عوامل دخيل در تعيين محل اولين شغل دريافت كنندگان خارجي مدرك دكتري از دانشگاههاي آمريكا چيست؟ آيا همان گونه كه از متون اقتصادي برمي آيد، وضعيت اقتصادي نسبي در آمريكا و كشور زادگاه عامل تعيين كننده است؟
بحث اصلي در مورد آن دسته از دانشجويان خارجي كه از دانشگاههاي آمريكا مدرك دكتري مي گيرند، اين است: چه افرادي (و چند نفر) در آمريكا مي مانند و چه افرادي (و چند نفر) به كشورشان بازمي گردند؟ براي پاسخ به اين سئوال مطالعه اي به نام «دارندگان مدرك دكتري- ۱۰ سال بعد» صورت گرفت. اين تحقيق وضع حرفه اي حدود ۶۰۰۰ دريافت كننده مدرك دكتري در آمريكا بين سالهاي ۸۵-۱۹۸۲ را در شش رشته بيوشيمي، كامپيوتر، مهندسي برق، انگليسي، رياضيات و علوم سياسي بررسي كرد. از ميان پاسخ دهندگان خارجي بيشترين تعداد از رشته مهندسي برق (۳۸درصد) و رياضيات (۳۰درصد) بودند. بزرگترين گروه دانشجويان كشورهاي مختلف در هر دو رشته در وهله اول مربوط به تايوان و در وهله دوم هند بود. در رشته مهندسي برق سومين گروه متعلق به كره جنوبي و در رياضيات كانادا بود.
اين مطالعه نشان داد حدود ۴۰ درصد پاسخ دهندگان در خارج از آمريكا مشغول به كار بودند. بيشتر اين افراد در اولين شغل خود پس از كسب مدرك دكتري كار مي كردند. اين درصد ۱۰ تا ۱۴ سال پس از پايان دوره دكتري، ۱۵ درصد افزايش يافت. مشاغلي كه اين افراد اولين دوره كاري خود پس از فارغ التحصيلي را در آن آغاز كردند، بازتاب چند عامل مانند ميل آنان در دوره تحصيل، رشته اي كه در آن تحصيل كرده بودند و ساختارها و بازارهاي اشتغال نسبي در كشور محل كار بود.
با وجودي كه روي هم رفته ۴۰ درصد دريافت كنندگان خارجي مدرك دكتري پس از تحصيل به كشورشان بازگشتند، در واقع تنوع قابل توجهي از نظر رشته تحصيلي، منطقه و حتي زير منطقه وجود داشت. ميزان خروج براي دارندگان مدرك دكتري در رشته هاي انگليسي و علوم سياسي از همه بيشتر بود، يعني حدود نصف يا دوسوم آنان آمريكا را ترك كردند. اين ميزان در مورد رشته هاي فني (كامپيوتر و مهندسي برق) از همه كمتر بود. در اين رشته فقط يك چهارم افراد پس از اتمام تحصيل از آمريكا خارج شدند. در ميان افرادي كه از آمريكا رفتند، تنوع قابل توجهي از نظر منطقه جغرافيايي تولد وجود داشت. كساني كه از آفريقا، آمريكاي مركزي و لاتين، كانادا و استراليا بودند، بيش از سايرين انتخاب اول شغلي خود را در خارج از آمريكا جستجو مي كردند. حدود دوسوم آنان اين گزينه را در پيش مي گرفتند. در عوض، حدود يك سوم افراد اهل شرق آسيا و اروپايي ها براي اولين شغل خود به كشورشان برمي گشتند. افراد اهل جنوب آسيا كمتر از سايرين به كشورشان برمي گشتند يعني حدود يك دهم آنان.
تنوع گزينه محل اولين شغل ضرورتاً از نظر منطقه يك دست نبود. مثلاً در حالي كه بيشتر ژاپني ها (چهار پنجم) و كره اي ها (دوسوم) براي كار در اولين شغل پس از فارغ التحصيلي از آمريكا رفتند، فقط يك پنجم افراد اهل تايوان يا هنگ كنگ اين كار را كردند. رفتار افراد از نظر بازگشت ضرورتاً برحسب كشور يكسان نبود. در حالي كه از ۲۲ مدرك گيرنده اهل تايوان كسي براي اولين شغل خود به كشورش بازنگشت، تقريباً نيمي از ۲۵ رياضيدان تايواني اين كار را كردند. از سوي ديگر ۹۰ درصد يا بيشتر هندي هايي كه در اين رشته ها درس مي خواندند، تصميم گرفتند در آمريكا بمانند. از اين رو، اطلاعات مربوط به نخستين محل شغل براي دارندگان خارجي مدرك دكتري تركيبي از روند منطقه اي، به اضافه تنوع قابل ملاحظه اي از رشته، كشور و ساير عوامل است.
عوامل دخيل در تعيين محل اولين شغل دريافت كنندگان خارجي مدرك دكتري از دانشگاههاي آمريكا چيست؟ آيا همان گونه كه از متون اقتصادي برمي آيد، وضعيت اقتصادي نسبي در آمريكا و كشور زادگاه عامل تعيين كننده است؟ يا آنگونه كه مطالعات ديگر نشان مي دهد، نتيجه سياست مهاجرت آمريكاست؟ آيا اين عوامل بيشتر شخصي است يا سياسي يا اقتصادي ، مثلاً ميل به نزديك ماندن به دوستان و خانواده و زندگي در كشور داراي فرهنگي خود؟
پاسخ همان گونه كه مي توان حدس زد، تركيبي از تمام عوامل بالاست. با اين حال، يك روند غالب كه ارقام داده هاي مربوط به بازگشت ديده مي شود، اين است، تصميمي از قبل براي بازگشت كه ناشي از كشش روابط موجود است. بخش اعظم دانشجويان خارجي دوره دكتري در آمريكا تا اواخر دوره تحصيلي خود مي دانند كه مي خواهند بمانند يا بازگردند، هرچند كه اين امر در تمام موارد صادق نيست. كساني كه به كشورشان بازگشتند به نوعي ناچار از بازگشت بودند، اجباري كه نتيجه كشش نيرومند وابستگي هاي آنان به ارزشها و رجحانهاي فرهنگي، به دوستان و خانواده، به دولتها و كارفرمايان خود يا ارزشهاي شخصي مانند ميل به كمك به جامعه يا كشورشان بود.
روي هم رفته كساني كه در آمريكا مي ماندند، كساني بودند كه عمدتاً پس از فارغ التحصيلي جوان تر و فاقد همسر و فرزند بودند. در رياضيات و بيوشيمي جنسيت نقش داشت، يعني در اين رشته ها زنان احتمال بيشتري از مردان براي ماندن در آمريكا داشتند. ميزان زنان داراي مدرك دكتري رياضيات كه آمريكا را ترك كنند، كمتر از ۲۰ درصد بود. كلاً حدود ۵۰ درصد زناني كه مي ماندند، رياضيات خوانده بودند. در عوض، زناني كه در رشته انگليسي تحصيل كرده اند، احتمال بيشتري براي ترك آمريكا داشتند، دوسوم زنان داراي مدرك دكتري در رشته انگليسي از آمريكا رفتند و بيش از يك سوم كل دارندگان خارجي مدرك دكتري كه به كشورشان بازگشتند، در رشته انگليسي فارغ التحصيل شده بودند. مردان رفتار متضادي را در اين زمينه نشان دادند. اندكي بيش از ۵۰ درصد مردان داراي مدرك دكتري در رياضيات از آمريكا رفتند. اين رقم در مورد فارغ التحصيلان مهندسي برق ۲۵ درصد بود.
منبع اصلي تأمين مالي تحصيل عامل مهم ديگري بود كه اين دو گروه را از هم متمايز مي كرد. بيش از يك چهارم افرادي كه به كشورشان بازگشتند، كساني بودند كه منبع تأمين مالي تحصيلشان كارفرما يا دولت كشورشان بود. در عوض، ۹۰ درصد كساني كه ماندند، هزينه تحصيل خود را در وهله اول از طريق تدريس و دستياري پژوهش تأمين كرده بودند.
بالاخره اين دو گروه در پايان دوره دكتري دو هدف كاري متفاوت را ذكر كردند. بازگشتگان در رشته هاي بيوشيمي، كامپيوتر و مهندسي برق بيش از كساني كه در آمريكا ماندند، به كار دانشگاهي ابراز علاقه كرده بودند. در عوض، در رشته هايي كه شغل اصلي در ميان دارندگان مدرك دكتري بيشتر مشاغل دانشگاهي است، مانند انگليسي، رياضيات يا علوم سياسي، كساني كه ماندند به نسبت كساني كه رفتند، ميل بيشتري براي رجحان شغل دانشگاهي داشتند.
تفكري كه به ماندن يا رفتن مي انجامد، در رشته عللي كه پاسخ دهندگان به عنوان مهمترين عوامل انتخاب شغل اول قيد كرده بود، بازتاب يافته بود. مقايسه آن دسته از دريافت كنندگان مدرك دكتري كه اولين شغلشان خارج از آمريكا بود، با كساني كه اولين شغلشان در آمريكا بود، نشان داد انگيزه هاي اين دو گروه تفاوتهاي قابل ملاحظه اي دارد. آنچه براي هر دو گروه مهم بود، ملاحظاتي از اين دست بود: «استفاده از تحصيل دكتري ام»، «شغلي كه علاقه يا چالش مرا برانگيزد»، يا «فرصتي عالي براي انجام تحقيق». با اين حال، فارغ التحصيلان كامپيوتر، مهندسي برق و رياضيات كه از آمريكا رفتند، در مقايسه با آناني كه ماندند، كمتر ملاحظاتي مانند دستمزد، آرزوي شغلي يا اعتبار سازماني را قيد مي كردند. فارغ التحصيلان خارجي كه از آمريكا رفتند، صرف نظر از رشته تحصيلي، كمتر مي گفتند كه شغل اول خود را به دليل «بازار شغل محدود» يا «تنها شغل در دسترس» انتخاب كرده اند. بالاخره، كساني كه آمريكا را ترك مي كردند، بيش از آناني كه ماندند، به عواملي همچون «نزديكي به والدين، خويشاوندان يا دوستان» يا «كمك به اجتماع» به عنوان ملاحظات مهم در اين تصميم گيري اشاره كردند. اين در تمام رشته ها صدق مي كرد. اين ملاحظات غير مالي ازجمله مهمترين عوامل در تصميم گيري اين افراد براي بازگشت بود.