پنج شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۴۳- Aug, 21, 2003
فرهنگ دانش جويي مردم و نقش رسانه ها
اشاره:
007040.jpg

در صفحه ۱۷ همشهري روز شنبه ۲۵ مردادماه ۸۲ (صفحه نخست ضميمه) و در ستون نگاه امروز، مطلبي از «مرتضي مجدفر» چاپ شده بود با عنوان «علم و رسانه ها،  تقابل يا تعامل؟» كه مؤلف آن يادداشت، در پايان، پرسشي را مطرح ساخته و در مورد اين كه علم و رسانه ها،  به چه شيوه اي مي توانند بر يكديگر تأثير و تأثر بگذارند و نقطه سربسر و تعادل رسانه ها و علوم از لحاظ تقابل يا تعامل، چگونه و كجا تواند بود،  خوانندگان همشهري را به چالش و تفكر و تأمل فراخوانده بود. آن چه درپي مي آيد نوشته اي است كه از سوي حسن سالاري، كارشناس ارشد بيولوژي و مدير داخلي فصل نامه رشد آموزش زيست شناسي (ويژه دبيران دبيرستان ها) در پاسخ به اين پرسش، تنظيم شده است. منتظر نوشته ديگر كارشناسان محترم نيز هستيم.
پيشرفت شگفت انگيز دانش در قرن بيستم، ضرورت افزايش دانش علمي عموم مردم را براي مشاركت آگاهانه و فعالانه در اداره جوامع پيچيده امروزي، حياتي تر كرده است. بحران آب و محيط زيست، بيماري هاي مهلكي مانند سرطان و ايدز، محصولات غذايي حاصل از فناوري مهندسي ژنتيك و مسائل مرتبط با كلون سازي جانداران ازجمله مسائلي هستند كه به كشور يا جامعه خاصي محدود نمي شوند. همگان بايد از پيامدها و عوامل ايجادكننده آنها آگاه باشند و هرچه اين آگاهي بيش تر و عميق تر باشد، مشاركت براي حل آنها سازنده تر خواهد بود.
در جهان غرب دسترسي عموم مردم به اطلاعات علمي، بسيار آسان و گسترده است. هر كس كه در يك كشور پيشرفته به يك كتاب فروشي مراجعه كند، با انبوهي از كتاب هاي علمي و آموزشي روبه رو مي شود كه براي طرح سطوح مختلف و به شيوه هاي متنوعي نوشته و چاپ شده اند. دسترسي به كتابخانه ها (حتي كتابخانه هاي دانشگاه ها و مراكز تحقيقاتي) براي عموم آزاد است. مجلات، روزنامه ها و پايگاه هاي اينترنتي متنوع به شيوه هاي بسيار جذابي، مفاهيم علمي و اطلاعات لازم براي يك زندگي سالم و پويا را عرضه مي كنند. رسانه هاي شنيداري و تصويري نيز سهم عمده اي در افزايش دانش عمومي جامعه دارند.
اما براساس تحقيقاتي كه دانشمندان جهان توسعه يافته درباره جايگاه اطلاع رساني علمي در جوامع در حال توسعه انجام داده اند، دانش علمي در رسانه هاي اين كشورها، در بهترين حالت خود يك امر حاشيه اي محسوب مي شود و هرچند محققان و دانشجويان مي توانند به راحتي از منابع علمي استفاده كنند و كتابخانه هاي نسبتاً خوبي دراختيار دارند، ولي، عموم مردم از فرصت هاي كمتري برخوردارند. براساس تحقيقاتي كه دكتر «كارلوس روزا» انجام داده است، عوامل زير در اين امر دخالت دارند:
۱) اغلب كتاب هاي علمي و مقالات مناسب براي عموم مردم، به زبان انگليسي منتشر مي شوند و هرچند انگليسي يك زبان بين المللي است، اما در اين كشورها عموم مردم توانايي بهره برداري از منابع خارجي را ندارند. ميزان ترجمه كتاب هاي علمي نيز محدود است.
۲) هرچند اغلب دانشمندان و دانشجويان جوامع در حال توسعه، مي توانند به زبان انگليسي بنويسند و بخوانند، اما مجلات علمي مناسب، كمتر دراختيار آنان قرار مي گيرند، زيرا كتابخانه ها اغلب با مشكل بودجه روبه رويند. با چنين وضعيتي، آنان حتي در صورت تمايل، براي تهيه مقالات علمي مناسب براي عموم مردم، امكانات محدودي دراختيار دارند. البته، اغلب آنان وارد شدن در اين زمينه را مناسب شأن علمي خود نمي دانند.
۳) مشكلي كه شايد مهمترين هم باشد، محدود بودن نشرياتي است كه يك نويسنده علمي مي تواند مطالب خود را در آنها عرضه كند.
اغلب نشريات محدودي كه در كشورهاي در حال توسعه منتشر مي شود، حجم عمده اي از مطالب خود را به موضوعات غيرعلمي اختصاص داده اند و تعدادي از نشرياتي كه فضايي را به اين امر اختصاص داده اند، به موضوعات علمي به عنوان مطالب حاشيه اي نظر دارند.
اين عوامل باعث شده اند كه مردم جوامع در حال توسعه به منابع اطلاعاتي روزآمد و به زبان مادريشان دسترسي كمتري داشته باشند و درنتيجه از عواملي كه توسعه كشورشان را شتاب مي بخشند، آگاهي محدودي داشته باشند.
007060.jpg

خوشبختانه در سال هاي اخير در كشور ما رسانه هاي همگاني (صدا و سيما، مجلات و روزنامه ها) در عرضه اطلاعات علمي فعال تر شده اند و روزنامه هايي مانند «همشهري» و «جام جم» صفحات و ضميمه هاي ويژه اي را به مطالب علمي اختصاص داده اند. با وجود اين، عرضه اطلاعات علمي در رسانه ها در اغلب موارد هدفمند و سازمان يافته نيست. بخشي از اين امر به تجربه محدود ما در اين زمينه برمي گردد. ما حتي از نيازهاي علمي مخاطبانمان به درستي آگاه نيستيم و بيشتر مطالب را براساس علاقه شخصي خود به موضوعي خاص ترجمه و عرضه مي كنيم. در اينجا قصد نقد و بررسي نشريات و رسانه هايي را نداريم كه در زمينه افزايش دانش عمومي تلاش هاي قابل تقديري نيز انجام داده اند، زيرا اين امر همانند ساير موضوعات علمي، به پژوهشي علمي نياز دارد، بلكه مي خواهيم با ارائه چند نمونه، بر اهميت افزايش آگاهي مردم از موضوعات علمي تأكيد كنيم تا شايد مسئولان رسانه هاي جمعي و به خصوص روزنامه ها زماني را براي چاره انديشي پيرامون سامان بخشي نحوه ارائه موضوعات علمي براي عموم مردم اختصاص دهند تا روز به روز شاهد بهبود كمي و كيفي مطالب علمي و موفقيت رسانه ها و نشريات در زمينه افزايش دانش علمي مردم علم دوست كشورمان باشيم.
دانش آموزان به علم اندوزي والدين نياز دارند
همه ما دوست داريم فرزنداني كوشا و دانش دوست داشته باشيم. اما والديني مي توانند دانش آموزاني كوشا و درواقع دانشمنداني كوچك بيافرينند كه از اهميت و شيوه دخالت خود در امر آموزش آنان آگاه باشند. «به فرزندان خود در يادگيري علوم ياري رسانيم»، «چگونه در انجام تمرين هاي رياضي به فرزندانمان كمك كنيم» و «چگونه با مسئولان مدارس تعامل بهتري داشته باشيم»، اين ها نمونه هايي از موضوعاتي هستند كه در رسانه هاي غربي مطرح مي شوند. چنين موضوعاتي، در نشريات كشورمان كمتر به چشم مي خورند.
علم بخشي از زندگي است
آگاهي از عوامل و شرايطي كه سلامت بدن را تأمين مي كنند يا آن را به خطر مي اندازند،  نحوه استفاده صحيح از ابزارها و دستگاه هايي كه هر روز با آنها سر و كار داريم و راه هاي بهبود كيفيت محصولاتي كه عرضه مي كنيم، از شرايط ضروري براي دستيابي به يك زندگي سالم و ثمربخش است. براي مثال، افزايش تعداد باكتري هاي مقاوم به آنتي بيوتيك از پيامدهاي درك نادرست مردم از مفهوم تكامل است. اغلب مردم تصور مي كنند فردي كه به طور بي رويه از آنتي بيوتيك استفاده مي كند، به تدريج نسبت به آن مقاوم مي شود. از اين رو، آن دارو ديگر بر او كارگر نيست. اما داستان واقعي جور ديگري است:
۱) استفاده بي رويه از آنتي بيوتيك ها، باعث از بين رفتن باكتري هاي حساس به اين داروها مي شود. اما به گزينش باكتري هاي مقاوم به آن مي انجامد.
۲) با تداوم استفاده از آنتي بيوتيك ، باكتري هاي مقاوم به آنتي بيوتيك كه به كمك فرد مصرف كننده دارو از شر باكتري هاي رقيب خلاص شده اند، تكثير مي يابند و به ميزبان هاي ديگر منتقل مي شوند.
۳) درنهايت، باكتري هاي مقاوم به آنتي بيوتيك جايگزين باكتري هاي حساس به آنتي بيوتيك مي شوند.
بنابراين كسي كه به طور نادرست آنتي بيوتيك مصرف مي كند، تنها به خود آسيب نمي رساند، بلكه همسايگان و حتي مردم ساير كشورها را در معرض خطر قرار مي دهد.
علم به سياست گذاري اصولي مي انجامد
در كشور ما تحقيقات پايه جايگاه شايسته اي ندارد. برخي از مسئولان دلسوزي كه به فكر پيشرفت اين مملكت هستند،  به دنبال راه هاي ميان برمي گردند و به قول يكي از استادان «مانند كسي كه تب مي كند»، هر روز تب يكي از فناوري هاي نوين به سراغ آنان مي آيد و به طور معمول پس از مدتي تب آنان فروكش مي كند. اين افراد درواقع از ماهيت علم و فرآيند پيشرفت آگاهي ندارند. بهره گيري از فرصت هاي طلايي كه علم فراهم مي كند بدون سرمايه گذاري هدف دار در عرصه هاي مختلف علوم پايه غيرممكن است. رسانه ها در تقويت اين نوع نگرش مي توانند بسيار مؤثر باشند.
نتيجه
جامعه اي كه با طبيعت پيرامون خود آشناتر باشد،  از آن بهتر محافظت مي كند. بيماري كه از خطرات استفاده بي رويه از دارو آگاه باشد، از آن به نحو صحيح بهره مي گيرد. والديني كه خود دانش آموزند، دانش آموزاني متفكر مي آفرينند و مسئولي كه آگاه تر است، سياستمدارتر است. رسانه هاي گروهي از جمله روزنامه ها، مي توانند به آفرينش چنين جامعه اي كمك كنند.

طنزهاي آموزشي- ۱۳
مردي كه زياد نمي دانست
007070.jpg
ابرام خيرنديده
۱- همكاري قديمي كه بعد از۳۰ سال كار رسمي و افتخار بازنشستگي۱۰،سالي هم هست كه براي گذران زندگي در مدارس غيرانتفاعي ادبيات تدريس مي كند، گفت: وقتي درس خواندنم تمام شد، به عنوان يك دانش آموز ممتاز، دنبال كار رفتم. فلان بانك حقوق پيشنهادي اش ۱۲۰ تومان، يك بانك ديگر ۱۳۰ تومان و آموزش و پرورش ۱۵۰ تومان بود.
من هم سبك و سنگين كردم و از آنجا كه هم حقوق آموزش و پرورش بالاتر بود و هم واقعاً به معلمي علاقه داشتم بالاخره كلاس و مدرسه را انتخاب كردم. تا جور شدن مراحل اداري كارم، چند ماهي طول كشيد و در نهايت حقوق  ۴ ماه را يك جا پرداخت كردند.
با اين ۶۰۰ تومان پدر و مادر و خانواده ام را به مشهد بردم و با باقي آن چندين سكه طلا خريدم. در طي سال هاي بعد، مدارك ليسانس و فوق ليسانس را هم گرفتم.
۲- همان همكار مي گفت: الان زنم ايراد مي گيرد كه مرد! اگر كمي عاقل بودي دنبال بانك مي رفتي، آخر اين چه وضع زندگي است كه با اين سن و سال باز هم كار مي كنِي، ولي هنوز چرخ زندگي مان لنگ مي زند.
راست هم مي گويد. دوستانم كه مدركشان از من پايين تر بود، در بانك استخدام شدند و الان حداقل شرمنده زن و بچه هايشان نيستند.
۳- به آن همكار چيزي نگفتم، ولي به شما مي گويم: او راه و رسم زندگي را نمي دانست، ولي ما مي دانيم، اصولاً كار زياد است و مرد ميدان مي خواهد، خيلي كارها مي شود كرد:
مسافركشي، بنگاهي و املاك، خريد و فروش موبايل، راننده آژانس، ميرزابنويسي در يك شركت، تدريس هاي چند شيفته و خلاصه خيلي كارهاي ديگر. در كنار اينها، معلمي هم براي شغل دوم و سوم بدك نيست!
۴- دنيا، دنياي اطلاعات است. آدم بايد زياد بداند. البته اين كه چه چيزي را زياد بداند، خيلي توفير دارد. زياد دانستن علم و دانش، خيلي هم مهم نيست، مهم اين است كه راه و رسم نان درآوردن را زياد بداني و بلد باشي! دانش آموز، كلاس، مدرسه و كتاب و چيزهاي ديگر را، كمي تا قسمتي بي خيال شو!

همگام با انديشه ورزان -۱۶
اسكينر، بوروس فردريك
دكتر محرم  آقازاده
007045.jpg

اسكينر در سال ۱۹۰۴ در شهر سوسكوهانا واقع در ايالت پنسيلوانيا ديده به جهان گشود و در سال ۱۹۹۰ فوت كرد. او ليسانس زبان انگليسي از كالج هاميلتون و دانش آموخته كارشناسي ارشد و دكتري از دانشگاه هاروارد بود.
بسياري از روانشناسان موافق و مخالف اسكينر، او را با نفوذترين روانشناس تا زماني كه در قيد حيات بود مي دانستند. زماني كه اسكينر، در سال ۱۹۹۰ فوت كرد، پيروان او در بيانيه اي كه نوشتند اعلام كردند اگر چه اسكينر فوت كرده است ولي راه و انديشه اش پاينده است.
اسكينر هم همانند ساير انديشه ورزان داراي زندگي پرفراز و نشيبي بوده است. وقتي كه اسكينر در هاميلتون بود با رابرت فراست، شاعر آمريكايي، ديدار كرد. فراست، اسكينر را به داستان نويسي تشويق كرد و سه داستان از او را با ديده مثبت ارزشيابي كرد. همين امر سبب شد اسكينر عزم خود را براي نويسنده شدن جزم كند. ولي نفوذ و خواست پدر چنان قوي بود كه سبب شد اسكينر از خواست خود دست بردارد. پدر مي خواست، پسرش حقوقدان شود. پس از كناره گيري و سرخوردگي از نويسندگي،  اسكينر، چندي در صنعت ذغال سنگ به فعاليت پرداخت. اسكينر نخستين كتابش را با همياري پدرش نوشت، كتابي كه آنان نوشتند مربوط به اسناد حقوقي و تحليلي بر تصميمات شوراي توافق صنعت ذغال سنگ بود. مي توان گفت اين كتاب اولين و آخرين اثر اسكينر در زمينه مسائل حقوقي و صنعتي بود. اسكينر پس از يك زندگي شش ماهه بي سروسامان و كولي وار، تحصيل روانشناسي را پيش گرفت. او بر عكس كارهاي حقوقي و ادبي در رشته روانشناسي موفقيت هاي بسياري را كسب كرد.
007050.jpg

تلاش هاي سخت پيگيرانه اسكينر در روانشناسي سبب شد او مكتبي را بنيانگذاري كند كه امروز از آن به عنوان روانشناسي رفتارگرا ياد مي شود. آراي اسكينر تأثير بسزايي در بهره گيري از روانشناسي در زندگي روزمره داشت. قواعدي كه اسكينر براي اصلاح رفتار تدوين كرد كاربرد روانشناسي را در زندگي روزانه سرعت بخشيد. رفتارگرايي اسكينري را نسبت به ساير انواع رفتارگرايي، مي توان با رد كامل هر گونه مايه اي از زندگي عاطفي و عقلاني تميز داد. به ديگر سخن، اسكينر هرگونه ذهن گرايي را رد مي كند. اسكينر مدافع يافتن و تبيين همبستگي بين محرك هاي محيطي و رفتار قابل مشاهده انسان و حيوان بود. او رفتارگرايي اش را مستلزم هيچ گونه الگوي رفتاري با چارچوب نظري نمي داند. او دقيقاً آنچه را كه موجود است، توصيف مي كند و قوانين رفتار را برپايه آنچه قابل مشاهده است، پي ريزي مي كند. اسكينر انسان يا هر حيواني ديگر را چنان ماشين مي پندارد و از اين رو باور دارد كه رفتار موجود زنده را مي توان تعيين، پيش بيني، اصلاح و كنترل كرد. چنين باوري وجود هر گونه الگوي سرشتي پيشين براي رفتار موجود زنده را تأييد نمي  كند.
اسكينر، رفتار را برمبناي شرطي سازي، عاملي يا وسيله اي تحليل مي كند. در حالي كه رفتارگرايان پيشين، نظير پاولف، رفتار را براساس محرك معيني تبيين مي كنند. اسكينر، به موجود زنده مجال مي دهد محيط تجربي را دست ورزي كرده و بكاود تا رفتار خاصي از خود بروز دهد. اسكينر به موجود زنده هيچ گونه محركي ارائه نمي دهد؛ بلكه موجود زنده با كاوش در محيط محرك هايي را مي يابد و براساس آن پاداش دريافت مي كند. به نظر اسكينر پايداري پاسخ ها يا رفتارهاي موجود زنده براساس شدت تقويت كننده ها تعيين مي گردد.
007065.jpg

اسكينر بر اين باور است كه زبان بر مبناي اصول شرطي سازي عاملي آموخته مي شود. زبان يك رفتار كلامي است و كودكان زبان را از طريق تقويت هايي كه از سوي والدين و ديگران مي شنوند مي آموزند. فرض موجودات انساني به مثابه مخلوقات قابل دست ورزي از طريق شرطي سازي عاملي، اين فرصت را به وجود آورد كه از فنون اسكينري در آموزش و پرورش، محيط هاي كار و حفظ بهداشت بهره گيري شود. از دستاوردهاي رفتارگرايي اسكينري براي آموزش و پرورش مي توان انواع آموزش هاي برنامه اي، آموزش هاي ماشيني، آزمون هاي چند گزينه اي، برنامه هاي تقويت و اصلاح رفتار را نام برد. در نظام تقويت و اصلاح رفتار اسكينري، تنبيه يا كيفردهي جايگاهي ندارد، او بر اين باور است كه كيفر اين رفتار ناپسند را خاموش مي كند، ولي آن را از ميان نمي برد. از اين رو، اسكينر به پاداش دهي بيش از كيفر و تنبيه در آموزش و تنظيم نظامات اجتماعي نظر دارد.
به هر روي، نگاه اسكينر به انسان نگاه محترمانه اي نيست، از اين روست كه او انسان را فاقد شأن و منزلت مي پندارد. او چنين ديدگاهي را در كتاب فراسوي آزادي و شأن به طور كامل بيان كرده است. در واقع كتاب ياد شده نقدي است كه بر كتاب آزادي در تربيت كه راجرز آن را نوشته بود. اسكينر انسان را موجودي قابل كنترل مي داند و هيچ گونه آزادي  براي او متصور نيست.
او در كتابي كه در سال ۱۹۴۸ تحت عنوان والدن ۲ نوشت- كه در واقع اين كتاب يك رمان است- ناكجاآبادي را ترسيم مي كند كه در آن انسانها به طور مكانيكي با يكديگر در ارتباط هستند.
منابع و خواندني هاي پيشنهادي
1- Edgar,A.& Sedgwick, P.(2002). Cultural Theory The Thinkers, London: Routeledge.
2- Hergenhahn, B.,& Olson, M.(1993).An Introduction to Theories Of Learning(4th ed.). NewYork: Prentice-Hall.
۳- اسكينر، ب، والدن II ، ترجمه جعفر نجفي زند، تهران: ساوالان. ۱۳۸۰. ۴- اسكينر، ب، فراسوي آزادي و شأن، ترجمه علي اكبر سيف، تهران: رشد ۱۳۷۰.

نگاه
سلام به دانايي لبخند به فردا
007055.jpg
محمد امين
وقتي همه شعار فرهنگ و فرهنگ سازي بدهند، اما عملاً فرهنگ، هميشه جايگاهي حاشيه اي و دست چندم در اولويت هاي مسائل راهبردي كشور داشته باشد؛ وقتي برداشت عمومي جامعه از دانش افزايي به مدرك گرايي خلاصه مي شود؛ وقتي همه جرأت مي كنند در همه چيز صاحب نظر باشند و به راحتي آب خوردن در همه مسائل تخصصي نظر دهند؛ وقتي تمام دلخوشي  ما در علم و دانش و فرهنگ به ادعاي «هنر نزد ايرانيان است و بس» و افتخار به ابن سينا، رازي، حافظ و سعدي و سايرين ختم مي شود؛ وقتي از افتخار آفرينان علمي و هنري، تنها استفاده ابزاري و تبليغاتي مي كنيم؛ وقتي معلمان انگيزه خود را از دست مي دهند از بس كه وضع زندگي شان بد است.
وقتي بخش اعظم صنعت ما وارداتي و مونتاژي است؛ وقتي دانشگاه هاي ما آسان گير مي شوند و خروج از دانشگاه، راحت تر از ورود به آن است؛ وقتي راه ورود و خروج علم را با بهانه هاي ساد ه انگارانه مسدود مي كنيم و به جاي اعطاي بورس هاي تحصيلي فراوان براي درس خواندن دانشجويان مستعد در كشورهاي صاحب علم و صنعت، اعزام دانشجو به خارج را محدود مي كنيم.
وقتي تلقي والدين ايراني از پيشرفت فزرندشان به آشنايي او با شخصيت هاي سينمايي و كارتوني خارجي، خريد وسايل با آرم هاي خارجي، صحبت از ايران رفتن و در خارج زندگي كردن خلاصه مي شود؛ وقتي ديوان حافظ، سعدي، مولوي، شهريار، سهراب سپهري، پروين اعتصامي و... از خانه هاي ايراني دور ريخته مي شوند و جاي آنها را فيلم ها و سريال هاي سطحي ايراني و بعضاً فيلم و شوهاي آن طرف مرز مي گيرد؛ وقتي هر كسي به خود اجازه مي دهد كه رئيس و مدير كاري بشود كه خود در آن تخصصي ندارد و تازه خود را هم متشرع و هم اهل فن بداند؛ وقتي آموزش و پرورش با اين عرض و طول نمي تواند شوق يادگيري را در كودكان و نوجوانان به وجود آورد؛ وقتي به همه توصيه مي كنيم ياد بگيرند ولي خود كمتر ميل به يادگرفتن نشان مي دهيم؛ وقتي متوليان دانش، خود دنبال دانايي نمي روند؛ وقتي درباره آينده علمي ايران روياپردازي مي كنيم.
وقتي هر كس فكر مي كند راهكارها و فوت و فن پيشرفت و ترقي فقط در دست اوست؛ وقتي شوراهاي عالي تشكيل مي دهيم كه اعضاي آن در وقت هاي اضافي كارشان بنشينند و درباره فرهنگ تصميم بگيرند؛ وقتي نخبگان علمي و هنري كشور جايگاهي در تصميم گيري هاي فرهنگي ندارند؛ وقتي كل فرهنگ و ادب كشور را در وجود چند شخصيت تكراري كه علي رغم قابل احترام بودن كاري نتوانسته اند انجام بدهند، خلاصه مي كنيم؛ وقتي بيشترين و سينه چاك ترين مدعيان علم و فرهنگ، در عمل اولويت هاي ديگري را دنبال مي كنند.
وقتي موزه ها خا لي است، سينماها يكي يكي تعطيل مي شوند، نرخ مطالعه ناچيز است، كالاهاي فرهنگي در سبد خانوار جايي ندارند، هر روز مشكلي يكي از ميراث هاي فرهنگي كشور را تهديد مي كند، مردم بسيار بيشتر از فكر و انديشه، به ظاهرشان اهميت مي دهند، محيط زيست به شدت در معرض خطر است؛ وقتي هر كدام از من و شماي ايراني، ضمن كنار كشيدن و تبرئه خود، ديگري و ديگران را مقصر مي دانيم؛ و وقتي....
انتظار داريم در كجاي فرهنگ، دانايي، علم و صنعت  جهان باشيم؟ عجب مردم باحوصله اي هستيم، با حوصله در تلاش براي ندانستن! انگار مخاطب اين آيه قرآني ما نيستيم: «بگو آيا آنهايي كه مي دانند، با آناني كه نمي دانند برابرند.» (زمر-۹)
قرآن را ورق بزنيد، ببينيد چه تعداد واژه با ريشه علم وجود دارد.
بسيار بدمسيري را در پيش گرفته ايم، روز به روز داريم از دانايي فاصله مي گيريم و دور مي افتيم و عجب آن كه از طرف ديگر داريم دنبال علل و عوامل كاستي ها و معضلات فرهنگي كشور مي گرديم!
چه كسي بايد متوجه اين موضوع بشود؟ چه كسي بايد كاري بكند؟ آيا باز هم لازم است شوراهاي عالي تشكيل دهيم تا ما را دانا كنند؟!
فرهنگ ايران براي احياي جايگاه دانايي، نياز به راهنمايي و هدايت دارد. هر تغيير و تحول فرهنگي، نياز به تئوري دارد. قحط تئوري فرهنگي، منجر به خشكسالي فرهنگي مي شود.
بياييد به دانايي سلام كنيم؛ انديشه سازي و انديشه پروري را احيا كنيم؛ به دانايي احترام بگذاريم؛ سلام به دانايي، لبخند به خرد است. آينده از آن كساني است كه بيشتر مي دانند. اصلاح فرهنگ جامعه مستلزم بها دادن به دانايي است.
«و من به شما مي گويم كه زندگي به راستي تاريكي ست، مگر آن كه شوقي باشد، و شوق هميشه كورست، مگر آن كه دانشي باشد،...»*
*كتاب پيامبر، جبران خليل جبران، ترجمه نجف  دريابندري

فرهنگ
ادبيات
اقتصاد
سفر و طبيعت
سياست
علم
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  سفر و طبيعت  |  سياست  |  علم  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |