دكتر مهديه معين
وقتي فردي را از دست مي دهيم،با توجه به نوع ارتباطي كه با او داشته ايم در سوگ و فقدان او لبريز از رنج و درد جانكاهي مي شويم كه طبيعي است.اما اين در سوگ نشستن ها گاهي به آثار ناخوشايندي مانند افسردگي مي انجامد كه در اين صورت سوگواري ياد شده غيرطبيعي و نابهنجار توصيف مي شود.
در اين زمينه، اخيراً دكتر مهديه معين، روانپزشك و عضو هيات علمي دانشگاه علوم پزشكي ايران در فرهنگسراي مدرسه سخنراني داشته اند كه متن آن از نظر خوانندگان گرامي مي گذرد.
اكثر سوگ ها بدون نياز به دخالت روانپزشك سپري مي شود ولي به علت وفور اين پديده، ما در كلينيك، موارد قابل توجهي از مشكلات پيش آمده به خاطر سوگ را مي بينيم. كمك كردن به كساني كه دچار مشكلاتي در سوگواري ها هستند، كار سختي نيست و حتي خود افراد با دانستن نشانه هاي سوگ هنجار و نابهنجار مي توانند برخي از مشكلات خود را حل كنند.
در ابتدا لازم است در مورد تعريف سوگ بيشتر بدانيم. سوگ يا ماتم عموماً به علت از دست دادن فرد مورد علاقه و گاهي شي يا موضوع مورد علاقه رخ مي دهد. هر فقدان و از دست دادني باعث سوگ نمي شود. روزنامه ها را كه مي خوانيد هر روز از خبر درگذشت يا قتل افراد زيادي اطلاع پيدا مي كنيم اما سوگوار نمي شويم هرچند كه متاثر مي شويم. چرا؟ چون سوگ پيامد از دست دادن كسي است كه او را دوست داريم و برايمان مهم است.
از دست دادن كسي كه دوستش داريم از جمله دردناك ترين تجارب تلخ بشري است و ما را در رنج شديدي قرار مي دهد.
از دست دادن اغلب همراه با احساس استيصال است. اين احساس هم در فرد بازمانده و هم در كساني كه مي خواهند فرد سوگوار را تسلي بدهند پيدا مي شود. زياد شنيده ايد كه مي گويند: «واقعاً نمي دانم چه بگويم و چه كار كنم!!»
همين پديده به ما نشان مي دهد كه «روان انسان براي فايق آمدن» بر درد از دست دادگي و برگشتن به حالت عادي چقدر تواناست. توانمندي روان انسان در اين زمينه حيرت آور است.از دست دادن و فقدان، يك استرس بسيار بزرگ زندگي است. (استرس برخلاف آنچه به غلط شايع شده است يك حالت دروني نيست بلكه نظير ناكامي، شكست، فقر و مهاجرت يك حالت بيروني است كه سبب ايجاد يك حالت ناراحتي دروني مي شود) بدون ترديد استرس باعث بروز اثرات ناخوشايندي بر روان و جسم ما مي شود، اثرات ناخوشايندي مثل اضطراب، افسردگي، ترس و هراس يا آثار روان تني مانند زخم معده، ميگرن، آسم و ناراحتي هاي قلبي. پژوهشي نشان مي دهد از دست دادن همسر بزرگترين استرس زندگي در جوامع غربي قلمداد مي شود. در تحقيقاتي كه توسط آقايان دكتر نراقي و دكتر داويديان انجام گرفته، از دست دادن فرزند بزرگ پسر، بزرگترين استرس زندگي جامعه ايراني محسوب مي شود. سال هاي جنگ را در نظر بگيريد. خانواده هاي بسياري در سوگ فرزند پسر ارشد خود نشستند. يعني بزرگترين استرس زندگي را متحمل شدند و توانستند به خوبي دوران سوگواري را سپري سازند. از هركدام اين خانواده ها اگر قبلاً سؤال مي شد عكس العمل شما در برابر چنين اتفاقي چيست، چه مي گفتند؟ همه مي گفتند كه ما تحمل چنين مصيبتي را نداريم. چنين مصيبتي طاقت فرسا و جانكاه است و من هيچ گاه نمي توانم اين ضايعه را فراموش كنم و به زندگي عادي برگردم. مي گفتند زندگي من تمام خواهد شد. اما وقتي مصيبت رخ مي دهد در عمل وضع ديگري را مي بينيد. اين نشان دهنده توانمندي حيرت آور روان آدمي در برخورد با استرس از دست دادن است. اگر دوران سوگواري به خوبي و بدون عارضه و مشكلي سپري شود، سوگ بهنجار يا عادي است. اگر سوگواري همراه با مشكلات و عوارض و تبعات باشد، سوگ نابهنجار تلقي مي شود.
|
|
تظاهرات يك سوگواري طبيعي يا بهنجار براساس فرهنگ جوامع مختلف، متفاوت است. ولي به طور كلي برخي تظاهرات در ميان تمامي جوامع مشترك است.شوك همراه با كرختي و سستي از نخستين تظاهرات همراه سوگ است.
مرحله بعد، افكار همراه با طلب و جست وجو است. اين مرحله بسته به اينكه آيا از دست دادن ناگهاني باشد يا تدريجي ممكن است طولاني يا كوتاه باشد.
در مرحله بعد غمگيني، بيقراري، اندوه، شيون و زاري و داد و فرياد و خشم غلبه دارند.
اين تظاهرات غالباً در مردها كمتر ابراز مي شوند. چرا؟
برخي معتقدند زن ها عاطفي تر و مردها عقلاني ترند. خير، هيچ پژوهشي نتوانسته است اين موضوع را اثبات كند، بلكه برخلاف آنچه اغلب تصور مي شود تفاوتي مابين عاطفه زن و مرد نيست. درد از دست دادن براي هر دو يكسان است. ولي براساس آنچه فرهنگ و جامعه آموخته است ، مردان كمتر آن را بروز مي دهند. از بچگي به پسرها مي گويند مرد گريه نمي كند. يعني «احساسات خود را ابراز نكن.»
در جوامع شرقي شدت اين مسئله كمتر است يعني به مردها تا حدودي اجازه مي دهند كه احساسات خود را نشان بدهند اما در جوامع غربي گريه و ابراز ناراحتي ويژه خانم هاست.
در فرد سوگوار احساس ضعف، كاهش اشتها، اختلال خواب، كاهش وزن، خواب ديدن عزيزي كه از دست رفته، احساس گناه و نوعي احساس شرمساري وجود دارد. احساس شرمساري از اينجا منشا مي گيرد كه من زنده ام و او زنده نيست، من هستم و او نيست.
در سوگواري پديده انكار به صورت شايعي ديده مي شود. يعني ظاهراً فقدان فرد مورد علاقه مورد قبول قرار مي گيرد اما در عمل اين مسئله باور نمي شود. گاهي اوقات فرد در هفته دوم بعد از فقدان مي گويد من گاهي وقت ها حضور او را حس مي كنم من براي يك لحظه صداي او را شنيدم، بوي او در اتاق پيچيده است.
اينها بخشي از پديده انكار است و البته در ابتداي دوران سوگواري طبيعي بوده و در تمام جوامع و فرهنگ ها هم ديده مي شود.فرد سوگوار از بعد نظري قبول دارد كه او براي هميشه رفته است ولي از نظر عملي ممكن است منتظر برگشتن يا خبر گرفتن از او باشد.
انتظار ما اين است كه يكي دو ماه بعد از وقوع فقدان (اگر ماهيت فقدان معمولي باشد) فرد از نظر خواب، اشتها، بي قراري شديد، اضطراب و علائمي از اين قبيل مشكلاتش حل شده باشد و فرد بتواند به كاركرد قبل از سوگواري برسد.
يعني زندگي معمولي و طبيعي خود را شروع كند و حدود شش ماه تا يكسال بعد بتواند شاد بودن را احساس كند و به زندگاني و مظاهر زندگي اشتياق و علاقه پيدا كند.
اين روند در اكثر آدم ها اتفاق مي افتد. يعني پس از شش ماه تا يكسال فرد مي تواند بدون احساس ناراحتي و آزردگي به فرد فقيد فكر كند. آيا اين علامت بي عاطفه بودن انسان هاست؟ آيا علامت عدم مهر و محبت و صفاست؟ آيا مي شود انسان ها را به فراموش كردن زود هنگام ياد عزيزان متهم كرد؟ آيا اين نشانگر بي وفايي انسان نيست. مردم مي گويند خاك سرد است. من خيلي با اين تعبير موافق نيستم چون انسان ها را به فراموش كردن ياد عزيزان، بي وفايي و بي عاطفه بودن متهم مي كند ولي از اين جهت كه مي گويد درد از دست دادن و داغ فقدان به تدريج سرد و سردتر مي شود، موافقم. يعني زخم از دست دادن به مرور زمان التيام مي يابد.علائم سوگ اغلب در كمتر از يكسال ناپديد مي شود ولي بعضي از علامت ها شايد مدت بيشتري ماندگاري داشته باشند.يكي از روش هاي حل و فصل خوب سوگواري شركت در مراسم تشييع و تدفين و ختم است. حضور در اين مراسم بسيار مهم و با اهميت است.
بدون شركت در اين مراسم احتمال پيدايش سوگ بيمارگونه يا نابهنجار خيلي بيشتر مي شود ممكن است به نظر خود اينكار را نوعي لطف بدانيم كه فردي از شركت در مراسم عزا و تدفين معاف بشود ولي در واقع اين ظلم بزرگي است كه جبران كردني هم نيست. زيرا مراسم تشييع، تدفين و ختم تكرارناپذير هستند.
كوچك و بزرگ حق دارند و بايد در مراسم شركت كنند. اين مراسم مجموعه تجارب سال ها و قرون يك فرهنگ براي تسلي آلام و دردهاست و نبايد مورد غفلت قرار بگيرد. حس درد و لمس عميق و كامل رنج از دست دادگي طي مراسم مختلفي كه برگزار مي شود، انجام مي شود. اينقدر رنج از دست دادگي دردناك است كه ممكن است بخواهيم سوگواري را بدون رنج سپري كنيم. گاهي براي اين منظور از داروهاي آرام بخش استفاده مي شود. فرد براي بي خوابي، اندوه عميق، احساس وسيع بدبختي و احساس استيصال به دارو روي مي آورد ولي توصيه اين است كه به هيچ عنوان از دارو براي آرام كردن فرد و دور بودن از رنج استفاده نشود. عبور كردن از اين مرحله فقط با لمس درد و رنج كشيدن ممكن است.
در بعضي از جاهاي ايران، مراسم عزاداري به صورتي تاثربرانگيز صورت مي گيرد، مثلاً زن هاي لرستان، در عزاداري صورت خود را چنگ مي زنند، بدن خود را زخمي مي كنند، به سر و صورت خود مي كوبند و ضجه و زاري و شيون بسيار دارند. اين حركات چون مطابق فرهنگ و آداب و رسوم است، طبيعي است و در تسكين درد از دست دادگي موثر است.
نبايد انتظار داشته باشيم مراحل سوگواري آرام و آسان طي شود. به عباراتي كه هنگام فقدان به كار مي رود توجه كنيد. مي گويند پاره تن من رفت، يا مي گويند پاره دلم رفته است يا مي گويند جگر گوشه ام رفته يعني درد از دست دادن شبيه درد جان كندن است. همانطور كه جان كندن سخت است دل كندن هم سخت و دردناك است. بعد از اين مراحل، مرحله ترميم است. همان گونه كه يك زخم آرام آرام التيام پيدا مي كند زخم از دست دادن هم با گذشت زمان بهتر و بهتر مي شود. اين زمان اغلب كمتر از يكسال است. يعني بين شش ماه تا يكسال زمان مي برد.
طولاني شدن علائم سوگ يكي از تظاهرات سوگ غيرعادي يا نابهنجار است. ما انتظار نداريم كه در ماه هشتم سوگواري، فرد سوگوار همان علائمي را داشته باشد كه در روز هشتم سوگواري انتظار مي رود. يعني همانطور گريه كند و شيون و زاري داشته باشد .عكس آن هم علامت سوگ نابهنجار است.
يعني فرد دو روز بعد از حادثه طوري رفتار كند كه انگار يكسال گذشته است. علائم سوگواري شديداً به علائم افسردگي شباهت دارد اما فرد سوگوار فردي افسرده نيست. اگر سوگواري به سمت و سوي افسردگي سوق پيدا كند سوگ غير طبيعي خواهد شد.
ميل به خودكشي، احساس بي ارزشي مفرط و احساس گناه در مورد همه چيز و همه كس نشانه ابتلا به افسردگي است. در سوگواري طبيعي ميل به خودكشي وجود ندارد ضمن اينكه احساس گناه و احساس بي ارزشي در رابطه با فرد فقيد است و نه درباره همه كس.
سؤال مهم اين است كه سوگواري چه كساني احتمال دارد به سوگ غير عادي منتهي شود؟
در اين رابطه سوءتفاهم و سوءتعبيرهاي زيادي وجود دارد. تصور شايع اين است كه هر كس بيشتر عاشق فرد از دست رفته باشد ، احتمال بيشتري دارد كه درگير سوگ غير عادي بشود اما اينطور نيست. اين مسئله ربطي به ميزان دوست داشتن ندارد.
هر كس عاشق تر باشد بهتر مي تواند سوگواري خود را حل و فصل كند.
كساني كه ارتباطشان ماهيت دوگانه دارد؛ بيشتر به سوگ بيمار گونه و غير عادي مبتلا مي شوند. يعني در ارتباط، هم عشق است و هم نفرت؛ هم علاقه است و هم بيزاري، هم دوست داشتن است و هم دشمن داشتن.
در ذهن غالب مردم اينطور است كه اگر در ارتباطي پنجاه درصد عشق با پنجاه درصد نفرت همراه شود دل كندن راحت تر از زماني است كه عشق صددر صد رابطه را پر كرده است. اما در واقع عكس اين مسئله درست است.
نكته ديگري كه مي تواند سوگواري را به صورتي غيرطبيعي پيش ببرد حل نشدن احساسات خشمگينانه نسبت به فرد از دست رفته است.معمولاً در هر سوگي، خشم نسبت به فرد از دست رفته پيدا مي شود و البته طبيعي است.
احساسات منفي و خشم هرگز فرصت ابراز را پيدا نمي كنند و اين از اتمام سوگواري ممانعت مي كند. اين خشم بايد ابراز شود و فرد به نشان دادن آن تشويق شود.
بهتر است بداند ايجاد اين احساس، طبيعي است.
گاهي خشم و عصبانيت و پرخاش تظاهري از اندوه و تالم زياد است. دعواهايي كه موقع تقسيم ارث و ميراث رخ مي دهد اغلب ناشي از تظاهر اندوه به صورت خشم و عصبانيت است.
چگونه مي توان فهميد دوران سوگواري تكميل شده است. يكي از ملاك هاي خوب اين است كه فرد بازمانده بتواند زندگي عاطفي تازه اي را شروع كرده و با علاقه و اشتياق زندگي خود را ادامه دهد. گاه وقتي از اين ملاك سخني به ميان مي آيد فكر مي كنند شروع زندگي جديد نشانه بي وفايي و كم عاطفه بودن است. در صورتيكه مطلقاً معنا و مفهوم اين سخن چنين نيست و تكميل سوگواري به معناي توانا شدن براي عشق ورزيدن است، هم به فرد فقيد و هم به اطرافيان است.