در ۱۸ شهريور ۱۳۳۴ اداره بازرسي كل كشور براي نخستين بار با هدف بررسي روابط ميان كارمندان دولت و مردم شكل گرفت. اين اداره اگر چه در ابتدا كارا و مؤثر بود و توانست برخي گره گاههاي بوروكراسي كشور را پيدا كند و در گشودن آن ها تأثيرگذار باشد، اما در تداوم، نتوانست آنچنان كه بايد استمرار منطقي اش را حفظ كند و بعدها خود در چنبره بوروكراسي گرفتار آمد.
كمك بلاعوض
در همين روز و در شهريور ماه ۱۳۳۲، يك ماه پس از سقوط دولت مرحوم مصدق، چك پنج ميليون و سيصد هزار دلاري آمريكا، به عنوان كمك بلاعوض به دولت كودتا و در قالب قسط اول اصل چهار ترومن وصول شد. پيش از اين، مصدق در نامه نگاريها و مكاتبات مختلفي كه با آمريكا داشت تقاضاي كمك نقدي كرده بود، اما دولت آمريكا به بهانه هاي مختلف از اين كار سرباز زد. ۴۵ ميليون دلار باقيمانده اين كمك بعدها و به تدريج به دولت كودتا پرداخت شد كه تأثيري مستقيم در سرپا ماندن آن داشت.
درگذشت مائو
مائو تسه تونگ، از بزرگترين رهبران انقلاب چين، در چنين روزي در سال ۱۹۷۶ در سن ۸۲ سالگي در گذشت. وضعيت سلامت او از چند سال قبل مناسب نبود و در چند ماه آخر آشكارا به وخامت گراييده بود. مدت ها بود كه مائو هيچ ملاقات كننده خارجي اي را نپذيرفته بود. خبر درگذشت مائو كه از سوي مقامات حزب كمونيست چين اعلام شد به سرعت در سراسر كشور پيچيد. مردم به نشانه سوگواري، نوارهاي سياه به لباس خود بستند و گروهي از ساكنان پكن، تصوير بزرگ مائو را جلوي ورودي «شهر ممنوع »نصب كردند. مائو در سال ۱۸۹۳ در ايالت هونان چين به دنيا آمد. در سال ۱۹۲۱ در نخستين كنگره حزب كمونيست چين شركت داشت. او يكي از رهبران راهپيمايي بزرگ بود كه سرانجام به پيروزي انقلاب كمونيستي انجاميد. مائو در سال ۱۹۴۹ تشكيل جمهوري خلق چين را اعلام كرد و خود نخستين رهبر آن بود؛ در سال ۱۹۶۶ دست به انقلاب فرهنگي معروف خود زد و شش سال بعد در پكن با نيكسون، رئيس جمهور وقت آمريكا ديدار كرد.
هياهو
روز نهم سپتامبر سال ۱۹۳۹ در سالن نمايش فاكس در كاليفرنيا، نمايش خصوصي فيلمي برگزار شد كه بعدها هياهويي در صنعت فيلم به پا كرد و به يكي از فيلم هاي كلاسيك سينماي آمريكا بدل شد؛ بر باد رفته. ديويد سلزنيك، تهيه كننده فيلم در رديف عقبي سالن نشسته بود و واكنش تماشاچيان را زير نظر داشت. اين نمايش خصوصي كه چند ماه پيش از اكران عمومي فيلم برگزار مي شد نتيجه بسيار درخشاني داشت. واكنش تماشاچيان، سلزنيك را نسبت به نتيجه كار بزرگي كه از سه سال قبل آغاز كرده بود، مطمئن كرد.
تابستان ۱۹۳۶ بود كه او ۵۰ هزار دلار براي خريد امتياز ساخت يك فيلم بر مبناي رمان موفق بر باد رفته، نوشته مارگارت ميچل پرداخت؛ رقمي كه تا آن روز بي سابقه بود. بلافاصله جرج كاكور را براي كارگرداني فيلم استخدام كرد و پاييز همان سال انتخاب بازيگران آغاز شد. سلزنيك به اميد يافتن يك استعداد تازه در ميان بازيگران جوان براي ايفاي نقش اسكارلت اوهارا، سفري را به دور آمريكا آغاز كرد. در همين حال فيلمنامه نويسان مشغول نوشتن سناريوي فيلم بودند. يكسال گذشت، اما سلزنيك نه بازيگر مورد نظرش را يافته بود و نه فيلمنامه راضي كننده اي در دست داشت. او براي كاستن از ريسك سرمايه گذاري و كاهش هزينه ها به معامله اي با كمپاني متروگلروين ماير دست زد، به اين ترتيب امتياز پخش خارجي فيلم به مبلغ ۵/۱ ميليون دلار به اين كمپاني واگذارشد و كلارك گيبل، كه در استخدام متروگلدوين ماير بود، در اختيار فيلم قرار گرفت. كار فيلمبرداري سرانجام روز دهم دسامبر ۱۹۳۸ با فصل آتشسوزي آتلانتا آغاز شد، اما هنوز براي نقش اسكارلت بازيگري انتخاب نشده بود. ويوين لي، بازيگر جوان بريتانيايي كه اخيرا به ايالات متحده آمده بود، براي آزمايش دعوت شد. او از اين آزمايش سربلند بيرون آمد و قرارداد بازي را امضاء كرد. لزلي هوارد نيز براي ايفاي نقش اشلي در نظر گرفته شد و فيلمبرداري بخش هاي اصلي سرانجام آغاز شد. حدود يك ماه بعد ميان گيبل و كاكور، كارگردان فيلم اختلاف شديد پيش آمد.
در سيستم استوديويي آن روزها، ستارگان قدرت بسيار بيشتري از كارگردان ها داشتند، بنابراين كاكور جاي خود را به ويكتور فلمينگ داد و ساخت فيلم ادامه يافت.
نمايش عمومي فيلم روز پانزده دسامبر ۱۹۳۹ در آتلانتا آغاز شد. موفقيت فيلم حيرت انگيز بود. تمام ركوردهاي فروش شكسته شد و فيلم برنده ۹ جايزه اسكار شد.