دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۳۳- Aug, 11, 2003
گفت وگو با «رضاجولايي» داستان نويس
جهش بلند
زير ذره بين
زبان ما يك زبان بين المللي نيست. مثلا در مكزيك نويسنده چنانكه كارش خوب و تأثيرگذار باشد، بلافاصله معروف مي شود، چرا كه در آمريكا، زبان دوم اسپانيايي است و در دانشگاهها زبان اسپانيايي تدريس مي كنند؛ اما زبان ما چنين نيست
فرزام شيرزادي
005150.jpg

«رضا جولايي»، متولد ۱۳۲۹ تهران است. اين داستان نويس توانا و خوش قريحه، عليرغم حجم كم آثارش به گونه اي خاص مي نويسد. زبان داستاني و نظام روايتگر حاكم بر داستانهايش منحصر به فرد است. كتاب هاي «حكايت سلسله پشت كمانان»، «جامه به خوناب»، «شب ظلماني يلدا و حديث دردكشان»، «سوء قصد به ذات همايوني» و «نسترن هاي صورتي» از آثار جولايي هستند. آخرين اثر او «سيماب و كيمياي جان» چند ماه پيش از سوي نشر افق منتشر شد. به بهانه رمان جديد او با وي گفتگويي انجام داده ايم كه در پي مي آيد:
* رمان «سيماب و كيمياي جان» به نوعي با آثار قبلي تان متفاوت است؛ به لحاظ فرم و تا اندازه اي زبان چه شد كه رمان را با اين سبك و سياق نوشتيد؟
-در نوشتن داستان هايم، هيچ قصد قبلي اي ندارم كه مثلا بگويم رماني كه مي خواهم بنويسم فضايش و به طور كلي زبانش اين گونه بايد باشد. قصد مبالغه ندارم. اما انگار نوشته ها به سراغ من مي آيند و چهارچوب خاصي پيدا مي كنند. حداكثر كاري كه انجام مي دهم، فكر كردن است.
مثلا الان در حال نوشتن داستاني هستم كه تم آن يك معصوميت گم شده است. معصوميتي كه زير دست و پاي يك نظام ديكتاتوري خشن از بين مي رود. مقصودم از مثال اين بود كه داستان به سراغ نويسنده مي آيد و من دنبال آن نيستم تا ببينم فرايند تبديل آنها به قصه چطور است و معتقدم پياده كردن چنين مكانيزمي فاجعه است. يك مرتبه خواستم در حين نوشتن داستان، مراحل نوشتن را هم در كنارش بنويسم كه به كلي داستان از بين رفت و ديگر هيچگاه دنبال چنين شيوه اي نرفتم. زباني را كه در داستان به كار مي گيرم به هيچ عنوان تعمدي نيست. هيچ وقت چنين نبوده كه قصد داشته باشم در مورد فلان داستان زبان خاصي را به كار بگيرم يا در مورد فلان رمان از يك زبان تعمدي استفاده كنم. همچنين به وجود آمدن فضاهاي طنز از اين قضيه دور نيست. داستان در پنج خط در ذهن شكل مي گيرد و اين بن مايه كار است،  مثلا در مورد خشونت كه در خصوص يك دوره تاريخي يا خشونتي كه در همه ادوار تاريخي ما تكرار مي شود و بر اين اساس همه مراحل اتفاق مي افتد و پيش مي رود.
*در تمام آثار شما رگه هايي از طنز اجماعي و به نوعي زيرپوستي وجود دارد. آيا طنز در داستان قريحه اي است يا تعمدي و چرا در اغلب داستان هاي نويسندگان ايراني طنز حتي به صورت خطي كم رنگ هم وجود ندارد.
-گمان مي كنم شرايط اجتماعي بر اين قضيه تأثير دارد. براي بعضي از داستان نويسان اين توهم وجود دارد كه طنز مقوله اي جدي نيست و در ادبيات جا ندارد و اگر كسي به طنز رو بياورد، يك پله از ادبيات پايين آمده و كار را شوخي گرفته است از سويي در شرايط اجتماعي عرصه تنگ است و من اگر توان داشته باشم،  دوست دارم، كار طنز انجام بدهم و در قصه هايم بيش از اين رگه هاي طنز وجود داشته باشد؛ و اگر چنين نيست نتوانسته ام.
