كنفرانس جهاني اقبال شناسي از اول تا سوم ارديبهشت ۱۳۸۲ با حضور برجسته ترين اقبال شناسان جهان در لاهور پاكستان به همت «اقبال آكادمي» پاكستان برگزار شد. در اين كنفرانس كه توسط رئيس جمهوري پاكستان افتتاح شد، هر يك از اقبال پژوهان گزارشي از فعاليت هاي اقبال شناسي كشور خود را ارائه دادند. آنچه در زير مي آيد فشرده اي است از گزارشي كه محمد بقايي (ماكان) در اين كنفرانس درخصوص اقبال شناسي در ايران ايراد داشت. دكتر ماكان با تاليف مجموعه بيست جلدي «بازنگري آثار و افكار اقبال» كه مشتمل بر هفت هزار صفحه تاليف و ترجمه درباره اين انديشمند ايران دوست است، از كوشاترين چهره هاي اقبال شناسي به شمار مي آيد.
محمد بقايي ماكان
شصت و پنج سال پيش كه اقبال به جاودانگي پيوست، نام و نشاني از وي در ايران نبود و جزو افرادي معدود كه تعدادشان از انگشتان دست تجاوز نمي كرد، كسي نمي دانست كه فرزانه اي به نام محمد اقبال لاهوري با سرودن نه هزار بيت شعر حكيمانه فارسي، آتش فرو مرده ادب فارسي را كه مي رفت در شبه قاره بدل به خاكستر بشود بار ديگر شعله ور كرد. آوازه او در جهان، ابعاد مختلف دارد ولي در ايران بيشتر به واسطه شعرش شهرت يافته است. نخستين مقاله اي كه در معرفي اقبال در ايران به چاپ رسيد از دانشمند ايراني سيدمحمدعلي داعي الاسلام بود با عنوان «اقبال و شعر فارسي» كه بسيار مورد توجه بزرگان ادب فارسي قرار گرفت. پس از آن شادروانان سعيد نفيسي و محيط طباطبايي كه با اقبال مكاتبه نيز داشته اند مقالاتي درباره وي نگاشتند. تاريخ نامه هاي اقبال به سعيد نفيسي ۲۶ اوت، و ۱۴ نوامبر ۱۹۳۲ است.
سروده هاي اقبال با معرفي و ستايش بزرگاني نظير بهار، دهخدا، مينوي، معين، حبيب يغمايي، صادق نشأت، صورتگر، خطيبي و ديگران مورد توجه ايرانيان قرار گرفت كه ذكر تفصيلي يكايك آنها از حوصله اين گزارش بيرون است. آثار فارسي اقبال در مدتي اندك كه شايد به بيش از سه دهه نمي رسد، يعني از زماني كه نخستين مقالات درباره وي در مطبوعات ايران به نگارش درمي آيد، و نخستين مجالس سخنراني براي معرفي آثارش تشكيل مي شود از چنان شهرت و محبوبيتي در ايران برخوردار مي گردد كه اقبال در سال هاي پيش از انقلاب معروفيتي همسنگ بزرگترين شاعران زبان فارسي نظير مولوي و حافظ و سعدي مي يابد. امروز ممكن است در شهرهاي دورافتاده كشور باشند كساني كه سنايي و جامي و فخرالدين عراقي را بعد از گذشت قرن ها به درستي نشناسند و يا اصلا نشناسند، ولي كمتر كسي است كه در ايران، پس از گذشت فقط چند دهه، نداند كه اقبال شاعر و انديشمندي است از مردم پاكستان كه نامش بوي ايران را مي دهد.
چهره هاي مشخصي كه اين رايحه را در پيش از سال ۵۶ در ايران پراكندند و آثاري مستقل در مورد اقبال در قالب تاليف و يا ترجمه پديد آوردند عبارتند از: شادروانان مجتبي مينوي، غلامرضا سعيدي، محمدتقي مقتدري، علي شريعتي، احمد آرام و اميرحسين آريانپور. نخستين اثري كه درباره اقبال، چهار سال پس از فوت وي در ايران به سال ۱۳۲۶ منتشر شد، كتابي است كم ورق از مرحوم محمدتقي مقتدري تحت عنوان «متفكر و شاعر اسلام».
آثاري هم به طور اتفاقي پيش از انقلاب درباره اقبال و آثار وي از برخي محققان و ادب دوستان انتشار يافت كه درواقع نگاهي گذرا و معرفي گونه به شعر اقبال و شيوه تفكر او بوده است كه پديد آورندگانش داعيه اقبال شناسي هم نداشته اند، نظير كتابي كه آقاي اسلامي ندوشن تحت عنوان «ديدن دگرآموز» گرد آوردند، يا مقالاتي كه از شادروانان علي محمد رجايي خراساني و يا غلامحسين يوسفي در مجموعه هايي به چاپ رسيده است. تمامي اين تلاش هاي پر ارج پيش از انقلاب اسلامي، گرچه تحت عنوان «اقبال شناسي» جاي مي گيرد، ولي مبين ابعاد مختلف شخصيت اقبال نيست. آنچه در اقبال شناسي قبل از انقلاب كاملاً محسوس است توجهي است كه تنها به شعر او، و تا حدي به فلسفه خودي مي شود و محققان ايراني (به استثناي شادروان شريعتي) گام در نهانخانه تفكر اقبال نمي گذارند. ترجمه هايي كه از آثار اقبال صورت مي گيرد بدون توجه به زمينه هاي ذهني و شيوه تفكر اقبال است. كتاب Reconstruction of Religious Thougth «احياي تفكر ديني» ترجمه مي شود، حال آنكه مقصود اقبال از Reconstruction بازسازي و باز فهمي است، نه Revival. به همين نسبت در ديگر برداشت هايي كه از آثار وي شده به دليل همين عدم آشنايي خطاهاي بزرگ راه يافته. از جمله نوع تلقي وي از مفهوم خدا، وطن، جامعه، جوانان، هنر، عرفان، شعر و بسياري موضوعات ديگر كه در آثار وي مطرح شده است.
|
|
بعد از انقلاب نگاه انديشمندان و اقبال پژوهان ايراني به آثار اين فرزانه بسيار دقيق تر و حساس تر شده است. در اسفندماه ۱۳۶۴ كه كنگره جهاني بزرگداشت علامه اقبال در دانشگاه تهران برگزار شد، تاثير عميقي بر نسل حقيقت جويي گذاشت كه طالب فهم صحيح مسائل اجتماعي، سياسي، اخلاقي و ديني بودند كه تحولي عظيم در جامعه شان پديد آورد. آثار اقبال و تجزيه و تحليل آنها يكي از راه هاي پاسخ به اين نياز بود. در كنفرانس مذكور ابعاد گونه گون شخصيت اقبال مطرح شد و اهل فكر و مطالعه كه تاكنون شنيده بودند او شاعري است انديشمند كه همچون ناصرخسرو جز به جد سخن نمي گويد و از شعر براي تبليغ باورهاي ديني خود بهره مي گيرد، دانشمند كه او نه تنها مردي بي وطن نيست، بلكه طالب وطن است و پايه ريزي كشوري مستقل به نام پاكستان كه بزرگترين آرزوي او دوام ابدي آن است، و گويا ملي گرايي بيش از اين هم معنا نمي دهد، دانشمند انديشمندي است كه جهان اسلام را متحد مي خواهد، دانشمند كه فيلسوفي است اهل زندگي و عمل و مروج پراگماتيسم، دانشمند كه مولاناي زمانه شان است، دانشمند كه نه غربي است و نه شرقي بلكه در هر دوي آنها خير و شر مي بيند، دانشمند كه عارفي است تكثرگرا كه از اناالحق حلاج هم درمي گذرد، دانشمند كه توانايي نقد اكابر فلاسفه غرب را دارد و در مرتبه اي از تفكر جاي گرفته كه مي توان از او پذيرفت كه پدر فلسفه غرب - افلاطون - را گوسفند بخواند، دانستند كه برداشت هايش از قرآن با دنياي نوين سازگار است. به اين ترتيب مطبوعات نيز توجهي روزافزون به آثار اقبال نمودند و نويسندگان و انديشمندان و محققان برجسته مقالات متعدد در مورد آثار و افكار اقبال پديد آوردند، كه در اين ميان بايد از تلاش هاي نويسندگان و متفكران معروف ايراني نظير عبدالكريم سروش، محمد مجتهد شبستري، حسن يوسفي اشكوري، سيد جعفر شهيدي، احمد احمدي بيرجندي، غلامرضا اعواني، عبدالرفيع حقيقت، فتح الله مجتبايي، حبيب الله پيمان، شاهد چوهدري، رهنماي خرمي، حسين رزمجو، محمد تولائي، علي شعباني، جليل تجليل و اسماعيل حاكمي نام برد.
همچنين بعد از انقلاب كتاب هايي مستقل درباره علامه اقبال در ايران منتشر شده است كه مشخصات آنها در جدول همين صفحه آمده است.
در مطبوعات نيز به طور متوسط در هر ماه يك تا دو مقاله درباره اقبال به چاپ مي رسد و گاه مصاحبه هايي هم انجام مي گيرد. به عنوان نمونه در سال گذشته ده مصاحبه با روزنامه ها و مجلات جام جم، حيات نو، نوروز، صداي عدالت، ايران، آزاد، انتخاب، دنياي سخن، راه سوم و نافه صورت گرفته است. در راديو و تلويزيون آنچنان كه بايد به اقبال و آثار وي توجه نمي شود هيچ برنامه و مطلب خاصي حتي در مناسبت هايي مانند تولد يا وفات وي پخش نمي شود و دعوتي از اقبال شناسان براي بررسي و شناساندن آثار و افكار اقبال به عمل نمي آيد.
در دهه اخير توجه اهل مطالعه به آثار اقبال كاهش گرفته و مطالعه آثار وي منحصر به افرادي معدود شده است، به طوري كه كمتر ناشري حاضر به سرمايه گذاري در اين حوزه مي شود و اگر ناشري هم به چاپ اين گونه آثار اقدام كند، بيش از هزار نسخه چاپ نمي كند. اين امر سر در عواملي دارد كه مهم ترينش مقالات و نوشته هاي تكراري و كم محتوا درباره اقبال است. ديگر آنكه در ايران انجمن و مركزي براي گردهمايي و تبادل نظر اقبال شناسان وجود ندارد تا اين نيروهاي پراكنده را منسجم و به درستي هدايت كند. نتيجه آنكه گاه مقالاتي از سوي كساني در مطبوعات چاپ مي شود و كتاب هايي درباره اقبال انتشار مي يابد كه كاملاً مغاير شيوه تفكر او است. گاهي اين فيلسوف و انديشمند بزرگ را چنان مي نمايانند كه تا حد يك شاعر مرثيه سرا تنزل مي دهند. براي نمونه شخصي كه خود را اقبال شناس مي خواند، در تاريخ ۲۱/۸/۱۳۸۱ در يكي از قديمي ترين روزنامه هاي كشور درباره اقبال مي گويد: «او به آباداني، شوسه بودن راه ها، بهداشتي بودن حمام ها» علاقه داشت. يا ديگري او را به گونه اي تصوير مي كند كه گويي مي خواهد خلق در اين زمان به هيات بايزيد بسطامي درآيند و با روحيه حسام الدين چلپي زندگي كنند. يا ديگري كتابي مي نويسد و اشعار شيخ نصيرالدين دهلوي را از سروده هاي اقبال مي داند و براساس همين تصور نادرست، اقبال را حلولي مي خواند. نوشته هايي از اين دست، به اضافه عدم توجه به اقبال پژوهي واقعي، و موجود نبودن مركزي براي پرداختن به مسائل اقبال شناسي موجب شده است كه تعداد خوانندگان آثار اقبال به حداقل ممكن كاهش يابد. اكنون بسياري از اهل تحقيق هستند كه تاليفاتي در خور توجه درباره اقبال دارند ولي در چاپ اثرشان با مشكلات متعددي مواجه اند. به اين ترتيب مي توان نتيجه گرفت كه چنين شرايطي عاملي بازدارنده در تلاش هاي اقبال شناسي و سر بر آوردن اقبال شناسان جديد خواهد شد. من به عنوان كسي كه نزديك به بيست و پنج سال در آثار اقبال انديشه گماشته و با او زيسته كه حاصل آن مجموعه بيست جلدي بازنگري آثار و افكار اقبال در هفت هزار صفحه است تقاضايم از همه ارادتمندان اقبال اين است كه يك بار هم كنفرانسي در تهران يا لاهور بر پاي دارند و با توجه به چنين شرايطي طرحي نو درافكنند و اين سوال را در دستور كار خود قرار دهند كه «پس چه بايد كرد اي اقوام شرق؟»