به انگيزه تازه ترين اجراي اركستر سمفونيك تهران ۱۲ تا ۱۵ تيرماه به رهبري شهداد روحاني
اركستر سمفونيك ؛از تجمل تا نياز
|
|
هوشنگ ساماني
«تشكيل اركستر سمفونيك و سازمان هاي مشابه در دوران گذشته و حال نه يك ضرورت پايگي اجتماعي و خواست و نياز فرهنگي و هنري مردمي بلكه يك وسيله تشريفاتي و در موارد فراوان صرفاً تبليغاتي بوده و هست.»(۱)
اين عبارت برخاسته از دلي دردمند و فرهيخته در واكنش به يك قرن تقليد كوركورانه از مظاهر فرهنگي غرب است. غربي كه نه خود مايل بود ميوه هاي درشت اش را به ما ارزاني كند و نه ما توانستيم در مواجهه با درخت تمدن آنها، ميوه چين قابلي باشيم. هرچه وارد توبره فرهنگي مان شد، از نوع پيش پا افتاده و دست چندم اش بود. در خصوص بي عرضگي ما همين بس كه والاترين ثمره تمدن غربي يعني فرهنگ پژوهش، در كشور ما همچنان كالايي بي مشتري است. از سياست و اقتصاد و اجتماع و صنعت بگيريد تا دين و فرهنگ و هنر و انديشه. اگر عددي بنگريم صدها ريال خرج نمايش است و يك ريال خرج پژوهش. هنوز هم سرمايه هاي ما صرف جشنواره و همايش و كنفرانس و زرق و برق مي شود تا برنامه ريزي بنيادي در خصوص آموزش و تربيت نيروهاي خلاق و متكي به خويش. شعارها ضدغربي است اما نگاه ها به غرب است. تازه ترين چشم انداز سينمايي چيست؟ رمان غربي الان كجاست؟ موسيقي آتونال چگونه است؟ مدرنيته يعني چه؟ پست مدرن چه شد؟ سينماي تخيلي بهتر است يا سينماي مستند؟ موسيقي مدرن به كجا مي رود؟ نقاشي اكسپرسيونيزم و...
بگذاريم و بگذريم. چهار، پنج سالي مي شود اركستر سمفونيك تهران پس از چندين دهه نشيب و فراز، تعطيلي و ركود، كم كاري و بيكاري و انحلال و برپايي بار ديگر رو آمده و هر سال چندين برنامه مختلف به هر قيمتي هم كه شده اجرا مي كند. عمده برنامه هاي اين دوره توسط رهبران ميهمان اعم از خارجي و ايراني رهبري شده است. در اين ميان دو تن از ايشان به دلايلي كه مي آيد، كيفيتي ويژه به شكل و شمايل و محتواي اركستر سمفونيك تهران داده اند. نخست لوريس چكناوريان و ديگر شهداد روحاني، هر دو ايراني، هر دو پركار، هر دو محبوب، هر دو مشهور و جهان وطن كه دمي قرار ندارند. روي سخن اين نوشتار اگر چه در خصوص نتايج حاصل از زحمات ايشان است اما به هيچ وجه متوجه خود ايشان نيست كه آنها نه سياستمدارند و نه سياستگذار. در واقع اين مسئولان فرهنگي هستند كه براي وقت و سرمايه هاي مادي مردم تعيين تكليف مي كنند و شهروندان خواهي نخواهي با اين جريان همراه مي شوند.
لوريس چكناوريان و شهداد روحاني امروزه نهاد دو نگرش متفاوت و تقريباً متضاد به مقوله اركستر سمفونيك تهران و به طور كلي موسيقي سمفونيكي كشور هستند. تأكيد مي كنم فقط اركستر سمفونيك تهران، زيرا در خارج از مرزهاي ايران قضيه صورت ديگري مي يابد. وجه مشترك اين دو بزرگ موسيقي، افزايش مخاطبان موسيقي سمفونيكي در ايران است، به طوري كه اغلب اجراهاي ايشان در تالار ۸۰۰ نفره وحدت- بزرگترين، كهن ترين و تنهاترين سالن مناسب اين جشن موسيقي پر مي شود و در مورد روحاني بايد گفت نه تنها صندلي خالي پيدا نمي شود بلكه شنونده سرپايي هم دارد.
با نگاهي به تاريخ موسيقي معاصر ملاحظه مي كنيم يك پاي موسيقي سمفونيكي ايران هميشه خارجي بوده است. از زمان تشكيل نخستين دسته موزيك نظام (۱۲۳۵ خورشيدي) گرفته تا هم اكنون كه به اركستر سمفونيك تهران منجر شده، اغلب موارد يا رهبر اركستر خارجي بوده است يا نوازندگانش و يا هر دو. از محتوا هم بگذريم كه به جز معدود آثار آهنگسازان ايراني، تقريباً خوراك اصلي اركستر را گنجينه غني موسيقي غرب از دوره هاي مختلف تشكيل مي داده است. اين وضعيت كماكان ادامه دارد و به نوعي گريزي هم از آن نيست. وجود نزديك به هزار آهنگساز مطرح در موسيقي غربي هيچگاه با تعداد انگشت شمار آهنگسازان سمفونيكي ايران قابل قياس نيست. بنابر اين در كوتاه مدت هم انتظاري نمي رود اين وضعيت تغييري ولو اندك پيدا كند. اما ساير عوامل نظير نوازنده، ساز، سالن و ديگر ملزومات مربوطه چيزي نيست كه نتوان در كوتاه مدت بدان رسيد. ضمن اينكه وجود اين عوامل خود بستر مناسبي براي ظهور و پرورش آهنگساز و رهبر اركستر خواهد بود.
نگاه تزئيني و تشريفاتي به مقوله موسيقي اركستري به سبك غرب يا به عبارت ديگر اركستر سمفونيك از نخستين سفر اروپايي ناصرالدين شاه آغاز گرديد و اينك پس از ۱۵۰ سال همين نگرش را با شكل و شمايل مدرن ملاحظه مي كنيم. در اين مدت پديده اركستر سمفونيك عملاً به صورتي تبديل شد كه نه نبودنش را مي شد تحمل كرد و نه بودنش را توان پويايي بود. فقط حفظ موجوديت آنهم براي اين كه در دنياي فعلي ظاهراً نمي شود اركستر سمفونيك نداشت! با اين نگرش ها، اركستر سمفونيك فعلي تهران امروزه به جايي رسيده است كه نه تنها برخي آثار جاودان موسيقي غربي را نمي تواند اجرا كند كه چند اثر توليد داخلي هم روي دست آهنگسازانش مي ماند. لوريس چكناوريان اپراي زيباي رستم و سهراب را كه ۲۵ سال از عمرش صرف آن نموده با اركستري متشكل از نوازندگان ارمنستان، اتريش و آلمان اجرا مي كند. از اين تأسف بارتر سمفوني خسوف مربوط به وقايع عاشورا- ساخته محمد سعيد شريفيان- با نوازندگان رومانيايي اجرا مي شود. برخي مسئولان اين ضعف ها را به حساب تبادلات فرهنگي مي گذارند، در حالي كه همگان مي دانيم مبادله اي در كار نيست. اركستر سمفونيك داريم ولي نمي توانيم حتي ساخته هاي خودمان را اجرا كنيم! آقاي چكناوريان مي گويد اجراي برخي آثار، نوازنده زبردست و گروه كر ۱۰۰ نفره مي طلبد كه نداريم. در اينكه ما خيلي چيزها نداريم شكي نيست اما همين وضعيت موجود هم آيا درست به كار گرفته مي شود؟ چرا گروه كر جهاد دانشگاهي مشهد در جشنواره موسيقي فجر مي درخشد و تا سال ديگر و جشنواره اي ديگر غروب مي كند؟ گروه كر فرهنگسراي بهمن چطور؟ و مواردي ديگر كه مديريت موسيقي كشور بايد پيگير آن باشد و نه يك رهبر برجسته اركستر كه اساساً قرار نيست كار ستادي انجام دهد.
در همين راستا تجربه سه سال حضور پي درپي شهداد روحاني به عنوان رهبر ميهمان اركستر سمفونيك تهران مي تواند آغاز خوبي براي پايان دادن به يك قرن نگاه فانتزي به مقوله موسيقي سمفونيكي كشور باشد. «ما مي توانستيم در گذشته با اتكا به سيستم آموزشي درست موسيقي (و البته در صورت نياز با بهره گيري از امكانات خارجي)، اركستر سمفونيك و سازمان هاي مشابه را نه به عنوان يك پديده صرفاً غربي، بلكه به عنوان يك دستاورد هنري جهاني، در خدمت بخشي از اهداف موسيقي خود و نيز معرفي فرهنگ موسيقي جهاني به كار گيريم كه به درستي به كار نگرفتيم.»(۲)
اكنون هم دير نشده است. نخست استفاده حداكثر از امكانات موجود، سپس تلاش براي ارتقاي وضعيت فعلي و در مرحله سوم بهره گيري از امكانات خارجي مي تواند راهگشاي بن بست تقليد مان باشد.
شهداد روحاني با آنكه يك سياستگذار فرهنگي نيست اما با نگرش خوداتكايي، هم اينك به اركستر سمفونيك تهران روحي تازه دميده است. قطعاتي را كه نوازندگان اركستر و همينطور مخاطبين آشنايش هرگز باور اجرايش را نداشتند اينك به همت او اجرا مي شود. منتها با زحمت بيشتر و حرص و جوش خوردن هاي فراوان كه يك رهبر برجسته اركستر در خارج از ايران مجبور به تحملش نيست. در عوض اين اميدواري وجود دارد كه فرهنگ ايراني در حوزه موسيقي سمفونيكي هم حرفي براي گفتن داشته باشد. زيرا امروزه ديگر اركستر سمفونيك نمي تواند صرفاً يك تجمل باشد بلكه برعكس، يك نياز است. اگر مي خواهيم جهان با فرهنگ و هنر ما آشنا شود بايد از آشناترين زبان ممكن بهره گرفت. ما با هنر نقالي و حتي ترجمه شاهنامه به زبانهاي ديگر نمي توانيم توجه مردمان اروپا و آمريكا را نسبت به بزرگترين اثر ادبي و حماسي جهان جلب كنيم اما همين مردم با ولع و اشتياق فراوان پاي اپراي رستم و سهراب مي نشينند، در حالي كه ماه ها قبل بليتش را تهيه كرده اند. اپرا زبان هنري و آشناي جهان غرب است. چرا نبايد از اين دريچه با آنان سخن بگوييم.
اگر از منظر مبادله فرهنگي هم به قضيه بنگريم چنين رويكردي اجتناب ناپذير است. البته مبادله به معناي كلمه و نه آنچه تاكنون عملي شده است. ما بيش از يك قرن مصرف كننده صرف موسيقي سمفونيك غربي بوده ايم و بنابر اين نمي توانيم دم از بده بستان فرهنگي بزنيم. حتي معدود آثار آهنگسازان ايراني كه هم اينك در برخي اركسترهاي اروپايي و باز به همت چند رهبر ايراني اجرا مي شود نمي تواند جاي خالي ايران را در عرصه جهاني پر كند. فراموش نكنيم همين تعداد انگشت شمار آهنگساز داخلي هم پرورش يافته محيط هنري غرب هستند و به عبارتي خودجوش بار آمده اند و نه زير چتر دستگاه فرهنگي كشور.
اگرچه توسعه و گسترش موسيقي سمفونيك در كشور هيچگاه نمي تواند و نبايد آمال موسيقايي پهنه ايران زمين باشد اما در كنار حفظ و ارتقاي موسيقي اصيل ايراني با تمام گونه هايش، اين هم بستر مناسبي براي تعامل فرهنگي با جهان خارج مي تواند باشد. چنين هدفي نيازمند تغيير نگرش سياستگذاران كلان كشور نسبت به مقوله فرهنگ و هنر است به گونه اي كه در يكي دو دهه آينده، جهان خارج، اركستر سمفونيك تهران را به عنوان عضوي قابل توجه، اثر پذير و اثرگذار در عرصه موسيقي جهان با حفظ مشخصه هاي ايراني اش بپذيرد.
پي نوشت :(۱) و (۲) نگاه به غرب صفحه ۸۹ نوشته محمدرضا درويشي- مؤسسه ماهور ۱۳۷۳.
|