سه شنبه۱۸شهريور ۱۳۸۲- سا ل يازدهم - شماره ۳۱۶۲ - Sep.9, 2003
موسيقي
Front Page

پاسخ عباس خسروي به منتقدان اركستر ملي
انصاف داشته باشيد
درآمد: پس از درج دو پاسخ در نقد سخنان استاد فرهاد فخرالديني، اين بار پاسخ عباس خسروي از نوازندگان صاحب نام و اعضاي پيشكسوت اركستر سمفونيك و ملي را مي آوريم.
013525.jpg
نقد و نقادي امري است كه اگر طبق اصول و صلاح انديشي انجام گيرد مي تواند نقشي سازنده و سودمند دربرداشته باشد و تعاريفي نيز از آن شده است ازجمله: نقد عبارت است از جدا كردن محاسن و معايب هر موضوع يا پديده و درمقابل هم قراردادن آن، به طوري كه تمام جوانب، چه مثبت و چه منفي بازگو شده و امكان قضاوت براي همگان به راحتي به وجود آيد كه اين اصل تفاوت زيادي با خرده گيري ها و ضربه زدن هاي مغرضانه دارد كه معمولاً- و متأسفانه در ميان بعضي از ما شايع است- و تنها، هدف مورد آماج قراردادن كس و يا كساني است تا بتوان حساب خود را تسويه نمود و ديگر هيچ! و در اينجا اين ناچيز- اگر مجاز باشم- نكته و توصيه اي را مي خواهم براي كساني كه مي خواهند از كسي يا واحدي تنها ايرادي هم بگيرند، داشته باشم و آن اينكه: جهت موفق شدن خودتان هم كه شده ضمن برشمردن معايب، از محاسن نيز بگوييد تا تأثير بيشتري داشته باشد زيرا در آن صورت شما خود را فرد بي غرضي معرفي نموده ايد و خواننده يا شنونده گفته هاي شما را بهتر خواهد پذيرفت.
بگذريم. دوست گرامي ما جناب امين الله رشيدي خواننده و آهنگساز كشورمان در شماره ۳۱۴۷ دوشنبه ۳ شهريور ۸۲ روزنامه همشهري اظهارنظرهايي درباره مصاحبه جناب فخرالديني- رهبر و سرپرست اركستر موسيقي ملي ايران- داشته اند كه در شماره ۳۱۳۳ همان روزنامه منتشر شده است، كه اي كاش پيش از چاپ و انتشار، نخست مطالب خود را با كساني مورد بحث و گفتگو قرار مي دادند تا سره از ناسره جدا مي شد و مطالبي واقعي به چاپ مي رفت كه پيداست چنين نبوده و به اصطلاح ديگر كار از كار گذشته است و به قول سعدي:
تير از كمان چون رفت نيايد به شست باز
پس لازم است در همه كاري تأملي
بنابراين لازم مي آيد كه يك به يك نظريات ايشان در همان روزنامه مورد بررسي قرار گيرد.
۱- جناب آقاي رشيدي بزرگترين مشكل اركستر موسيقي ملي را مشكل خواننده و آهنگساز مورد قبول جامعه مي دانند و به زعم ايشان به همين علت تاكنون هيچ كاست و CD از اجراهاي اين اركستر به ميان مردم نيامده است.
جواب: تقريباً آنچه آهنگساز و خواننده در كشور وجود دارند با اركستر همكاري دارند و فراموش نكنيم كه آهنگسازاني مانند زنده يادان خالقي و معروفي و خوانندگاني چون بنان و قوامي ديگر در ميان ما نيستند اما از ماندگان- كه آرزوي طول عمر برايشان داريم- كساني مانند آقايان: تجويدي، همايوم خرم، روشن روان و ديگران با اركستر همكاري دارند و خواننده توانا و مطرحي مانند آقاي شجريان از بدو تشكيل اركستر با آن همكاري داشت كه متأسفانه چندي است اين همكاري وجود ندارد و بايد گفت ايشان اختلافي با اركستر و رهبر آن ندارند بلكه علت، مسايل ديگري است كه چون خارج از بحث ماست از ذكر آن صرف نظر مي شود. و البته هم اكنون خوانندگان خوش آواي ديگري با اركستر همكاري دارند كه وجودشان مغتنم است. اما در مورد انتشار كاست يا CD از اركستر بايد گفت كه اتفاقاً چندي پيش نوار ويديويي تكثير و منتشر شد كه در مدت بسيار كمي ناياب شد و نمي دانم با چه مشكلي مواجه بود كه ديگر تجديد نشد اما بنده خود شاهد نمونه اي از استقبال بوده ام، به طوري كه يك نسخه از آن كه در اختيار اينجانب بود به قدري بين بستگان و دوستان دست به دست و كپي برداري شد، كه در اثر كثرت كاربرد تقريباً كيفيت اصيت خود را از دست داده است. بنابراين با اميد آنكه نخست موانع از ميان برود بايد منتظر تكثيرهاي بعدي باشيم تا آنگاه قضاوت كنيم.
۲- اعتقاد دارند كه در «گذشته سازمان راديو ايران چندين اركستر، مشابه همين اركستر موسيقي ملي، منتها با تعداد اعضاي كمتر (درحدود ۱۵ تا ۲۰ نفر) داشت كه به توليد آن همه آثار ماندگار پرداختند و حالا سؤال اين است كه چسان با اين اركستر ۷۰ نفري قضيه معكوس از آب درآمده است اگر حضرت استاد... راه خودشان را مي روند پس موضوع افكار و خواست عمومي چه مي شود؟»
جواب: قضيه معكوس از آب درنيامده، بلكه موضوع به اثبات نرسيده است چنانچه اگر شما مدت زمان بيش از نيم قرن فعاليت هاي اركسترهاي سازمان راديو به اضافه برد امواج راديويي (آن هم به سراسر نقاط دنيا و ميليونها شنونده) را با پنج سال سابقه كار اركستر موسيقي ملي و تالاري با هزار تن شنونده مقايسه كنيد جواب مسأله را به روشني درخواهيد يافت.
۳- از قول آقاي فخرالديني نوشته اند كه: «بعضي از مطبوعات با اركستر موسيقي ملي رفاقت ندارند.»
جواب: مقصود از نداشتن رفاقت بعضي از مطبوعات با اركستر درج مطالبي خلاف واقع است كه لازم به توضيح نبوده و اشارتي كافي است.
۴- در مورد قسمتي از مصاحبه آقاي فخرالديني كه گفته بودند: «در مطبوعات مخالف به كارهاي تكراري ما ايراد مي گيرند، يك قطعه ممكن است صد بار تكرار شود... مگر شما استقبال شديد مردم را از سرود«اي ايران» كه در موقع اجرا از جا بلند مي شوند و مي ايستند نمي بينيد؟» آقاي رشيدي اظهار مي دارند كه: «اولاً سرود [اي ايران] ارتباطي با خوانندگان و آهنگسازان اين اركستر ندارد و...»
جواب: بعضي از مطبوعات تكرار قطعات ولو به دفعات كمتر را بهانه قرار داده و خرده گيري نموده بودند و اينجانب در يكي از مجلات نوشتم كه اگر قرار باشد اثري هيچ وقت تكرار نشود اين بدان معني است كه ديگر در جهان نام و آثار كساني مانند: بتهوون، موزار و در كشور ما: وزيري، خالقي، معروفي و غيره برده و اجرا نشود و مقصود آقاي فخرالديني نيز از مثال زدن سرود «اي ايران»- كه بنا به تقاضاي حضار بارها تكرار شده- اين بوده كه تكرار قطعات جرم نيست، نه چيز ديگر.
۵- مي نويسند: آيا وجود رهبر براي اركستر لازم است؟ آيا اركستر بدون رهبر، در اجراي قطعات موسيقي درمي ماند؟ نقش رهبر در اجراي اركستر چيست؟
جواب: رهبر اركستر در درجه اول داوري است كه با احاطه لازم به دانش موسيقي مراقب و مجري بسياري نكات و مسائل است ازجمله:
تند و كند كردن سرعت جمله هاي موسيقي است كه چون در يك اركستر بزرگ گروه ها ممكن است صداي همديگر را به خوبي نشنوند اين رهبر اركستر است كه با حركات دست هماهنگي لازم را بين آنها ايجاد مي كند و يا آنكه به هنگام تمرين، نتها را اصلاح و اشتباهات گوناگون را گوشزد مي نمايد. اما در مورد اينكه آيا نوازنده اركستر مي تواند ضمن نگاه كردن به خط نتي كه درمقابل چشم دارد مراقب حركات و اشارات رهبر اركستر هم باشد. در جواب عرض مي كنم: بله، چنين چيزي امكان دارد اما در اين باره توضيحي ضروري است و آن اينكه: عالم خلقت عالم شگفت آوري است به ويژه در مورد انسان كه يكي از اين شگفتي ها را در اهل موسيقي مشاهده مي كنيم به اين معني كه گوش انسان (گوش تعليم يافته با موسيقي) مي تواند چند صدا را به طور همزمان بشنود و تشخيص دهد و همين طور چشم نيز مي تواند دو ديدگاه (يعني يك خط نت و ديگري حركات و اشارات رهبر اركستر) را همزمان ببيند و عمل كند كه لازم به يادآوري است اين امر در اثر تمرين و ممارست تحقق مي يابد نه آنكه هر كسي از عهده آن برآيد.
در هر حال نقش رهبر اركستر سالها و بلكه قرنهاست كه در اركسترهاي بزرگ تمام نقاط دنيا معمول و متداول است و تنها اركستر موسيقي ملي نيست كه آن را داراست.
۶- فرموده اند: آهنگسازي يك موهبت طبيعي و استعداد خدادادي است (و علمي است كه در مدرسه آموختني نيست) و...
جواب: عرض كنم كه البته داشتن استعداد و ذوق شرط اصلي است اما كافي نيست و بنده جنابعالي را كه مي دانم اهل مطالعه و تحقيق مي باشيد به كتاب «المعجم...» شمس قيس رازي كه بااهميت ترين كتاب در زمينه صنعت شعر است حوالت مي دهم كه آموزش را مكمل قريحه و استعداد مي داند و شما شاعري مانند شاطرعباس صبوحي و يا فايز دشتستاني را تصور بفرماييد كه با اتكا به ذوق و استعداد ذاتي اشعاري- البته لطيف نيز- سروده اند و درمقابل شاعري فني مانند «انوري ابيوردي» كه اصول فني شعر را كاملاً استادانه رعايت نموده است اما از ذوق و استعداد بهره چنداني ندارد.
اينجاست كه رمز موفقيت گويندگان بزرگي مانند: حافظ، سعدي و ديگراني آشكار مي شود كه هر دو موهبت (استعداد و آموزش) را دارا بوده اند. اين مثال اگرچه از شعر زده شد اما كاملاً در موسيقي نيز صدق مي كند و اينكه گفته اند: هيچكدام از بهترين آهنگسازان قرن اخير ايران تحصيلاتي در اين زمينه نداشته اند چندان واقعيت ندارد، بلكه بايد گفت تحصيلات آكادميك نداشته اند و گرنه كساني مانند شيدا و عارف به هر حال آموزشهايي در زمينه صنعت شعر و نيز رديف هاي موسيقي ايراني ديده اند كه به هر جهت آموزش است و به ياري ذوق آنان آمده است.
۷- مي فرمايند: وقتي شما ( آقاي فخرالديني) فقط نظر خودتان را در انتخاب خواننده و آهنگساز ملاك مي دانيد (و راه خودتان را مي رويد) ديگر جايي براي ديگران نمي ماند.
جواب:خود شما در همين بخش گفته ايد كه: «استاد گله كرده اند كه تا به حال يك نفر نيامده است با اين گروه پنج نفره آهنگسازي... مصاحبه كند كه بايد گفت آيا همين، نوعي دعوت از كساني جهت روشنگري نيست؟
۸- در اين بخش نويسنده (جناب رشيدي) با اين نظر آقاي فخرالديني كه گفته اند:« هر چقدر ما بتوانيم براي آهنگسازي و نوازندگي پول بهتري پرداخت كنيم، دغدغه من كمتر خواهد بود.» موافقت و همدلي نشان داده كه بحق، دستمزدها با كار و زحمات آهنگسازان و نوازندگان توازن و تناسبي ندارد كه اميد است اين نقيصه با اقدامات متصديان خيرانديشي كه وجود دارند مرتفع گردد.
۹- نوشته اند كه يكي دو آهنگ از ايشان را اركستر اجرا نموده اما از سومي استقبال چنداني نشده. در جواب عرض مي شود كه بنده اگرچه اطلاع دقيقي از موضوع ندارم اما ترديدي ندارم كه در فضاي اين اركستر هيچگونه حب و بغض و كارشكني وجود ندارد و من باب مثال تا كنون از هنرمنداني چون آقايان علي تجويدي و همايون خرم نيز بيش از يكي دو اثر به اجرا درنيامده است. اما اينكه پياده كردن قواعد موسيقي علمي روي آهنگ هاي ايراني را درست نمي دانند بهتر است از خودشان پرسيده شود كه چرا آهنگ هاي خود را جهت اجرا به يك اركستر بزرگ مي سپارند.
۱۰- آقاي رشيدي با ذكر مطلبي از آقاي فخرالديني كه گفته اند: «من با تجربه اي كه تا به حال در اجراهاي خارج از ايران داشتم به اين نتيجه رسيده ام كه اين اركستر مي تواند حضوري فعال در دنيا داشته باشد...» و كشف آهنگ منسوب به عبدالقادر مراغه اي را نيز مورد تقدير قرار داده اند كه لازم است مطلب ديگري نيز بر آن افزوده شود و آن اجراي قطعه اي براساس موسيقي چين است كه توسط آقاي فخرالديني ساخته شده و پس از اجرا در حضور رئيس جمهور كشور ما و سران كشور چين پارتيتو آن نيز تقديم ملت چين گرديد.
۱۱- بنده نيز هم عقيده با آقاي رشيدي كه گفته اند: «هر كسي را بهر كاري ساختند» ضمن تقدير از خوانندگي آقاي نوري و تأييد آن سنخيتي با صداي ايشان و اركستر موسيقي ملي نمي بينم اما چون از ديدگاه آقاي فخرالديني در اين باره بي خبرم اظهارنظر قطعي نمي توانم داشته باشم زيرا معمولاً نظريه هاي ايشان را صائب ديده ام.
۱۲- مي فرمايند: «اينجانب با نهايت خضوع و شرمندگي از ايشان (فرهاد فخرالديني) مي پرسم كه چند عدد از اين ۸۸ قطعه در اذهان تماشاگران زمزمه شده و نقش بسته است و اين
۳۶ قطعه موجود از كدام آهنگساز است؟»
جواب: قبلاً قابليت نقش بستن يك قطعه موسيقي را در اذهان و زمزمه شدن آن را از يكديگر جدا كنيم كه دو مقوله شبيه ولي در عين حال جدا از هم مي باشند به اين معني كه اولي در اذهان تأثير مي گذارد اما در حافظه ها نمي ماند زيرا معمولاً اثري است كه علاوه بر زيبايي مفصل و فني و احياناً پيچيده و مشكل است در حالي كه دومي علاوه  بر تأثيرگذاري در اذهان در حافظه ها نيز مي ماند زيرا قاعدتاً آن هم زيبا اما ساده و مختصر و ابتدايي است و به همين سبب به راحتي در يادها مي ماند كه البته اين هر دو، نيازمند وسايل و امكاناتي مي باشند تا به شنوندگان عرضه شوند و ما قبلاً امكانات اركستر در اين زمينه (سالن رودكي با هزار نفر شنونده) را با رسانه هايي مانند راديو و تلويزيون (با بردي جهاني و ميليون ها شنونده) مقايسه نموديم. حال اگر با درنظر گرفتن تعداد شنوندگان موضوع را بررسي كنيم شايد بهتر به نتيجه برسيم. اما نكته اي شايان ذكر است و آن اينكه آهنگي كه به راحتي قابل زمزمه شدن است به همان راحتي و به زودي نيز فراموش مي شود و در نوشته خود آقاي رشيدي هم مي خوانيم كه: «هر آهنگي كه مورد پسند عوام الناس قرار گيرد، هم دليل ارزشمندي آن نيست.» حال چرا روي آن تكيه كرده اند معلوم نيست!
۱۳- در مورد رهبر ميهمان، آقاي رشيدي نقل قولي از آقاي فخرالديني نموده و در پايان نوشته اند: بنده در اين مورد عرضي ندارم و خطاب به مخاطب و خواننده هوشمند عرض مي كنم كه: «تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل» كه بايستي عرض كنم: چه بنده و چه ديگران پي به حديثي نبرديم!
۱۴- نكاتي در مورد رهبري اركستر آمده كه در بند ۵ به آن پرداخته شد.
۱۵- نوشته اند: «بسيار خوب، بايستي اذعان نمود كه: ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند، تا كار اين اركستر و كنسرت هاي متعدد در ايران و خارج سامان گيرد و اين شانس و موقعيت عالي... فقط نصيب رهبر اركستر ملي و مجريان ارجمند آن مي شود كه معلوم نيست اگر شانس و موقعيتي نصيب رهبر و مجريان اركستر بشود چه عيبي دربرداشته و چه زياني متوجه ديگران خواهد شد و نيز رهبر و مجريان كي و كجا خواسته اند كه آن را فقط نصيب خود سازند!
۱۶- در مورد اولين كاست اركستر كه آقاي فخرالديني خبر انتشار آن را داده اند مي نويسند: «ما و همه علاقه مندان به موسيقي، به خصوص طرفداران اين اركستر بي صبرانه منتظر پخش اين كاست هستيم.» كه ملاحظه مي شود اولين كاست اركستر، تازه بعد از مدتها مي خواهد منتشر شود و بنابراين صحبت هايي كه قبلاً در اين باره شده نوعي پيش داوري بوده است.
و در پايان مي نويسند: «پيشنهاد صادقانه اينجانب خدمت استاد فخرالديني... اين است كه در صورت مصلحت اجازه فرمايند اين اركستر ۷۰ نفره به سه بخش تقسيم و تبديل به سه اركستر ۲۰ نفري  گردد. همچون اركسترهاي سابق راديو... كه به نظر مي رسد شايد به مصداق ضرب المثل «وصف عيش نصف عيش است» ايشان به ياد روزگاراني افتاده اند كه در راديو آن زمان فعاليت داشتند و اركسترها ۱۵-۲۰ نفره بود و آهنگها نيز به صورت يك صدايي ( اونسيون) اجرا مي شد اما بعدها- كه گويا در آن موقع ايشان در راديو نبودند- ضرورت و نياز زمان آن وضع را تغيير داد و آن اركسترها جاي خود را به اركسترهاي بزرگ كه قطعات را به صورت تنظيم شده و علمي اجرا مي كردند دادند و حالا بايد گفت كه: اتفاقاً اگر هم قرار باشد اركستري را- به زعم ايشان- كوچك تر كنند همان اركسترهاي ۱۵-۲۰ نفره بود كه قطعات را به صورت يك صدايي اجرا مي كردند نه اركسترهاي بزرگ و ازجمله اركستر موسيقي ملي كه هر گروه براي خودش نقش و اجراي خاصي داشته و نيز اركستري صحنه اي است و تفاوت زيادي با گروههايي دارد كه با تعداد اعضاي كمتري حتي۴-۵ نفر به نحوي رفع تكليف
- معمولاً ضبط صدا و گاهي صحنه اي- نموده خيال خود را راحت مي نمايند.

همچنان درباره اركستر ملي
جاي زخمي بر غرور
013530.jpg
در شماره ۳۱۴۷ همشهري مطالبي را از خواننده محترم قديمي آقاي رشيدي خواندم كه بسيار متحيرم كرد.
به خاطر چندين سال شاگردي استاد فخرالديني كه از افتخارات زندگيم مي  باشد (گر چه مربوط به سالها پيش است) نتوانسته از ذكر چند نكته در جواب آقاي رشيدي خودداري كنم. زيرا گمان مي كنم در گفتن حرف حق نبايد ترديد كرد. متأسفانه هرگز در كشور ما پيش نيامده كه يك مقاله انتقادي به خصوص در عالم هنر نوشته شود كه در آن غرض ورزي يا رفيق بازي حرف اول را نزند. در مقاله مذكور هم، كسي كه سالهاست جامه هنرمندي به تن دارد و در جامعه به نام يك هنرمند شناخته شده، نتوانسته است كه جاي زخمي را كه بر غرورش خورده است پنهان كند.
اي كاش روزي برسد كه ما بتوانيم يك مطلب انتقادي را بخوانيم كه واقعا سازنده باشد و بتواند مشكلي را حل كند يا نقصاني را برطرف نمايد.
بسيار ممنون مي شوم اگر جناب رشيدي به اين چند سئوال فكر كنند.
۱- آيا راديو و تلويزيون ما تاكنون و از طريق معرفي نامه و نشان ترانه ها اقدامي كرده تا به گوش مردم برسد و معلوم شود اين آهنگها در خاطره مردم ماندني هستند يا نه؟
ما به ياد داريم كه فرهنگ جديدي كه از راديو پخش مي شد در طي چند هفته به قدري تكرار مي شد كه ما همه  آنها را حفظ مي شديم. البته آهنگهاي آقاي رشيدي معمولا در برنامه يك ربعه موسيقي هفتگي خودشان و ندرتا در برنامه هاي ديگر پخش مي شد و تا آنجا كه من و هم سن و سالهايم به ياد داريم هرگز نشنيديم كه ترانه اي از ايشان در دهان مردم افتاده باشد و مثلا در يك مهماني دوستانه كسي ترانه اي از ايشان را به حفظ داشته و خوانده باشد.
۲- بهتر نبود ايشان قبل از نوشتن اين مقاله پركينه و سياه، از چند نفر متخصص راجع به لزوم وجود رهبر در اركسترهاي بزرگ سئوال مي كردند و روشن مي شدند و بي اطلاعي و ناآگاهي خود را اين چنين در معرض ديد مردم قرار نمي دادند يا اينكه اگر ايشان به نظر خودشان خيلي اعتقاد دارند، اصلا پيشنهاد كنند تا از تمام اركسترهاي ايران رهبر اركستر كنار گذارده شود و نوازندگان خودشان با سليقه خودشان بنشينند و بنوازند.
۳- آيا استاد فخرالديني ادعا كرده اند كه همه شاگرداني كه تربيت كرده اند آهنگساز شده اند، نه، چنين چيزي نفرموده اند، بلكه اشاره كرده اند كه در اين چند سال توانسته اند چند آهنگساز جوان تربيت كنند كه ذوق كافي داشته اند و با تلاش و راهنمايي استاد سواد كافي اين هنر را هم پيدا كرده اند.
اتفاقا استاد هميشه در كلاسهايشان يادآور مي شدند كه با درس خواندن و سعي و تلاش نمي شود شاعر يا آهنگساز خوب شد. ولي اگر كسي ذوق و استعدادي دارد بايد آن را تربيت كرد و به رموز كار آشنا نمود حتي ايشان نظر داشتند كه بين يك باذوق كم سواد و يك بي ذوق با سواد اولي هنرمند تر مي شود.
اما در مورد معرفي كارهاي اين جوانان، مگر در كنسرت ها نام و عنوان آثار آنها اعلام و معرفي نشده منتهي نكته اينست كه كدام كار موسيقي است كه فقط با يكبار يا دو بار شنيدن در يك كنسرت در دهان مردم بيفتد.
در همه دنيا، آهنگهاي معروف و شنيده شده و حتي به نوار و سي دي در آمده به اجراي زنده در كنسرت ها در مي آيد و معمولا مردم آهنگها را مي شناسند و براي اجراي آنها ابراز احساسات مي كنند. ولي در اين ملك هم توقع هست كه همه آهنگها و ترانه هاي يك كنسرت كاملا جديد باشد و هم در ذهن و خاطر شنونده ها حك شود. من خودم در يكي از كنسرت هاي استاد فخرالديني شاهد بودم كه چند خانم كه در رديف جلوي من نشسته بودند با شنيدن ترانه طوفان (آهنگ بزرگ لشگري، تنظيم حنانه ،شعر معيني كرمانشاهي) به گريه افتادند و پس از پايان برنامه مرتب دست مي زدند و تقاضاي تكرار آنرا داشتند. مي خواهيد بگوييد اين هم از معجزات ترانه هاي قديمي است. بله، ولي چرا؟ چون خاطرات جواني ما، زندگي گذشته ما با آنها عجين شده و اين ترانه ها يادآور شاديها، غم ها، اميدها و نوميدي ها و عشقها و تلاش هاي ما براي ساختن آينده است.
۴- حالا همه چيز روشن شد و جواب سئوالم را گرفتم كه چرا يك خواننده قديمي كه به هر حال كسوت هنرمندي به تن دارد يك مرتبه شمشيري چنين تيز و زهرآلود براي يك شخصيت بزرگ و فرهيخته هنري مي كشد. با خواندن اين مطلب معلوم شد كه همه مشكلات از همين آهنگ  چهارگاه (من عشقم) پيش آمده كه استاد فخرالديني به آن كم  اعتنايي كرده اند.
حالا سئوال ديگري پيش مي آيد كه وقتي آقاي رشيدي نظر دارند كه تنظيم آهنگهايشان براي اركستر بزرگ حال و هواي آنها را از بين مي برد (و اتفاقا درست هم مي گويند چون همه آهنگها ظرفيت اين تحول را ندارند) پس چه اصراري دارند كه كارهايشان در اين اركستر اجرا شود و چرا چندي قبل از ايشان مطلبي چاپ شد كه از رهبر اركستر موسيقي ملي بپرسيد كه چرا كارهاي مرا اجرا نمي كنند.؟!
۵- جناب رشيدي، خواننده گرامي، شما در آن جلسه تلويزيوني كه استاد اشاره كردند حضور نداشتيد شما در جلسه اي پيش از آن جلسه سئوالي نابخردانه مطرح كرديد كه گمان نمي برديد ايشان براي جواب حاضر شوند ولي برخلاف انتظارتان و برخلاف رفتار هميشگي شان كه عقيده دارند همه كس آزاد است كه هر جوري مي  خواهد فكر كند، براي جوابگويي حاضر شدند و توضيحاتي علمي و قانع كننده براي علاقمندان و كساني كه قابليت درك مطالب فني را داشتند دادند. ولي شما... آن روز احتمالا براي روبرو نشدن و... به سفر كاشان و ديدن خانه بروجرديها تشريف برده بوديد. به همين علت هم سئوالاتتان راجع به موسيقي عبدالقادر و كشف استاد فخرالديني همچنان بي جواب مانده است.
مساوات

نگاهي ديگر به جشنواره بين المللي سنتور
تلاشي بزرگ اما ناپخته
013520.jpg
هوشنگ ساماني
براي نخستين بار در تاريخ موسيقي كشور، يك جشنواره تخصصي سنتور، از دهم تا سيزده شهريور، در فرهنگسراي نياوران برگزار گرديد كه گر چه از حيث اندازه كوچكتر از جشنواره هاي موسيقي فجر بود ولي به لحاظ كيفي، در ر تبه هاي فراتر از آنها قرار مي گيرد. نوازندگاني از كشورهاي سوئيس، هر يك موسيقي خاص منطقه خود را نواختند. موسيقي هايي بسيار متفاوت كه تنها وجه مشتركشان، ابزار بياني آن بود. سنتور با قدمتي چند هزار ساله، به مركزيت ايران، تنها حلقه اتصال اين چندگانگي فرهنگي مي توانست باشد. همه  ميهمانان هنرمند هم بر اين نكته معترف بودند كه سنتور از ايران به ساير كشورها رفته است. اين همايش هنري فرصتي براي همه اهل موسيقي، چه مجريان و چه شنوندگان بود تا كمي بيشتر به خود موسيقي بينديشند، اما نواقص و معايب كار، خواهي نخواهي اذهان را به حواشي مي كشاند. تقريبا اين پرسش اكثر علاقه مندان بود كه چرا آن نيامد، چرا اين نيامد و دهها چراي ديگر كه اگر پاسخي برايشان بيابيم و صدا البته جشنواره هاي بسيار غني تر و ماندگارتري مي توان ترتيب داد.
انتخاب نوازندگان خارجي و دعوت از آنها براي شركت در جشنواره يك نقطه قوت بود. تقريبا از هر كشوري كه سنتور در آن رواج ملموسي داشت يك نفر دعوت شده بود و اگر دو تن از ميهمانان هندي و بلغاري به پرواز نرسيدند يا به هر دليل ديگر نيامدند، چيزي از جامع نگري برون مرزي برگزاركنندگان جشنواره كم نمي كند. نمايندگان فرهنگي ايران نيز در چهار شب اجراي پي درپي به ترتيب آقايان مجيد كياني و سعيد ثابت بودند، كه آقاي ثابت تنبك محمد اسماعيلي را هم به همراه داشت و تنها اجراي متفاوت جشنواره بود، زيرا هيچيك از اجراهاي ديگر، ساز كوبه اي نداشتند. برنامه اجرايي ميهمانان طوري تنظيم شده بود كه هر نوازنده فقط يك بار اجرا داشته با شد و چون دو تن از ايشان غايب بودند، نوازندگان يوناني و چيني به جاي غايبين هندي و بلغاري هم برنامه اجرا كردند. اما اجراي ايران با دو نوازنده در چهار شب تنظيم شده بود، هر نفر دو اجرا و به صورت يك در ميان.
در كم و كيف جشنواره مزبور پرسشهاي فراواني بوده است كه بررسي تك تك آنها براي تصميم سازان هنري مي تواند مفيد و كارگشا باشد.
نخست اينكه، اجراي صرف چند نوازنده مختلف در چند شب متوالي، آيا به طور كلي جشنواره هست يا نه؟ پا سخ اين پرسش در صلاحيت خيلي از ما ايراني ها نيست چه اينكه اصل و اساس جشنواره برگرفته از فرهنگ غرب است، پس آنها و آشنايان به فرهنگ ايشان مي توانند پاسخ دهند كه جشنواره چيست؟ عين همين پرسش براي تمام جشنواره هاي مركز موسيقي وزارت ارشاد و حوزه هنري نيز صادق است.
دوم، با توجه به اصالت ايراني سنتور كه مورد تأييد همه اهل فن هست، آيا تنوع سبك ا جرايي در چنين سرزمين پهناور و كهني پذيرفتني است يا خير؟ اگر ادعا مي كنيم سنتور سه هزار سال قدمت دارد و در جغرافيايي به بزرگي ايران رايج است، آيا در سرزمين به اين بزرگي فقط دو سبك و گرايش سنتورنوازي وجود دارد. آيا امكان اجرا براي سليقه هاي ديگر نيست.
تكيه بر يك سبك ويژه و تأكيد بر درست و اصيل بودن آن نه غناي فرهنگي ما را ثابت مي كند و نه كمكي به پويايي آن مي نمايد. ممكن است يك سليقه كمي متمايل به حال و هواي موسيقي هاي فرامرزي باشديا خيلي به آنها نزديك شود، اما در هر حالت باز هم ايراني است، تفكر حاكم بر آن موسيقي هم ايراني است. بنابراين ارزش گزاري بر انواع سلايق هيچ كمكي به پيشرفت موسيقي نمي كند و شايد تنها ثمر ه اش ايجاد سرگرمي براي عده اي از جمله صاحب اين قلم باشد. چهار شب اجراي موسيقي ايراني در جشنواره اخير مي توانست با چهار نوازنده مختلف از كشورمان تنظيم شود و توان گسترده موسيقي معاصر ايران را به نمايش بگذارد. جاي پرويز مشكاتيان و پشنگ كامكار بسيار خالي بود. مي گفتند يكي قبول نكرد و ديگري هم قبول كرد ولي بعدا نيامد. فرقي نمي كند به چه بهانه اي نيامدند. بايد دنبال رفع گيرها باشيم. ما بايد خيلي بيشتر از اينها به هم نزديك شويم. وقتي صحبت هويت ملي است، كمتر شهروندي از ايفاي نقش خود سرباز مي زند بگرديم و علت اصلي را پيدا كنيم. تصور كنيد تيم ملي فوتبال هم در يك لحظه حساس با چنين فضايي روبرو شود و بازيكنان برجسته از تيم كناره گيري كنند. آيا در اين صورت انتظار اول شدن يا مطرح شدن، انتظاري بيهوده نيست؟
سوم، تركيب سني نوازندگان ايراني و خارجي است كه بسيار جالب و سئوال برانگيز بود. نمايندگان ايران به ترتيب با ۶۲ و ۴۴ سال سن از اغلب ميهمانان خارجي بزرگتر بودند، ميهماناني كه به استناد گفتارها و نوشتارها جزو اساتيد موسيقي خود به حساب مي آمدند. اما در فرهنگ كشور ما استاد بودن شرط سني هم دارد و به نظر مي رسد اگر جواني به مراتب عالي هنري برسد باز هم استاد نيست، الا اينكه به پيري برسد! اگر منصف باشيم و نخواهيم به حاشيه برويم، اردوان كامكار ما چه كم از آقاي ماريوس پاپادآسن، يوناني ۲۹ ساله يا خانم كاتسيارينا آنوخينا، بلاروسي ۲۵ ساله دارد. اين تنها يك مورد است و جوانهاي مستعد و متعدد ديگري در گوشه گوشه ايران نفس مي كشند و مجالي براي نفس كشيدن ندارند.
چهارم، از شش نفر ميهمان خارجي شركت كننده، پنج نفرشان خانم بودند! اين تصادف جنسيتي البته از ديدگاه هنري و موسيقي بي ربط و غيرقابل طرح است. هنر زن و مرد ندارد، اما وقتي هر دو جنس قابليت دارند و آن را در عرصه هاي مختلف هنري بروز داده اند و از حسن اتفاق ميدان خالي هم براي هنرنمايي هست، چرا نبايد از بانوان سنتورنواز ايراني دعوتي بشود. چند نفري از بانوان سنتورنوازي كه مي شناسيم هر يك بيش از سن برخي نوازندگان ميهمان خارجي، فقط تجربه نوازندگي دارند، ولي نگاه مردسالارانه حاكم، گويا ريشه هاي عميقي در تفكر جامعه ايراني دوانده است كه به جز حركات نمايشي و متمايل به فيمينيسم، نقش برجسته اي را براي زن قائل نيست. از منظر وجهه خارجي كشور هم كه نگاه كنيم، شايسته بود حداقل يكي از خانم هاي سنتورنواز ايراني در اين جشنواره شركت كند و به اين ترتيب ميهمانان زن نيز تصور نكنند ميهمان يك تمدن صرفا مردانه هستند.
بنياد آفرينشهاي هنري نياوران با اين اقدام و قدمهاي مشابه پيشين نشان داده است كه مي خواهد خيزشي مؤثر در هنر امروز ايجاد كند.
اين توجه در بي توجهي ديگر تشكيلات فرهنگي كشور ستودني است و هر چه بيشتر به عمق بروند، زودتر و بهتر به اوج مي رسند. جشنواره دو تار و تنبورنوازان (يادواره استاد عباس معارف) در ارديبهشت سال جاري و جشنواره اخير سنتورنوازي، حركتهاي خوبي هستند كه انجام شده اند، اما بايد از جلوه هاي نمايشي آن كاسته و بر جنبه هاي پژوهشي آن بيفزايند. هنوز جاي كار فراوان است. جاي يك جشنواره جهاني تارنوازي خالي است، چه تار ايراني و چه تار قفقازي. شواهد حاكي از رواج اين ساز در بين همسايگان شرقي، شمالي و شمال غربي است. حتي جاي خالي جشنواره جهاني دو تارنوازي حس مي شود. كشورهاي قرقيزستان، تاجيكستان، تركمنستان، افغانستان، قزاقستان، آذربايجان و گرجستان كمترين تعدادي هستند كه مي توانند ميهمان اين جشنواره باشند.

سربانگ
درباره اركستر ملي
سيدابوالحسن مختاباد
a_najva@yahoo.com
ماجراي اركستر ملي و فرهاد فخرالديني و نوع مناسباتي كه آهنگسازان و منتقدان و مخالفان با وي و اركسترش دارند، آنداستان كهن را مي ماند كه «روزي خردمندي به همراه فرزندش با يك قاطر از ميان شهري عبور مي كردند. مردماني كه وي را سوار بر قاطر و فرزندش را پياده ديدند، بر وي خرده گرفتند كه تو چه پدر بيرحمي هستي كه فرزند معصومت را پياده و خود سواره طي طريق مي كني. مرد خردمند، چند گامي كه جلوتر رفت، از قاطر پياده و فرزندش را سوار بر حيوان كرد. هنوز چند گامي طي طريق نكرده بودند كه گروهي ديگر از مردم شهر با اشاره به فرزند بر وي خرده گرفتند كه چرا چنين بي احترامي اي را بر پدر و بزرگترش روا مي دارد و خود گستاخانه بر قاطر سوار و پدر را پياده به دنبال مي كشاند.پدر و پسر چند گام جلوتر از قاطر پياده شدند و قاطر را بدون سواري به دنبالشان كشاندند.
چند گامي جلو نرفته گروهي ديگر از مردمان شهر در حالي كه با خنده و استهزاء آنها را نشان مي دادند، مي گفتند: «چه پدر و پسر ابلهي كه قاطري به اين خوبي دارند، اما خود پياده طي طريق مي كنند. پدر و فرزند، چند گامي كه جلو رفتند، هر دو بر قاطر سوار شده و به سمت بيرون شهر حركت كردند. قاطر چند گامي جلو نرفته بود كه گروهي ديگر از مردمان شهر در حالي كه آنها را نشان مي دادند، مي گفتند: «چه پدر و پسر بيرحمي كه با اين سنگيني روي حيوان زبان بسته نشسته اند و...» مرد حكيم هنگامي كه به بيرون شهر رسيدند، رو به فرزندش كرد و گفت: امان از حرف مردم».
پس از گفتگوي همشهري با جناب فخرالديني كه گام پيش نهادند و به شكلي شفاف و بي پرده سخنان و پرسشهاي ما را پاسخ دادند، از سوي برخي از اهل موسيقي پاسخهايي به اين گفتگو رسيد. همچنين آقاي يوسف زماني در تماسي با ما عنوان كردند كه برخي سخنان و نكته ها و انتقادات به گفتگوي آقاي فخرالديني دارند كه ما نيز خبرنگار همشهري را به سراغش فرستاديم تا آن نكات را بگويند. در همين جا بايد از آقاي فخرالديني سپاسگزار بود كه چنين فرصتي را اختيار موسيقي جدي (والبته روزنامه همشهري) قرار دادند تا اهل موسيقي، پس از مدتها درباره موضوعي خاص به نقد و گفتگو بنشينند.طبيعي است كه ديكته نوشته شده بي غلط نيست. و البته باز هم طبيعي است كه در اين فضا، بخشي از اظهار نظرات بيش از آنكه علمي و برخاسته از نقدي منصفانه باشد با انگيزه ها، مسائل شخصي و... درآميخته مي شود و در نهايت به شكل نقد در مي آيد. براي نمونه سخنان آقاي رشيدي درباره هارموني و رهبري اركستر، با توجه به اينكه اطلاعات ايشان در اين باره، حداقل بر آگاهان موسيقي پوشيده نيست كه تا چه پايه و مايه است، بيشتر اسباب تفريح اهل موسيقي را فراهم آورد و اين البته نكته مثبت همين گونه جدلهاي قلمي است كه هر فرد بايد حد و اندازه خود را بداند و در همان محدوده سخن بگويد.
«هر سخن جايي و هر نكته مكاني دارد»
همچنانكه سخنان آقاي يوسف زماني درباره ملودي  اي كه آقاي فخرالديني براساس پژوهشهاي خود از عبدالقادر مراغه اي در سريال امام علي (ع) به كار بردند حاوي اساس و پايه اي نبود. به همين منظور ايشان را ارجاع مي دهيم به صفحات ۷۲۰ تا ۷۲۹ كتاب «نام نامه موسيقي ايران زمين» جلد سوم، تأليف آقاي مهدي ستايشگر كه در آن به شكل مبسوط درباره خاستگاه اين ملودي و نيز تمامي مسائل آن و حتي نت خواني اش به تفضيل و از زبان آقاي فخرالديني آمده است.
در همين باره، يكي از شماره هاي فصلنامه  ماهور نيز توضيحاتي را از زبان آقاي فخرالديني آورده است.يا آن سخن آقاي يوسف  زماني كه گفته اند آكوردهايي را كه در آهنگهاي آقاي فخرالديني هست بهتر است منتشر كنند كه اين آهنگها (آهنگهاي سريالهاي سربداران، ابن سينا، چهارگاه براي اركستر و آواز و چهار مضراب ويلن به همراه اركستر و ديگر قطعات...) همگي در بازار موجودند و خوشبختانه آقاي يوسف  زماني هم كه خود را موسيقيداني قابل مي دانند و مي توانند با همان گوش حساس خود اين فواصل و آكوردها را درك و دريافت كنند و جامعه موسيقي نيز وامدار ايشان خواهند بود، اگر خلاف آنچه را كه آقاي فخرالديني درباره آكوردهاي خاص موسيقي ايران در كارشان اجرا كرده اند ، به شكل صحيح و علمي ثابت كنند. ادامه دارد

|   اجتماعي    |    ادب و هنر    |    اقتصادي    |    آموزشي    |    انديشه    |    خارجي    |
|   سخنگاه آزاد    |    سياسي    |    شهري    |    علمي فرهنگي    |    محيط زيست    |    معلولين    |
|   موسيقي    |    ورزش    |    ورزش جهان    |    صفحه آخر    |

|    صفحه اول    |    آرشيو    |    شناسنامه    |    بازگشت    |