آن مقدمه و اين نقطه عطف، مي تواند به گسترش مضمون فيلم - يعني خشونت قتل در آمريكا و تاثيرات حمل آزاد اسلحه - كمك كند.
گسترش موضوع
اكنون فيلمساز، مسئله حمل سلاح در مدارس را واشكافي مي كند. صحنه اي را ترتيب مي دهد كه طي آن پسربچه اي حدوداً ده - دوازده ساله، شروع مي كند به بيرون آوردن يك كلت خيلي كوچك از جيب شلوارش. بر روي اين تصاوير، حرف هاي فردي را مي شنويم كه درباره لباس واحد (يونيفورم) در مدارس حرف مي زند و توضيح مي دهد كه در شكل فعلي كنترل فرد مهاجم مشكل است. پسربچه همچنان كلت هاي ديگري را از جيب هاي ديگرش بيرون مي آورد تا اينكه اين روند با بيرون آوردن يك مگنوم و يك تفنگ تمام مي شود. او، در مجموع سيزده اسلحه از شلوارش بيرون مي آورد!
مور، فصل كاملي از فيلمش را به ارائه يك نقاشي متحرك (كارتون) اختصاص مي دهد كه طي آن به ابعاد تاريخي شكل گيري كشور آمريكا مي پردازد و در خلال آن به تدريج به دلايل استفاده مفرط از اسلحه در اين كشور اشاره مي كند. پس از آن، ميان نحوه زندگي آمريكايي ها و كانادايي ها مقايسه اي صورت مي گيرد. آماري از مرگ با اسلحه در كشورهاي مختلف ارائه مي شود كه آمريكا با ۱۱۱۲۶ مرگ با سلاح - در مقابل حداكثر ۴۰۰ نفر در بالاترين آمار ساير كشورها - قهرمان بلامنازعه اين ركوردگيري است. معناي اين اطلاعات، جست وجو براي رسيدن به حقيقت است. تنها و تنها در سايه تحقيق است كه مي توان مستندي عميق و تاثيرگذار ساخت كه بي آنكه شعار بدهد، بتواند ابعاد وسيعي از موضوع را وارسي كند و با مخاطب در ميان بگذارد.
ساختار / طنز
مايكل مور در فيلم «بولينگ براي كلمباين» از همه شيوه هاي آشنا در مستندسازي بهره مي گيرد تا بتواند ابعاد بيشتري از موضوع را بشكافد و بر جذابيت فيلمش بيفزايد. تصاوير مستند آرشيوي، بازسازي تصاوير در قالب آرشيوي، مصاحبه، تصاوير واقعي از يك رويداد (نظير حضور گزارشگران تلويزيوني در سالگرد مرگ كودك شش ساله)، انيميشن و وُله هاي گرافيكي عمده رويكردهاي مايكل مور براي ساختار بصري فيلم هستند. جدا از اين رويكرد، مور به شكلي با نمك از عنصر «طنز» در طول فيلم سود برده است تا بتواند از اين روش، علاوه بر تاكيد بر گاه مضحك بودن موضوع، به هجو نظام و نگرش حاكم بر زندگي آمريكايي ها بپردازد. او در برخوردها و مصاحبه هايش، گاه و بي گاه سوالات طنزآميزي از طرف مقابل مي پرسد؛ مثل فصلي كه در چهارراه فلورانس و نرماندي در لوس آنجلس مي گذرد و مور درباره آلوده بودن هوا و در نتيجه ديده نشدن تابلوي هاليوود با مامور پليس حرف مي زند. براي اينكه بفهمد آيا كانادايي ها درهاي خانه هايشان را واقعاً قفل نمي كنند، به سراغ خانه اي مي رود و در را باز مي كند. مرد بيرون مي آيد و گفت وگويي ميان آنها صورت مي گيرد. در پايان، مور از اينكه سرزده در را باز كرده عذرخواهي مي كند و مي گويد: «خيلي ممنون كه منو با تبر نزدي!»
نتيجه گيري
در اواسط فيلم، مايكل مور چند صحنه مربوط به گردهمايي «انجمن ملي دارندگان اسلحه گلوله زني» را نشان مي دهد كه رياست آن با «چارلتون هستون» بازيگر معروف هاليوودي است. اما مور، خودداري از كف نمي دهد تا يكي از فصل هاي كليدي «بولينگ براي كلمباين» را كه به گفت وگو با اين بازيگر اختصاص دارد، بي درنگ پس از صحنه هاي گردهمايي ها بياورد. او از اين فصل گفت وگو كه در خانه هستون انجام مي شود، براي نتيجه گيري فيلمش استفاده مي كند. او موفق مي شود با صراحتي مثال زدني و با پرسش هايي موثر، اين بازيگر معروف را كه مبلغ جدي داشتن سلاح در آمريكاست در تنگنايي اخلاقي قراردهد كه به قتل كودك شش ساله مربوط مي شود. هستون كه فاقد دركي درست از موقعيت خود به عنوان يك انسان است، صرفاً واكنش آمريكايي مآبانه خود را بروز مي دهد. هنگامي كه نمي تواند استدلال كند، صحنه را ترك مي كند.
«بولينگ براي كلمباين» نمونه اي مثال زدني و قابل اعتنا در مستندسازي است. نمونه اي كه مي توان بارها و بارها به تماشايش نشست و در زمينه طرح يك موضوع از طريق استفاده مناسب از انواع رويكردهاي فيلم مستند، به نتيجه اي شگفت انگيز دست يافت. توصيه مي كنم اگر اين فيلم را نديده ايد، اين امتياز را از دست ندهيد.