... رانده از خانه، مانده از شهر
شايد تفاوت «كودكان خياباني» با «كودكان خيابان» از ديد بسياري آشكار نباشد اما آنچه آنها را از يكديگر متمايز مي كند وابستگي «كودكان خياباني» به خانواده است اما «كودكان خيابان» كه گروه كوچك تري را تشكيل مي دهند، كودكاني هستند كه خيابان براي آنها به منزله خانه است و مشكلات پيچيده تري نسبت به كودكان خياباني دارند.
بر پايه گزارش ستاد ساماندهي بيش از نيمي از مددجويان (۵۱ درصد) در محدوده سني ۱۶ تا ۱۸ سال قرار داشتند و عمده ترين دلايل فرار نيز درگيري با خانواده (۹/۲۳ درصد) اختلال رفتاري (۱/۱۳ درصد) و اغفال توسط دوستان (۳/۱۲ درصد) اعلام شده است.
سال گذشته و در دوره شهردار سابق تهران تعطيل شدن مراكز ساماندهي كودكان خياباني وابسته به شهرداري يكي از مسائل مهم در موضوع كودكان خياباني بود كه بسياري از مطبوعات، نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و فعالان آسيب هاي اجتماعي نسبت به آن واكنش نشان دادند.
در شرايطي كه وضعيت پذيرش و بازگشت كودكان خياباني به واسطه تعطيلي خانه سبز و ريحانه در پرده ابهام قرار گرفته است به نظرمي رسد با تعطيلي اين مراكز لزوم پايان دادن به يك دوره پراكنده كاري و عدم تمركز در اين مقوله جدي باشد.
در حالي كه موضوع كودكان خياباني در كشور و تهران يكي از مهم ترين موضوعات خبري در چند ماه گذشته بود و در پي تعطيل شدن مراكز نگهداري اين دسته از كودكان در تهران، اين موضوع اهميت بيشتري نيز يافت، هنوز مفهوم كودكان خياباني و جامعه آماري آن براي عده زيادي نامشخص است.
كارشناسان مي گويند: «كودكان خياباني»
(the street سonس Children) كودكاني متفاوت از «كودكان خيابان» (the street Children سofس) هستند زيرا كودكان خياباني براي كسب درآمد و كمك به خانواده در خيابان كار مي كنند.
شايد تفاوت «كودكان خياباني» با «كودكان خيابان» از ديد بسياري آشكار نباشد اما آنچه آنها را از يكديگر متمايز مي كند وابستگي «كودكان خياباني» به خانواده است.
«كودكان خياباني» شاغلين در خيابان هستند كه براي كسب درآمد براي خانواده اي كه به آن احساس تعلق دارند، كار مي كنند. ارتباط اين كودكان با خانواده متفاوت است و ممكن است اين ارتباط روزانه و يا چند بار در سال باشد، اما به هر حال احساس تعلق به خانواده در اين كودكان وجود دارد.
اما «كودكان خيابان» كه گروه كوچك تري را تشكيل مي دهند، كودكاني هستند كه خيابان براي آنها به منزله خانه است و مشكلات پيچيده تري نسبت به كودكان خياباني دارند.
«كودكان خيابان» در خيابان در پي سرپناه و غذا هستند و ديگر افراد خياباني براي آنها حكم خانواده را پيدا مي كنند. اين كودكان يا سرپرستي ندارند و يا در صورت داشتن خانواده به دليل داشتن آسيب هاي مختلف، خيابان براي آنها امن تر است.
اغلب اين كودكان گرفتار افراد تبهكار و يا سودجوياني مي شوند كه به وسيله آنها كسب درآمد مي كنند و يا آنها را براي استفاده جنسي كرايه مي دهند.
به علت اشتهار اين دسته از كودكان در ايران به «كودكان خيابان» در اين نوشتار نيز برخلاف تعريف علمي اين پديده، از واژه كودكان خياباني استفاده مي شود. خبرنگاران خبرگزاري جمهوري اسلامي اين موضوع را از زواياي مختلف مورد بحث و بررسي قرار داده اند.
جامعه آماري كودكان خياباني در ايران
به رغم اعلام حضور ۲۰ هزار كودك خياباني در تهران و اجراي چندين طرح در زمينه ساماندهي كودكان خياباني، هنوز آمار مشخصي از تعداد واقعي و تعريف علمي اين پديده، نزد مسئولين و تصميم گيرندگان وجود ندارد.
منطقي ترين آمار كودكان خياباني در تهران ۲۰ هزار نفر اعلام شده است و همين آمار مستمسك ايجاد ستاد ساماندهي كودكان خياباني در تهران شد ولي پس از مدتي معلوم شد اين تحقيق نيز دقيق و علمي نبوده است.
دكتر مجيد دهگان پور كارشناس آسيب هاي اجتماعي سازمان بهزيستي پيشتر اعلام كرده بود آمار دقيقي از كودكان خياباني وجود ندارد.
محمدرضا راه چمني رئيس سازمان بهزيستي كشور نيز چندي پيش ضمن تأييد نبود آمار مشخص و جامع در زمينه كودكان فراري و ساير آسيب هاي اجتماعي، از راه اندازي بانك جامع آمارهاي آسيب هاي اجتماعي در آينده نزديك خبر داده بود.
هيچ يك از نهادهاي مسئول در پديده كودكان خياباني آمار دقيق و مشخصي از تعداد اين كودكان ندارند و تلاش ها براي به دست آوردن آماري جامع در زمينه تعداد كودكان فراري بي نتيجه مانده و طرح ها و برنامه هاي ارائه شده نيز بر پايه حدس و گمان و يا تحقيقات دانشجويي بوده است.
ستاد ساماندهي كودكان خياباني پيش از انحلال آن اعلام كرد كه در سه ماهه اول سال ۸۱ مجموعاً يك هزار و ۲۴۹ دختر و پسر نوجوان در مراكز ساماندهي كودكان خياباني در شهرداري تهران پذيرش شدند.
بر پايه اين آمار، ۶۹ درصد از كودكان خياباني را پسران و ۲۱ درصد از آنان را دختران تشكيل مي دهند.
در اين كنكاش علمي، بيشترين فراواني كودكان خياباني در مقطع راهنمايي مشاهده شدند طوري كه
۲/۴۸ درصد از مددجويان اين مراكز تا مقطع راهنمايي تحصيل كرده بودند و پس از آن مقطع ابتدايي و دبيرستان در رده هاي بعدي قرار داشتند.
بر پايه گزارش ستاد ساماندهي بيش از نيمي از مددجويان (۵۱ درصد) در محدوده سني ۱۶ تا ۱۸ سال قرار داشتند و عمده ترين دلايل فرار نيز درگيري با خانواده (۹/۲۳ درصد)، اختلال رفتاري (۱/۱۳ درصد) و اغفال توسط دوستان (۳/۱۲ درصد) اعلام شده است.
طبق يافته هاي اين تحقيق، استان تهران با ۳/۳۱ درصد داراي بيشترين فراواني در زمينه كودكان خياباني و پس از آن استان خراسان با ۴/۱۰ درصد، لرستان با
۶/۶ درصد، خوزستان با ۳/۶ درصد و كرمانشاه با
۱/۵ درصد داراي بيشترين فراواني بودند و استان يزد با
۱ نفر در پايين ترين مرتبه قرار داشت.
آمارهاي غيررسمي نيز حاكي از وجود ۳۵ هزار كودك خياباني در سطح شهر تهران است.
اين آمار نيز در همايش «چشم اندازي بر آموزش و پرورش كودكان در ايران» اعلام و تأكيد شد طبق آمار غيررسمي يك ميليون و ۲۰۰ هزار كودك خياباني در سطح كشور پراكنده هستند.
علل فرار كودكان
اگرچه تحقيقات ميداني روشن ساخته است در ايران علل فرار بسته به منطقه زندگي كودكان، تفاوت هايي را نشان مي دهد ولي به اعتقاد كارشناسان، علل عام فرار كودكان از خانه و روي آوردن به خيابان تقريباً در همه جوامع يكسان است.
آنان اجتناب از عواقب ناخوشايند رفتار يا اعمالي كه فرد انتظار مواجهه با آن در آينده را دارد همچون تنبيه و يا تهديد والدين در مقابل شكست تحصيلي، يكي از علل فرار كودكان از خانه مي دانند.
فرار از ادامه مواجهه با تجربه اي مستمر و پيش رونده نامطلوب، دردناك يا سخت در زندگي، مثل آزار و اذيت جسمي و جنسي از ديگر علل فرار كودكان عنوان شده است.
يكي ديگر از علل فرار كودكان، از منظر كارشناسان «ترك فعاليت و يا ترك ارتباط يا دوستي هايي است كه براي فرد باارزش است. »
«كودك آزاري يا غفلت نسبت به كودك»، «استفاده از الكل و يا مواد مخدر»، «طلاق و يا جدايي كه مواجهه با آن به درستي انجام نشده باشد» از جمله ديگر عللي است كه از نظر كارشناسان خطر بروز فرار كودكان را افزايش مي دهد.
«رفتار متضاد و معاند والدين كه با تخيلات نامناسب نوجوانان تركيب شده باشد» و «آميزش با يك گروه همسال ضداجتماع» از ديگر مشكلاتي است كه مسبب فرار كودكان از منزل مي شود.
الگوي رفتاري هيجاني، غيرمنطقي و آزاردهنده از سوي والدين يا نوجوانان نيز كودكان را مستعد فرار مي كند.
كارشناسان بر اين باورند كه فرزنداني كه داراي دوستان نظارت نشده هستند و به واسطه وجود اين دوستان حضور در منزل را به تعويق مي اندازند و همچنين معاشرت كودكان با معتادان و سارقان از ديگر عواملي است كه فرار كودكان مستعد را تسريع مي كند.
دكتر محمود گلزاري معتقد است: كودكان و نوجوانان بي خانمان و فراري از منزل در معرض اعتياد به مواد مخدر، الكل، اقدام به سرقت، انحرافات جنسي، فحشا، بيماري هاي جسمي مزمن و مرگبار، ابتلا به ايدز و انتقال و گسترش آن، خودكشي، مرگ ومير در اثر درگيري هاي خشونت بار، تخليه اعضاي بدن، افزايش هيجاني و رواني، توزيع مواد مخدر براي باندهاي تبهكار و تشكيل دادن دسته هاي بزهكاري و شرارت، قرار دارند.
وي تصريح مي كند: اين خطرات همه در حدود سال نخست بعد از فرار رخ مي دهد وگرنه چنين افرادي كه از ناامني رواني رنج مي برند و مسائل گوناگوني را ياد گرفته و مورد سوءاستفاده هاي جسمي و جنسي بزرگترهاي خود واقع شده اند پس از آن مجرمان خطرناكي خواهند شد كه امنيت شهرها و كشور را تهديد مي كنند.
گلزاري مي گويد: اين جوانان به خاطر نارضايتي از زندگي و دشنام و اهانت زياد شنيدن و آزار جسمي از خانه فرار مي كنند.
وي مي افزايد: بيش از دوسوم فراريان از سطح آموزش پايين برخوردار هستند و به دلايلي نتوانسته اند ادامه تحصيل دهند.
اين كارشناس آسيب هاي اجتماعي تصريح مي كند: نوجواناني كه از خانه مي گريزند، اغلب از محيط ناامن و رنج آور در خانه مي گريزند. آنها براي رهايي از مشكلاتي كه در خانه دارند فرار را بر قرار ترجيح مي دهند. تقريباً ۶۵ درصد اين نوجوانان موفقيت خود را در گرو فرار مي دانند.
دكتر «مسعود غفاري» روانشناس و عضو هيأت علمي دانشگاه «علامه طباطبايي» بر اين باور است كه خانواده هاي بدون صلاحيت مي توانند يكي از عوامل پرورش كودكاني باشند كه در آينده بزهكاران بالقوه مي شوند.
اين استاد دانشگاه تأكيد مي كند، مشكلات ناشي از ساختار متزلزل جامعه، كم توجهي و برخورد غيرتخصصي مسئولان و مديران ارشد جامعه با مسئله پرورش صحيح كودكان و همچنين فراواني خانواده هاي كم صلاحيت و بي صلاحيت از عوامل اصلي افزايش كودكان فراري در سال هاي اخير بوده است.
«غفاري»، جامعه ايران را جامعه اي در حال گذار خوانده و مي گويد: جامعه امروز ايران نه مواهب و رفاه جامعه سنتي را دارد و نه از امتيازات جوامع صنعتي برخوردار است و اين امر موجب بروز اختلالاتي در جامعه شده است.
وي براي كاهش مشكلات ناشي از بزهكاري كودكان، تشكيل خانواده هاي استاندارد و با صلاحيت را پيشنهاد مي كند.
خيابان، خانه كودكان خياباني
فريادهاي مرد، سكوت كوچه را مي شكند و پس از چند لحظه ناله هاي مجيد ۸ ساله كه بر روي صورتش جاي انگشتان درشت صاحب كار حك شده به گوش مي رسد.
پس از چند لحظه مجيد دوباره به دخمه كوچك خود (كارگاه تراشكاري) بازمي گردد و زير نگاه سنگين مرد به كار خود ادامه مي دهد. اينجا ميدان شهيد هرندي معروف به «دروازه غار» است.
عقربه هاي ساعت عدد ۳۰/۶ صبح را نشان مي دهد، هيچ نشاني از جنب وجوش ابتداي صبح ديده نمي شود و تنها صداي ناله كارتن خوابي كه به ديوار كاهگلي محل تكيه داده هر از چندگاهي به گوش مي رسد.
آن طرف تر حدود ۱۵ كودك خردسال با نگاهي بهت زده به انتظار نشسته اند تا خودروي نيسان آبي رنگ همه آنها را سوار كند و دور از چشم بيدار مردمان ناپديد شود.
مقصد اغلب كودكان خياباني دروازه غار است. كودكان در دروازه غار هيچ طعمي از لذات كودكي را نمي چشند و براي تأمين زندگي افرادي كه آنها را نمي شناسند، تن به هر كاري مي دهند.
در كوچه هاي باريك دروازه غار بيش از ۵۰ كارگاه كوچك وجود دارد كه چرخ اين دكان ها با بازوي ناتوان كودكان ۶ تا ۱۶ سال مي گردد.
«محمودي» يكي از مسئولين فرهنگي منطقه دروازه غار مي گويد: فقر مادي و فرهنگي خانواده هاي ساكن در منطقه دروازه غار موجب بروز انواع آسيب هاي اجتماعي در اين منطقه شده است و از اين رهگذر كودكان بيشترين صدمه ممكن را مي بينند.
او مي گويد: اكثر كودكان اين منطقه در اختيار باندهاي خلاف قرار دارند و از آنها نهايت سوءاستفاده را مي برند و خوش شانس ترين كودكان، آنهايي هستند كه در كارگاه هاي كوچك مورد بي مهري شديد كارفرمايان قرار مي گيرند.
حوالي ظهر، مادري با فرزندش از راه مدرسه بازمي گردند، زن ميانسالي است اما در چهره اش خستگي كاملاً نمايان است.
خيلي سريع سر صحبت را باز مي كند: «رضا از معدود بچه هاي اين منطقه است كه به مدرسه مي رود، امسال كلاس اول است و از مشكلات اين منطقه چيز زيادي نمي داند. »
مادر به آينده رضا اميدوار نيست، او مي گويد: «اگر دچار مشكل شويم پدرش حتماً او را سر كار مي فرستد فقط اميدوارم دست اين افراد گرگ صفت كه هر روز تعدادي از بچه هاي منطقه را با خود مي برند، نيفتد. »
نزديك غروب، دوباره نيسان آبي رنگ از راه مي رسد و كودكان خسته و رنجور از ماشين پياده مي شوند.
هيچ كدام مايل به صحبت نيستند يا چنان خسته اند كه ديگر رمقي براي آنها باقي نمانده است و يا از نگاه ديگران مي ترسند.
حسين با بي حوصلگي حرف مي زند: «گدايي مي كنم، از اينجا مرا چهارراه مولوي مي برند تا شيشه ماشين ها را پاك كنم. » حسين در حالي كه به سرعت جدا مي شود، مي گويد: «نصف پول را به صاحب نيسان مي دهم و بقيه را به خانه مي برم، تازه پدرم هر شب دعوا مي كند كه چرا مبلغ كمي آورده ام. »
هوا رو به تاريكي رفته و دروازه غار آرام در سكوتي ظاهري فرو مي رود، كمي آن طرف تر در پارك معروف محل، بورس خريد و فروش انسان رونق گرفته است.
صداي چند مرد سكوت پارك را مي شكند، آنها آمده اند دو دختر نوجوان ۱۲ الي ۱۳ ساله را به مزايده بگذارند.
چند لحظه حرف هاي درگوشي بين آنها رد و بدل مي شود و سرانجام دخترها را به قيمت ۵۰ هزار تومان مي فروشند و دو دختر بدون اينكه سر خود را بالا بگيرند و به ارباب جديد خود نگاهي بيندازند در اختيار ناشناسان ديگري قرار مي گيرند.
پيرمرد، سال هاست ميهمان اين پارك است، گويي در همين منطقه زاده شده است.
او مي گويد: اين صحنه ها براي من طبيعي شده است چون تقريباً هر هفته در اين پارك خريد و فروش كودك انجام مي شود.
پيرمرد سرش را روي نيمكت مي گذارد و آرام مي گويد: «اين وضع هيچ وقت درست نخواهد شد.»