اخيرا چند سالي است كه به طنز توجه شده و در تلويزيون هم يك سلسله طنزهاي آبكي اجرا مي شود، ولي سابقه طنز در تاريخ ما وجود داشته است. تصورم اين است كه طنز ذهنيتي خاص مي خواهد. عبيد زاكاني در ادبيات ما نمونه بارزي است كه يكي دوره سخت تاريخي را گذرانده بوده و دوره سياهي و خشونت را تجربه كرده است و در ذهنش اتفاق ها به صورت استعاره اي به طنز مبدل شده است؛ البته شخصيت او هم بي تأثير نبوده است. كسي كه بتواند طنز بنويسد، پشت ذهنيتش يك تلخي عميق وجود دارد. اغلب كساني را كه در زمينه طنز كار مي كنند و آنها را مي شناسم، يك جنبه از شخصيتشان، برخلاف ظاهرشان، خيلي تلخ است. آدم جدي و خيلي محكمي كه اوضاع اجتماعي در چهارچوب عميقي بر او اثر كرده و روحيه اي خاص دارد، شايد بتواند از پس طنز بر بيايد و در غير اين صورت ممكن است كارش تنزل پيدا كند و چون مي ترسد اثرش تنزل يابد، به سراغ طنز نمي رود.
*در ايران تعداد شاعران و نويسندگان به دو هزار نفر نمي رسد، در صورتي كه حدود هفت هزار ناشر داريم و اين دو رقم در كنار جمعيت شصت ميليوني و تيراژ سه هزار تايي كتاب خيلي عجيب و غريب است. وضعيت موجود زاييده چه شرايطي است؟
-بحث بر سر معضل است و من كارشناس نيستم. صحبتهايي كه مي كنم يك نظريه است و شايد مبنا نداشته باشد و تنها يك نظر تلقي شود. در طي تاريخ دويست سال اخير، حكومتهايي در اين سرزمين بوده اند - قاجاريه - كه هدفشان ناآگاه نگه داشتن مردم بوده است. ناصرالدين شاه عملا اجازه نمي داد كسي به فرنگ برود و اگر كسي مي خواست به فرنگ برود بايد شاه اجازه مي داد. كساني كه حريت داشتند سركوب مي شدند. شخصي در دوره قاجار بوده به نام ميرزا فرزين خان كلوك كه مي خواسته يك كلوپ اجتماعي تأسيس كند و هدفش گردهمايي روشنفكرها بوده؛ از شاه اجازه مي خواهد و شاه زيرنامه اش مي نويسد اين مردكه پدر سوخته را تأديب كنيد، غلط كرده مي خواهد كلوپ تأسيس كند. تأديبش كنيد تا من بعد از اين غلطها نكند. در دوره قاجاريه به نوعي سركوب انديشه وجود داشته است و در طول تاريخ اين مسئله ريشه قوي داشته است. بنابراين اگر فرض كنيم در بيست سال اخير توجه بيشتر و حتي ظاهري به اين قضيه شده است لااقل مي تواند تا اندازه اي كارساز باشد تا درد چندين ساله را در مملكت درمان كند. سليقه ها در حال حاضر به سمت و سويي رفته است كه رسانه هاي عمومي آنها را شكل مي دهند. تلويزيون به عنوان يك رسانه فراگير، چه نوع سريالهايي را به خورد جوانان مي دهد. هشتاد درصد سريال ها آبكي و بي مايه هستند و تأثير آنها بر ذهنيت جوانان چنين مي شود كه اگر در اين ميان اثري منتشر شود كه كمي جدي باشد و نياز به تفكر داشته باشد، كسي به سراغش نمي رود و باعث ظهور رمان هاي زرد و عامه پسند مي شود. اين مسئله در مورد سينما هم وجود دارد. مثلا سگ كشي بهرام بيضايي را چون درباره اش بسيار تبليغ شد، عده اي رفتند براي ديدن، ولي خيلي فيلم هاي روشنفكرانه و باارزش هم آمد و كسي به آن اعتنايي نكرد. اما فيلم هاي رنگ رنگي اي كه با نام هاي جوان پسند اكران مي شود با استقبال عمومي مواجه مي شود و اين زائيده ذهنيتي است كه رسانه ها به آن جهت مي دهند و همچنين ذهنيتي كه تاريخي است. از سوئي مشكلات اقتصادي باعث شده تا مردم از لحاظ معيشتي گرفتار باشند و وقت براي فكر كردن نداشته باشند و انديشه را يك عامل غيرضروري تشخيص دهند. اخيرا اين باور در ذهن مردم به وجود آمده كه درس خواندن و دنبال علم رفتن چيز بيهوده اي است. دليل شان هم اين است كه فلاني با يك تلفن اين قدر پول در مي آورد. يا فلاني برج ساز است. وقتي اين تفكر اشاعه پيدا مي كند كه براي چه دنبال تحقيق و كتاب برويم، كتاب خواندن به صورت امري تفنني و تجملي تلقي مي شود و هيچ ضرورتي احساس نمي شود. حتي در دانشگاه ها دانشجويان براي گرفتن مدرك كتابي را مي خوانند كه استاد معرفي مي كند و پژوهش و تحقيق عملا معنايي ندارد. تعداد ناشراني را هم كه شما اشاره كرديد به اين علت است كه برخي كتابفروشي و توليد كتاب را با كباب فروشي اشتباه گرفته اند. سه چهار سال پيش با فوتباليست معروفي آشنا شدم كه در كسوت ناشر چند كتاب كودك منتشر كرده بود و دلخور بود كه چرا نشر سود ندارد و مي گفت اي كاش پولم را در ساختمان سازي گذاشته بودم. حال از ميان اين هفت هزار ناشر، شنيده ام كه چهارصد تا از آنها فعاليت نمي كنند يا دو سه كتاب چاپ كرده اند و مانده روي دستشان. يكي از مؤسسات پخش عنوان كرده بود كه به هشتاد ناشر زنگ زده ايم و گفته ايم كه اين كتابهايي كه سه چهار تا است و چاپ كرده ايد و پيش ما امانت گذاشته ايد، بياييد و ببريد، كه جواب داده بودند نمي خواهيم، پيش خودتان باشد، چون ديگر ما كتاب چاپ نمي كنيم.
* شايد در ايران رمان نويسي و بحث رمان از جايگاه و پيشرفتي كه داستان كوتاه داشته است برخوردار نباشد، اما به طور يقين داستانهاي كوتاه بسياري خلق شده است كه كم  و كسري از داستانهاي شاخص جهاني ندارند. با اين وجود هيچگاه شاهد اين نبوده ايم كه داستانهاي ايراني به زبانهاي ديگر ترجمه شود، آيا مشكل ترجمه نشدن اين آثار دولتي است يا عوامل ديگري را در بر مي گيرد؟
- زبان ما يك زبان بين المللي نيست. مثلا در مكزيك نويسنده چنانكه كارش خوب و تأثيرگذار باشد، بلافاصله معروف مي شود، چرا كه در آمريكا، زبان دوم اسپانيايي است و در دانشگاهها زبان اسپانيايي تدريس مي كنند؛ اما زبان ما چنين نيست. مشكل ديگر اين است كه همواره در مملكت ما به روشنفكر به چشم يك موجود مزاحم نگاه مي شده، بنابراين، طبيعي است كه هيچ تشويقي در بين نباشد و هر كس توانسته، گليم خود را به نوعي از آب درآورده است. وقتي ما در چهارچوب كوچكي هستيم و صداي ما را چند نفر بيشتر نمي شوند، طبيعي است كه ادبيات نمي تواند دور بگيرد و حالت جهاني پيدا كند.
* شما در سنت داستان نويسي ايران، صادق هدايت را آغازگر مي دانيد يا جمالزاده؟
- تأثيري كه هدايت در داستان نويسي ما گذاشته، را بيشتر از تأثير جمالزاده مي بينم. ممكن است جمالزاده را به خاطركارهاي طنزي كه انجام داده - دارالمجانين، فارسي شكر است و... - و همچنين وجه گرايش سليقه عمومي در نوشته هايش راحت تر بخوانيم، اما هدايت به معناي واقعي كلام نويسنده است. هدايت تكنيك داستان نويسي را مي دانسته و به گمان من داستان نويسي تمام عيار بوده است. بنابراين تأثير او از جمالزاده بيشتر بوده است. من هدايت را پدر داستان نويسي ايران مي دانم و بعد از او چهره هاي شاخصي وجود داشتند. مثل جلال آل احمد كه مقاله نويس خوبي بود، ولي در جاهايي دچار نقص هاي تاريخي شده و ما قصه نويسان بزرگي در اين سال ها داشتيم. مثلا ابراهيم گلستان كه نثري درخشان دارد و قصه هاي كوتاهش به داستانهاي برجسته غربي پهلو مي زند. نسل بعد از آنها محمود دولت آبادي است كه زحمت فراواني در ادبيات كشيده است. همچنين هوشنگ گلشيري كه تكنيك بالايي در داستان نويسي داشت، تأثير او آموزش گروهي از نويسندگان بود. از شاخصه هاي گلشيري اين بود كه تشخيص مي داد فلان كس استعداد داستان نويسي دارد يا نه؛ اين نويسندگان اگر امكاناتي برايشان فراهم بود، خيلي زودتر از اينها بايد در سطح جهاني مطرح مي شدند. نويسنده اي كه در سال ۲۰۰۰ از چين جايزه نوبل را گرفت، كتاب «كوهستان جان» او را بارها خوانده ام؛ ما نويسندگاني بهتر و برتر از او داريم. مثلا «نايپل» يك نويسنده درجه دو جهاني است و اگر مسائل سياسي و قومي در كارهايش مطرح نمي شد مستحق نوبل نبود. مثلا محمود دولت آبادي مستحق است كه نگرفته و قرار نيست بگيرد. گمان مي كنم، علاوه بر داستان كوتاه، رمان نويسان شاخصي هم داريم. مثالهايي را كه از نويسندگانمان زدم، هيچ كم  و كسري از نويسندگان جهاني ندارند. اما ما اخلاق بخصوصي داريم و آن اينكه حتما بايد نويسنده اي مثلا از صداي آمريكا گفته شود كه خوب است تا سراغش برويم، اگر در روزنامه بنويسند كه اثرش خوب است، دنبالش نمي رويم. به شما قول مي دهم كه اگر يك روز نويسنده  اي از ايران جايزه نوبل بگيرد، چهل ميليون نفر از آدم هايي كه دنبال رمانهاي يلدا و فيلم هاي خاكستري و غزل هستند، همه و همه دنبال آن كتاب مي روند.
*به عنوان داستان نويسي كه سال هاست در اين عرصه زحمت مي كشد و تلاش مي كند، دغدغه اصلي تان چيست؟
- دغدغه اصلي نويسنده اين است كه بتواند بنويسد و مشكلات نمي گذارد، يعني مشكلات متعددي كه در جامعه داريم و ناامني هايي كه وجود دارد به لحاظ معيشتي و نداشتن فرداي مطمئن، خيلي دردناك است و اين تأثير بدي در نوشتن ما مي گذارد. اگر نويسندگان ما به طور كلي از شرايط بهتري برخوردار بودند، طبيعتا ادبيات ما تاكنون جهش بزرگتري داشت. اما اين مسئله باعث شده تا ما نويسنده شش دانگ نداشته باشيم و هميشه چهاردانگ حواس متوجه مسائل فرعي است.

خواب ، رؤيا زبان ، شعر
005170.jpg
ابراهيم رزم آرا
آيا تا به حال در مورد خواب ها و روياهاي خود فكر كرده ايد؟
من گاهي صبح كه بيدار مي شوم، بعد از هشت يا نه ساعت خواب مداوم، آنچه كه متعجبم كرده، عدم رفع خستگي ام بوده است. شايد شما هم به اين وضعيت دچار شده ايد.
آدم وقتي مي خوابد و از شروع تا اتمام آن خواب مي بيند، بدين مي ماند كه اصلاً نخوابيده است.
اگرچه او دروازه هاي خودآگاه و احساس پنجگانه را بسته، اما در مقابل دروازه ديگري را كه كليدش به دست او نيست.... چه مي تواند بكند؟ دروازه اي كه خود باز مي شود و...
***
حالا كه بيدار شده ايم كم كم خواب هايي را كه ديده ايم مرور مي كنيم. چيزهايي عجيب و موقعيت هايي غريب، كه در واقعيت جايي ندارند:
مرده اي زنده مي شود ما در خواب به خود مي قبولانيم كه چيز شگفت آوري نيست و اصولاً هر مرده اي مي تواند زنده شود. گربه اي گربه ديگر را مي بلعد، سگ حرف مي زند، پرواز مي كنيم و....
ما همه اين موارد را در خواب به آساني مي پذيريم... اما غرض!
مي دانيد كه اگر همه زورمان را بزنيم باز نمي توانيم نصف آنچه را كه در خواب ديده ايم براي ديگران بازگوييم. پس هي دريغي برپنجه مي زنيم كه افسوس... و گاهي حتي در مرور خوابي كه ديده ايم دچار مشكل مي شويم.
«زبان» بله! زبان! زباني كه مي خواهيم با آن خواب يا رويايي را بازگو كنيم، زباني است كه نشانه هاي آن و ساختارهاي آن در واقعيت شكل گرفته است. اين زباني است كه فقط به درد گفتن چيزهاي معين و خاصي مي خورد.
زبان پديده اي است كه قراردادهاي خود را بر اساس مصاديق بيروني بنيان نهاده و ما هر چه بخواهيم چيزي از خواب و رؤيايمان را بي كم و كاست گفته باشيم، نخواهيم توانست.
رؤياها و خواب هاي ما، دال و مدلول هاي خود را دارند، هر چند كه از واقعيت نشأت مي گيرند؛ اما قرار بر اين نيست هر پديده اي دقيقاً بر اساس مبدا و منشأ خود معنا يابد. رؤيا به گونه اي استحاله واقعيت هاي ماست.
واقعيت هايي كه ما در بيداري آنها را مي بينيم، لمس شان مي كنيم، اما واقعيت ها در اين استحاله ماهيت خود را از دست مي دهند و براي همين است كه ما براي بيان روياهاي خود - گويا - بايد زباني ديگر انتخاب كنيم.
***
همه اين ها براي اين بود كه گفته شود، آنچه مي خواهيم به آن بپردازيم چون دركنه خودآگاهي قراردادي، طبيعي، متعلقي و واقعي نيست، براي همين نيز شكل ارائه آن نيز در آن موقعيت ها قراردادي و منطقي نخواهد بود.
اگر ديگران خواسته اند امري نه چندان آشنا را با زباني آشنا و روزمره برايتان بازگو كنند، به  آنها شك كنيد! انگار كه خواسته اند رؤيايي را بازباني به شكل بيداري برايتان بازگو كنند.
البته ممكن است بازگو كرده باشند، اما يا آنچه در مورد آن گفته اند رويا نبوده و يا نحوه ارائه آن درست و صادق نبوده است.
براي باز گفتن چيزي كه خود در حيطه زبان نمي گنجد استفاده از زباني قراردادي و آشنا چندان مورد اعتماد نيست.
* شعر حاصل درهم ريختگي زبان روزمره و معيار است. آنچه كه بدون عادت زدايي و شكستن هنجارهاي زبان معمول نوشته مي شود، خود به خود بر آن متعلق نثري حاكم خواهد شد، و نخواهد توانست خود را تا سطح شعر بالا بكشاند.
ما بايد در عرصه شعر، به كشف و شهود در زبان غيرمعيار بپردازيم. اين خود را به زحمت انداختن نيست. اين يك بازي است. مثل وارد شدن و گير انداختن عمدي خود در يك لابيرنت.

اميرحسين عامريون نويسنده مجموعه «شب برفي»:
چرا داستان هاي نويسنده جوان را نمي خوانند؟...
005155.jpg
«هر چه بيشتر كتاب چاپ شود بهتر است، نويسنده هاي جوان بايد فرصت كنند و آثارشان را چاپ كنند، تنها با چاپ كتاب است كه مسئله نوشتن و نويسندگي جدي مي شود،امامسئله مهمتر خوانندگان هستند» درد دل نويسنده اي كه نخستين كتابش را منتشر كرده چنين است گفته هاي ديگر اورا در زير مي خوانيد. اين را هم بگوئيم از اين پس ستوني را براي اين دوستان در نظر گرفته ايم .
***
* دنياي داستان نويسي دنياي وسوسه انگيزي است و بسياري از دوستان داستان نويس معتقدند كه در لابه لاي كلمات نوشته شده به دنبال چيزي هستند كه خودشان هم كاملا به آن آشنا نيستند. آيا داستان نويسي براي شما هم داراي همين حس است؟
- اين حس داراي جذابيت هاي ديگري هم هست اما به نظر من داستان نويسي و اصولا نوشتن با همه رشته هاي ديگر فرق مي كند، نوشتن نوعي كلنجار رفتن با خود است؛ با گذشته، حال، اميدها و آرزوها، حسرتها، عشقها و همه چيزهايي كه شايد هيچ وقت برزبان نيايند. دنياي پر راز و رمز بي انتها گاهي مثل بهشت و گاه همانند چاهي سياه و تاريك و بقولي گاهي براي فراموش كردن... جايي در كوير دكتر شريعتي خواندم: آدمها مي نويسند تا فراموش كنند.
* واقعا نوشتن براي فراموشي است يا ماندگاري؟ اغلب مي شنويم كه وسوسه ماندگاري است كه انسان را به خلق وا مي دارد. اين آدم مي خواهد ثابت كند كه وجود داشته و اين وجود بايد ادامه پيدا كند.
- با اين نظر شما مخالفم. براي اثبات وجود و ماندگاري كارهاي آسانتري هم مي شود كرد، كه اتفاقا ماندگارتر هم مي شود بود اما نوشتن نوعي تبعيد است - حركت به دنياي تاريك و پر وهم، زندگي در لباس آدمهاي عجيب و غريب و... خيلي وقتها اين احساس به سراغم مي آيد كه كاش به عبارتي نويسنده نمي شدم اما زماني كه ساعت نوشتن فرا مي رسد همه وجودم براي نوشتن آماده است و نمي دانم اين چه نيرويي است.
* چرا از بين انواع مختلف داستان نويسي، داستان كوتاه را انتخاب كرده ايد؟
دليل خاصي نداشت. شايد در ابتدا براي تمرين و شروع كار فكر مي كردم بايد با داستان كوتاه شروع كنم و به رمان و داستانهاي بلند برسم. اما فقط در اين مقوله گير كرده ام. در عين حال داستان كوتاه فصل مهمي از ادبيات بشمار مي رود اما متأسفانه در كشور ما مردم و حتي اشخاصي كه اهل مطالعه هستند آن را جدي نمي گيرند گاهي وقتي كتابم را به كسي مي دهم يا درباره اش از من سئوالي مي پرسند اول مي پرسند كودكانه است. تصور مردم از داستان كوتاه قصه كودكان است!
* شما در اغلب داستانهايتان حجم بسيار كمي از لحاظ ساختار كلامي و داستاني را پديد آورده ايد. اما با همه كوتاهي تفكري را در خواننده بر مي انگيزيد كه انديشه اش فراتر از حدود داستان است. براي ما بگوئيد كه چگونه به كشف اين زبان نائل آمده ايد؟
- شايد خطايي كه در اين باره بوجود مي آيد ناشي از كلمه «كوتاه» در كنار داستان باشد. كه در نقطه مقابلش طولاني و بلند است اما داستان كوتاه متن قدرتمندي است كه مي تواند تا مرز تأثيرگذاري يك رمان بلند هم پيش برود - كوتاه بودن اصولا آسيبي به تكنيك نوشتن وارد نمي كند و تأثيري در شكل قصه نمي گذارد، بخشي را بي دليل حذف نمي كند و دنبال سرهم بندي كردن و تمام كردن نيست. بلكه نوعي از نوشتن است در حجمي بسيار محدودتر از رمان. در واقع همه انديشه و تفكر قصه بايد در محدوده مشخصي نوشته شود كه اتفاقا طولاني شدنش به چهارچوب داستان لطمه وارد مي كند. ضمن اينكه دنياي امروز دنياي داستان كوتاه است.
*مطالعه آثار ديگران با خلق اثر چه ارتباطي دارند و آيا كلا فاصله اي بين خواندن و نوشتن وجود دارد؟
براي من هميشه تأثيرگذار بوده است و به نظر من اين دو هميشه در كنار هم بوده اند. گاهي من بدون اينكه نويسنده اش بخواهد يا سعي كند متأثر از نوشته هاي ديگران مي شود. كه اين ارتباط اصولا نمي تواند بد باشد. چيزي كه از دل متن بيرون مي آيد مهم است. اگر به آثار نويسندگان بزرگ، مقتدر و صاحب سبك دقت كنيم تأثير نويسندگان متقدم را در آن خواهيم يافت. خود اين نويسندگان هم بارها به اين مسئله اشاره كرده اند.
* يكي از مسائلي كه در اين چند ساله اتفاق افتاده، چاپ و انتشار آثار زيادي از دوستان اهل قلم است. بسياري از دوستان اين مسئله را ضربه اي به ادبيات مي دانند و عده  اي خلاف اين عقيده را دارند. شما در زمره كدام يك از دسته ها هستيد؟
به نظر من هر چه بيشتر كتاب چاپ شود بهتر است، نويسنده هاي جوان بايد فرصت كنند و آثارشان را چاپ كنند، تنها با چاپ كتاب است كه مسئله نوشتن و نويسندگي جدي مي شود، اما متأسفانه مسئله مهمتر خوانندگان هستند - مردمي كه مطالعه را كنار گذاشته اند - و عده اي كه ملاك خريد كتاب برايشان نام نويسنده يا ناشر است - چرا داستانهاي نويسنده هاي جوان را نمي خوانند، چرا با نويسنده ها از طريق پست و اخيرا اينترنت و ايميل مكاتبه نمي كنند....
* از كارهاي ديگر چه خبر، آيا كار ديگري آماده چاپ داريد؟
مجموعه داستاني دارم كه در مراحل فني به سر مي برد به نام «قصه تلخ»؛ حدود ۱۲ قصه دارد. بيشتر قصه ها از مضامين اجتماعي و روابط انساني شكل گرفته تلخي كه در نام كتاب نوشته شده بر فضاي بيشتر قصه ها سايه افكنده و جزئي جدا ناشدني از قصه ها و شخصيتهاست.

سايه روشن ادبيات
ليلي گلستان نيمه دوم شهريور و انتشار ده جلد كتاب
005160.jpg

ليلي گلستان گفت: با نشر مركز براي ترجمه دو كتاب قرار داد دارم و همزمان، مشغول ترجمه شان هستم. اولي كتابي است از «روشسفوكو» كه گزيده گويي ها و اندرزهاي اديبي است كه در زمانه خودش، مشهور بوده است. دومي هم درباره يك نويسنده زن است به نام «لوآندراس سالومه» كه با نيچه، فرويد و ريكله دوستي و رفاقت داشته است. اين كتاب در سال ۲۰۰۲ در فرانسه منتشرشده و نويسنده اش «فرانس واز ژيرو» سال ها سردبير يكي از مجله هاي معتبر فرانسه، يعني «اكسپرس» بوده است. پيشتر هم از او كتاب هايي پيرامون هنرهاي تجسمي به فارس برگردانده شده كه من به همراه يك گروه مترجم آن آثار را به انجام رسانده بوديم و الان هم دنباله كارمان را در نشر «ديگر» پي گرفته ايم و احتمالاً نيمه دوم شهريور ماه، ده جلد از اين كتاب ها منتشر خواهد شد.
مترجم رمان «اگر شبي از شب هاي زمستان مسافري» اثر ايتا لوكالوينو، همچنين درباره آخرين كتابي كه خوانده است گفت: مدتي پيش كتاب «كوه خدا» اثر يك نويسنده ايتاليايي را با برگردان مهدي سحابي خواندم كه خيلي به دلم نشست.
مترجم كتاب «تيستو سبز انگشتي» در ادامه به درخواست خبرنگار همشهري پيرامون كتاب «اسرار گنج دره جني» نوشته ابراهيم گلستان اضافه كرد: اميدوارم بقيه كتاب هاي پدرم نيز تجديد چاپ شود و خوشحالم كه اين كتاب بعد از ۳۰ سال منتشر شد. البته استقبال مردم هم كه باعث شد كتاب خيلي سريع به چاپ دوم برسد حاكي از قدرشناسي جامعه كتابخوان و علاقه مندان به ادبيات داستاني است.

افسانه هاي آذربايجان به قلم غفارزادگان
از داود غفارزادگان كه پيش از اين چند مجموعه داستان و چند جلد كتاب براي كودكان و نوجوانان نگاشته است به زودي يك مجموعه داستان كوتاه براي بزرگسالان روانه بازار مي شود.نام مجموعه داستان «غفارزادگان»، «دختران لبريز» است و در داستان هاي آن، تقريباً با همان شيوه و نگاه قبلي خود، وقايع را باز مي آفريند.
نويسنده كتاب «ما سه نفر هستيم» هم اكنون مشغول نگارش چند داستان كوتاه، براي نوجوانان نيز هست. وي همچنين كتابي با عنوان «مردماهي» را در دست انتشار دارد كه طي هفته هاي اخير كار نوشتن آن را به پايان برده است.
خالق «آواز نيمه شب» گزيده اي از افسانه هاي آذربايجان را به همراه مقدمه اي بر ابتدايشان، جمع آوري كرده كه هنوز نامي براي اين كارش در نظر نگرفته است.
005165.jpg


عطار پور و داستان هاي كوتاه  كوتاه
«مثل هميشه نيست» نام آخرين كتاب اردلان عطارپور است كه تجربه كردن خلق داستان هاي ميني ماليستي نويسنده را نشان مي دهد. داستان هاي اين مجموعه، گونه اي طنز با خود به همراه دارد. مثلاً در داستان ميوه مي خوانيم: «وقتي زن به مرد گفت: مدت هاست بچه ها ميوه نخورده اند؛ مرد بي آنكه پولي داشته باشد فوري لباس پوشيد و گفت: «ميوه چي چي مي خواهيد؟» و از خانه بيرون زد و تا نزديكي ميوه فروشي رفت و برگشت و به زن گفت: بسته بود»
مثل هميشه نيست، با تيراژ ۳۰۰۰ نسخه و با بهاي ۷۰۰۰ ريال روانه بازار كتاب شده است.

دهباشي و سه كتاب جديد
«زني با دامني از شعر» نام جشن نامه سيمين بهبهاني است كه چيزي قريب به سه سال براي علي دهباشي زمان و انرژي برد. اين كتاب ۹۸۰ صفحه اي، اواخر شهريور ماه سال جاري منتشر مي شود.
«جشن نامه بهبهاني» شامل ۶۲ مقاله، پيرامون زندگي و آثار بهبهاني است. همچنين تا اواخر امسال، «جشن نامه سيمين دانشور» هم به ادب دوستان عرضه خواهد شد. اين كتاب داراي ۱۳۲ مقاله و حاصل پنج سال تلاش سردبير فصل نامه بخاراست.دهباشي، كتاب ديگري هم با عنوان «نامه هاي مجتبي مينوي» گرد آوري كرده است كه احتمالاً آذر ماه منتشر مي شود.

ضعف فرهنگ دموكراسي
احمد فريدمند، شاعر درباره عملكرد نشريه هاي ادبي گفت: مطبوعات ما حلقه اي عمل مي كنند و حلقه آشنا در ارضاي تفكر فرهنگي سردبير و ابواب جمعي آن نشريه نقش عمده دارد.
فريدمند كه نخستين مجموعه شعرش «عاشقانه ها و درد» در سال ۱۳۵۵ منتشر شده است، با بيان اين مطلب با اشاره به آسيب هاي وارده به نشريه هاي ادبي گفت: مقدس سازي نيز از آسيب هاي وارده به نشريه هاي ادبي است؛ تا بعداً به اعتبار آن مقدس، مقولي باشيم كه بتوانيم براي شعر و داستان و نقدمان خريدار پيدا كنيم و عرصه اين مطبوعات را گود زورخانه براي عده اي كنيم و در اين صورت است كه عرصه بر توليدات هنري اصيل بسته مي ماند.سرآينده مجموعه هايي «از عشق چراغي بيفروز» و «به اين شكل» نداشتن ظرفيت هاي متعادل در مطبوعات را آسيب ديگر نشريه هاي ادبي معرفي كرد و اظهار داشت: عوامانه اين عبارت مي شود اين ور زين  آن  ور زين كه با يك واژه پست مدرنيسم هم آن را مي آراييم و ادعاي روشنفكري و دور بودن از هرگونه جناح و طيفي را داريم.
بسياري از نشريه هاي ادبي موجود تحت تأثير شرايط سياسي- اجتماعي هستند و از جريان هاي سياسي تبعيت مي كنند و گاهي هم مرعوب چنين شرايطي مي شوند.احمد فريدمند همچنين صاحب مجموعه هايي از جمله «پرنده روشن» و «رگ ارغوان» است و «اديسه كاغذ» را نيز در مرحله چاپ دارد.

ادبيات
اقتصاد
سفر و طبيعت
سياست
فرهنگ
موسيقي
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  سفر و طبيعت  |  سياست  |  فرهنگ   |  موسيقي  |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |