سه شنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۲ - شماره ۳۰۶۸- June, 3, 2003
طعم آمريكايي
پنجاه و ششمين جشنواره كن به نفع آمريكا تمام شد
گروه ادب و هنر،محسن آزرم:«كن چه جور جايي است؟ اين از آن سوال هاست كه آدم فكر مي كند مي شود خيلي سريع جوابش را داد. ولي نمي شود، چون واقعاً سوال سختي است. خب، كن هم جايي است مثل همه جاهاي ديگر، با اين تفاوت كه يك مقدار روشنفكري در فضايش هست. به نظرم كفايت مي كند، نه؟»
014160.jpg
برنده نخل طلاي كن و برنده بهترين جايگزيني كارگرداني براي فيلم فيل

«كويينتين تارانتينو» كارگردان خوش قريحه سينماي آمريكا، اين حرف ها را در حالي مي زند كه امسال مجال رفتن به كن را نيافت. تازه ترين (و در واقع چهارمين) فيلم بلند او «بيل را بكش» تمام نشد و فرصتي پيش نيامد تا فيلمش در كنار باقي فيلم هاي بخش مسابقه به نمايش درآيد و يكي از نامزدها و شايد برنده نخل طلا شود. «تارانتينو» اين حرف ها را در روزهاي پاياني كن زد، فيلم ها تقريباً به نمايش درآمده بودند، اما استقبال عمومي آن گونه كه بايد نبود. فيلم ها انگار به روال سابق نبودند و جز دو سه فيلم، بقيه رغبتي را براي ديدن برنمي انگيختند. هيچ اتفاق خاصي نيفتاد. كسي حرف مهمي نزد و تماشاگران حرفه اي اين جشنواره، زياد از حد كف نزدند. همه، ساكت، به پرده سفيد زل مي زدند و چشم مي دوختند به فيلم ها و تصويرهايي كه هيأت انتخاب از ميان دو هزار و چهارصد و نود و هشت فيلم انتخاب كرده بودند. پنجاه و دو فيلم از بيست و چهار كشور انتخاب شد و به نمايش درآمد. پنجاه و ششمين دوره جشنواره كن شباهت زيادي به دوره هاي قبل نداشت، اما در يك چيز با آنها مشترك بود: غافلگيري! امسال هم در كمال حيرت و تعجب، جايزه به فيلمي داده شد كه هيچ كس فكرش را نمي كرد. در جشنواره كن اگر همه چيز تغيير كند باز هم عنصر غافلگيري سر جايش خواهد ماند. اين هم نشانه اي است براي آنكه باور كنيم مديران كن قاطعانه روي حرفشان ايستاده اند.
• • •
سال گذشته در كن
دوره پنجاه و پنجم كن نقطه شروع خوبي است براي رسيدن به دوره تازه. سال پيش، زماني كه «رومن پولانسكي» به خاطر فيلم درخشان «پيانيست» نخل طلا را از آن خود كرد، حيرت و پرسش در آن واحد سراغ همه آن هايي آمد كه خبر را شنيدند يا تصويرهاي خبري را تماشا كردند. سال پيش «آكي كوريسماكي» جايزه بزرگ را برد و «كاتي اوتينن» كه در فيلم او يعني «مرد بدون گذشته» بازي مي كرد، بهترين بازيگر زن شد. هيأت داوران جايزه اش را به «اليا سليمان» داد كه تصويري درست و در عين حال استثنايي از وضعيت فلسطيني ها در سرزمين به تصرف درآمده شان بود. «پل تامس اندرسن» و «ايم كوان تائك» هم جايزه بهترين كارگرداني را به طور مشترك بردند، اولي به خاطر فيلم «منگ عشق» و دومي به خاطر «چرخش هاي آتشين قلم» جدا از اين ها اما، آن چيزي كه دوره پيش را به يادماندني كرد، جشنواره هاي پس از آن بود كه بي هيچ استثنايي «پيانيست» را به عنوان بهترين فيلم برگزيدند. از «سزار» و «بفتا» گرفته تا برسيم به «اسكار». فيلم دل انگيز «پولانسكي» درباره اهميت زنده ماندن و هنرمند ماندن، تحسين همه را برانگيخت. اما به سختي مي توان حدس زد كه برگزيده امسال كن چنين بخت بلندي را داشته باشد. شايد اگر اين اتفاق بيفتد، كن اعتباري ديگر را هم كسب مي كند: افتخار كشف فيلم هايي درخشان. . .

مهماني بدون مهمان
كن يكي از آن جشنواره هايي است كه همه سينماگران را جذب مي كند و به طرف خودش مي كشاند. حالا تفاوتي نمي كند كه از طرفداران سينماي هنري باشند يا نه. در واقع كن يك مهماني بزرگ سينمايي است كه فرانسوي ها برگزار مي كنند و از همه دنيا كساني براي اين مهماني دعوت مي شوند. به همين دليل است كه انبوه عكاس ها در اين جشنواره حاضر مي شوند و پشت هم از كارگردان ها و بازيگرها عكس مي گيرند. عكس هاي كن هميشه به همين دليل معروف هستند. اما به رغم همه اين ها امسال اين مهماني، شور و حال هميشگي اش را نداشت. اين نبود شور و حال شايد به مراسم اسكار امسال بازگردد كه بسيار آرام و بدون هيچ حاشيه جنبي اي برگزار شد، آن هم زماني كه آمريكا به عراق حمله كرده بود و همه دنيا به تصويرهاي هولناكي چشم دوخته بودند كه روي صفحه تلويزيون ها مي آمد. با تمام شدن مراسم اسكار، مديران كن كم كم آماده برگزاري مهماني خودشان شدند. سياستمداران آمريكايي و فرانسوي از همان روزهاي آغازين جنگ، جدال لفظي شان را شروع كردند و تقابل هميشگي فرانسوي ها و آمريكايي ها دوباره آغاز شد و پررنگ تر از بارهاي پيش شايد ادامه يافت. طبيعي است كه در اين ميان رابطه هاي فرهنگي هم كم كم دچار تغيير شوند و دگرگوني شان آشكار شود. همين چيزها باعث شد كه «ادرين ووتني» مدير جشنواره لندن واكنش نشان دهد و بگويد كن روي فيلم هاي سينمايي تمركز مي كند، نه روي مسائل سياسي دولت ها و تازه اين در حالي است كه انگلستان رفيق و يار آمريكا در جنگ عراق به حساب مي آيد.
با اين حال اما در مراسم افتتاحيه كه چهارشنبه شب، چهاردهم ماه مه برگزار شد جاي خالي سينماگران جهاني و بازيگران آمريكايي كاملاً احساس مي شد. جشنواره كن كه به قول نويسندگان «كايه دو سينما» رفته رفته به پايتخت «سياره سينما» بدل شده، به حضور مهمان هايي غيرفرانسوي عادت دارد و تفاوتي نمي كند اين مهمان ها، بازيگران و كارگردان هاي معروف و مشهور باشند يا سينماگران مستقل و بدون پشتوانه اي كه وعده گاه شان اين جشنواره هنري است. ديده شدن و به تماشا گذاشته شدن در كن اصلاً از آن مسائلي است كه فقط خاص اين جشنواره است و به همين دليل بهترين كارگردان ها و بازيگرها هنوز مايل هستند كه كارشان در كن ارزيابي شود. زماني «لوئيس بونوئل»، «فدريكو فليني»، «روبر برسون» مي كوشيدند كارشان بار اول در كن به نمايش درآيد. در سي سال اخير هم «مارتين اسكورسيزي» و كارگردان هايي ديگر عملاً پاي ثابت كن بوده اند. اما امسال همه چيز تغيير كرده بود و آن چهره هاي آشنا در كن ديده نمي شدند. در واقع حتي مراسم افتتاحيه امسال كن هم شور و حال سابقش را نداشت و آدم هاي اسم و رسم دار در آن حضور نداشتند، جز البته تعداد انگشت شماري از هنرمندان آمريكا مثل «تام كروز» و «پنه لوپه كروز» حتي «نيكول كيدمن» ستاره خوش اقبال سينماي آمريكا كه فيلم «داگويل» را در جشنواره داشت، صبر كرد «پنه لوپه كروز» از كن خارج شود و بعد پا روي فرش قرمز بگذارد. بيشتر تحليلگران و كارشناسان سينمايي كه در كن حاضر بودند، عقيده دارند كه عدم استقبال از جشنواره امسال، بيشتر ريشه در تيرگي رابطه دولت ها در قبال مسئله جنگ عراق دارد. از سوي ديگر سندروم سارز هم مزيد بر علت شد و مهماني باشكوه برگزار نشد. . .

• به ياد مي آورم
014170.jpg
۱۰ سال پس از فليني كن ياد او را گرامي داشت

چند سال پيش، منتقدان «كايه دو سينما» نوشتند كه سرنوشت فيلم ها هرچند غالباً در كن رقم زده مي شود، با اين همه حرف اصلي را چگونگي برخورد منتقدان و تماشاگران مي زند. معناي ساده و روشن نويسندگان «كايه دو سينما» چيزي جز اين نيست كه سياست هاي كن هرچه باشد و مديرانش هر خط مشي اي را كه انتخاب كنند، بازهم در نهايت اين تماشاگران هستند كه معلوم مي كنند آن سياست ها درست است يا نه و جايزه اي كه داده شده به حق بوده يا بر اساس سياست ها پشت پرده و از سر اجبار آن را بخشيده اند. غريب ترين چيزي كه در مراسم كن امسال به چشم مي خورد برخورد سرد منتقدان بود. بيشتر فيلم ها از نگاه منتقدان، ارزش نداشتند و در زمره فيلم هاي بد جاي مي گرفتند و باقي فيلم هاي متوسطي بودند كه معلوم نبود چرا هيأت انتخاب آنها را برگزيده اند. آنها در يادداشت هاي انتقادي شان نوشته بودند كه جشنواره كن برگزار مي شود تا فيلم ها را گرامي بدارد، اما عملاً آنچه امسال شاهدش بوده اند، چيزي جز اين است. البته نمي توان گفت كه حركت امسال هيأت انتخاب كن قرار است رويه هر سال آنها شود، اما به هر حال اقدام پسنديده و مباركي نيست. به يك معنا، فيلم هايي كه امسال در كن به نمايش درآمدند، كمترين بازخورد نقد را داشتند و حتي تعداد نقدهايي كه روي «فيل» برنده نخل طلا در روزهاي جشنواره منتشر شد بسيار اندك بود. طبق يك سنت و در واقع قانون، فيلم هاي بخش مسابقه نبايد هيچ جا به نمايش درآمده باشند، پس طبيعي است كه ما هم در اين سوي دنيا، اين فيلم ها را نديده ايم و همه چيزهايي كه درباره چند فيلم مطرح كن مي نويسيم، به ما تعلق ندارند و از آن ناقدان فرنگي هستند كه در كن حضور داشته اند و فيلم ها را ديده اند، اين را هم به ياد داشته باشيد كه ما به فيلم هاي ايراني حاضر در كن نپرداخته ايم.

داگويل: فراري در كوه هاي راكي
«لارس فن تري يه» رابطه دوستانه اي با جشنواره كن دارد، رابطه اي صميمانه تر و دوستانه تر از آن چه فكر مي كنيد و خب، اين رابطه هم واقعاً طبيعي است. او پيش از اين ها دوبار مهمان كن بوده و هر دو بار جايزه اي را به دست آورده، بار اول سال ۱۹۹۶ با فيلم «شكستن امواج» و بار دوم سال دو هزار با فيلم «رقصنده در تاريكي». اين كارگردان خوش قريحه دانماركي يكي از بنيانگذاران سينماي بي پيرايه «دگما ۹۵» هم هست، فيلمسازي متفاوت كه ترجيح مي دهد دنيا و سينما را يك جور ديگر تماشا كند و نگاه خاص خودش را به ديگران هم نشان دهد. نويسندگان «كايه دو سينما» درباره «شكستن امواج» نوشته بودند: «جشنواره كن بار ديگر عاطفه و احساس و اشك را باز مي يابد. لارس فن تري يه با شكستن امواج، ملودرامي را با نگرشي شخصي در معرض تماشاي ما قرار مي دهد: ساكنان جزيره كوچك و پرتي در شمال اسكاتلند، در بند مذهبي هستند كه از قرون وسطي مي آيد؛ ولي در همان جا در همان حال، احساسات يك دختر جوان را، موسيقي روز دهه ۱۹۶۰ ضرباهنگ مي دهد. اصطكاك اين دو بينش متفاوت به يك تراژدي ختم مي شود و بيننده را دگرگون مي سازد. هيأت داوران نيز ترديد نمي كند و به فيلم جايزه مي دهد. » (ترجمه سعيد خاموش / تقويم سينمايي ماهنامه فيلم /۱۳۸۰) از همين يادداشت كوتاه هم مي شد فهميد كه مهر فن تري يه به دل فرانسوي ها افتاده و بالاخره جايزه را به او مي دهند. «رقصنده در تاريكي» كار بعدي اين كارگردان دانماركي (با بازي درخشان كاترين دونوو و بيورك) نخل طلاي سال ۲۰۰۰ را از آن خود كرد. بر همين اساس بود كه خيلي ها فكر مي كردند قرار است كار تازه او «داگويل» نخل طلا را ببرد، اما از آنجا كه عنصر غافلگيري در كن نقشي اساسي دارد، نام «داگويل »به عنوان برنده اعلام نشد. «نيكول كيدمن» شخصيت اصلي اين فيلم را بازي كرده و داستانش درباره زني است كه از دست يك گروه خلافكار فرار مي كند و به شهر دورافتاده اي مي رود كه در رشته كوه هاي راكي بنا شده، تا در آنجا پنهان شود و در امان باشد. «داگويل» قسمت اول يك سه گانه است كه «فن تري يه» قصد دارد درباره آمريكا بسازد. داستان فيلم در يك دكور استيليزه مي گذرد و فيلم فقط در همين پلاتو فيلمبرداري شده. «فن تري يه» مي گويد اولين كاري كه كردم انتخاب داستان بود. خوب يادم هست كه سينمايي  نويسان آمريكايي ايرادهايي را به «رقصنده در تاريكي» گرفتند، چون داستانش در آمريكا مي گذشت. من تا حالا آمريكا را از نزديك نديده ام. اما مسئله اين است كه هاليوود هم مدام فيلم هايي را توليد مي كند كه داستانشان در كشورهاي ديگر اتفاق مي افتد و ادعا هم مي كند كه دارد همه چيز را درست نشان مي دهد. قبول دارم كه آدم كله شقي هستم و اين كله شق بودن مهم ترين خصيصه اي است كه من دارم. براي همين تصميم گرفتم يك سه گانه درباره آمريكا بسازم و «داگويل» اولين قسمت اين سه گانه به حساب مي آيد. «داگويل» در كوه هاي راكي مي گذرد. اسم خيلي هوشمندانه اي است و آدم فكر مي كند لابد به يك افسانه يا يك داستان مصور مربوط است. آمريكايي كه من نشان داده ام به آينه اي شباهت دارد كه بايد قدرت تخيل آدم ها را به كار اندازد. من اهل واقع گرا تصوير كردن شخصيت ها نيستم و فكر مي كنم هر كس بايد قواعد بازي اش را خودش ابداع كند. فيلم بعدي ام «مندالاي» است، داستانش در جنوب آمريكا اتفاق مي افتد و مسئله اش نژادپرستي و تبعيض نژادي است. «نيكول كيدمن» به طور ضمني موافقت كرده كه باز هم با من كار كند، اما بايد حسابي مطمئن شوم وگرنه براي دو فيلم بعدي دو بازيگر ديگر انتخاب مي كنم...

فيل: كلمباين، برداشت دوم
هيأت داوران دوره پنجاه و ششم جشنواره كن در كمال ناباوري فيلم «فيل» ساخته «گاس ون سنت» را برنده نخل طلاي كن كرد و در عين حال جايزه بهترين كارگرداني را هم به «گاس ون سنت» داد. «گاس ون سنت» نخل طلا را از دست «ايزابل اوپر» بازيگر خوش قريحه سينماي فرانسه و جايزه بهترين كارگرداني را از دست «جرالدين چاپلين» گرفت. «فيل» داستاني است درباره اينكه انسانيت و دوست داشتن در آمريكا از بين رفته و آمريكا كم كم دارد از درون مي پوسد و چيزي به نابودي اش نمانده است. اگر مي خواهيد از اين فيلم بيشتر سر درآوريد، همين براي شما كفايت مي كند كه «گاس ون سنت» نسخه داستاني «بولينگ براي كلمباين» مستند درخشان «مايكل مور» را ساخته. واقعيت اين است كه به گمان خيلي ها «فيل» در مرتبه اي پايين تر از «داگويل» قرار مي گيرد، اما از آن جا كه «فن تري يه» پيش از اين ها نخل طلا را برده، هيأت داوران فيلم او را كنار مي گذارند و به كار «گاس ون سنت» جايزه مي دهند. در عين حال اين هم هست كه «فيل» نگاهي انتقادي و اصلاً ضدآمريكايي دارد و حالا كه فرانسه سر مسائل سياسي با آمريكا مشكل دارد، فرصت خوبي است تا واقعاً لج كند و دهن كجي اش را نشان دهد. احتمالاً به همين دليل هم بود كه هيأت داوران به رياست «پاتريس شرو» كارگردان فرانسوي و عضويت كساني مثل «استيون سودربرگ» و «مگ رايان» فقط به نخل طلا بسنده نكردند و جايزه بهترين كارگرداني را هم به «گاس ون سنت» دادند، اين اتفاق كمتر در كن مي افتد. خود «ون سنت» هم زماني كه رفت تا جايزه اش را بگيرد شگفت زدگي و حيرتش را اصلاً پنهان نكرد و گفت «اين موفقيت به دو چيز وابسته است، اول بخت و اقبال بلند و دوم معجزه. باور نمي كنم كه اين دو جايزه را به من داده اند. » كارهاي قبلي «ون سنت» كمابيش معروف هستند، فيلم هايي مثل «كابوي دراگ استور»، «آيداهوي خصوصي من» و «ويل هانتينگ خوب». اما اين فيلم تازه، يعني «فيل» اصلاً براي سينما ساخته نشده، بودجه اش بسيار محدوده بوده و با سه ميليون دلار براي يك شبكه تلويزيوني كابلي ساخته شده است. بازيگر حرفه اي هم در آن بازي نمي كند و بازيگرهايش همه دانش آموزان مدرسه اي هستند كه در غرب آمريكا واقع شده. روش «ون سنت» در «فيل» يكي روش مستندوار است كه مي كوشد تا يك روز از زندگي دانش آموزان مدرسه را تا پيش آمدن حادثه تلخ كشتار در مدرسه به شيوه اي واقع نما نشان دهد. «ون سنت» زماني كه جايزه اش را مي گرفت گفت: «در آمريكا رسم است كه با هر چيزي كاملاً سطحي برخورد كنند و خب ـ نتيجه اين سطحي نگري همين اتفاق هاي خشونت بار و تلخي است كه شاهدشان هستيم. من به نوبه خودم توقع دارم درباره چنين مسائل مهم و اساسي اي خيلي بيشتر از اين ها بحث شود. با اين همه از مديران جشنواره كن ممنونم كه بعد از سال ها رفت وآمد به اين جشنواره بالاخره جايزه هاي اصلي شان را به من دادند. . . »

روح يك مرد: موسيقي بلوز
«ويم وندرس» كارگردان سرشناس اهل آلمان كه عمده شهرتش به دو فيلم «پاريس ـ تگزاس» و «بهشت بر فراز برلين» برمي گردد نيز امسال با فيلم «روح يك مرد» در بخش خارج از مسابقه جشنواره كن حاضر شده بود. قسمت اعظم فيلم او فيلم ها و عكس هاي آرشيوي كهنه بود و جاهايي هم كه خودش فيلم برداري كرده باز هم كهنه نما بودند. «روح يك مرد» درباره زندگي سخت و فقيرانه خوانندگاني است كه موسيقي بلوز اجرا مي كنند. اما مهم تر از «روح يك مرد» حرف هايي بود كه «وندرس» در كن زد و فضاي آمريكا را ناامن دانست و گفت مايل است هرچه سريع تر از آمريكا خارج شود و آنجا نماند چون دوران سياه «مكارتيسم» دوباره فرا رسيده و اين خيلي خطرناك است، چون دارند عليه هنرمنداني كه مخالف سياست هاي «جورج دبليو بوش» هستند فضاسازي مي كنند و برايشان پرونده مي سازند. «وندرس» گفته به خلاف سياستمداران آمريكايي كه دچار تناقض هستند، هنرمندان آمريكايي قاطعانه اعلام كرده اند كه سياست هاي «بوش» را قبول ندارند و خطر بيكاري را هم قبول كرده اند. «وندرس» در سفر به فرانسه جدا از نمايش فيلمش دنبال تهيه كننده اي هم مي گردد كه حاضر به تهيه فيلم بعدي او باشد، يك وسترن كه در روزگار ما اتفاق مي افتد. . .

Viva Il Cinema
«زنده باد سينما». پوستر جشنواره امسال كن برگرفته از ديالوگي بود متعلق به «فدريكو فليني» و در عين حال بزرگداشت اين استاد مسلم سينما تنها بخش قابل تأمل دوره پنجاه و ششم بود. ده سال پس از مرگ استاد، مديران كن تصميم گرفتند اداي ديني دوباره به او بكنند و نشان دهند كه هنوز طرفدار سينماي هنري خوب او هستند. اختصاص دادن پوستر رسمي جشنواره به ديالوگي از او نشانه اين احترام بود. جدا از اين همه آثار استاد «فليني» كه با همكاري چينه چيتا و تهيه كنندگان آثارش در كاخ جشنواره و تالارهاي شهر به نمايش درآمد، «سينما دولاپلاژ» نيز همه نمايش هاي شبانه اش را به فيلم هاي استاد اختصاص داد. پيش از شروع هر يك از شاهكارهاي او مستندي درباره «فليني» به نمايش درآمد كه پشت صحنه فيلم هاي او و حرف ها و نظرهايش درباره زندگي و سينما را در خود داشت. نمايشگاه عكس هاي استاد زماني كه سر صحنه سرگرم كارگرداني بوده نيز، نمايشگاه شگفت انگيزي بود كه با استقبال فراوان روبه رو شد. دسته اي از نوازندگان سازهاي بادي هم مشهورترين تم هايي را كه «نينوروتا» براي فيلم هاي «فليني» ساخته بود در كيوسك موزيكال اجرا كردند. جدا از اينها در ساحل كروازت نيز ساخته هاي «روتا» و «نيكولا پيوواني» نواخته مي شد و خب، اين اصلاً چيز كمي نيست...

نگاه اول
كشتي به گل نشسته نوح
014165.jpg
احمد غلامي
جشنواره سينمايي مستند كيش چهارسال پياپي است كه در جزيره كيش به همت موسسه توسعه سياحي اين جزيره برگزار مي شود. در اين سال ها جوان هاي بسياري از اين جشنواره دست پر به خانه بازگشته اند كه آثار تأمل برانگيزشان چندان بحث و بررسي نشده است. براين اساس، قرار است آثار برگزيده چهارمين جشنواره سينماي مستند كيش را، كه ۳ تا ۶ اسفندماه سال گذشته در جزيره كيش برگزار شد، يك بار ديگر از نظر بگذرانيم و آنها را نقد و بررسي كنيم. شايد هم چنان كه جشنواره انگيزه اي براي ساخت آثار برتر و جديدتر فيلمسازان است، اين نقد و بررسي ها نيز در دست يافتن به ديدگاه هاي جديدتر كمك كند.
• • •
وقتي فرناز را پيدا كرديم بعد از ۱۶ - ۱۶ سال كه به گل نشسته بود، تنش سبز شده بود، عين جزيره. «كشتي نوح» اميدي است براي نجات بشريت، براي بقاي انسان هايي كه پاك اند و زمين را بدون فساد دوست دارند. كشتي نوح مأمن امني است براي جفت هايي كه مي خواهند ادامه نسل ها باشند و ادامه زندگي در صلح. اما اگر كشتي نوح به گل نشسته باشد چه؟ اين كشتي حدود ۱۳ سال است كه به گل نشسته است و اين بار آدم ها هستند كه در فكر نجات آن اند. تن كشتي نوح پر از تركش خمپاره و گلوله است. آيا مي شود كشتي نوح را كه تا نيمه در گل فرو رفته است نجات داد؟
فيلم مستند «كشتي نوح» ساخته سودابه باباگپ در مدت زمان ۳۵ دقيقه روايتي بديع، زيبا و درخشان از آبادان دارد.فيلم با صحنه هايي از آبادان قبل از جنگ آغاز مي شود، آبادان شهر عشق و زندگي و آدم هايي كه سوار بر دوچرخه پس از اتمام كار به خانه بازمي گردند و ماهيگيران آفتاب سوخته با لباس و دستارهاي سفيد زيرتابش آفتاب دل به ماهيگيري داده اند و شب آبادان كه چقدر آرام و زيبا است.
شب آباداني يعني آميزه اي ميان سنت و دنياي مدرن. اما اين تصاوير آرام و آرامش بخش، كه حكايت از صلح دوستي دارد، چنان شكننده است كه در يك كات به روضه خواني زني آباداني پيوند مي خورد. چهره زن ديده نمي شود، فقط صداي سوزناك و دست هايش در كادر دوربين قرار دارد و بعد گزيده تصاويري از آبادان بعد از جنگ خانه هاي سوراخ سوراخ شده و ويران بي در و دروازه. نخل هاي سوخته با تنه هاي خميده و فرورفته در گل و لاي نخل بي سر اما ايستاده در نخلستان انگار تيرهاي چوبي باشند كه مانده اند تا فقط بگويند ما مانده ايم، نشاني از حيات و زيبايي در آنها ديده نمي شود. تابلوهاي راهنمايي شهري نماد زندگي مدرن شهري سوراخ سوراخ شده از تركش خمپاره ها و گلوله ها؛ جوري كه مشخص نيست اين تابلو نشانه چه بوده است: ورود ممنوع يا توقف ممنوع؟ و سرانجام ماهي ها. منشأ زندگي و حيات در آبادان كه مرده به خاك اند و تن شان را شن هاي شفاف رودخانه نمي شويد. بر پولك هاي آنان نفت سياه مي لغزد و موج هاي رودخانه تن شان را مي شويد با سياهي!
آبادان شهر كشتي ها. اينجا كشتي يكي از اعضاي خانواده است: فرناز، شيلا، مريم، مرجان، مينا، نرگس، روزبه...اينجا حكايت از جنگ است و كشتي هاي گمشده در جنگ مثل از دست دادن عزيزان و پاره هاي تن است:«هفت سال گمش كردم، هفت سال دنبالش مي گردم با اين حال مريض»، «اثري ازش نداشتم مجهول الهويه شده»، «به بچه ام علاقه زيادي داشتم، اسمش را گذاشتم روي كشتي سبد»، «اسم برادرم روي كشتي بود. »، «وقتي خوار كرديم شناسنامه هاي خودمون و شناسنامه كشتي ها را جا گذاشتم. » هويت گمشده آنان در جنگ. كشتي هايي كه حيات دارند و بخشي انكارناپذير از عشق به زندگي آنان هستند. «وقتي رفتيم نفهميديم، چطور زخمي شدند، چطور طناب هاشان پاره شد. . . »
مردم در آبادان طوري از كشتي هايشان حرف مي زنند كه انگار زنده اند و نفس مي كشند. اينها همه بيان حسي از زندگي آدم هايي است كه ناخواسته گرفتار جنگ شده اند. انگار آدم هايي هستند كه با كشتي نوح آمده اند به سرزمين آبادان تا به دور از فساد، جنگ و تباهي در صلح و آرامش زندگي كنند. اما اين گونه نمي شود. «وقتي ديديمش سينه اش به گل نشسته بود و تنش تير بارون شده بود. از حرف «L» فهميديم كشتي نوح است.» آنها كشتي نوح را مي يابند و بدنه اصلي داستان فيلم مستند كشتي نوح شكل مي گيرد. حالا بايد كشتي را نجات داد، كشتي نوحي كه در ميان طغيان رودخانه مي غرد تا چرخ زندگي ما بگردد. آنان حيات و معاش خود را مديون كشتي نوح هستند و اينك بايد اين كشتي به گل نشسته را نجات دهند. آنان را از گل و لاي بيرون مي كشند و با ابزارهاي ابتدايي و روش هاي سنتي به ياريش مي روند. صداي چكش آنان پيوند مي خورد به موسيقي سنتي جنوب و حركت دست هاي آنان تبديل مي شود به رابطه اي عاشقانه با كشتي نوح؛ رابطه اي با صداي تند نفس ها در زلال آب و زير آفتاب سوزان و درخشان جنوب، فيلم زماني به پايان مي رسد كه كشتي نوح هنوز به آب نيفتاده است و هنوز دست ياري مي طلبد. آيا كشتي نوح را نجات دهنده اي هست؟
كشتي نوح ساخته سودابه باباگپ، جايزه اول ويژه هيأت داوران و لوح زرين و ديپلم افتخار را از جشنواره مستند كيش دريافت كرده است. «كشتي نوح» غزل دلنشيني است كه هوشمندانه سروده شده است.

سينما
اقتصاد
انديشه
ايران
جهان
زندگي
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |  انديشه  |  ايران  |  جهان  |  زندگي  |  سينما  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |