زير ذره بين
فلسطيني ها به عنوان ملتي كه پس از يك دوره فروپاشي، از دست دادن سرزمين و آوارگي و مبارزات بسيار، مجددا در فرآيند گفت وگوي صلح، در تدارك تشكيل ملت- كشور مستقل فلسطين در بخشي از سرزمين هاي مادري خود قرار گرفته اند، نياز به باز تعريف ملي خود دارند. در اين روند، عوامل مختلف فرآيند ملت سازي را ايجاباً يا سلباً تحت تأثير قرار مي دهد. يكي از اين عوامل بدون ترديد «نقش مذهب» خواهد بود. با توجه به اين مسأله، نوشته حاضر در پي پاسخ به اين پرسش است كه در فرآيند تشكيل ملت- كشور فلسطيني، مذهب چه نقشي ايفا خواهد كرد.
نجفي فيروز جايي
براي تحليل نقش مذهب و رابطه آن با ملت در ميان فلسطيني ها، ذكر نكات زير ضروري به نظر مي رسد:
۱- در ميان فلسطيني ها مي توان دو ديدگاه را مشاهده كرد. يكي جريان هاي غيرمذهبي (لائيك) و ديگري جريان هاي مذهبي. نخستين رويارويي هاي فلسطيني ها با اسرائيل تا پيش از تشكيل دولت اسرائيل و در بدو تأسيس آن هويت ديني داشت و كساني چون حاج امين الحسيني، مفتي اعظم بيت المقدس و شيخ عزالدين قسام رهبري قيام را برعهده داشتند. اما پس از آن، شكل گيري هويت و مبارزات فلسطيني، بيشتر با انديشه ناسيوناليسم عربي شكل گرفت. يعني جريان هاي غيرمذهبي در كشورهاي عربي و داخل فلسطين نقش زيادي داشتند. اما با گذشت زمان و تعميق مناقشه، جنبه هاي مذهبي هويت هر يك از طرفين اسرائيلي و فلسطيني پررنگ تر گرديد. يعني صهيونيست ها براي پيشبرد اهداف خود به ادعاي ارض موعود و موروثي بودن سرزمين و تقويت هويت يهود و ترويج افسانه آنتي سميتيزم (يهود ستيزي) نيازمند بودند تا بتوانند حق حاكميت و مالكيت فلسطيني ها بر آن سرزمين را خدشه دار كنند. بدين ترتيب، انديشه صهيونيسم به ناچار هويت مذهبي خود را تقويت كرد و جريانهاي مذهبي نقش مؤثرتري در اسرائيل يافتند.
اما فلسطيني ها پيش از آن كه بتواند فرآيند ملت سازي را در فرآيند تشكيل ملت - كشورهاي مدرن طي كنند و در شرايطي كه هنوز خود را در قالب مجموعه عالم اسلام در لواي امپراطوري عثماني تعريف مي كردند، ناگهان سرزمين خود را در اشغال و ملت خود را آواره ديدند. بنابراين تعاريف اوليه هويت ملي فلسطين، تعاريفي گنگ و سازمان نيافته بودند. در اين شرايط پس از تشكيل دولت اسرائيلي، فلسطيني ها براي پر كردن اين خلأ ، خود را در قالب ملت بزرگتر يعني ملت عرب (قوميت) تعريف كردند و به همين دليل در اين مقطع رويارويي ها عمدتاً از وجهه اسلامي - يهودي به وجهه عربي- اسرائيلي گرايش پيدا كرد. با اين حال پس از چهل سال مبارزه عمدتاً ناسيوناليستي توسط ارتش هاي عربي و سپس گروه هاي چريكي ناسيوناليست و چپ فلسطيني (از ۱۹۴۸ تا ۱۹۸۷ ) با آغاز انتفاضه اول اين هويت به سوي مذهب گرايش بيشتري پيدا كرده است.
|
|
۲- سرخوردگي از كشورهاي عربي سبب شد فلسطيني ها در انتفاضه بيشتر متكي به خود باشند و همين امر، فلسطيني ها را از گستره ملت عرب (ناسيوناليسم عربي) به سوي ملت فلسطين و هويت فلسطيني بيشتر سوق مي دهد. بدين ترتيب، فلسطيني ها براي پر كردن اين خلأ (جدايي نسبي از گستره عربي) ناچارند به نقش مذهب بهاي بيشتري دهند (به عنوان مثال، براي نقش مذهب در ايجاد ملت و كشور جديد، مي توانيم از شكل گيري كشور پاكستان نام ببريم.) در اينجا اگر بخواهيم هويت فلسطيني را تعريف كنيم بايد آن را آميزه اي از مليت فلسطيني به علاوه نقش مذهب بدانيم. جالب اينجاست كه حتي گروههاي غيرمذهبي و مبارز سابق فلسطيني نيز كه پس از كنفرانس «اسلو»، كاركردهاي مبارزاتي خود را كنار نهاده و تحت عنوان تشكيلات خودگردان به دولت سازي پرداختند، زيرا دولت به لحاظ حقوقي بايد متشكل از چهار عنصر حكومت، جمعيت، سرزمين و حاكميت باشد، لذا دولت فلسطين فقط با داشتن حكومت (خودگردان) و بدون ملت، سرزمين و حاكميت مفهومي نخواهد داشت و در شرايطي كنوني كه اين دولت هنوز سرزمين مشخصي را به دست نياورده است و داراي جمعيتي آواره يا اردوگاه نشين است و حق حاكميت ندارد، مذهب مهمترين عاملي است كه مي تواند عنصر وحدت اين ملت تلقي شود. خصوصاً با توجه به اين موضوع كه دشمن (يعني اسرائيل) نيز هويت خود را در قالب ملت (قوميت) اسرائيل به اضافه مذهب يهود تعريف مي كند. بدين طريق مشاهده مي شود كه عرفات- شايد حتي عليرغم ميل باطني خود- قيام انتفاضه را كه مذهب در آن حرف اول را مي زند، شديداً سركوب نمي كند. تفاوت ميان دو ديدگاه دولت خودگردان و گروههاي جهادي اين است كه در تعريف جديد ملت فلسطين از نگاه دولت خودگردان، اين ملت در كنار ملت اسرائيل تعريف مي شود؛ موضوعي كه لااقل بخشي از جريانهاي مذهبي فلسطين هنوز آن را نپذيرفته اند.
۳- براي فلسطيني ها، از دست دادن سرزمين، عامل مهمي براي همبستگي بود. به همين دليل براي فلسطيني هايي كه توسط اسرائيل اخراج و آواره شدند و در تبعيد دائمي زندگي مي كنند، سازمانهاي سياسي و نظامي فلسطيني نظير سازمان آزاديبخش فلسطين در دهه هاي نخست، مهمترين نمادهاي قابل لمس هويت ملي فلسطين تلقي مي شدند و گرايشهاي غيرمذهبي اين سازمانها، چندان در اين قضاوت موثر نبود. رؤياي آوارگان براي بازگشت پس از چند دهه، به يأس بدل شد، به همين نسبت نيز اهميت و نفوذ اين سازمانها در ميان فلسطيني هاي خارج از سرزمين هاي اشغالي، كاهش يافت و در نتيجه زمينه ها و حمايت ها براي پيدايش جريان هاي مذهبي همانند حماس و جهاد اسلامي هم در داخل و هم در خارج فلسطين، افزايش يافت. با آغاز مذاكرات در كنفرانس هاي مادريد و اسلو، اميدها در جبهه فلسطيني براي احراز دوباره هويت مستقل (از طريق ايجاد كشور، حكومت، سرزمين و حاكميت مستقل) تا حدودي زنده شد، اما كارشكني ها و خلف وعده هاي اسرائيل زمينه را براي شكل گيري انتفاضه دوم مهيا ساخت.
در اينجا ذكر دو نكته نيز مهم است:
نخست اين كه امتناع بيشتر كشورهاي عربي از پذيرفتن آوارگان فلسطيني مقيم در آنها به عنوان شهروند، به طور ناخواسته موجب تقويت هويت فلسطيني آنها شده است. به همين دليل اين آوارگان پس از تقريباً يك نسل كامل از آوارگي، آميزه اي از هويت فلسطيني و تأثيرپذيري از فرهنگ هاي ميزبان خود هستند. از طرف ديگر، امتناع مستمر اسرائيل از گفت وگو پيرامون امكان بازگشت فلسطيني ها، آوارگان را دچار بحران هويت و تعارضي سخت (عدم پذيرش در كشور ميزبان و كشور مادر) نموده است. بدين ترتيب گرايشهاي راديكال روزافزوني در ميان آنها پديد آمده است كه دشواري هاي زندگي در اردوگاه ها و آوارگي بر آن مي افزايد. اين گروه براي حفظ هويت فلسطيني خود بيشتر به گرايشهاي مذهبي روي آورده اند.
دوم اين كه فلسطيني هاي سرزمين ۱۹۴۸ كه شهروند اسرائيل محسوب مي شوند و به عنوان شهروند درجه چندم روزگار مي گذرانند، كماكان هويت فلسطيني خود را به خوبي به ياد مي آورند و لذا در تعلق به مليت فلسطيني يا اسرائيلي سرگردانند.
۴- با پررنگ تر شدن نقش مذهب در هر يك از دو هويت (ملت فلسطين و ملت اسرائيل) تأثير آن بر هويت مقابل كاملاً واضح خواهد بود. به عبارت ديگر، راديكال تر شدن هر يك از اين دو به سوي گرايشهاي مذهبي، تأثير مشابهي برطرف مقابل خواهد داشت. به همين دليل است كه جريانهاي غيرمذهبي در هر دو طرف، تلاش مي كنند تا از افزايش نفوذ و فعاليت جريان هاي مذهبي حتي المقدور ممانعت نمايد حداكثر از آن به عنوان برگ برنده در مذاكرات بهره برداري نمايند. از آنجا كه هسته اصلي مناقشه بين طرفين، انكار هويت ديگري است، ترس از شكست، ميزان تأثير اين اختلاف نظر ميان جريانهاي لائيك و مذهبي را در هر دو طرف مناقشه كاهش مي دهد و يا لااقل در شرايط بحراني، تعديل مي كند. از آنجا كه اين ترس، براي فلسطيني ها ابعاد وسيع تر و فاجعه آميزتري دارد، همگرايي ميان جريانهاي غيرمذهبي و مذهبي در آنان بيشتر به چشم مي خورد. اما بارها نيز ديده شده است كه كابينه هاي اسرائيل در شرايط بحراني، ائتلافي از جريان هاي لائيك و مذهبي بوده است و نمونه كابينه فعلي نيز مشمول همين اصل است. حتي اينكه كدام جريان و حزب در اسرائيل، برنده انتخابات باشد، تا حدودي تحت تأثير فرآيندهاي حاكم در طرف فلسطيني است.
نتيجه گيري:
الف- در مورد دلايل افزايش گرايش به مذهب در هر دو سوي مناقشه خاورميانه مي توان به دلايل ذيل اشاره كرد:
۱- هر دو سوي مناقشه خاورميانه به مذهب به عنوان ابزاري براي تفوق برطرف مقابل خود نيازمندند. در اين راستا، هر دو طرف از سكولاريسم به سوي تجويزات مذهبي در سياست پيش مي روند كه نمونه آن را مي توان در موفقيت هاي احزاب مذهبي در انتخابات اخير در اسرائيل و شكل گيري و پيشرفت سريع گروه هاي جهادي در دو انتفاضه فلسطين ديد.
۲- يكي ديگر از دلايل پر رنگ شدن نقش مذهب در جامعه فلسطين، ناكامي مبارزات ملي گرايانه و ناسيوناليستي گذشته و موفقيت هاي انتفاضه در وارد كردن ضربات سخت از درون به اسرائيل است. چيزي كه افسانه امنيت و شكست ناپذيري اين رژيم را شديداً مورد خدشه قرار داده است.
۳- سومين دليل آن است كه مذهب امروزه به علاوه مي تواند كاركرد ملت سازي به مفهوم مدرن خود را ارائه دهد. در اين راستا، خصوصاً براي فلسطيني ها كه در فرآيند دولت سازي فاقد سرزمين، جمعيت و حاكميت مشخص هستند، مذهب يكي از مهمترين عوامل وحدت ملي تلقي مي شود.
ب- نياز هر دو جريان ملي گرا و مذهبي به يكديگر در هر دو طرف مناقشه، ايجاب مي كند كه دو جريان براي حذف يكديگر پيش نروند. به همين دليل، وعده هاي مقامات خودگردان در مورد توقف انتفاضه، فقط مي تواند به معناي درخواست از آنان براي توقف اقدامات جهادي باشد. مقامات خودگردان، نه مي توانند و نه مي خواهند جريانات مذهبي را متلاشي نمايند. پيش بيني مي شود نقش مذهب در دولت و كشور احتمالي آينده فلسطين، نقشي پررنگ و ملموس و شايد ساختاري باشد.
ج- در يك ديدگاه حداقلي- يعني در صورت رضايت دادن گروههاي جهادي به سرزمين هاي سال ۱۹۶۷- يكي از دلايل كنوني تعارض ميان دولت خودگردان و جريانهاي اسلام گرا، نقشي است كه براي خود و براي كليت مذهب در دولت احتمالي آينده فلسطيني قائل هستند. اگر چه اكنون توافق نانوشته اي ميان اين دو جريان وجود دارد و گروههاي جهادي، آگاهانه، به عنوان برگ برنده دولت خودگردان در مذاكرات، ايفاي نقش مي نمايند- و به همين دليل اصولاً نه اصل مذاكرات بلكه امتيازات رد و بدل شده را مورد مناقشه قرار مي دهند- اما بدين مسأله آگاهي دارند كه پس از تشكيل چنين دولتي، گروههاي لائيك مجدداً براي مذهب زدايي از سياست تلاش خواهند كرد. بدين ترتيب، اين گروهها خواهان تضمين هاي لازم در مورد جايگاه مذهب در ساختار و كاركرد دولت احتمالي آينده فلسطين مي باشند.
د- صرف نظر از تعارضات داخلي ميان جريانهاي ملي و اسلامي- فلسطيني، مردم فلسطين، به مجموعه دولت خودگردان و جريان هاي اسلام گرا، به عنوان دو اهرم در راستاي تحقق كشور حداقلي فلسطين مي نگرند و معتقدند اسرائيل تنها زماني حاضر به پذيرش گفت وگو و اعطاي امتيازاتي شد كه انتفاضه آغاز گرديد.
هـ- اگر چه ممكن است با توجه به نفوذ ديدگاه هاي اسلام سفلي در ميان گروههاي جهادي فلسطيني مداخله مذهب در سياست در حكومت آينده فلسطيني به سود جمهوري اسلامي تلقي نشود. اما در شرايط فعلي، قيام فلسطينيان خصوصاً در قالب انتفاضه و مشغول كردن اسرائيل به خود، در راستاي منافع و امنيت ايران قرار دارد، ضمن اين كه گرايشهاي جهاد اسلامي بسيار به تشيع نزديك بوده و گرايشهاي حماس در دو قالب سفلي و قرائت مدرن و قالب اخواني مي باشد و هيچ يك داراي تعارض هاي اساسي با ديدگاه شيعي نيستند.