كارم را با تئاتر شروع كردم و از آنجا به تلويزيون كشيده شدم و بعد سينما را تجربه كردم فكر مي كنم كارم را بلدم و معتقدم اين سه هر كدام يك رسانه است كه در معنا و جوهره يكي هستند فقط قالب هايشان متفاوت است و از هركدام كه بتوانيم فكرمان را منتقل كنيم بايد سرغ همان برويم
گفت وگو از:ريحانه شمس الواعظين
آقاي ميرباقري، از سريال معصوميت از دست رفته بگوييد. اين كار ايده خودتان بود يا پيشنهاد سازمان؟
در روزهايي كه درگير ساخت امام علي(ع) بودم، يك لوكيشني وجود داشت كه خيلي برايم جالب بود. در دهه ۶۰ و ۷۰ هجري بنايي در كوفه وجود داشته به نام كاخ كوفه كه طي يك دهه چندين حكومت را شاهد بوده است. گاهي در دست علويان بوده و گاهي در دست امويان، يكبار سر امام حسين را آنجا برده اند، يكبار سر مخالفان امام را، يكبار سر مختار و يكبار سر مصعب را. اين همه اتفاق در يك منطقه، خونباري قدرت و بارگاه را مي رساند. اين موضوع برايم جالب بود. از بعد فناپذيري و زوال قدرت و ناپايداري تخت سلطنت و ناماندگاري دوران حكومت مي خواستم آن را به صورت نمايش كار كنم. احساسم اين بود كه در نمايش محكم تر خواهد شد با توجه به تراژدي هاي حوزه نمايش و بر همان اساس طرحي را آماده كردم كه مجال بروزش پيدا نشد، ولي سوژه آماده بود. تااينكه شبكه سوم سيما به من پيشنهاد كاري داد. در كل انسان جهت پذير و پيشنهادپذيري نيستم، شايد پيشنهاد را مطالعه كنم اما تا آن را باور نكنم، كاري انجام نمي دهم. طرحي در نظرشان بود راجع به اعتكاف ـ كار را خواندم اما گفتم اين طور كار نمي كنم. گفتند: اين بهانه بود و مي خواهيم يك همكاري با شما داشته باشيم. من هم اين طرح را كه آماده بود ارائه كردم و گفتم مي توانم آن را بسط بدهم و تبديل به نمايش تلويزيوني كنم. آن را پسنديدند و نمايش را متناسب با ساختار نمايش تلويزيوني كرديم و ماحصلش چيزي بود كه پخش شد.
|
|
آيا راضي هستيد از اينكه به عنوان سريال آن را كارگرداني كرديد؟
معصوميت از دست رفته راجع به ترديدها، شك ها و فاصله بين ايمان آرماني و ايمان القايي است. احساسم اين بود كه مفاهيم انساني و اخلاقي را مطرح كنم. آنچه را كه ممكن است همه ما به نوعي با آنها در تضاد و تعارض باشيم. شايد همه ما يكبار از خود اين سؤال را كرده باشيم كه اگر در زمان امام حسين زندگي مي كرديم از دسته طرفداران امام بوديم يا معاندين امام. قيام عاشورا و مسائل مرتبط با آن خيلي گسترده اند و اگر بخواهيم آنها را محصور قرار دهيم، مي توان ده ها كار مختلف از درون آن دوره تاريخي بيرون كشيد كه در خيلي از باب ها كارها شده و خيلي از باب هاي ديگر هنوز جاي كار بسيار دارد. شعذب از دل آن ترديدها آمده است. ترديد نسبت به پيوستن به امام يا پشت كردن به او. مردي كه عشق پاك الهي را نشناخت و به دام هوس زميني افتاد و همه آنچه را كه داشت باخت. همه ما هر روزه در معرض اينگونه ترديدها و انتخاب ها هستيم. در آن دوره بيش از ۷۲ نفر با امام نماندند و اين در حالي بود كه خاندان وهب كه يك خاندان مسيحي بود در حمايت از امام عظمت هايي را خلق كرد. قصدم پرداختن به مفاهيم اخلاقي و ارزشي بود. در مجموع احساس مي كنم اين سريال توانسته اين حر ف ها را در حوزه اهداف خود بزند. اما خوب هنوز هم معتقدم اين كار با توجه به شرايط متفاوت تئاتر، روي صحنه هم مي توانست اقتدار خوبي داشته باشد. شايد در فرصتي مناسب آن را روي صحنه ببرم.
منابع تاريخي سريال از كجا تامين شد، حاصل تحقيق خودتان بود يا گروهي ديگر به شما كمك كردند؟
بعد از سريال امام علي(ع) موجي در جهت تحقيق و پژوهش شكل گرفت و شروع به كار كرد. اما در مورد سريال معصوميت از دست رفته احتياج به اطلاعات تاريخي زيادي نداشتم. قصدم پرداختن به شك در برابر يقين و عشق ملكوتي در برابر عشقي كه باعث گمراهي مي شود، بود و از اين رو براي حادث شدن داستان و پرداختن به چالش هاي موردنظرم دنبال برهه زماني خاصي بودم كه ترديدهاي شعذب را در بطن خود داشته باشد و بهترين دوره زماني را دوره قيام عاشورا ديدم. شعذب به همراه ماريا و حميرا كه از ضروريات ساخت قصه بودند، شخصيت هاي خيالي اند اما در آن دوران دودلي و بيم ما به ازاهاي فراواني از آنها و امثال آنها را مي توان يافت. البته در اين سريال شخصيت مستند هم داشتيم. امراي كوفه، حوادث و رويدادها، مستند و تاريخي بودند اما قصد پرداختن به جزئيات و داستان حضرت مسلم را نداشتم بلكه اهداف ديگري داشتم. براي ساخت اين كار با توجه به اطلاعات و تجربياتي كه در جريان ساخت ساير كارها به خصوص مختار به دست آورده بودم به حوزه معارف و فهم خودم رجوع كردم و حاصلش سريال معصوميت از دست رفته بود.
در كارهاي شما بخصوص دو كار آخر تلويزيوني، اقوام و مذاهب مختلف به موازات يكديگر به نمايش گذاشته مي شوند كه هميشه انتقاداتي را هم به دنبال داشته است، به عنوان مثال جامعه يهوديت اعتراض كرده اند كه چرا نقش منفي بايد از مذهب ما باشد يا مسيحيان كه چرا بايد هم دين ما در برابر دين اسلام از خود ضعف نشان دهد؟ آيا در ساخت فيلم ها به اقليت و اكثريت فكر مي كنيد. يا مي پذيريد كه به عنوان يك مبلغ ديني فعاليت مي كنيد؟
اعتقاد به تقسيم بندي اقليت و اكثريت ندارم و گاهي از اين كه به كارهايم يكسويه نگريسته مي شود، دلگير مي شوم. جامعه يهوديان اعتراض نامه اي را به صداو سيما فرستادند كه بعد از دريافت آن تعجب كردم و حتي اعلام كردم حاضرم در برنامه هاي تلويزيوني بيايم و توضيح بدهم. زيرا من انتظار داشتم مسلمانان بيايند و اعتراض كنند. در اين سريال يك مسلمان وسط است و يك مسيحي و يهودي در اطراف اين مسلمان است كه دارد محاكمه مي شود. به مسلمان مي گوييم: تو خائني، تو سستي، در واقع همه تهمت ها متوجه مسلمان است. در مسيحيت، زني را ترسيم كرده ام با نام ماريا كه يك قديسه است و در قوم يهود مردي را به نمايش گذاشته ام كه در آن دعواهاي قومي و قبيله اي مي آيد و آن چنان زيبا داد سخن مي دهد و هر كلمه اش، معرفتي در بردارد، معتقدم اگر لايه هاي رو بنايي را كنار بزنيم و آنها را ملاك قضاوت قرار ندهيم، در داوري ها كمتر دچار بي انصافي مي شويم. در هر قوم و مذهب دو نوع تفكر را به نمايش گذاشته ام و يادمان نرود حجاج هم يك مسلمان است. در كل مثلي هست كه مي گويد: مذهب عشق، مجوس و مسيحي و مسلمان و يهود نمي شناسد. قصدم به نمايش گذاشتن رهايي بود. معتقدم اگر رهايي اتفاق بيفتد آزاديم و گرنه هميشه اسيريم.
|
|
با توجه به مضامين اكثر كارهايتان زنان معمولاً نقش هايي محوري و كليدي و غالباً منفي دارند. اين پردازش نقش به خاطر ايجاد جذابيت است يا در كل با زنان و عشق هاي زميني مخالفيد؟
من در پردازش نقش ها به عمل آدم ها كار دارم نه به جنسيت آنها، معتقدم در بدجنسي، زن و مرد مي توانند به يك اندازه پيش بروند. در اين سريال ها هم كه ذكر كرديد در هر دو جنس، هر دو طرف قضيه وجود دارد، در مورد استفاده ابزاري هم بايد بگويم در خارج اين مسئله وجود دارد. آنها به اسم آزادي هر استفاده اي كه بخواهند مي كنند، اما در ايران اينطور نيست و من در فيلم هايم اين كار را نمي كنم . شما بايد در فيلم هايم به اين توجه كنيد، كه ايده ها اززبان چه كسي مطرح مي شود . در معصوميت از دست رفته, قهرمان من حجاج نيست، حجاج نقش منفي را ايفا مي كند، بنابراين نظري كه در مورد زن مي دهد نظر قابل قبول من نيست بلكه نظر رد شده است و در برابر آن نظر و تعريفي كه ماريا از زن ارائه مي دهد حرف و سخن من است. بايد به حرف هايي توجه كنيم كه شخصيت هاي سازنده و مورد قبول من مي زنند نه شخصيت هايي كه رد شده اند. در بعضي جاها هم نمي توان بعضي شخصيت ها را به لحاظ موقعيت جنسيتي انكار كرد. در امام علي، قطام شخصيتي حقيقي است كه با همه خصلت هاي بدش وجود داشته ولي در كنار آن نگاه مالك اشتر به زن و صحبت هايي كه با همسرش دارد را نيز نبايد از ياد ببريم.
از شما كارهاي زيادي ديده ايم اما امام علي از نظر ساخت، پرداخت، ديالوگ، فضا سازي و... نقطه عطفي بود كه ديگر به آن معنا تكرار نشد، علت اين امر چيست؟
ببينيد از روزي كه من امام علي را ساختم ۱۰ سال گذشته، من عوض شده ام, روحياتم عوض شده و ... سؤالم اين است: چرا يك كار را در قالب خودش نبينيم و در قالب خودش ارزيابي نكنيم و آن را با كار قبلي مقايسه كنيم . هر كاري ارزش خودش را دارد و بايد از تكرار و نگريستن به سبك قبلي پرهيز كرد . براي من زندگي هنري ام اينطور معنا دارد كه كار جديد را تجربه كنم، تكرار برايم لذتي ندارد. چه در ساختار، چه در تكنيك و چه در معنا و مفهوم به دنبال ابداع هستم . اگر دو كار مشابه داشته باشم قلباً احساس رضايت نخواهم كرد.
البته كار هنري نبايد قديمي بشود . همين چند وقت پيش بر اثر اتفاقي با دوستان نشستيم و يكي از قسمت هاي امام علي را باز بيني كرديم, در حين ساخت كار، من براي تحقيقات و بازيگر و پوشش و خلق صحنه ها خيلي سختي كشيده بودم ولي با وجود تمام اين ها با ديدن دوباره كار، سختي ها را به ياد نياوردم بلكه با يك وابستگي خاص آن قسمت را تا آخر ديدم. فكر مي كنم علتش اين باشد كه كار با فكر و حوصله ساخته شده است. معتقدم يك كار هنري بايد اين ويژگي را داشته باشد . در اين كار آخر سعي كردم ارتباطات و درگيري هاي دراماتيك را به گونه اي طراحي كنم كه مخاطب فكر كند، سريالي مثل ساير سريال ها را نمي بيند بلكه كار متفاوتي پيش روي اوست.
حتي معتقدم اين كار موفق تر از امام علي بوده زيرا در آن زمان اصلاً برنامه ها متنوع نبود در آن زمان برنامه خوب نداشتيم و در حالي كه مردم تشنه بودند و يك سريال تاريخي مدتها بود كه پخش نشده بود، يكباره امام علي آمد و خيلي بازتاب پيدا كرد. ولي الان با اين همه شبكه و برنامه اگر اين كار سروصدا كرده يعني كار خوبي بوده است. شايد اگر امام علي را الان مي ساختم اين قدر سر و صدا نمي كرد. آن هم در شرايطي كه بعضي برنامه ها سليقه مخاطب را نازل مي كنند. اينها نشان دهنده اين است كه با مشكلات حوزه تلويزيون باز اين كار جلوه خود را پيدا كرد و توانست حرف خود را منتقل كند و از لحاظ دراماتيك قابل قبول باشد. معتقدم خواندن يك كتاب يكبار كافي است و خواندن مجدد آن، لذت اوليه را ندارد.
ضعفي كه در مورد بعضي از سريال هاي تلويزيوني به خصوص سريال هاي تاريخي و مذهبي وجود دارد اين است كه اين سريال ها در يكي دو قسمت اول موفق به جذب مخاطب نمي شوند ولي در قسمت هاي بعدي، پس از پخش تيزر و مصاحبه و... مي توانند به مخاطب برسند، چه پيشنهادي براي رفع اين عارضه داريد؟
در حال حاضر عصر، عصر اطلاع رساني است. براي اينكه يك كار جايگاه خود را پيدا كند بايد مدتي قبل از پخش آن روي تبليغات و اطلاع رساني درست كار كرد. بايد تيزرها، مصاحبه ها و تبليغات قبل از پخش كار انجام گيرد و نه پس از آن. در مورد معصوميت از دست رفته بايد بگويم كه اين كار خيلي مظلوم واقع شد. قرار بود كار در ايام محرم و به صورت شبانه پخش شود، اما نه تنها اين اتفاق نيفتاد، بلكه در ساعت نامناسب و به صورت هفته اي و تنها با يك هفته تبليغات قبل از شروع سريال، پخش شد كه همه اينها به كار لطمه زد و بينندگان من از قسمت ۲ يا سه به بعد به آن خو گرفتند در حالي كه در مورد اين سريال من براي قسمت هاي اوليه خيلي وقت گذاشته بودم و نهايت هنرم را و آنچه را كه بلد بودم بيرون ريختم.
در مورد خودتان، مي بينيم كه گاهي در سينما هستيد، گاهي در تئاتر، گاهي در تلويزيون، اين از پركاري است يا هنوز هدف خود را پيدا نكرده ايد و نمي دانيد در كجا موفق تريد؟
من هرچه دارم از تئاتر دارم. خودم را با تئاتر شناخته ام و روي صحنه بيشتر بوده ام تا فضاهاي ديگر. اگر انتخاب با خودم باشد، تئاتر را بيشتر دوست دارم اما هميشه شرايط با علايق شما جور نيست.
تئاتر از نظر زماني خيلي كار مي خواهد و شما از نظر بازيگر، تامين هزينه، مسائل معيشتي و... با مشكل روبه رو مي شويد و متاسفانه نهادي محكم براي حمايت از تئاتر و مسائل آن نداريم. وقتي مجموع شرايط را در نظر مي گيريد، متوجه مي شويد كه انتخاب با شما نيست و مي مانيد كه كدام قالب را انتخاب كنيد. اما خودم با تئاتر شروع كردم و از آنجا به تلويزيون كشيده شدم و بعد سينما را تجربه كردم.
فكر مي كنم كارم را بلدم و معتقدم اين سه، هر كدام يك رسانه است كه در معنا و جوهره يكي هستند، فقط قالب هايشان متفاوت است و از هركدام كه بتوانيم فكرمان را منتقل كنيم، بايد سراغ همان برويم. اصل كار يكي است فقط تكنيك ها متفاوت هستند.