دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۳۳- Aug, 11, 2003
آسيب شناسي دانش اندوزي
زير ذره بين
درس خواندن براي بسياري از دانش آموزان و دانشجويان، تعارضي از نوع دافع- دافع (منفي- منفي) است. يعني كاري كه هيچ طرفش مثبت نيست، ولي چاره اي جز انتخاب يكي از دو گزينه وجود ندارد. دانش آموزي درس خواندن را دوست ندارد و از طرفي از عواقب و نتايج درس نخواندن هم مي ترسد.
005175.jpg
ابراهيم اصلاني
اشاره؛ آنچه در اين مقاله مي آيد فقط مقدمه اي براي ورود به موضوع و ايجاد زمينه براي تأمل و بررسي بيشتر است. اميد است كليه صاحب نظران، اهل علم، متوليان و مقامات رسمي آموزش در سطوح مقاطع مختلف و كليه علاقه مندان با پيگيري موضوع و طرح نكات ديگر، به تكميل و تحليل آن كمك كنند. لازم به تذكر است كه: اولاً مولف اذعان مي كند كه حق مطلب را ادا ننموده است. ثانياً جدي گرفتن موضوع به نفع همه است واهميتي راهبردي دارد. ثالثاً چون نكات عنوان شده فقط با نيت طرح موضوع آمده اند، لذا اولويت بندي و طبقه بندي و نظم خاصي در بيان آنها وجود ندارد.
طرح موضوع
تا به حال فكر كرده ايد هر سال چند كلاس آموزشي در رده ها و سطوح سني و مقاطع مختلف در ايران تشكيل مي شود؟ اين همه كلاس هاي رسمي و غيررسمي؛ مدارس، انواع دانشگاهها و مراكز آموزش عالي، مؤسسات و آموزشگاههاي كنكور، تدريس خصوصي، انواع و اقسام آموزش هاي هنري در فرهنگسراها و مؤسسات خصوصي و غيره، آموزش هاي تكنولوژي فكر و NLP ، آموزشكده هاي فني و حرفه اي، دوره هاي ضمن خدمت كارمندان و كاركنان،  دوره هاي حرفه  آموزي وزارت كار و خلاصه هزاران نوع كلاس هاي جورواجور و گوناگون ديگر با اين وضعيت، حداقل انتظاري كه مي توان داشت چيست؟ اتم را شكافته ايم، در ادب و هنر جهاني، ستاره شده ايم، حرف اول را در علم مي زنيم، ماهرترين و مشخص ترين افراد را در حرفه هاي مختلف تربيت كرده ايم، معتبرترين پژوهش هاي جهاني را انجام مي دهيم، صادركننده تكنولوژي شده ايم و يا نه؛ حداقل مي توانيم افتخار كنيم كه علاقه مندترين مردم جهان به آموزش و يادگيري هستيم؟!  اشكال كار ما در كجاست؟ اصلاً چرا دنبال اشكالات نمي گرديم؟ مشكلات و آفت هاي دانش اندوزي در ايران چيست؟ چه نگرش هاي نادرستي وجود دارد؟ چه استفاده هاي نابجا و چه سوءاستفاده هايي از آموزش مي شود؟ چرا آموزش علوم در ايران اين همه بي هدف، بي در و پيكر آشفته است؟
نمونه هايي از آسيب هاي دانش اندوزي در ايران
اين نمونه ها طي مدت زمان كوتاهي جمع آوري شده اند و به طور حتم موارد بي شمار ديگري را مي توان به آنها افزود. همپوشي ها و تداخل هاي احتمالي در بعضي نكات، يا از روي عمد و به خاطر تأكيد بيشتر روي نكته اي صورت گرفته و يا به لحاظ عدم تلاش در طبقه بندي آنها بوده است.
۱. بي هدفي

بي هدفي و يا به عبارت بهتر ابهام در هدف، در بين بيشتر كساني كه با آموزش و يادگيري سروكار دارند، موج مي زند، هم كساني كه مي آموزند و هم كساني كه ياد مي دهند. دانش آموزان ودانشجويان را از يك نظر مي توان به دو گروه تقسيم كرد: تيپ درسي و تيپ علمي. تيپ درسي شامل كساني است كه يا از روي وظيفه و يا اجبار و هر دليل ديگري درس خود را مي خوانند و در هر حال براي آنان درس خواندن كاري است كه بايد مانند كارهاي ديگر انجام شود! اما تيپ علمي نسبت به علم علاقه مندي و تعصب دارند و درس خواندن هم در جهت تلاش علمي آنان قرار مي گيرد. فكر مي كنيد اكثريت با كدام گروه است؟ تيپ درسي يا تيپ علمي؟ آيا بسياري از دانش آموزان و دانشجويان و اگر حمل بر جسارت نشود آموزش دهندگان، مي دانند كه چه دارند مي كنند و هدفشان چيست؟
۲. بي بها بودن دانايي

در دوره و زمانه ما، دانايي متاعي كم ارزش و بدون خريدار است. نمي دانم چرا تعجب مي كنيم از اين كه بسياري از دانش آموزان، به خصوص در دوره ها و كلاس هاي بالاتر، انگيزه اي براي درس خواندن ندارند؟ اصلاً تعجبي ندارد. اين بي انگيزه بودن تا حد زيادي نتيجه طبيعي بي بها بودن دانايي است. وقتي در مسائل رفاهي و معيشتي زندگي، حرف اول را سرمايه مالي مي زند- و نه سرمايه دانايي- انتظار داريد دانش آموزان و دانشجويان و ديگران شيفته علم و دانش شوند!
۳. بي انگيزه بودن

نتيجه منطقي دو مورد اول همين مي شود كه كسي ميل و رغبتي براي درس خواندن و يادگيري نداشته باشد. انگيزه زماني ايجاد مي شود كه انسان احساس كمبودي داشته باشد. انسان تشنه، دنبال آب مي رود. در جامعه اي كه يادگيري لذتي به همراه نداشته باشد، عطش براي آموختن به وجود نخواهد آمد. علاوه بر زمينه هاي اجتماعي- فرهنگي، دلايل تخصصي ديگري نيز براي بي انگيزه بودن يادگيرندگان- به خصوص در مدارس- وجود دارد. عدم ارتباط آموخته هاي درسي با زندگي در جريان، ثابت بودن كتب درسي براي همه قوميت ها، نهادينه نشدن روش علمي در اركان آموزشي و نكاتي ديگر از جمله اين دلايل هستند.
۴. اهداف تعارضي

درس خواندن براي بسياري از دانش آموزان و دانشجويان، تعارضي از نوع دافع- دافع (منفي- منفي) است. يعني كاري كه هيچ طرفش مثبت نيست، ولي چاره اي جز انتخاب يكي از دو گزينه وجود ندارد. دانش آموزي درس خواندن را دوست ندارد و از طرفي از عواقب و نتايج درس نخواندن هم مي ترسد.
مثل كسي كه دندانش درد مي كند. يا بايد دندان درد را تحمل كند و يا رنج و مشقت كشيدن دندان را!  جاي تأسف است كه دريافتن دلايل افت تحصيلي بعد از دوره راهنمايي، دنبال هزار و يك عامل مي رويم، ولي به نكاتي اين چنيني توجه نمي كنيم. البته دنبال چنين عواملي رفتن، هزينه هاي خاص خودش را خواهد داشت و تلاش براي از بين بردن اين تعارض به سادگي صدور بخشنامه هايي براي حذف مردودي نخواهد بود!
۵. اولويتي غيرضرور

تا به حال اين سؤال را از خود پرسيده ايد كه يادگيري چه ضرورتي دارد؟ خيلي ها مي گويند و در واقع شعار مي دهند كه ياد گرفتن خيلي مهم است!  اما واقعيت هاي موجود در زندگي مردم، بيانگر چيز ديگري است. يادگيري به جاي اين كه اولويت اول و يا حداقل جزو دو سه اولويت اصلي زندگي ما باشد، اولويتي دست چندم و گاه حتي فراموش شده است. (اينجا ديگر جاي علامت تعجب نيست،  جاي گريه است) وقتي اصل فرهنگ در حاشيه قرار گيرد و تصور حاشيه اي از فرهنگ ايجاد شود، تلقي غيرضرور از يادگيري هم امري بديهي خواهد بود.
البته هستند كساني كه براي به اصطلاح يادگيري خيلي تلاش مي كنند- مثل كنكوري ها و والدينشان- اما اينها هم كشته مرده يادگيري نيستند و بنا به ضرورتهايي كوتاه مدت و وسيله اي در چنين وضعيتي قرار گرفته اند.
۶. تمايل به آسان گيري

يكي از نتايج طبيعي موارد ذكر شده قبلي اين است كه اكثر يادگيرندگان تمايل به آسان گيري پيدا مي كنند. اين آفت نه تنها در مدارس، بلكه به شكل هاي بسيار خطرناكي در دانشگاهها هم وجود دارد.
در مدارس؛ هر سال حجم كتاب ها را كم مي كنيم، شرايط ارتقا به كلاس بالاتر را تسهيل مي نماييم، مردودي حذف مي شود - آنچه اينجا بيشتر مد نظر مي باشد نيتي است كه در پشت هدف حذف مردودي وجود دارد- با آيين  نامه ها وتبصره ها و افزودن تك ماده و دوماده و ... كاري مي كنيم كه هر كسي بتواند مدرك بگيرد، امتحانات دوباره و سه باره و دي ماه و جبراني و غيره در نظر مي گيريم و خلاصه هر كاري انجام مي دهيم كه همه مدرك بگيرند. در دانشگاهها روندي ايجاد شد است كه؛ جزوه نويسي به جاي معرفي منابع متعدد براي يك درس رواج يافته است، اساتيدي كه در نمره دادن بخشنده هستند، محبوبيت بيشتري دارند، دانشجويي استادي را به چالش نمي طلبد- به قول ظريفي: با سواد جلوه كردن استاد از كم سوادي دانشجو است!- هدف اصلي پاس كردن درس و خلاص شدن از شر آن است نه ياد گرفتنش،  استاد خوب كسي است كه كمتر درس گفته باشد و آسان تر امتحان بگيرد و خلاصه اينجا هم مهم اين است كه سروته يك ترم جمع شود تا همه چيز به خير و خوشي و آساني بگذرد.
۷. كتاب محوري

انگار همه دانش در كتاب جمع شده است. در مدارس كه محور بودن كتاب جاي حرف ندارد. كتاب ها ثابت هستند و كسي اجازه تغيير آنها را ندارد. بهترين دانش آموز هم كسي است كه مطالب كتابها را واو به واو ياد بگيرد.
در دانشگاهها هم علاوه بر مشكل جزوه نويسي، كتاب نه كارمايه، اصل آموزش است. استاد بايد چيزهايي را بگويد كه در كتاب وجود ندارد و اگر درامتحانات سؤالي طرح كند كه در كتاب موجود نباشد، مورد اشكال قرار مي گيرد. اين مدل دانشجويي هم نوبر ايراني است!
۸. بازي كردن با آموزش

اين كار بسيار بسيار خطرناك هم، شيوع و گستردگي عجيبي پيدا كرده است. آموزش به صورت ملعبه اي در دست عده اي قرار گرفته است. بازي با آموزش كه عمدتاً  از طريق مراكز غير رسمي هدايت مي شود، به دليل عدم نظارت و كنترل، گاهي شكل زننده اي پيدا مي كند. بسياري از رفتارهايي كه در ايران تحت عنوان آموزش صورت مي گيرد در كشورهاي پيشرفته جرم تلقي شده و مستوجب جرايم سنگيني است. به نمونه هايي از اين بازي توجه كنيد:
- هر كسي به خود اجازه مي دهد كلاس تكنولوژي فكر، NLP ، هيپنوتيزم، ذن، يوگا و غيره راه بيندازد.
- خيل عظيم مؤسسات و آموزشگاههاي كنكوري نمونه بارز ديگري از يك بازي ناروا با آموزش است.
- برنامه ها و كلاس هاي غيرضرور كه از جانب برخي خانواده ها صرفاً  براي وقت پركني يا فخر فروشي خود يا فرزندانشان مورد توجه قرار مي گيرد.
- تحليل بردن سال تحصيلي و بهتر است بگوييم خطر حذف تحصيلي، بازي ديگري است كه توسط عده اي دامن زده مي شود. تشويق دانش آموزان و والدين براي استفاده از كلاس هاي تابستاني تحت هر عنواني اعم از تقويتي، جبراني، تكميلي، آمادگي كنكور و ... مصداق اين نكته است.
- انحرافات و مشكلات اخلاقي كه در بعضي از مراكز و مؤسسات زيرپوشش و تحت عنوان آموزش صورت مي گيرد.
۹. پرآموزي مساوي با كيفيت آموزش
يك انحراف ديگر در آموزش و يادگيري اين است كه كيفيت آموزش فقط در پرآموزي خلاصه شود. ظاهراً از بين ضرب المثل ها «كار نيكو كرد از پر كردن است» كاربرد و مصداق عملي بيشتري پيدا كرده است. در آموزش هم فكر مي كنيم اگر حجم كارها زياد باشد، بهتر به نتيجه مي رسيم. مدرسه اي بهتر است كه معلمش از دانش آموزان، بيشتر كار بكشد، جزوه و پلي كپي زيادتري بدهد، پي در پي امتحان بگيرد و خلاصه به دانش آموز اجازه سرخاراندن ندهد! در كنكور هم همين اشتباه وجود دارد. دانش آموز بايد از تابستان شروع كند، بخواند و بخواند و به غير از خواب و غذا، لحظه اي را از دست ندهد، حداقل دو سه بار دروس را دوره كند، كلي تست بزند، اردوي عيد برود و بالاخره تا نفس دارد، لحظه اي از دست از درس خواندن نكشد! در مدارس غيرانتفاعي هم اين اشتباه رايج به وفور يافت مي شود، به نحوي كه هر كدام از مدارس به نسبت حجم برنامه هايشان بيشتر افتخار مي كنند و از مردم هم بيشتر پول مي گيرند.
۱۰. برداشتهاي معيوب از علم و پژوهش
در اين باره هم مصاديق فراوان است، هم در مدارس و هم در دانشگاهها و هم در ساير مراكزي كه با علم و آموزش و پژوهش سرو كار دارند، به عنوان نمونه:
* علم با انگيزه هاي دروني پيش مي رود ولي ما بيشتر به دنبال انگيزه بيروني هستيم.
* در مدارس بسياري از روشهاي علمي به صورت تحريف شده يا ناقص مورد استفاده قرار مي گيرند مانند غرفه جوايز، آزمون ها، نوآوري هاي معلمان در تدريس، تكنولوژي آموزشي و غيره كه هر كدام نياز به توضيح جداگانه دارند.
* در مدارس و گاه حتي در دانشگاهها، تصورات ناقص و نادرست فراواني در خصوص فعاليت هاي پژوهشي وجود دارد (در واقع ايجاد شده است).
* تلقي عمومي از كاربردي بودن يافته هاي علمي در اكثر موارد ساده انگارانه، سطحي و نادرست است.
* همين تلقي در خصوص تئوري نيز وجود دارد. اكثر مردم و حتي گاهي مدرسان و اساتيد، تصوري منفي نسبت به تئوري دارند. بيشتر ما فكر مي كنيم تئوري چيزي است كه مال كتابهاست و به درد نمي خورد و يا حداقل كمتر به درد مي خورد. خيلي از كساني كه حتي براي اولين بار بعضي از تئوري ها به گوششان مي خورد به راحتي آب خوردن آن تئوري را نفي و رد مي كنند!!
* برداشت هاي ما از ارتباط بين تئوري و كاربرد نيز ضعيف و معيوب است.
***
حيف از اين همه وقت و زماني كه صرف كلاس رفتن، آموزش و يادگيري مي شود. حيف از اين كه زندگي خود را با روزمرگي، رفتارهاي عادتي و كليشه اي، تقليد از آنچه ديگران انجام مي دهند و با توهم سپري كنيم. حيف از اين همه هزينه رفت و آمد، كاغذ، كتاب، قلم، ميز و نيمكت، تخته سياه، ساختمان و خيلي چيزهاي ديگر و حيف از اين كه تلاش مي كنيم ولي قدمي، روبه جلو حركت نمي كنيم!
بد نگوييم به مهتاب، اگر تب داريم!
پشت دانايي اردو بزنيم... (سهراب سپهري)

همگام با انديشه ورزان جهان -۱۱
ايوان ايليچ
005185.jpg
دكتر محرم آقازاده
ايوان ايليچ در سال ۱۹۲۶ ميلادي در وين متولد شده و هنوز در قيدحيات است. ايليچ از ۱۹۳۱ تا ۱۹۴۱ دوره ابتدايي تحصيل خود را در يك مدرسه ديني گذراند. او به سبب آن كه نياي يهودي داشت- از طرف مادرش- بر اساس قوانين ضد سامي از وين اخراج گرديد. از اين رو، وي تحصيلات بعدي اش را در دانشگاه فلورانس ايتاليا به انجام رساند و در دانشگاه گريگوريان رم، الهيات و فلسفه خواند و درجه دكتراي تاريخ را از دانشگاه سالزبورگ اخذ كرد.
ايوان ايليچ را كساني كه در حوزه آموزش و پرورش و مطالعات اجتماعي/ جامعه شناختي فعال هستند، به خوبي مي شناسند. ايليچ براي بسياري از ايرانيان هم شناخته شده است و آثاري از وي به زبان فارسي برگردانده شده است. از آن جمله مي توان به كتاب معروف جامعه مدرسه زدا- كه به فارسي ترجمه شده است ـ اشاره كرد.
مقاله بسيار مشهور ايليچ تحت عنوان «مدرسه: گاو مقدس»(۱۹۶۸) از نخستين آثار او در زمينه آموزش و پرورش است. در اين مقاله، ايليچ سخت به آموزش و پرورش مي تازد و آن را زير سؤال مي برد؛ از اين رو كه، آموزش و پرورش به شدت دچار تمركزگرايي، بوروكراسي دروني، خشك فكري و جايگاهي براي نابرابري ها شده است. مجموعه مقالات و سخنراني هاي او در قالب كتابي تحت عنوان «جامعه مدرسه زدا» در سال ۱۹۷۰ منتشر شد. چاپ نخستين كتاب ياد شده به زبان انگليسي بود، سپس در سال ۱۹۷۳ به زبان اسپانيولي انتشار يافت.
از چشم انداز ايليچ، مدرسه فروشنده برنامه درسي است و نتيجه فرايند توليد برنامه درسي چيزي همانند ساير كالاهاي توليدي دنياي مدرن است. در فرايند آموزش، معلم توزيع كننده يا ادامه دهنده محصول نهايي به مشتري يا دانش آموز است. به نظر ايوان ايليچ، مدرسه اي كه نتواند به دانش آموزان كمك كند شخصيت خود را بشناسند يا بناي شخصيتي راستين را پي افكنند و به رشد شناختي همراه با برنامه ريزي و دست ورزي دست يابند، مدرسه واقعي نيست و در يك نگاه انتقادي، به طوري كه در كتاب «جامعه مدرسه زدا» آمده است، آموزش و پرورش قادر به آموزش همه جانبه دانش آموزان نيست. انتقادي كه ايليچ از مدارس آمريكاي لاتين و از ساير كشورهاي آمريكايي مي كند، شايد در مورد مدارس ايراني نيز صدق مي كند. ايليچ يادگيري واقعي را ناشي از حضور و شركت فعال يادگيرنده در شرايط معنادار مي داند. نگاهي به مدارس ايراني نشانگر آن است كه مدارس حايز هيچ گونه شرايط معنادار براي يادگيري نيستند و آنچه از فرايند تحصيلي به دست مي آيد، چيزي جز آسيب رواني و اتلاف عملي فرزندان جامعه نيست.
ايوان ايليچ بر اساس تحليل هاي اجتماعي خود بيان مي كند كه در هر جامعه اي دو راه براي تحقق اهداف ويژه، نظير تحرك/ پويايي، ارتباط ميان مردم، بهداشت و يادگيري وجود دارد. ايليچ يكي از آن دو راه را استقلال و خودمختاري و ديگري را تبعيت مي نامد. با خودمختاري، افراد خود را به شكوفايي مي رسانند و ديگران هم در اين راه به او كمك مي كنند. در حالي كه در حالت تبعيت، شخص كار مي كند و فرمان مي برد. در هر جامعه اي، از ديد ايليچ، خودمختاري و تبعيت بايد در تعامل باشند تا آن اهداف محقق و نيازها رفع گردند.
ايليچ به هيچ سيستم يا رژيم سياسي نمي تازد، ولي بيشتر صورت افراطي توليد صنعتي و آثار محنت بار آن را بر نوع بشر مورد انتقاد قرار مي دهد. به نظر او، ابزار توليد صنعتي، داراي خاصه هايي هستند كه فرايند سياسي قدرت مهار آن را ندارد.
افزون بر انتقادهايي كه ايليچ از ساخت و بافت اجتماعي و نظام هاي آموزشي و پرورشي به عمل مي آورد، انتقاداتي بر انديشه  او نيز وارد شده است. شايد بزرگ ترين خطاهاي ايليچ اين باشد كه آموزش و پرورش را به طور افراطي غير مؤثر مي داند و كنترل مدرسه را از دست نظام اجتماعي خارج مي پندارد. ماهيت راديكال عيب جويي هاي ايليچ سبب شده، وي نتواند راهبرد واقع گرايانه اي را براي پژوهشگران و مربيان پي افكند. به علاوه، آنچه ايليچ مي گويد بيشتر شهودي است و بنياني برآمده از پژوهش در يادگيري يا پژوهش هاي تربيتي- اجتماعي ندارد.
با اين همه، به نظر برخي نوشتن و سخن گفتن از ايليچ چندان آسان نيست، چرا كه، او متفكري است با پيش زمينه هاي تاريخي بسيار ويژه. او فردي خستگي ناپذير است و به چندين زبان تسلط دارد و ايده هاي جهاني عرضه مي كند. ايليچ، متفكري است كه از كليسا تا اصلاحات آن و از فرهنگ تا آموزش و پرورش و علوم مدرن، دست به انديشه ورزي مي زند و بي مهابا ديدگاه هايش را عرضه مي دارد. مطالعه آثار ايليچ، مي تواند روشنگري بيشتري را به جا بگذارد، از اين رو، در ادامه به برخي آثار مهم ايليچ اشاره مي شود.
گزيده آثار ايليچ


Illich,I.(1971).Descho-oling society. New York:
Harper & row
2-...(1974).Energy and equity. New York:Marion Boyars.
3-...(1971).School: The Sacred Cow, in:I.Illich.Celebration of awareness.New York: Doubleday.
4- ...(1973).Tools of Conviviality.
New York: Harper & Row.

منبع:


Gajardo,M.(2000). Ivan Illich, Prospect, Vol.xxiii,No.3/4.PP.711-20.


آشنايي با دانشگاه هاي ايران - ۱۱
كدام دانشگاه را انتخاب كنيم؟
دانشگاه رازي
نشاني: كرمانشاه، ميدان آزادي، سازمان مركزي دانشگاه رازي، تلفن: ۲-۸۳۴۰۷۰-۰۸۳۱
نشاني اينترنت:http://www.razi.ac.ir
تاريخچه: دانشگاه رازي در بهمن ماه سال ۱۳۵۱ با نام دانشكده علوم با چهار رشته فيزيك، شيمي، رياضي و زيست شناسي و تعداد ۲۰۰ دانشجو تأسيس و در سال ۱۳۵۳ با توجه به تأسيس دانشكده هاي تربيت دبير سنندج و دانشكده دامپروري ايلام كه زير نظر نهاد آموزش عالي كرمانشاه فعاليت مي كردند، به دانشگاه رازي تبديل شد.
تعداد اعضاي هيأت علمي: ۲۳۸ نفر
تعداد دانشجويان: ۷۰۶۱ نفر
تعداد دانش آموختگان (سال تحصيلي ۷۸-۷۷) ۸۷۹ نفر
تعداد كل دانش آموختگان از بدو تأسيس: ۷۱۷۲ نفر
دانشكده ها:
ادبيات وعلوم انساني
(تأسيس ۱۳۶۷)
تعداد دانشجويان: ۲۳۹۵ نفر
تعداد اعضاي هيأت علمي: ۵۳ نفر
گروه هاي آموزشي: زبان و ادبيات فارسي، زبان و ادبيات عرب، علوم سياسي، كتابداري، حسابداري، جغرافيا، الهيات، زبان انگليسي، مشاوره و اقتصاد
علوم
تأسيس: ۱۳۵۱
تعداد دانشجويان: ۲۳۹۵ نفر
تعداد اعضاي هيأت علمي: ۸۲ نفر
گروه هاي آموزشي: رياضي، زيست شناسي، فيزيك، آمار و شيمي
فني و مهندسي
(سال تأسيس: ۱۳۷۱)
تعداد دانشجويان: ۱۰۵۷ نفر
تعداد اعضاي هيأت علمي: ۴۷ نفر
گروه هاي آموزشي: مهندسي برق (الكترونيك)، مهندسي شيمي، مهندسي مكانيك، مهندسي كامپيوتر، مهندسي عمران و معماري
كشاورزي (تأسيس: ۱۳۶۲)
تعداد دانشجويان: ۸۱۳ نفر
تعداد اعضاي هيأت علمي: ۳۴ نفر
گروه هاي آموزشي: زراعت و اصلاح نباتات، علوم دامي، ترويج و آموزش كشاورزي، آبياري و گياهپزشكي
تربيت بدني و علوم ورزشي( تأسيس ۱۳۷۶)
تعداد دانشجويان: ۲۳۶ نفر
تعداد اعضاي هيأت علمي: ۱۳ نفر
گروه هاي آموزشي: تربيت بدني
ديگر مراكز آموزش عالي
آموزشكده دامپزشكي (سال تأسيس: ۱۳۷۰)
تعداد دانشجويان ۹۵ نفر
تعداد اعضاي هيأت علمي: ۶ نفر
گروه آموزشي: دامپزشكي
مركز آموزش عالي قصر شيرين (تأسيس: ۱۳۷۸)
گروه هاي آموزشي: منابع طبيعي و جنگلداري
كتابخانه مركزي
كتابهاي فارسي: ۲۶۹۳۳ جلد، غيرفارسي: ۱۸۶۵۸ جلد.
مجلات و فصلنامه هاي ادواري: فارسي و غيرفارسي ۶۳ عنوان.
نام بانكهاي اطلاعاتي: شبكه رزنت
ساير منابع غيرچاپي: نوار صوتي-تصويري و CD
انواع خدمات رفاهي دانشجوئي:
وامهاي تحصيلي، ازدواج، ضروري، وديعه مسكن، بيمه خدمات درماني، بيمه حوادث و توزيع نوشت افزار و ماشين حساب و...
انواع خدمات رفاهي اعضاي هيأت علمي و كاركنان: دراختيار گذاشتن خانه هاي سازماني، پرداخت حق مسكن به اعضاي هيأت علمي و استفاده از امكانات ورزشي.
خوابگاه
خوابگاه مجردين: ۶ باب،با گنجايش ۲۲۰۰ نفر.
دانشگاه زنجان
نشاني: زنجان كيلومتر ۶، جاده تبريز
كد: ۰۲۴۱، تلفن: ۹-۵۴۷۰۰۱، دورنگار: ۵۴۷۰۰۰، نشاني اينترنت:uni-zanjan.iro.st.com
تاريخچه: اين دانشگاه، در سال ۱۳۵۴ با نام مدرسه عالي كشاورزي و دامپروري بنا نهاده شد و در همان سال به دانشكده كشاورزي و دامپروري تغيير نام داد. در سال ۱۳۶۶ با تأسيس آموزشكده فني، دانشكده به مجتمع آموزش عالي تبديل گرديد و در سال ۱۳۷۰ نيز با ايجاد دانشكده هاي علوم پايه و علوم انساني رسماً عنوان دانشگاه يافت.
تعداد اعضاي هيأت علمي: ۱۲۶ نفر
تعداد دانشجويان: ۲۵۵۱ نفر
تعداد دانش آموختگان (سال تحصيلي ۷۸-۷۷) ۴۹۵ نفر
تعداد كل دانش آموختگان از بدو تأسيس: ۳۴۳۲ نفر
دانشكده ها
كشاورزي، تأسيس: ۱۳۵۴
گروه هاي آموزشي: زراعت، دامپروري، باغباني، ترويج، گياهپزشكي و خاكشناسي
فني و مهندسي (تأسيس: ۱۳۶۶)
گروه هاي آموزشي: معماري، برق، مكانيك، كامپيوتر، عمران و نقشه برداري
علوم پايه: (تأسيس: ۱۳۶۹)
گروه هاي آموزشي: شيمي، رياضي، فيزيك و زمين شناسي.
علوم انساني (تأسيس: ۱۳۷۰)
تعداد اعضاي هيأت علمي: ۲۴ نفر
گروه هاي آموزشي: ادبيات، معارف اسلامي، جغرافيا، دروس عمومي و تربيت بدني
مراكز تحقيقاتي
مركز طارم عليا (در حال راه اندازي)
كتابخانه مركزي كتاب هاي فارسي۲۲۳۰۶ جلد، غيرفارسي: ۸۶۹۴ جلد
مجلات و فصلنامه هاي ادواري: ۱۴۵ عنوان مجله و فصلنامه فارسي و ۱۳۴ عنوان مجله لاتين
مركز مشاوره
انواع مشاوره: مشكلات روحي رفتاري و خانوادگي، كمك به دانشجويان در تصميم گيري، حل مشكلات تحصيلي، خانوادگي و عاطفي، مسائل مربوط به ازدواج دانشجويان.
مركز خدمات رفاهي و پشتيباني
انواع خدمات رفاهي دانشجويي: وامهاي دانشجويي، گردش علمي، سفرهاي زيارتي و سياحتي، تهيه لوازم التحرير، ماشين حساب، بن كتاب و غيره.
انواع خدمات رفاهي اعضاي هيأت علمي و كاركنان: وامهاي مسكن، خودرو، ازدواج و ديگر وامهاي بانكي غير از وزارت علوم، استفاده از كوي استادان، سفرهاي داخلي و خارجي، امكانات ورزشي، كلاسهاي تابستاني براي فرزندان هيأت علمي، پذيرش فرزندان استادان در مهد كودك و غيره، خدمات بيمه، تأمين امكانات ورزشي كاركنان.
خوابگاه
خوابگاه مجردين (خواهران): ۵ خوابگاه، با گنجايش ۷۳۴ نفر.
خوابگاه مجردين (برادران)، ۳ خوابگاه، با گنجايش ۸۹۴ نفر.
خوابگاه متأهلين: ۴ بلوك، با گنجايش ۱۶ خانواده.

نگاه
علم اندوزان واقعي را دريابيد!
005180.jpg
محمد اميري
به گفته رئيس باشگاه دانش پژوهان جوان، تنها ۳ نفر از ۱۸ دانش آموز شركت كننده در المپيادهاي جهاني كه به درجه دكترا رسيده اند، به ايران بازگشته اند.
۱۵ نفر از دانش آموزان يادشده، در خارج از كشور به كار و فعاليت مشغول هستند و تاكنون به كشور بازنگشته اند.
براي آن دسته از فرهنگيان كه با سختي كار تربيت نيروي انساني كارآمد آشنايي دارند، شنيدن اين اخبار به راستي، نگران كننده است. به عبارتي هزينه هاي انجام شده توسط اولياي خانه و مدرسه در طول اين سال ها، نه تنها نفعي براي تربيت اين طيف از دانش آموزان در بر نداشته است، بلكه به نوعي زيان دهي محض نيز به شمار مي آيد.
البته اگر پاي صحبت اين گروه از نخبگان علمي بنشينيم، شايد اولين دغدغه آنان اين باشد كه در ايران آن چنان امكانات و شرايط علمي براي آنان مهيا نيست. برخي از  آنان انگيزه حضور خود در خارج از كشور را تحصيل در دانشگاههاي معتبر جهاني، استفاده از امكانات پژوهشي مناسب، و در نهايت اعتبار دادن فرنگيان به نخبگان علمي مي دانند.
ولي آنان از يك نكته غافل هستند و آن اين است كه به هر حال هر قدر هم اين عزيزان در عرصه هاي علمي و پژوهشي تلاش كنند و يا در مارج علمي خوب بدرخشند، باز به عنوان يك تبعه كشور آسيايي، شهروند درجه دوم آن كشور محسوب خواهند شد. علاوه بر اين، دوري از وطن، به خودي خود از نظر روحي صدماتي را براي اين افراد به دنبال خواهد داشت. همچنين استفاده كشورهاي خارجي از توان و تجربيات علمي آنان اين پرسش ها را مطرح مي كند كه به راستي حق شهروندان ايراني در تربيت آنان چگونه تامين خواهد شد و يا چگونه اولياي خانه و مدرسه از بازدهي اين نخبگان علمي در آينده بهره مند ميِ شوند؟
بر اساس آمارهاي اعلام شده از سال ۶۶ تاكنون ۳۷۶ نفر از دانش آموزان به المپيادهاي جهاني اعزام شده اند كه ۲۶۲ نفر آنان هم اينك در خارج از كشور به سر مي برند و بقيه به وطن بازگشته اند.
ما اميدوار هستيم سازمان هاي متولي در خصوص بازگشت چنين جوانان خلاق و نخبه اي به يك راهكار مناسب دست يابند.
چندي قبل به طور اتفاقي به يك آگهي جذب استاد در روزنامه ها توسط دانشگاه آزاد اسلامي برخوردم كه از يك منظر قابل ملاحظه بود، اين واحد دانشگاهي در يكي از شهرك هاي وابسته به استان اصفهان، براي جذب نيروهاي مورد نياز خود در سطح دكترا به ويژه رشته هاي علوم پايه و كامپيوتر مزايايي از قبيل خانه سازماني، وام مسكن، وام خودرو، ارايه زمين مسكوني، حقوق مناسب و قس عليهذا را وعده داده بود. پرسش اين است: ما براي چنين نخبگاني كه هم در المپيادها افتخار آفرين هستند و هم در آينده مي توانند مسبب برخي تحولات علمي و پژوهشي باشند، چه كرده ايم.
البته نگارنده اين نكته را كتمان نمي كند كه جاذبه هاي زندگي در خارج از كشور، استفاده از امكانات علمي و پژوهشي مناسب و در نهايت تبليغات كر كننده دانشگاهها و موسسه هاي پژوهشي خارجي، مي تواند يكي از عوامل فرار اين مغزها باشد. ولي احتمالا عدم برنامه ريزي مناسب براي جذب چنين افرادي هم خود يك عامل موثر خواهد بود، اخيرا نيز طبق آمار صندوق بين المللي پول سالانه بين ۱۵۰ تا ۱۸۰ هزار ايراني از كشور مهاجرت مي كنند و ايران از نظر فرار مغزها در بين كشورهاي در حال توسعه، جايگاه خاصي پيدا كرده است. شايد برخي از افراد بدبين، با استناد به اين آمارها، شرايط اجتماعي و سياسي فعلي كشور را مستمسك مهاجرت افراد جوان قلمداد كنند، ولي اگر با يك نگاه منصفانه به ماجراي مهاجرت جوانان تحصيلكرده نگاهي بيفكنيم اين موضوع ارتباط كمي به جو اجتماعي و سياسي جامعه پيدا مي كند چرا كه اغلب اين جوانان صرفا براي دست يابي به كار، تحصيل و زندگي مناسب تر در كشورهاي خارجي دست به اين نوع مهاجرت مي زنند، همان طور كه ساير جوانان آسيايي نيز به اين كار اقدام مي كنند. علاوه بر آن، چون نرخ رشد جمعيت در برخي از كشورهاي مهاجرپذير اروپايي و امريكايي تقريبا منفي است، لذا آنان سعي دارند با استفاده از تبليغات گسترده اينترنتي و رابطه هاي پنهاني مهاجران در كشورهاي مبدا به شكار مغزها بپردازند.
در خاتمه روي صحبت ما با آن دسته از مسئولان آموزشي و فرهنگي است كه مي توانند با گزينش و سرمايه گذاري چنين افراد برتري در حوزه هاي علمي- پژوهشي زمينه را براي ارتقاي علمي آنان در داخل كشور فراهم كنند. حذف سد كنكور، رفع مشكل سربازي، تامين كمك هزينه هاي دوره دانشگاهي، نظارت علمي در طول تحصيل، ايجاد بورسيه مراكر تحقيقاتي و علمي كشور براي آنان، مي تواند از جمله مزاياي قابل توجه در طول تحصيل در ايران باشد. علاوه بر آن پس از احراز دوره هاي تحصيلي در مقاطع ليسانس و فوق  ليسانس نيز مي توان با تامين دوره هاي مطالعاتي، شرايط را براي همسان سازي و ارتقاي علمي آنان در خارج از كشور فراهم نمود.

فرهنگ
ادبيات
اقتصاد
سفر و طبيعت
سياست
موسيقي
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  سفر و طبيعت  |  سياست  |  فرهنگ   |  موسيقي  |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |