سه شنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۲
شماره ۳۱۳۴- Aug, 12, 2003
سفر و طبيعت
Front Page

نخستين سمينار تخصصي اكوتوريسم در استان سمنان
شاهرود ؛قاره كوچك
زير ذره بين
* محمدعلي اينانلو: به جرأت مي توانم بگويم كه تمام آنچه را كه شما مي توانيد در طبيعت يك قاره پيدا كنيد، در شاهرود قابل رؤيت است.
* شكارچيان معروفي چون جك اوكانر، هرب كلاين و جيمز ملون، خوش ييلاق شاهرود را بهشت شكارچيان دنيا ناميده اند.
005435.jpg
منظره اي باشكوه از كوه ابر ،تيغ رعنا،در شاهرود ؛يكي از شگفت ترين مناطق اكوتوريستي قاره كوچك
عكس از: محمد علي اينانلو
گفت و گو: حسين يگانه
به تازگي اولين سمينار تخصصي اكوتوريسم ايران در استان سمنان، در شهر شاهرود برگزار شد كه طي آن گروه زيادي از دست اندركاران توريسم ايران اعم از شركت هاي خصوصي و متوليان دولتي اين صنعت، گردهم جمع آمدند و درباره مقولات گوناگون اكوتوريسم يا گردشگري طبيعت به بحث و تبادل نظر پرداختند.
در اين سمينار كه به همت استانداري، فرمانداري و اداره كل ايرانگردي و جهانگردي استان سمنان برگزار شد، سخنرانان از ابعاد گوناگون، جاذبه هاي استان سمنان را بررسي كردند و لزوم گسترش اكوتوريسم در اين استان را با توجه به ظرفيت هاي بالقوه آن مورد تأكيد قرار دادند.
گزارشگر ما در اين سمينار با چند تن از دعوت شدگان، كه هر يك در زمينه اي خاص صاحب نظر هستند، گفت وگو كرده است كه مي خوانيد.

مشايخ فرماندار شاهرود در جواب اين سئوال كه نظرتان راجع به اولين سمينار تخصصي اكوتوريسم ايران چيست، گفت:اين نخستين بار بود كه سميناري با نام گردشگري در بخش اكوتوريسم تشكيل شد و مي تواند در راستاي برنامه گردشگري تحول ايجاد كند. به خصوص كه امروزه علاقه مندان بسياري در داخل و خارج از كشور هستند كه خواستار استفاده از تنوع آب و هوايي ايران و به ويژه استان سمنان هستند. اقليم كويري، معتدل، جنگلي كه بين شمال و جنوب با فاصله اندكي در شاهرود وجود دارد، نمايانگر قدرتمندي طبيعت اين شهرستان است. به همين جهت اين سمينار فرصت خوبي بود كه صنعت گردشگري در اين استان شناخته و به گردشگران معرفي شود. اميدوار هستيم با اين حركت در جهت شناساندن منطقه كه در عرصه ملي قابل بحث است و نيز در جهت ساماندهي اين صنعت موفق شده باشيم.
* چرا اين سمينار در شاهرود تشكيل شد؟
- منطقه خوار و توران يكي از مناطقي است كه به عنوان ذخيره گاه زيستكره معرفي شده و در حد بين المللي اهميت دارد. حيات  وحش اين منطقه مانند يوزپلنگ آسيايي و گورخر آسيايي از حيوانات منحصربه فردي هستند كه قابل توجه مجامع بين المللي است. از طرفي يك چهارم مناطق حفاظت شده كشور در استان سمنان واقع شده است و مي تواند در جهت اكوتوريسم مورد استفاده قرار گيرد.
همچنين زائران حضرت ثامن الحجج(ع) مي توانند در بين راه، در شهرستان شاهرود به استراحت بپردازند و از طبيعت زيباي منطقه كه به راحتي در دسترس آنان است استفاده كنند، اينها خود پاسخ هايي واضح براي سئوال شماست.
* آيا فرودگاه شاهرود راه اندازي شده است؟
- فرودگاه شاهرود در حال حاضر حالت غيرفعال پيدا كرده است. پس از حادثه هواپيماي ياك ۴۰ كه وزير محترم راه و ترابري و هيأت همراه ايشان سقوط كردند، اين فرودگاه تقريباً تعطيل شد. در حال حاضر بخش عمده تأسيسات اين فرودگاه آماده بهره برداري است و ما به دنبال اين هستيم كه با شركت هايي كه زمينه اجرايي خدمات پروازي دارند قرارداد امضاء كرده و در بهره برداري فرودگاه از آنها استفاده كنيم. مطالعات بخش اقتصادي اين پروژه به اتمام رسيده است. اميدواريم هرچه زودتر اين فرودگاه را به بهره برداري برسانيم.
مشايخ در ادامه گفت: با توجه به اينكه ششمين دانشگاه صنعتي ايران در شاهرود مستقر است موقعيت شهرستان را هرچه بيشتر تثبيت كرده است و بايد شرايط جهت پرواز اساتيد اين دانشگاه و دانشگاه هاي ديگر مهيا شود.
فرماندار شاهرود در مورد تحولات اخير و تشكيل سمينار مذكور در شهرستان شاهرود افزود: مسافران زيادي به اين منطقه وارد مي شوند و از طبيعت زيباي ابر استفاده مي كنند. قطعاً چنانچه در نگهداري اين مناطق مديريت جديدي اعمال نشود، در سال هاي آينده شاهد مناظر تأسف باري در اين مناطق خواهيم بود. ما برآنيم كه با بخش خصوصي مذاكراتي در جهت حفاظت از طبيعت منطقه داشته باشيم و به منطقه ابر عنوان پارك جنگلي و يا پارك طبيعت بدهيم. همچنين سازمان ايرانگردي و جهانگردي و فرمانداري شاهرود از دو مهمانپذير فرسوده شاهرود يكي را كاملاً مرمت كرده و در حد هتل ۳ ستاره درآورده و ديگري را هم دردست مرمت دارد. ساخت يك هتل توسط بخش خصوصي هم دردست اجرا است كه ظرف سال آينده به اتمام خواهد رسيد.
محمدعلي اينانلو، كارشناس طبيعت ازجمله سخنرانان اين سمينار بود. وي تاكنون بيش از يك ميليون كيلومتر در ايران سفر كرده و اقصي نقاط اين سرزمين را مورد مطالعه قرار داده است. وي علاوه  بر انتشار و سردبيري چندين نشريه در رابطه با طبيعت و ايران شناسي ، حدود هزار ساعت فيلم از گوشه و كنار ايران و جاذبه هاي شگفت و جهاني اين سرزمين بزرگ ساخته كه از طريق شبكه هاي مختلف تلويزيون ايران در داخل و خارج كشور پخش شده است.
از ايشان پرسيديم:
* نظرتان راجع به طبيعت ايران چيست؟
- اين سئوال خيلي كلي است و پاسخي مبسوط مي طلبد. نظر من راجع به طبيعت ايران آن قدر مفصل است كه در اين مجال مختصر نمي گنجد. يك وقتي سر فرصت بايد بيائيد كه چندين ساعت وقت داشته باشيم، شايد بتوانيم راجع به گوشه هايي از طبيعت عظيم ايران صحبت كنيم.
* در طول سال هاي گذشته- حداقل ۱۰-۱۵ سال اخير- شما چه در تلويزيون و راديو و چه در نشريات، به كرات راجع به شاهرود و طبيعت آن صحبت كرده ايد. چرا شاهرود اين قدر مورد توجه شما قرار گرفته؟
- من بعد از اين همه تحقيق و تفحص و مسافرت، به تعريفي جامع براي كشورمان دست يافته ام كه در مجلات و روزنامه ها و سمينارها از اين عنوان استفاده مي كنم. اين عنوان عبارت است از: «ايران، جهاني در يك مرز». در اين تعريف نه غلو هست و نه مبالغه و نه اين حرف يك اغراق شاعرانه است. زماني كه راجع به طبيعت ايران گفت وگو كرديم دلايل خودم را خواهم گفت كه چرا ايران را «جهاني در يك مرز» مي دانم و اگر بپذيريم كه ايران جهاني است در يك مرز، براي سرزمين ها و اقليم هاي مختلف ايران مي توانيم تعاريفي در زير مجموعه اين عنوان پيدا كنيم. ازجمله، براي شاهرود اين عنوان را پيدا كرده ام: «شاهرود، قاره كوچك».
* مقصودتان از قاره كوچك چيست؟
- شاهرود جزيي از سرزمين كومش يا قومس بوده است. از نظر تاريخي پيشينه اي بسيار ديرين دارد كه شما مي توانيد به يادداشت ها و اشياي به دست آمده و موزه ها مراجعه كنيد و سابقه تاريخي اش را بيابيد. از نظر فرهنگي هم شهرستان شاهرود تنوع و گستردگي بسيار زيادي د ارد. مراجعه كنيد به كتاب ها و تواريخ و يادداشت ها و ديگر مآخذ قابل  دسترس تا ببينيد شاهرود داراي چه ابعاد تاريخي و فرهنگي وسيعي است. بسياري از بزرگان ما از اين سامان برخاسته اند، نظير بايزيد بسطامي، عارف بزرگ، كه مقبره اش در بسطام است. شيخ ابوالحسن خرقاني، نام آور وادي عرفان كه مقبره اش در ده خرقان شاهرود است، يا فروغي بسطامي و ده ها بزرگ ديگر... اينها همه جزيي از ساختار اين قاره كوچك است.
* ولي اين به معني قاره كوچك نيست.
- بدون شك. معني قاره كوچك را بيشتر مي توانيم در طبيعت شاهرود پيدا كنيم. تمام آن چيزي كه شما مي توانيد در طبيعت يك قاره پيدا كنيد،  به جرأت مي توانم بگويم كه در شاهرود قابل رؤيت است. به عنوان مثال در شاهرود مي توانيد نمك زار، كوير، بيابان، مناطق دشتي، استپي، تپه ماهور، كوهستان هاي كوتاه، كوه هاي رفيع و سر به فلك كشيده، جنگل، بيشه زار، رودخانه ها، چشمه ها، آبشارهاي گوناگون و... پيدا كنيد.
اگر از جنوب شرقي ترين منطقه شاهرود شروع كنيم،  منطقه «خوار و توران» است كه بخشي از آن منطقه حفاظت شده و بخشي پارك ملي است،  به وسعت حدود ۵/۱ ميليون هكتار. اين منطقه در برنامه بين المللي انسان و زيستكره هم به ثبت رسيده و يكي از بزرگ ترين مناطق حفاظت شده بين المللي است. در «خوار و توران» مي توانيد مناطق كويري و نمك زار در اطراف چشمه عزيز،  احمدآباد و اسب كشان، مناطق دشتي و كوهستاني در چشمه ماجراد، دلبر، قلعه بالا،  چغندرسر، الهاك و عباس آباد پيدا كنيد. از آنجا كه بالاتر مي آييد به نواحي دشتي و استپي در شرق و جنوب خوش ييلاق مي رسيد. قسمت هاي مركزي و شمالي خوش ييلاق هم كوهستاني و جنگلي است، در حالي كه در فاصله اي نه چندان دور از خوش ييلاق،  بلندترين كوه استان سمنان، قله شاهوار، با ارتفاع حدود چهارهزار متر قرار دارد.
در قسمت شمالي و شرقي خوش ييلاق كه به كالپوش، رضوان، كاشي دار، تيل آباد، ده خوش ييلاق، قله هاي خان نگهدار و چكل سفيد، چشمه مرده شور، كوه قاسم، كوه ابر منتهي مي شود، شما مناطق جنگلي داريد كه در آن چشمه سارهاي فراوان مي يابيد و در ميان اين اقليم هاي گوناگون رستني هاي فراوان مي يابيد، گونه هايي متنوع نظير گز، تاغ، اسكنبيل و كاروانش كش كه بيشتر كويري و دشتي و شورپسند هستند. پس از آن خانواده هاي گندميان، گياهان گوناگون استپي و تپه ماهوري و كوهستاني نظير كلاه ميرحسن، باريجه و انواع گون را مي يابيد. پس از آن، در نواحي كوهستاني خوش ييلاق، ابر، شاهوار و گردنه چال چاليون، جنگل هاي اورس را پيدا مي كنيد. پس از آن در آبريز شمالي ارتفاعات البرز شرقي، رسماً وارد جنگل هاي ديرين هيركاني مي شويد كه انواع بلوط، راش، افرا، مازو و بلندمازو در آن به وفور يافت مي شود و در پايان اين رستني هاي گوناگون، جانوراني را مي يابيد متعلق به اقليم هايي كه تجمع آنها فقط در يك قاره ممكن است. از ۵۰۰ گونه پرندگان بومي، نيمه مهاجر و مهاجر ايران شما مي توانيد اكثر آنها را در شاهرود بيابيد نظير خانواده كوكرها، هوبره، دودوك و زاغ بور كه تنها متعلق به ايران است. در مناطق نيمه دشتي و تپه ماهوري پرندگاني نظير تيهو و در مناطق كوهستاني، كبك و كبك دري و عقاب و هما وجود دارد. ضمن اين كه در آبگيرها و رودخانه  هاي فصلي ميامي و عباس آباد پرندگان مهاجري  نظير انواع مرغابي ها، غازها و گاهي فلامينگو و قو و پستانداران كويري نظير جبير، يوزپلنگ، آهو و گورخر آسيايي تا تپه ماهوري و كوهستاني نظير قوچ و ميش، كل و بز، پلنگ و پستانداران جنگلي نظير گوزن و شوكا به چشم مي خورند.
حال شما به من بگوئيد، آيا مجموعه همه اينها از يك قاره فراتر نمي رود؟ آيا حق نداريم شاهرود را «قاره كوچك» بناميم؟
* اين سمينار چه بود كه شما سخنراني در آن را به عهده داشتيد؟
- ايران،  بدون ترديد،  از نظر تنوع طبيعي اگر جزو سه كشور اول جهان نباشد، قطعاً جزو پنج كشور نخست دنياست. بنابراين حق ماست كه در دنيا از نظر اكوتوريسم حرف اول را بزنيم. در حالي كه متأسفانه چنين نيست و راجع به اكوتوريسم ايران در گفتار ديگري بايد مفصل صحبت كنيم.
در اين ميان، استان سمنان و شاهرود، با توجه به مطالبي كه گفته شد، مي تواند قطب اكوتوريسم ايران باشد. اما متأسفانه نه تنها بيگانگان بلكه خود ايراني ها هم از اين استان شناخت درستي ندارند.
يادمان باشد كه حدود ربع قرن پيش شكارچيان معروفي نظير جك  اوكانر، هرب كلاين و جيمز ملون، خوش ييلاق شاهرود را بهشت شكارچيان دنيا ناميده اند. به همين دليل بود كه براي شناخت بيشتر هموطنان، به ويژه دست اندركاران توريسم،  با كمك استانداري، فرمانداري و اداره كل ايرانگردي و جهانگردي استان سمنان، اولين سمينار تخصصي توانمندي هاي استان سمنان در اكوتوريسم برگزار شد.
فخرالسادات غني، يكي از راهنمايان تور شركت كننده در سمينار نيز در پاسخ سئوال گزارشگر ما در رابطه با اين سمينار گفت: يكي از مهمترين فاكتورها در صنعت توريسم و بالاخص اكوتوريسم در ايران، عدم شناخت نعمت هاي بيكراني است كه درايران به عنوان « جهاني در يك مرز» وجود دارد و اصولاً جاذبه هاي طبيعي و يا اكوتوريستي در اين ديار شناخته شده نيستند. يا مي شناسيم و نمي بينيم و اگر مي بينيم بد مي بينيم و ديدارمان از آن منطقه گاه صدماتي را به همراه دارد كه اين بايد در اكوتوريسم موردتوجه قرار گيرد. (مثل تنگه واشي و...) ولي به هر تقدير برگزاري همايش هايي همانند همايش فوق به سبب شناخت جاذبه ها، توجه به آن و بهره گيري پايدار از جاذبه ها بسيار رهگشاست. چنانچه با گذشت مدتي كوتاه از برگزاري اين همايش اثرات مطلوب آن با برقراري تورهاي مختلف از طرف مؤسسات توريستي غيربومي (علي الخصوص تهراني ها) كاملاً مشهود است و اين همايش ها زمينه مناسبي براي همكاري دست اندركاران توريست محلي و بومي با همتاهاي پايتخت نشين آنها به وجود مي آورد و ادامه همايش هايي از اين دست در همه استانها مي تواند موجب جوششي خاص در صنعت بي نا و توان توريسم كشور ما شود.
* به نظر شما چرا اين سمينار در استان سمنان و شهر شاهرود برگزار شد؟
- انديشه برگزاري اين سمينار شايد از سالها پيش شكل گرفته بود و به  عنوان پيشنهاد از طرف مدير مؤسسه طبيعت به مسئولان جهانگردي استان سمنان و فرمانداري شاهرود ارائه شده بود كه دليل عمده آن تجمع گوناگوني اقليم هايي با تفاوت هاي ماهوي غريب در كنار هم بود، آنچنان غريب كه وقتي كوير خوار و توران و زمين تف كرده و سوزان آن را در مردادماه مي پيمائيم ذهنيت غوطه ور شدن در ابر جنگل هايي كه با نيم ساعت راندن ماشين پذيراي ماست وجدي بهشتي در جانمان به وجود مي آورد.

عجيب از طبيعت
هميشه خانم ها نمي ترسند!
005450.jpg
005455.jpg

«باب كاپوتو» يكي از عكاسان حيات وحش مشهور است كه براي نشرياتي چون نشنال جئوگرافيك در آفريقا ، جايي كه حيات وحش هميشه با آدمها دوستانه رفتار نمي كند ، كار مي كند.
او مي گويد: «من از مارها مي ترسم. بدترين چيز در مورد مارها اين است كه وقتي آنها را مي بيني كه خيلي نزديكشان باشي!» اين موضوع حتي در مورد مارهاي غول پيكرآناكوندا نيز صدق مي كند. اين مار در لانه خيس و تاريك در ناحيه اي مردابي در ونزوئلا بود كه اعضاي تيم پژوهشي آن را بيرون كشيدند و به جان عكاس انداختند و او را به وحشتي كه در عكس مي بينيد دچار ساختند!
اما در همين جزيره كيش خودمان ، خانمي را ملاحظه مي فرماييد كه با كمال شجاعت ماري مشابه را دور گردن خود انداخته و به عكاس لبخند مي زند. اين خانم پزشك هستند ، بدين ترتيب به اين عقيده شايع كه خانم ها از موش  مي ترسند و حتي از ديدن يك سوسك نيز جيغ مي كشند بايد شك كرد.

انديشه طبيعت
طبيعت، سرچشمه فرزانگي جاودان

حميد ذاكري
* ... اكنون توان ديدن  ات تا دورترين كهكشان وسعت يافته و انديشه ات تا بيكران امكان پرواز دارد
* بازگشايي قفل ذهن بر روي طبيعت؛ گام نخست عشق
يك سخن حكيمانه از يك طبيعت مرد، يك اهل سفر، را به خاطر بسپاريم:
«سفر، رسيدن نيست. رفتن است.»
به راستي چنين است. سفر يعني رفتن. رفتن و ديدن. ديدن توأم با درك زيبايي ها و زشتي ها (كه اين دومي در طبيعت نيست و اگر هست كار دست انسان است!) درك فرآيندهاي حكمت آموز خلقت. درك رازهاي بي شمار و بسي ناگشوده هستي و سرانجام لذت بردن از آنات سفر.
به ياد داشته باشيم كه بزرگترين فلاسفه و انديشمندان، كه افكار بلندشان رنگين كماني بر فراز زندگي بشر امروز گسترده است؛ آنان كه زندگي را فرح بخش و پسنديدني ساخته اند؛ آنان كه ما پاي بر شانه هاي رفيع انديشه هاشان نهاده و از آن بلنداي باشكوه، جهان را گسترده تر و فراخ تر مي بينيم؛ آنان كه چون از دريچه چشم شان به جهان مي نگريم؛ چشم اندازهايي درشت تر فرا رويمان گشاده مي شود. آنان كه حيات را براي ما معني كرده اند، وجود را تبيين كرده اند و باعث شده اند كه درست تر ببينيم و عميق تر لذت ببريم...
همه آنها، همه آن بزرگان فرخنده كه معناي هستي ما وام دار حضور تابناك و انديشه هاي سترگ آنان است، در طبيعت به سر برده و با طبيعت زندگي كرده اند. آنها به زبان طبيعت پي برده اند و اين مادر مهربان درهاي فرزانگي خويش را بر آنان گشوده و جرعه اي، جرعه هايي، از پيمانه سرشار خرد خويش در كامشان ريخته است.
«طول و عرض جغرافيايي است كه منش آدمي را مي سازد.»
اين هم كلامي حكيمانه از طبيعت مرد- فيلسوف ديگري است و چه درك شگفت و معناي وسيعي كه در اين چند كلمه نهفته است.
راست مي گويد «چادويك» كه در آپارتماني نقلي با چشم اندازي از پنجره اي كوچك به خياباني دراز و باريك كه ساختمانهاي بلند دو طرفش حتي ذره اي نور آفتاب را از كف آسفالت آن دريغ مي كنند، نمي توان انديشه هاي عظيم را بر صفحه كاغذ پديد آورد. در فراخناي دشت است كه انديشه، بي مانعي، به جولان درمي آيد و مي رود و مي رود تا در دورترين كرانه افق، به هر جا كه مي خواهد فرود آيد.
005445.jpg

در دندانه هاي عظيم در هم افتاده كوه است كه نزديك به آسمان آبي بي انتها، توان ديدن ات تا دورترين كهكشان وسعت مي يابد و انديشه ات تا بال پرواز داشته باشد امكان پريدن دارد.
در كناره رود خروشان و بر بستر مهربان استپ هاي سبز و پشت در پشت است كه ذهنت در آرامشي بي پايان درنگ مي كند و به سخنان فرزانگي كه از زبان رود رونده و نگاه درختان خاموش و پرخاطره جاري است گوش مي سپارد.
و باد در گوشت نجوا مي كند و ژرف ترين پيام هاي جاودانگي را قطره قطره در ضميرت مي چكاند.
و عشق، اين سر جاودان حيات، تنها در دل طبيعت است كه خود را به كمال به تو هديه مي كند.
به صحرا شدم
عشق باريده بود، 
و چنان كه پاي آدميان در گل فرو شود
پاي من در عشق فرو مي شد.
آنان كه به طبيعت مي روند و آن را درك مي كنند به درستي فحواي كلام بايزيد را درمي يابند.
آنان كه طبيعت در گنج بي پايان خويش را به رويشان گشوده است، چنان مست از آن ديدار عاشقانه اند كه اين سرخوشي ازلي را همواره در رگ و پيوند خويش دارند. از اين فراخ بي انتها و هزارتوهاي پنهان آن بسيار سخن خواهيم گفت.
كلام پاياني اين شماره اين كه، به عنوان گام اول: «قفل ذهن خود را به روي طبيعت باز كنيم.»

براي تشويش اذعان عمومي!
مديرعامل يك شركت تعاوني مسكن كه در ما ه هاي اخير منازعاتي كشدار با سازمان حفاظت محيط زيست داشته است، اوايل هفته جاري طي نامه اي به مطبوعات از آنها دعوت كرد در مصاحبه مطبوعاتي كه به همين مناسبت برپا مي شود، شركت كنند. هدف از تشكيل اين مصاحبه مطبوعاتي در نامه فوق الذكر «تشويش اذعان عمومي» اعلام شده است.
توضيح: به نظر مي رسد منظور«تشويش اذهان عمومي » باشد. البته بعيد است كه رسما كسي را به چنين قصدي به يك مصاحبه مطبوعاتي دعوت كنند.

فقط «آبكاري» تعطيل شد
در پاسخ به يكي از مطالب چاپ شده در اين ستون، شركت «ابزار مهدي» با ارسال نامه اي به روزنامه همشهري اعلام كرد آلودگي زيست محيطي مورد نظر مربوط به واحد آبكاري اين كارخانه بوده، كه به همين خاطر مدتي هم فعاليت آن با وقفه روبرو شد، ولي خود كارخانه هيچوقت تعطيل نشده است.

ماجراهاي طبيعت
آخرين زوزه
قسمت سوم
005440.jpg

اثر:ارنست تامپسون ستون
برگردان:حميد ذاكري
***
سال بعد دو شكارچي ديگر، به عزم بردن جايزه، سر رسيدند. هر دو مطمئن بودند كه گرگ مورد نظر را نابود خواهند كرد؛ اولي به وسيله سم اختراعي خود كه به طريقه جديد به كار مي رفت، و دومي - كه يك كانادايي فرانسوي الاصل بود - به وسيله سم ديگري كه معتقد بود جادويي است و حتما در مورد لوبو - كه او هم يك گرگ جادويي است - كارساز خواهد بود. اما نه اختراع، نه افسون، نه طلسم و نه جادو، هيچ يك كارگر نشد و غارتگر كهن و دسته اش همچنان به گردش هاي هفتگي و ضيافت هاي روزانه خود ادامه دادند. پس از چند هفته كالون و لالوش، دو جايزه بگير نامبردار، نااميدانه از كار بيهوده خويش دست كشيدند و ترجيح دادند بخت خود را در جاي ديگري امتحان كنند.
اتفاقا در همان بهار، لوبو و جفتش در نزديكي مزرعه جوكالون سكني گرفتند. آن ها لانه خود را برگزيدند و خانواده خود را فراهم آوردند. تمام تابستان را لوبو، همسر و فرزندانش آن جا ماندند و گاوها، گوسفندها و سگ هاي جو را كشتند و به همه دام ها و سم هاي او خنديدند. او حتي با ديناميت و دود نيز به جنگ آنان رفت، اما باز هم دست خالي برگشت. جو مي گفت: «درست نگاه كنيد، تمام تابستان آن جا بودند، لوبو و فرزندانش. و من هيچ كاري نتوانستم با آن ها بكنم. من در نظر  آن ها - و البته در نظر خودم - خيلي احمق و دست وپا چلفتي جلوه مي كردم.»
اگر چه داستان لوبو در بين گاوچرانان خيلي بالا گرفته بود ولي تا من شخصاً تجربه نكردم، به واقعيت آن پي نبردم، اصلاً من اهل كوه و شكار بودم و به خصوص در شكار گرگ مهارت داشتم اما از بخت بد، كارم مرا از طبيعت و آزادي دور كرده به ميز و صندلي پيوند داده بود. خيلي دلم مي خواست تغييري در شرايط يكنواخت و كسل كننده خود بدهم،  واقعاً  به اين تغيير نياز داشتم. در همين اثناء يكي از دوستانم ، كه از ملاكين كرامپا بود، از من خواست به نيومكزيكو بروم و ببينم آيا مي توانم تدبيري براي غارتگران خاكستري بينديشم. من كه سخت منتظر چنين فرصتي بودم با خوشحالي پذيرفتم و براي ديدار با سلطان كرامپا عازم نيومكزيكو شدم. مدتي را به سواري و شناسايي منطقه گذراندم. هراز گاه راهنمايم اسكلت گاوي را نشان مي دادو مي گفت: «اين هم يكي ديگر از كارهاي اوست.»
كاملاً روشن بود كه در اين منطقه خشن و پر از پستي و بلندي تعقيب لوبو با سگ و اسب بي فايده بود و سم يا تله تنها چاره ممكن است. از آن جا كه تله هاي بزرگ مناسب نداشتيم، پس كار را با سم شروع كردم.
نيازي نيست جزييات صدها طرح و شيوه اي كه به كار گرفتم شرح دهم. براي نابودي اين هيولا- گرگ افسانه اي هيچ تركيبي از استركنين، ارسنيك،سيانيد يا پروسيك اسيد نبود كه استفاده نكرده، هيچ نوع گوشتي نبود كه به عنوان طعمه به كار نبرم، اما هر صبح كه مراجعه مي كردم تا نتيجه كار را ببينم جز نااميدي و يأس نصيبم نمي شد. سلطان پير، باهوش تر از اين حرف ها بود. ذهن نيرومند او كوچك ترين نشانه را مي يافت. براساس تجربه يك دام گذار كهنه كار مقداري پنير را برچربي قلوه گوساله تازه ذبح شده اي ذوب و خوب مخلوط كردم، سپس آن را در ظرفي چيني به آهستگي حرارت دادم تا پخته شود، بعد آن را با استخوان تيزي (براي اين كه بوي فلز به خود نگيرد) قطعه قطعه كردم. وقتي مخلوط سرد شد با مقادير زيادي استركنين و سيانيد، حفره ها يي را كه در هر تكه ايجاد كرده بودم، پر كردم- مواد سمي داخل كپسول هاي غيرقابل نفوذي كه امكان نداشت بوي سم از آن متصاعد شود قرار گرفته بود- و دست آخر روي حفره ها را با پنير پوشاندم. در تمام مدت كار و دستكش هايي به دست داشتم كه به خون گوساله آغشته بود و حتي از نفس كشيدن نزديك طعمه خودداري مي كردم. وقتي همه چيز آماده شد، آن را در كيسه اي از چرم خام [كه آن را هم به خون گوساله آغشته بودم]  قرار دادم و به راه افتادم، در حالي كه جگر و قلوه هاي گوساله را در انتهاي طنابي بسته و به دنبال خود بر زمين مي كشيدم. ده مايل را بدين ترتيب پيمودم در حالي كه در هر ربع مايل يك طعمه مي انداختم و نهايت دقت را به كار مي بردم كه دستم با طعمه ها تماس پيدا نكند.
لوبو، معمولا اوايل هفته به اين قسمت مي آمد، آن روز دوشنبه بود و هنگامي كه مي خواستيم برگرديم ناگهان زوزه بم و عميق سلطان را شنيدم. با شنيدن آواي عاليجناب لوبو يكي از همراهان گفت: «خيلي خوب، او اينجاست ببينيم و تعريف كنيم!»
صبح روز بعد مشتاقانه به راه افتادم تا نتيجه را ببينم. به زودي به رد پاهاي تازه آنها رسيدم، لوبو جلوتر از همه بود، جاي پاي او به آساني تشخيص داده مي شد. معمولاً  كف پنجه گرگ عادي ۵/۴ اينچ است، بزرگترها چهار و دو سوم اينچ، ولي جاي پاي لوبو۵/۵ اينچ بود، جاي پاي او بارها توسط چوپانان و گله داران اندازه گيري شده بود. بعداً  فهميدم كه ساير ابعاد بدنش نيز با پنجه ها متناسب است. اقلاً حدود سه پا از ديگران بلندتر بود و ۱۵۰ پاوند وزن داشت. با اين اوصاف اگر چه ردپايش با ديگر گرگ ها در هم بود. ولي به راحتي تميز داده مي شد. گروه خيلي زود رد طعمه مرا يافته و طبق معمول به تعقيب آن پرداخته بود، به اولين طعمه كه رسيديم متوجه شدم لوبو به سراغ آن آمده كمي بو كشيده و عاقبت آن را برداشته است.
واقعاً نمي توانستم شادي خود را پنهان كنم. فرياد كشيدم: «آخر گرفتمش. تا يك مايل ديگر پيدايش مي كنيم. حتماً  در گوشه اي افتاده است!» و با خوشحالي بر روي اسب پريدم، چشم به رد پاها در خاك نرم دوختم و مهميز زدم. به دومين طعمه رسيدم، آن هم نبود. خدا مي داند كه چقدر خوشحال شدم، مطمئن بودم كه لوبو و احتمالاً چند گرگ ديگر از گروه او اكنون در چنگ من هستند. اما ردپاهاي بزرگ همچنان ادامه داشت. روي ركاب ايستادم و به دور دست ها نگاه كردم. هيچ نشانه اي از گرگ مرده به چشم نمي خورد. دوباره به راه افتادم، سومين طعمه هم نبود. ردپاي سلطان به چهارمين طعمه هدايتم كرد كه آن هم مثل بقيه ناپديده شده بود. او در واقع هيچ يك از طعمه ها را نخورده بود بلكه آنها را به دندان گرفته و بعد هر پنج طعمه را روي هم گذاشته و خار و خاشاك آنها را تميز كرده بود! هرگز تا بدين حد احساس حقارت نكرده بودم. ادامه دارد

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   سفر و طبيعت  |   سياست  |   فرهنگ   |   مدارا  |
|  ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |