سه شنبه۱۸شهريور ۱۳۸۲- سا ل يازدهم - شماره ۳۱۶۲ - Sep.9, 2003
بررسي بازگشت يا ماندن فارغ التحصيلان خارجي دكتري در آمريكا
مانده اند يا رفته اند؟
عوامل دخيل در تعيين محل اولين شغل دريافت كنندگان خارجي مدرك دكتري از دانشگاههاي آمريكا چيست؟ آيا همان گونه كه از متون اقتصادي برمي آيد، وضعيت اقتصادي نسبي در آمريكا و كشور زادگاه عامل تعيين كننده است؟
013555.jpg

بحث اصلي در مورد آن دسته از دانشجويان خارجي كه از دانشگاههاي آمريكا مدرك دكتري مي گيرند، اين است: چه افرادي (و چند نفر) در آمريكا مي مانند و چه افرادي (و چند نفر) به كشورشان بازمي گردند؟ براي پاسخ به اين سئوال مطالعه اي به نام «دارندگان مدرك دكتري- ۱۰ سال بعد» صورت گرفت. اين تحقيق وضع حرفه اي حدود ۶۰۰۰ دريافت كننده مدرك دكتري در آمريكا بين سالهاي ۸۵-۱۹۸۲ را در شش رشته بيوشيمي، كامپيوتر، مهندسي برق، انگليسي، رياضيات و علوم سياسي بررسي كرد. از ميان پاسخ دهندگان خارجي بيشترين تعداد از رشته مهندسي برق (۳۸درصد) و رياضيات (۳۰درصد) بودند. بزرگترين گروه دانشجويان كشورهاي مختلف در هر دو رشته در وهله اول مربوط به تايوان و در وهله دوم هند بود. در رشته مهندسي برق سومين گروه متعلق به كره جنوبي و در رياضيات كانادا بود.
اين مطالعه نشان داد حدود ۴۰ درصد پاسخ دهندگان در خارج از آمريكا مشغول به كار بودند. بيشتر اين افراد در اولين شغل خود پس از كسب مدرك دكتري كار مي كردند. اين درصد ۱۰ تا ۱۴ سال پس از پايان دوره دكتري، ۱۵ درصد افزايش يافت. مشاغلي كه اين افراد اولين دوره كاري خود پس از فارغ التحصيلي را در آن آغاز كردند، بازتاب چند عامل مانند ميل آنان در دوره تحصيل، رشته اي كه در آن تحصيل كرده بودند و ساختارها و بازارهاي اشتغال نسبي در كشور محل كار بود.
با وجودي كه روي هم رفته ۴۰ درصد دريافت كنندگان خارجي مدرك دكتري پس از تحصيل به كشورشان بازگشتند، در واقع تنوع قابل توجهي از نظر رشته تحصيلي، منطقه و حتي زير منطقه وجود داشت. ميزان خروج براي دارندگان مدرك دكتري در رشته هاي انگليسي و علوم سياسي از همه بيشتر بود، يعني حدود نصف يا دوسوم آنان آمريكا را ترك كردند. اين ميزان در مورد رشته هاي فني (كامپيوتر و مهندسي برق) از همه كمتر بود. در اين رشته فقط يك چهارم افراد پس از اتمام تحصيل از آمريكا خارج شدند. در ميان افرادي كه از آمريكا رفتند، تنوع قابل توجهي از نظر منطقه جغرافيايي تولد وجود داشت. كساني كه از آفريقا، آمريكاي مركزي و لاتين، كانادا و استراليا بودند، بيش از سايرين انتخاب اول شغلي خود را در خارج از آمريكا جستجو مي كردند. حدود دوسوم آنان اين گزينه را در پيش مي گرفتند. در عوض، حدود يك سوم افراد اهل شرق آسيا و اروپايي ها براي اولين شغل خود به كشورشان برمي گشتند. افراد اهل جنوب آسيا كمتر از سايرين به كشورشان برمي گشتند يعني حدود يك دهم آنان.
تنوع گزينه محل اولين شغل ضرورتاً از نظر منطقه يك دست نبود. مثلاً در حالي كه بيشتر ژاپني ها (چهار پنجم) و كره اي ها (دوسوم) براي كار در اولين شغل پس از فارغ التحصيلي از آمريكا رفتند، فقط يك پنجم افراد اهل تايوان يا هنگ كنگ اين كار را كردند. رفتار افراد از نظر بازگشت ضرورتاً برحسب كشور يكسان نبود. در حالي كه از ۲۲ مدرك گيرنده اهل تايوان كسي براي اولين شغل خود به كشورش بازنگشت، تقريباً نيمي از ۲۵ رياضيدان تايواني اين كار را كردند. از سوي ديگر ۹۰ درصد يا بيشتر هندي هايي كه در اين رشته ها درس مي خواندند، تصميم گرفتند در آمريكا بمانند. از اين رو، اطلاعات مربوط به نخستين محل شغل براي دارندگان خارجي مدرك دكتري تركيبي از روند منطقه اي، به اضافه تنوع قابل ملاحظه اي از رشته، كشور و ساير عوامل است.
عوامل دخيل در تعيين محل اولين شغل دريافت كنندگان خارجي مدرك دكتري از دانشگاههاي آمريكا چيست؟ آيا همان گونه كه از متون اقتصادي برمي آيد، وضعيت اقتصادي نسبي در آمريكا و كشور زادگاه عامل تعيين كننده است؟ يا آنگونه كه مطالعات ديگر نشان مي دهد، نتيجه سياست مهاجرت آمريكاست؟ آيا اين عوامل بيشتر شخصي است يا سياسي يا اقتصادي  ، مثلاً ميل به نزديك ماندن به دوستان و خانواده و زندگي در كشور داراي فرهنگي خود؟
013550.jpg

پاسخ همان گونه كه مي توان حدس زد، تركيبي از تمام عوامل بالاست. با اين حال، يك روند غالب كه ارقام داده هاي مربوط به بازگشت ديده مي شود،  اين است، تصميمي از قبل براي بازگشت كه ناشي از كشش روابط موجود است. بخش اعظم دانشجويان خارجي دوره دكتري در آمريكا تا اواخر دوره تحصيلي خود مي دانند كه مي خواهند بمانند يا بازگردند، هرچند كه اين امر در تمام موارد صادق نيست. كساني كه به كشورشان بازگشتند به نوعي ناچار از بازگشت بودند، اجباري كه نتيجه كشش نيرومند وابستگي هاي آنان به ارزشها و رجحانهاي فرهنگي،  به دوستان و خانواده، به دولتها و كارفرمايان خود يا ارزشهاي شخصي مانند ميل به كمك به جامعه يا كشورشان بود.
روي هم رفته كساني كه در آمريكا مي ماندند، كساني بودند كه عمدتاً پس از فارغ التحصيلي جوان تر و فاقد همسر و فرزند بودند. در رياضيات و بيوشيمي جنسيت نقش داشت، يعني در اين رشته ها زنان احتمال بيشتري از مردان براي ماندن در آمريكا داشتند. ميزان زنان داراي مدرك دكتري رياضيات كه آمريكا را ترك كنند،  كمتر از ۲۰ درصد بود. كلاً حدود ۵۰ درصد زناني كه مي ماندند، رياضيات خوانده بودند. در عوض، زناني كه در رشته انگليسي تحصيل كرده اند، احتمال بيشتري براي ترك آمريكا داشتند، دوسوم زنان داراي مدرك دكتري در رشته انگليسي از آمريكا رفتند و بيش از يك سوم كل دارندگان خارجي مدرك دكتري كه به كشورشان بازگشتند، در رشته انگليسي فارغ التحصيل شده بودند. مردان رفتار متضادي را در اين زمينه نشان دادند. اندكي بيش از ۵۰ درصد مردان داراي مدرك دكتري در رياضيات از آمريكا رفتند. اين رقم در مورد فارغ التحصيلان مهندسي برق ۲۵ درصد بود.
منبع اصلي تأمين مالي تحصيل عامل مهم ديگري بود كه اين دو گروه را از هم متمايز مي كرد. بيش از يك چهارم افرادي كه به كشورشان بازگشتند، كساني بودند كه منبع تأمين مالي تحصيلشان كارفرما يا دولت كشورشان بود. در عوض، ۹۰ درصد كساني كه ماندند، هزينه تحصيل خود را در وهله اول از طريق تدريس و دستياري پژوهش تأمين كرده بودند.
بالاخره اين دو گروه در پايان دوره دكتري دو هدف كاري متفاوت را ذكر كردند. بازگشتگان در رشته هاي بيوشيمي، كامپيوتر و مهندسي برق بيش از كساني كه در آمريكا ماندند، به كار دانشگاهي ابراز علاقه كرده بودند. در عوض، در رشته هايي كه شغل اصلي در ميان دارندگان مدرك دكتري بيشتر مشاغل دانشگاهي است،  مانند انگليسي، رياضيات يا علوم سياسي، كساني كه ماندند به نسبت كساني كه رفتند، ميل بيشتري براي رجحان شغل دانشگاهي داشتند.
تفكري كه به ماندن يا رفتن مي انجامد، در رشته عللي كه پاسخ دهندگان به عنوان مهمترين عوامل انتخاب شغل اول قيد كرده بود، بازتاب يافته بود. مقايسه آن دسته از دريافت كنندگان مدرك دكتري كه اولين شغلشان خارج از آمريكا بود، با كساني كه اولين شغلشان در آمريكا بود، نشان داد انگيزه هاي اين دو گروه تفاوتهاي قابل ملاحظه اي دارد. آنچه براي هر دو گروه مهم بود، ملاحظاتي از اين دست بود: «استفاده از تحصيل دكتري ام»، «شغلي كه علاقه يا چالش مرا برانگيزد»، يا «فرصتي عالي براي انجام تحقيق». با اين حال، فارغ التحصيلان كامپيوتر،  مهندسي برق و رياضيات كه از آمريكا رفتند،  در مقايسه با آناني كه ماندند، كمتر ملاحظاتي مانند دستمزد، آرزوي شغلي يا اعتبار سازماني را قيد مي كردند. فارغ التحصيلان خارجي كه از آمريكا رفتند،  صرف نظر از رشته تحصيلي، كمتر مي گفتند كه شغل اول خود را به دليل «بازار شغل محدود» يا «تنها شغل در دسترس» انتخاب كرده اند. بالاخره، كساني كه آمريكا را ترك مي كردند، بيش از آناني كه ماندند، به عواملي همچون «نزديكي به والدين، خويشاوندان يا دوستان» يا «كمك به اجتماع» به عنوان ملاحظات مهم در اين تصميم گيري اشاره كردند. اين در تمام رشته ها صدق مي كرد. اين ملاحظات غير مالي ازجمله مهمترين عوامل در تصميم گيري اين افراد براي بازگشت بود.

كلاسبندي
013545.jpg
آذر آفاقي- مدير دبستان
اوايل شهريور ماه بود كه ابلاغ من براي مديريت يك مدرسه بزرگ در شمال شهر صادر شد. تا مدتها مجبور بودم به هر دو مدرسه قبلي و جديد سركشي كنم تا مدير جديدي براي مدرسه قبلي انتخاب شود. بيشتر وقتم بين راه دو مدرسه تلف مي شد و تا دير وقت در مدرسه جديد مشغول آشنايي با گوشه و كنار مدرسه  و فضاهاي فيزيكي و نيز آشنايي با كاركنان و روشهاي كار آنها و ... بودم.قبل از انتقال به مدرسه جديد، تعاريف و توصيف هاي بسياري درباره كاركنان و كادر مجرب آن شنيده و باور هم كرده بودم.
يكي ازمشكلاتي كه در ابتداي سال با آن مواجه شدم، كلاسبندي بود. با استفاده از تجربيات سالهاي قبل و مدارس متعدد، بهترين روش كلاسبندي را انتخاب كردم. بدين ترتيب كه دانش آموزان هر كلاس را ابتدا از نظر ميانگين دروس اساسي (رياضي، علوم و...) به چند گروه تقسيم كردم. سپس با استفاده از نظرات و شناخت معاونان و معلمان، دانش آموزان را از نظر اخلاقي، انضباطي، مشكلات خاص درسي، مشكلات خانوادگي و از نظر روحيات بررسي كردم. سپس با كمك معاونين هر پايه، دانش آموزان را به گروههاي همگن تقسيم كردم، به طوري كه همه كلاسها از هر نظر در يك سطح باشند. سپس بالاي هر ليست يك شماره گذاشتم. يك روز قبل از آغاز سال تحصيلي، با حضور معلمان هر پايه جلسه  اي ترتيب دادم. ابتدا توضيحاتي درباره نحوه كلاسبندي به آنها دادم و سپس از آنها خواستم بدون اين كه ليست ها را ببينند، يك شماره را به دلخواه از يك تا ۵ انتخاب كنند. بعد از اين كه ليست ها را به آنها دادم، از جلسه خارج شدم و منتظر عكس العمل معلم ها بودم. با تكيه بر تجارب گذشته و تعاريفي كه شنيده بودم، انتظار داشتم كه اين روش جوابگوي مشكلات باشد. ولي به محض خروج از جلسه، صداهايي از پشت سرم شنيده مي شد: زهرا... كلاس كي افتاده؟ مريم... در كلاس كدامتان است؟
به اين صداها توجهي نكردم. قرار بود كه ليست ها تغيير نكند و دانش آموزان جابه جا نشوند. اولين مشكل را با خود معلمين داشتم. يكي يكي به سراغم آمدند و با بهانه هاي مختلف مي خواستند كلاس بعضي از بچه ها را عوض كنم. بهانه هايي از قبيل:
- خانم مدير، اين دانش آموز دختر پسر خاله همسايه روبه روي ماست. از سالها پيش تنها با اين قصد به اين مدرسه آمده كه كلاس پنجم را در كلاس من باشد. بايد كلاس او را عوض كني.
- خانم مدير، من پارسال جلوي مدرسه با مادر اين دانش آموز تصادف كردم. اصلاً نمي خواهم او در كلاس من باشد. بايد جاي او را عوض كني.
- خانم مدير، اين دانش آموز مادر ندارد. مادربزرگش گفته چون تو معلم مهرباني هستي، مي تواني جاي مادر او را بگيري، خواهش مي كنم اين دانش آموز را به من بده و بهانه هاي متعدد ديگري، كه اگر قبول مي كردم، مي بايستي حدود ۵۰ دانش آموز جابه جا مي شدند و تركيب و گروههاي همگن كاملاً  به هم مي خورد. هر كدام را با يك زباني راضي كردم و از دفتر خارج شدم. ولي مشكل اصلي، روز اول مهر بود، يعني هنگامي كه اولياي دانش آموزان متوجه شدند كه به رغم توصيه هاي آنها فرزندشان در كلاس معلم ديگري است.
اين بار شمار مراجعان براي جابه جايي دانش آموزان به چندين برابر رسيد. هر كدام دلايل خاصي را براي جابه جايي داشتند و هر يك نيز حالت و برخورد متفاوتي از خود بروز مي  دادند.
يكي با عصبانيت مي گفت: من n ريال به حساب مدرسه پول ريخته ام و برگ مشاركت دارم، چطور دخترم در كلاس خانم... نيست؟ بايداو را به كلاس خانم... بفرستيد و گرنه...
ديگري زير گوشم مي گفت: من در اداره... كار مي كنم، هر كاري كه مدرسه بخواهد انجام مي دهم و هر نيازي مدرسه داشته باشد، رفع مي كنم. فقط خواهش مي كنم كلاس دخترم را عوض كنيد.
و ديگري با حالت ملتمسانه اي مي گفت: به خدا اگر كلاس دختر مرا عوض نكني، دق مي  كند!  او سالهاست كه با مريم... در يك كلاس بوده. اگر از دوستانش جدا شود، مي ميرد!
و حتي مادر يكي از بچه ها پشت در دفترم ايستاده بود و گريه مي كرد و مي گفت: تا كلاس دختر مرا عوض نكني، از اينجا نمي روم.
يك مورد كه هرگز فراموش نمي كنم، آقاي خلباني بود كه ابتدا به يكي از معاونان مدرسه و سپس با راهنمايي ايشان به من مراجعه كرد كه شما مي دانيد هر بار كه من روي صندلي خلباني مي نشينم، جان حدود ۷۰۰ نفر در دست من است ،آيا انتظار داريد هنگامي كه نگران حال دخترم هستم، بتوانم حواسم را جمع كنم؟ اگر بر اثر حواس پرتي من، اتفاقي بيفتد و ۵۰۰-۶۰۰ نفر انسان به هلاكت برسند، مي تواني جواب خدا را بدهي؟ بايد كلاس دخترم را عوض كني تا من بتوانم با فراغ بال و آرامش خاطر بيشتر روي صندلي خلباني ام بنشينم؟ براي اين منطق ديگر جوابي نداشتم!

نقش شخصيت والدين در پرورش فرزندان
013540.jpg
سطح آموزشي والدين، منابع مالي، عزت نفس و آگاهي در حد تسلط در مقابل اجتناب از تكليف با شيوه فرزندپروري آنها ارتباط دارد.
نتايج تحقيقات و مشاهدات نشان داده است كه عزت نفس والدين و استفاده آنها از راهبردهاي آگاهانه در حد تسلط با شيوه پدر و مادري كردن مقتدرانه و استرس پايين در اين امر ارتباط دارد.
در صورتي كه سطح آموزشي والدين به يك شيوه پدر و مادري كردن مقتدرانه مربوط باشد، نتايج نشان مي دهد كه برخورد همراه با اعتماد به نفس والدين با شيوه پدر و مادري كردن مقتدرانه و همراه با استرس تا اندازه اي توسط استفاده آنها از راهبرد و روش آگاهي مسلط مشخص مي شود.
از سويي ديگر زمينه اجتماعي والدين با توجه به جامعه اي كه در آن زندگي مي كنند در شيوه فرزندپروري والدين دخالت دارد. عواملي مانند عزت نفس، زمينه اجتماعي و منابع مالي والدين از عوامل اثرگذار بر شخصيت والدين در تربيت فرزندانشان دخالت دارد.
والدين گوناگون رفتارهاي گوناگوني با فرزندان خود دارند. رفتار والدين كه متأثر از شخصيت و عزت نفس آنها است مهمترين عامل در تعيين چگونگي روابط ميان آنها با فرزندانشان است چنانچه والدين از عزت نفس، انگيزه و احساس خوب نسبت به خود و ارزش گذاري برخود برخوردار باشند موجب برقراري رابطه مطلوب ميان والدين و فرزندان مي شود.
فرزندان خردسال كه محيط زندگي آنها محدود به خانواده است بيشتر از فرزندان بزرگتر از والدين خود تأثير مي پذيرند. شخصيت والدين و رفتار متأثر از آن باعث شكل گيري چهار الگوي فرزندپروري مي شود: پذيرنده سخت گير، پذيرنده سهل گير، طردكننده سخت گير و طردكننده سهل گير. در اينجا دو بعد طرح مي گردد كه بعد اول سهل گير در مقابل سخت گير و بعد دوم، پذيرش در مقابل طرد است. بعد اول مربوط به ميزان استقلالي است كه والدين براي فرزندان خود فراهم مي كنند كه خانواده هاي سخت گير از فرزندان خود توقعات بيشتري دارند و انتظار دارند كه فرزندان بدون چون و چرا از مقررات آنها پيروي كنند. در مقابل خانواده هاي سهل گير به فرزندان خود آزادي بيشتري مي دهند و در بيان عقايد و عواطف به فرزندان خود آزادي و استقلال بيشتري مي دهند.
در بعد دوم، يعني پذيرش در مقابل طرد، والدين پذيرنده، كودكان را تشويق مي كنند و با آنان روابط گرمتري دارند و محبت بيشتري را نشان مي دهند. در حالي كه والدين طردكننده غالباً رفتار خوبي با فرزندان خود ندارند و آنها را تحقير و تنبيه مي كنند و از رفتار و گفتار آنها انتقاد مي كنند و به ندرت به آنها ابراز محبت مي كنند.
در همه اين الگوها و شيوه هاي فرزندپروري، شخصيت والدين و زمينه اجتماعي آنها و همچنين منابع مالي و تحصيلات آنها از جمله عوامل اثرگذار مي باشد. والديني كه عزت نفس پايين تري را دارند نمي توانند عزت نفس لازمه را در فرزندان خود پرورش دهند و در تربيت فرزندان خود سهل گيرتر مي باشند. چنانچه ملاحظه مي شود شيوه هاي فرزندپروري به شدت متأثر از رفتار و عزت نفس و موقعيت اجتماعي و اقتصادي والدين است. والديني كه داراي نقايص در تربيت فرزندان خود هستند منابع خوب و قابل اعتمادي براي اتكا و اعتماد فرزندان نمي باشند. چون فرزندان در رشد و پرورش خود در درجه اول نياز دارند كه به والدين اعتماد لازم را داشته باشند و با آنها رابطه عاطفي  گرم و پذيرنده اي را داشته باشند.
ليلا عطاردي فرد/ روانشناس باليني

مرور يك كتاب جديد خارجي
ادوارد سعيد و نقش فرهنگ در مبارزه
013535.jpg
وحيد رضا نعيمي
ادوارد سعيد سال ۱۹۳۵ در بيت المقدس به دنيا آمد و تحصيلات خود را در اين شهر و قاهره گذراند. ليسانس خود را از پرينستون و فوق ليسانس و دكتراي خود را از هاروارد دريافت كرد. وي سالهاست كه استاد انگليسي و ادبيات تطبيقي در دانشگاه كلمبيا در نيويورك است. معروف ترين كتاب وي كه به فارسي ترجمه شده، شرق شناسي است. از جمله ديگر كتب وي «مسئله فلسطين»، «فرهنگ و امپرياليسم»، «پايان فرايند صلح»، «مشابهات و تناقضات: تأملاتي در موسيقي و جامعه» است.
با وجودي كه سعيد به لحاظ حرفه اي و تحصيلي اديب است، در سالهاي اخير بيشتر او را به خاطر مواضع اش در حمايت از آرمان فلسطين مي شناسند. جنگ سال ۱۹۶۷ اعراب- اسرائيل وي را به وادي فعاليت سياسي كشاند. هنگامي كه گلداماير نخست وزير اسرائيل در سال ۱۹۶۹ اعلام كرد:  اين گونه نيست كه مردم فلسطين وجود داشته باشند... آنان وجود ندارند، سعيد تصميم گرفت به مصاف وي برود. وي نوشت: «تصميم گرفتم چالش اندك نامعقول اثبات ادعاي وي، آغاز بيان تاريخچه زيان و استضعاف را به دوش بكشم كه بايد ذره به ذره، كلمه به كلمه، اينچ به اينچ توضيح داده مي شد.»
سالهاست سعيد سخنگوي اصلي آرمان فلسطين در آمريكاست. وي مي گويد:  «فلسطين موضوعي بي منت است. چيزي جز آشوب، سوءاستفاده و انزوا نصيبتان نمي شود... چند نفر از دوستان از اين موضوع مي پرهيزند؟ چند نفر از همكاران از جنجال فسطين مي گريزند؟ چند نفر از به اصطلاح آزادمنشان براي بحث درباره حقوق مردم بوسني و چچن و سومالي و رواندا و آفريقاي جنوبي و نيكاراگوا و ويتنام و حقوق بشر و مدني در كره زمين وقت دارند، اما نه براي فلسطين و فلسطينيان؟
دفاع وي از آرمان فلسطين بدون بها نبوده است. برخي گروه هاي صهيونيست وي را نازي و استاد وحشت لقب دادند. دفترش را يك بار در كلمبيا به آتش كشيدند و به گفته سعيد، خودش و خانواده اش آماج تهديدات بي شمار بوده اند.
بيش از يك دهه، سعيد عضو شوراي ملي فلسطين بود و در آنجا موجبات خشم ملي گرايان فلسطيني را با انديشه «همزيستي بين يهوديان اسرائيل و اعراب فلسطين» فراهم آورد. وي از سال ۱۹۹۱ كه از اين شورا استعفا كرد، به يكي از منتقدان عرفات و به اصطلاح فرايند صلح بدل شده است. به اعتقاد سعيد، فلسطين راه حل نظامي ندارد.
در كنار فعاليت سياسي، ادوارد سعيد دستاوردهاي زيادي به علوم انساني عرضه كرده است. با شرق شناسي، وي شيوه نگرش را به نمود ادبي اسلام، اعراب و خاورميانه دگرگون كرد. در «فرهنگ و امپرياليسم» وي به بررسي چگونگي استفاده از دانش براي مشروعيت بخشي و دفاع از قدرت پرداخت.
از اوايل سالهاي دهه ۱۹۹۰، سعيد با سرطان خون دست و پنجه نرم مي كند. با اين حال و در طول تمام سالهاي درمان، وي مي نويسد و سخنراني مي كند. دشمنانش او را خاموش مي خواهند. اما همان گونه كه در يكي از مصاحبه هاي اين كتاب مي گويد: «تا زماني كه بميرم، چنين چيزي اتفاق نخواهد افتاد.»
كتاب «فرهنگ و مقاومت» حاصل گفتگوهاي ديويد بارساميان با نويسنده شهير عرب تبار است كه به تازگي توسط انتشارات پلوتو در لندن منتشر شده است. اين كتاب شامل شش مصاحبه با عناويني همچون «راه حل يك كشوري»، «انتفاضه ۲۰۰۰: قيام فلسطين»، «آنچه مي خواهند خاموشي من است» و «سرچشمه هاي تروريسم» است.
در اين كتاب سعيد در مورد محوريت مقاومت مردمي در فهم وي از فرهنگ، تاريخ و تغيير اجتماعي، بخصوص مبارزه فلسطينيان براي كسب شناسايي و عدالت بحث مي كند. به اعتقاد وي «فرهنگ، راهي براي جنگيدن با انقراض و امحا است.» در خلال گفتگوهاي خود با بارساميان، ادوارد سعيد با شور و انرژي افكار خود را درباره موضوعاتي از جنگ با تروريسم، جنگ با عراق و مناقشه اسرائيل- فلسطين گرفته تا شعر معاصر فلسيطين باز مي گويد.
چاپ اول كتاب «فرهنگ و مقاومت» در بيش از ۲۳۰ صفحه، از سوي انتشارات پلوتو در لندن به تاريخ سال ۲۰۰۳ با قيمت ۹۹/۱۱ پوند منتشر شده است. نشاني سايت ناشر به شرح زير است:
http://www. Plutobooks. com

آموزشي
اجتماعي
ادب و هنر
اقتصادي
انديشه
خارجي
سخنگاه آزاد
سياسي
شهري
علمي فرهنگي
محيط زيست
معلولين
موسيقي
ورزش
ورزش جهان
صفحه آخر
همشهري اقتصادي
انفورماتيك
همشهري ضميمه
بازارچه همشهري
|  اجتماعي   |   ادب و هنر   |   اقتصادي   |   آموزشي   |   انديشه   |   خارجي   |   سخنگاه آزاد   |   سياسي   |  
|  شهري   |   علمي فرهنگي   |   محيط زيست   |   معلولين   |   موسيقي   |   ورزش   |   ورزش جهان   |   صفحه آخر   |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |