قرنها جنس زن مظفر باد!
مهاب
عالمتاج قائم مقامي (ژاله) زني است شاعر كه در نزديك به ۸۰ سال پيش شعري خطاب به دختران فردا سروده كه نام آن را «پيام به ناآمدگان» گذاشته است:
روزگار شما نيامدگان
باميد خداي خوشتر باد
خانه عيش ما سيه دل بود
كاخ عمر شما منور باد
شاخ آمالتان هميشه بهار
نخل اميدتان برآور باد
بر شما دختران آينده
زندگي جمله نور و شكر باد
از سرشك غم و نشاط شراب
چشمتان خشك و كامتان تر باد
اختران را اگر اثر باشد
روزتان خوش ز سير اخترباد
آسمان را دگر شود رفتار
زندگي را نظام ديگر باد
زن برون آيد از اسارت مرد
ور فراتر نشد برابر باد
من نگويم كه همچو ما آن مرد
خار در پاي و خاك بر سر باد
قرنها بوده جنس زن مقهور
قرنها جنس زن مظفر باد
مي گويند در اين عصر ديگر تقسيم انسان به زن و مرد، تقسيم بندي مطرود مردودي است و تفكيكي به نام زن و مرد وجود ندارد. مي گويند تفاوت جنسيتي را بايد به كناري گذاشت و همه فعاليت ها را در زير چتر «انسان» تحليل كرد.
مي گويند نگاهي به آثار ارائه شده در عرصه ادبيات نشان مي دهد كه پديده اي به نام انفعال زنان وجود ندارد و هرچه هست هم پايي مرد و زن است. مي گويند ديگر نمي توان چون گذشته در تقسيم كار، در مديريت ها، در فعاليت هاي جمعي مربوط به شعر و داستان و نقد و ترجمه به زنان به گونه اي نگريست و به مردان گونه اي ديگر. مي گويند....
واقعيت مي گويد به كارگاه هاي شعر و داستان سري بزنيد تا ببينيد هيچيك از زنان آنها را نمي چرخانند. واقعيت مي گويد به سخنراني و نشست هاي ادبي نگاه كنيد تا معلوم شود زنان هنوز پا به پاي مردان فعال نيستند. واقعيت مي گويد فروغ فرخزاد، سيمين دانشور، سيمين بهبهاني و... تعدادشان در مقايسه با نيما، شاملو، اخوان، سهراب، گلشيري، دولت آبادي، جلال آل احمد، احمد محمود و... آنقدر كم است كه يك استثنا محسوب مي شوند نه يك قاعده. واقعيت مي گويد در تشكل هاي صنفي مربوط به نويسندگان عرصه ادبيات، مردان حرف اول و دوم و سوم را مي زنند و زنان حرف چهارم و پنجم و ششم را.
به بررسي عوامل تاريخي و فرهنگي وجود چنين وضعي كاري نداريم كه خود بحث ديگري است. و نيز نيك مشخص است كه امروزه زنان بسيار بيشتر از گذشته، در نوشتن و سرودن، فعال اند. اما اگر قرار است به آنجا برسيم كه تفكيك جنسيتي، معنا و مفهوم خود را در دنياي شعر و داستان و نقد و ترجمه از دست بدهد، راه نرفته، بسيار داريم.
اگر امروز اينجا و آنجا از برخي نويسندگان و شاعران زن مي خوانيم و مي شنويم كه «ديگر نبايد به جدايي زن و مرد بهايي داد» اما بسيار هم مي خوانيم و مي شنويم كه «جامعه مردسالار حقوق اوليه زن را هم پايمال مي كند.»
پرداختن به تفكيك زن و مرد و ظلم و ستمي كه جامعه مردسالار بر زنان روا مي دارد موضوعي نيست كه در ادبيات ما مغفول مانده باشد.
در كنار نگاه همراه با مهر و عطوفت مردان و زنان شاعر وداستان نويس به يكديگر، نگاه نفي گرايانه نيز كم به چشم نمي خورد.
عالمتاج قائم مقامي (ژاله) كه حدود ۸۰ سال پيش در ادبيات ايران جايي براي خود پيدا كرده بود شعر خود را خطاب به زنان سروده است، كه بسيار نيز جالب توجه است. اين امر نشان مي دهد كه عصيان بر مردسالاري و توجه به حقوق پايمال شده زنان از موضوعات مهم دوره آغاز تجدد در ايران است.
بايد گفت هنوز زنان نتوانسته اند خود را از قيد تقسيم جنسيتي در حوزه ادبيات رهايي دهند و اينكه شعر عالمتاج قائم مقامي را آورديم خواستيم نشان دهيم كه با آغاز دوره تجدد در ايران (همچون ديگر ممالك ) بحث جدايي زن و مرد از موضوعات مهم عرصه ادبيات بوده است و اين موضوع همچنان ادامه دارد.