حميد ذاكري
* ... اكنون توان ديدن ات تا دورترين كهكشان وسعت يافته و انديشه ات تا بيكران امكان پرواز دارد
* بازگشايي قفل ذهن بر روي طبيعت؛ گام نخست عشق
يك سخن حكيمانه از يك طبيعت مرد، يك اهل سفر، را به خاطر بسپاريم:
«سفر، رسيدن نيست. رفتن است.»
به راستي چنين است. سفر يعني رفتن. رفتن و ديدن. ديدن توأم با درك زيبايي ها و زشتي ها (كه اين دومي در طبيعت نيست و اگر هست كار دست انسان است!) درك فرآيندهاي حكمت آموز خلقت. درك رازهاي بي شمار و بسي ناگشوده هستي و سرانجام لذت بردن از آنات سفر.
به ياد داشته باشيم كه بزرگترين فلاسفه و انديشمندان، كه افكار بلندشان رنگين كماني بر فراز زندگي بشر امروز گسترده است؛ آنان كه زندگي را فرح بخش و پسنديدني ساخته اند؛ آنان كه ما پاي بر شانه هاي رفيع انديشه هاشان نهاده و از آن بلنداي باشكوه، جهان را گسترده تر و فراخ تر مي بينيم؛ آنان كه چون از دريچه چشم شان به جهان مي نگريم؛ چشم اندازهايي درشت تر فرا رويمان گشاده مي شود. آنان كه حيات را براي ما معني كرده اند، وجود را تبيين كرده اند و باعث شده اند كه درست تر ببينيم و عميق تر لذت ببريم...
همه آنها، همه آن بزرگان فرخنده كه معناي هستي ما وام دار حضور تابناك و انديشه هاي سترگ آنان است، در طبيعت به سر برده و با طبيعت زندگي كرده اند. آنها به زبان طبيعت پي برده اند و اين مادر مهربان درهاي فرزانگي خويش را بر آنان گشوده و جرعه اي، جرعه هايي، از پيمانه سرشار خرد خويش در كامشان ريخته است.
«طول و عرض جغرافيايي است كه منش آدمي را مي سازد.»
اين هم كلامي حكيمانه از طبيعت مرد- فيلسوف ديگري است و چه درك شگفت و معناي وسيعي كه در اين چند كلمه نهفته است.
راست مي گويد «چادويك» كه در آپارتماني نقلي با چشم اندازي از پنجره اي كوچك به خياباني دراز و باريك كه ساختمانهاي بلند دو طرفش حتي ذره اي نور آفتاب را از كف آسفالت آن دريغ مي كنند، نمي توان انديشه هاي عظيم را بر صفحه كاغذ پديد آورد. در فراخناي دشت است كه انديشه، بي مانعي، به جولان درمي آيد و مي رود و مي رود تا در دورترين كرانه افق، به هر جا كه مي خواهد فرود آيد.
در دندانه هاي عظيم در هم افتاده كوه است كه نزديك به آسمان آبي بي انتها، توان ديدن ات تا دورترين كهكشان وسعت مي يابد و انديشه ات تا بال پرواز داشته باشد امكان پريدن دارد.
در كناره رود خروشان و بر بستر مهربان استپ هاي سبز و پشت در پشت است كه ذهنت در آرامشي بي پايان درنگ مي كند و به سخنان فرزانگي كه از زبان رود رونده و نگاه درختان خاموش و پرخاطره جاري است گوش مي سپارد.
و باد در گوشت نجوا مي كند و ژرف ترين پيام هاي جاودانگي را قطره قطره در ضميرت مي چكاند.
و عشق، اين سر جاودان حيات، تنها در دل طبيعت است كه خود را به كمال به تو هديه مي كند.
به صحرا شدم
عشق باريده بود،
و چنان كه پاي آدميان در گل فرو شود
پاي من در عشق فرو مي شد.
آنان كه به طبيعت مي روند و آن را درك مي كنند به درستي فحواي كلام بايزيد را درمي يابند.
آنان كه طبيعت در گنج بي پايان خويش را به رويشان گشوده است، چنان مست از آن ديدار عاشقانه اند كه اين سرخوشي ازلي را همواره در رگ و پيوند خويش دارند. از اين فراخ بي انتها و هزارتوهاي پنهان آن بسيار سخن خواهيم گفت.
كلام پاياني اين شماره اين كه، به عنوان گام اول: «قفل ذهن خود را به روي طبيعت باز كنيم.»
براي تشويش اذعان عمومي!
مديرعامل يك شركت تعاوني مسكن كه در ما ه هاي اخير منازعاتي كشدار با سازمان حفاظت محيط زيست داشته است، اوايل هفته جاري طي نامه اي به مطبوعات از آنها دعوت كرد در مصاحبه مطبوعاتي كه به همين مناسبت برپا مي شود، شركت كنند. هدف از تشكيل اين مصاحبه مطبوعاتي در نامه فوق الذكر «تشويش اذعان عمومي» اعلام شده است.
توضيح: به نظر مي رسد منظور«تشويش اذهان عمومي » باشد. البته بعيد است كه رسما كسي را به چنين قصدي به يك مصاحبه مطبوعاتي دعوت كنند.
فقط «آبكاري» تعطيل شد
در پاسخ به يكي از مطالب چاپ شده در اين ستون، شركت «ابزار مهدي» با ارسال نامه اي به روزنامه همشهري اعلام كرد آلودگي زيست محيطي مورد نظر مربوط به واحد آبكاري اين كارخانه بوده، كه به همين خاطر مدتي هم فعاليت آن با وقفه روبرو شد، ولي خود كارخانه هيچوقت تعطيل نشده است.