چهارشنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۹۵- Oct, 15, 2003
گفت وگو با: دكتر محمد توحيدفام استاد دانشگاه
غرب آگاهي
زير ذره بين
اكنون تنها چيزي كه ذائقه تاريخي ما به آن نياز دارد، نه حلاوت حكايت هايي است كه شيفتگان به غرب از سر دلدادگي و تسليم محض در برابر مظاهر قدرت غرب بيان كرده اند و نه تلخي سب و دشنام هاي كساني كه به ديده نفرت به غرب نگريسته و در ارائه تصويري كريه از غرب به جد كوشيده اند، كه اين هر دو گروه چاره اي ندارند جز آنكه در برابر نقطه عدل شاهين اين ترازو، همين «غرب آگاهي» سر تسليم فرود آورند.
012884.jpg
گفت وگواز:ايمان حسين قزل اياق
اشاره: كوشش براي درك و شناخت خاستگاه فرهنگ انديشه و تمدن
مغرب زمين در كشورهاي اسلامي از جمله ايران، سابقه اي ديرپا دارد و اين امر همواره ذهن متفكران را به خود مشغول كرده است. ظاهراً آنچه مبناي اين كاوش ذهني را فراهم مي آورد، دگرگوني عميقي است كه طي فرآيند مبادله افكار و عقايد، گريبانگير تفكر و انديشه نخستين مي شود. آنچنان كه گاه، از فرط شدت تغيير و تحول، وقتي بار ديگر به كشور مبدأ بازتاب مي يابد، منشأ آغازين آن قابل شناسايي نيست. با توجه به اهميت مباحث مربوط به غرب، گفت وگويي را با با نويسنده كتاب «غرب شناسي؛ جستارهايي در مباني نظري غرب شناسي از ديدگاه ايراني»كه توسط انتشارات مركز بازشناسي اسلام و ايران منتشر شده است انجام داده ايم كه از نظر خوانندگان مي گذرد.
* آقاي دكتر! به عنوان اولين سؤال در خصوص برداشت خود از واژه «غرب» توضيحي بفرماييد.
- آنچه در اينجا از مفهوم غرب مستفاد شده است، اشاره به يك كل واحد دارد كه هر يك از اجزاي آن نظير اقتصاد، سياست، تربيت و... به نوعي هدف آن كل است. اما تركيب همه آنها در كنار يكديگر معنايي فراتر را به ذهن متبادر مي كند؛ معنايي كه ناظر به يك تاريخ است با تمام دوره هاي اوج و حضيض تحول و تطور كه موجب حيات بخشي و روح دهي به كالبدي به نام غرب شده است؛ كالبدي كه بايد آن را از آثارش جدا كرد. كمترين سودمندي اتخاذ چنين ديدگاهي درباره غرب، مددرساندن به ذهن در تفكيك و تمايز غرب از آثار و مظاهرش و استفاده صحيح از آنها است، خلط مبحثي كه متأسفانه در اكثر موارد اتفاق مي افتد و افراد را به بيراهه مي كشاند. بنابراين، آنچه در ميان انبوه مكتوبات موجود درباره غرب جاي درنگ و پرسش دارد، اين است كه نگاه صاحبان آن آثار به غرب چگونه بوده است.
ظاهراً آنچه از نظر آنها مغفول مانده اين است كه «غرب»، صفتي است كه به موصوف خود نسبت داده شده و به اين ترتيب، غرب اصولاً چيزي جز يك نسبت نيست و شناخت آن نيز موقوف به داشتن تصوري صحيح از هردو سوي اين نسبت است.
* حال به نظر شما شرط لازم براي رسيدن به چنين تصوري از غرب چيست؟
- شرط لازم براي رسيدن به چنين تصوري، گسترش بينش و نگرش ما به غرب و دگرگوني روشهاي شناختي است. به يقين نگاه بسته و پرهيز از چون و چرايي كه محصول نوعي سنت بنده پروري و تبعيت محض است، در رساندن ما به شناختي صحيح از غرب كمكي نمي كند. اين نوع تفكر، كه معمولاً به مثابه شاخص تفكر سياسي شرق شناخته شده، با روش هاي تحليلي- انتقادي و علمي- اگر نگوييم بيگانه- چندان دمخور و سازگار نيست و به همين علت هنوز هم به بينش منسجمي درباره غرب دست نيافته و شاهين ترازوي شناخت آن همواره به يكي از دو سوي افراط و تفريط يا غرب ستيزي در نوسان بوده است.
اكنون تنها چيزي كه ذائقه تاريخي ما به آن نياز دارد، نه حلاوت حكايت هايي است كه شيفتگان به غرب از سر دلدادگي و تسليم محض در برابر مظاهر قدرت غرب بيان كرده اند و نه تلخي سب و دشنام هاي كساني كه به ديده نفرت به غرب نگريسته و در ارائه تصويري كريه از غرب به جد كوشيده اند، كه اين هردو گروه چاره اي ندارند جز آنكه در برابر نقطه عدل شاهين اين ترازو، همين «غرب آگاهي» سر تسليم فرود آورند.
* آقاي دكتر! جنابعالي به مفهوم «غرب آگاهي» اشاره كرديد، منظور شما از اين مفهوم چيست؟
- در اين مفهوم، تلويحاً معناي پرهيز از پيشداوري و اهميت شناخت- به ماهو شناخت- مستتر است و از همين رو داراي ارزش و قداستي خاص است. البته اين مفهوم هنوز چندان كه بايد و شايد در قاموس انديشه و تفكر ما جايگاه و شأن درخور خويش را نيافته و شناخت غرب يا تبعيت از اصطلاح شرق شناسي- غرب شناسي در فرهنگ واژگان و تعابير ما متداول نشده است. ضمن آنكه اصولاً غرب شناسي ما هم متأثر و مأخوذ از خود غرب بوده و اين تذكاري است كه بي اعتنا از كنار آن نمي توان گذشت.
* ديدگاهي وجود دارد مبني بر اينكه اساساً مبدأ نگاه ايراني  به غرب، خود غرب نبوده است، اين نظر تا چه حد صحيح مي باشد؟
- بله، درست است، مبدأ نگاه ما به غرب، خود، غربي بوده است و از اين لحاظ موضع و پايگاه فكري ما را در مواجهه با غرب نشان مي دهد؛ موضعي كه هم توجيه پذير و هم نقدپذير است. توجيه پذير است از آن رو كه اصولاً باني و مؤسس آن ما نبوده ايم و اين علم از آن ما نيست، بلكه ما خود مقصد و غايت اين نوع مطالعات بوده ايم،مطالعاتي كه به تدريج آن چنان پهنا و گستره و دامنه نفوذي يافت كه بعدها خود علمي مستقل به نام «شرق شناسي» را بنيان نهاد. تمامي كارهايي كه ذيل اين عنوان انجام شده ا ند، صرف نظر از نيت اقدام كنندگان آنها و نيز بخش هاي دور از واقعيت يا واقعيت هاي اغراق شده و بعضاً متناقض، به حدي ژرف و اثرگذار بوده اند كه در بسياري از اوقات مبناي شناخت عميق تر ما را از خويشتن خويش فراهم آورده اند و به همين علت درخور اعتنا و تكريم و تقديرند.
* به نظر جنابعالي چرا آن چنان كه غرب به شناخت هاي عميقي از شرق دست يافت، شرق از شناخت غرب باز ماند؟ و اساساً چه شد علمي به نام شرق شناسي به استيلاي غربيان بر ثروت، اقتصاد، سياست و فرهنگ جامعه ما انجاميد؟
- ظاهراً آنچه نگاه تيزبين فرهيختگان و انديشه ورزان ايراني را بر اين حركت فروبست، بيش از آنكه بطئي و خزنده وار بودن اين حركت باشد، موجه و معقول شمرده شدن آن از سوي جامعه ايراني بوده است. تلقي اقدامات شرق شناسان به خدمات فرهنگي غرب به شرق، ضمن ابراز صريح قدرشناسي ايرانيان، بيانگر تجلي و بازتاب مطالعات مذكور در مجامع علمي و آكادميك نيز است.
به بيان ديگر توسل و تمسك به غرب هم در تشخيص درد و هم در درمان آن، رفته رفته به صورت رسمي متعارف و معقول درآمد. به اين ترتيب غربيان به دو هدف خود دست يافتند: نخست آنكه شرق به حرمت پيشگامي و پيشكسوتي غرب در شناخت شرق، حتي براي شناخت خود، غرب را با كفايت تر و سزاوارتر  از خويش تشخيص داد و ديگر (كه نتيجه طبيعي تحقق هدف نخست است) در نگاه غرب موضعي غربي اتخاذ كرد كه مسلماً موضعي سست و ناپايدار بود و نتيجه آن نيز ابتر و نارسا بود. زيرا آنچه به استناد و اتكاي اين موضع به دست مي آيد، نوعي تحصيل حاصل است. از آن رو كه فرد صاحب موضع را فقط به آن مقدار از هدف رهنمون مي كند كه اجازه دست يافتن به آن را دارد، نه آنچه مورد نياز و مكمل مجموعه شناختي او از غرب است. دقيقاً به همين دليل تمامي دانسته هايي كه تاكنون از غربيان فراگرد آمده، فقط تكه هايي از پازل معرفت شناسي ما از غربيان را تشكيل مي دهد و اين مجموعه تكميل نمي شود، مگر آن كه ساير قطعات  آن بازشناخته شود.
بنابراين، هيچ يك از ما نمي تواند ادعا كند كه به تصور صحيحي از مفهوم غرب دست يافته است. آنچه امروزه ضرورت مطالعات صحيح و عميق غرب شناسي را به دور از هر گونه جانبداري و سوگيري ايجاب مي كند، نوري است كه اينك از همان روزنه هاي ناچيز و اندك دانسته هاي ما از غرب به فضاي گسترده نادانسته هاي ما از اين فرهنگ و تمدن - و نه يك مكان جغرافيايي- تابيده مي شود و لزوم بر كشيدن نقاب از سيماي اين تمدن را گوشزد مي كند و لازم به ذكر است كه اشاره كنم كه مجموعه مقالات كتاب غرب شناسي نيز با همين انگيزه و رويكرد سامان گرفته است.
* آيا به نظر شما تمايزي بين تمدن جهانشمول و تمدن غربي وجود دارد؟
- فردي مثل «توين بي» تمايز چنداني بين تمدن جهانشمول و مفهوم يكپارچگي جهان در چارچوب تمدن غربي نمي ديد و اولي را برخاسته از دومي مي دانست. بعضي از نظريه پردازان ديدگاهي شبيه توين بي دارند. به طور مثال «آنتوني گيدنز» نيز به هنگام بحث درباره پديده جهاني شدن، همانند توين بي، بر نقش مدرنيزاسيون و غربي شدن به عنوان عوامل اصلي يكپارچه سازي تأكيد مي ورزد. برهمين اساس، گيدنز چنين استدلال مي كند، انسان ها به آن سوي تجدد گام نگذاشته اند و نمي توان از دوره پست مدرن نام برد، بلكه در واقع آنچه اتفاق افتاده همانا تشديد مدرنيته است.
افول چيرگي غرب بر ديگر نقاط جهان، نتيجه كاهش نفوذ نهادهايي نيست كه براي نخستين بار در غرب پديد آمده اند، بلكه نتيجه گسترش نهادهاست. قدرت اقتصادي، سياسي و نظامي كه به غرب چيرگي بخشيد و بر تلفيق چهار بعد نهادي مدرنيت استوار است، ديگر به چنان صورت مشخصي كشورهاي غربي را از كشورهاي ديگر متمايز نمي سازد و بنابر اين وي اين فراگرد را جهاني شدن مي نامد.
* حال كه بحث به سمت مفهوم جهاني شدن كشيده شد، ديدگاهي وجود دارد مبني بر اين كه اساساً جهاني شدن، همان غربي شدن جهان است؛ به نظر جنابعالي آيا اين ديدگاه صحيح است يا خير؟
- به نظر بنده به طور كلي جهاني شدن را نبايد با مفاهيم ديگري مانند غربي شدن جهان، غربي سازي جهان، آمريكايي شدن جهان و يا مدرن شدن جهان اشتباه گرفت و يكي دانست. زيرا اساساً جهاني شدن با مفاهيم مورد اشاره تفاوت دارد. همين طور، تمدن جهانشمول نيز مدرن شدن يا غربي شدن در گستره جهاني نيست. برعكس، يكي از تفاوت هاي تمدن جهانشمول با ساير تمدن ها در اين است كه نمي توان منشأ جغرافيايي براي آن يافت.
تمدن جهانشمول در كنار ساير تمدن ها به حيات خود ادامه خواهد داد، با اين تفاوت كه اين تمدن به جغرافياي خاصي وابسته نيست و جنبه جهاني دارد و ثانياً نمي توان قلمرويي براي اين تمدن تعيين كرد، زيرا جنبه سرزميني ندارد و به صورت تركيبي آميخته در درون ساير تمدن ها رشد مي كند و جهاني شدن مهم ترين مكانيزم پيشرفت اين فراگرد است. اين امر تنها به مكانيزم هاي اقتصادي و گستره بازارهاي جهاني محدود نمي ماند، بلكه ابعاد فرهنگي نيز دارد. پس ما نه با غربي سازي جهاني، بلكه با واقعيتي به نام جهاني شدن يا تمدن جهانشمول روبه رو هستيم كه لازمه هر نوع جهت گيري و رويارويي با آن امري به نام شناخت،يعني شناخت غرب يا غرب شناسي است.
* به نظر شما در جامعه امروزي ايران براي رسيدن به شناخت صحيح از غرب چگونه بايد عمل كرد؟
- بايد اين مسأله را تأكيد كنم كه برهم زدن وضعيت «تقليد دوگانه» يعني غرب شيفتگي و غرب ستيزي، نيازمند جدي گرفتن چالشي است كه رويارويي با واقعيت و انديشه مغرب زمين و تمدن جهاني به ما تحميل مي كند.
دوره هاي شكوهمند حضور زنده و زاينده ايران زمين، در حوزه انديشه و در تاريخ جهاني به دنبال چالش با مغرب زمين و اجتهادي در مباني فكري آن، امكان پذير شده است. نوزايش ايران، به دنبال برهم زدن وضعيت تقليد دوگانه كنوني و در چالش با واقعيت و انديشه مغرب زمين ممكن خواهد شد.
بنابر اين مقدمات تأسيس فلسفه سياسي نوزايش ايران زمين با نقادي گذشته و طرح پرسش هاي بنيادين دوران جديد و تدوين مقولات و مفاهيم آن، فراهم خواهد آمد و در اين راه، درك درست «تجربه تاريخي» ايران زمين را يكسو و تجربه بسيار اساسي نوزايش در مغرب زمين از سوي ديگر مي تواند شروط لازم اما نه كافي، باشد. پس اگر نوزايش ايران را در كانون بنيادي ترين انديشه ها و تمدن جهانشمول قرار ندهيم، بيم آن مي رود كه ايران، واپسين فرصت ها را براي نوزايي از دست بدهد. از اين روي «غرب شناسي» و تقويت انديشه عقلي مي تواند در اين زمينه راهگشا باشد.

نگاه انديشه
شرق آگاهي
012882.jpg
نگاه ادوارد سعيد درباره غرب شناسي، نگاهي است كه شايد بتواند خلاء امروزين شناخت ما از غرب را پر نمايد. وي معتقد است انديشه مشرق زمين درباره غرب به مثابه شرق شناسي از نگاه مغرب زمين است. به نظر مي رسد نگاه سرشار از دغدغه ادوارد سعيد مي تواند و بايد موضوع اصلي مواضع معرفت شناسانه باشد. به عبارت ديگر غرب شناسي از نگاه و متدولوژي غربي، براي شرقي ها، چه دستاوردي، بيشتر از آنچه كه محققين آن ديار مطرح كرده اند، مي تواند به همراه داشته باشد. از اين روست كه قبل از هر چيزي امروزه براي شناخت غرب، نيازمند روشي هستيم كه ريشه در ايدئولوژي،  فرهنگ و آداب و رسوم شرقي داشته باشد. آيا اين بدان معناست كه بايد علم و فرهنگ غرب را يكسره طرد نمائيم. قبل از دستيابي به اين قضاوت، اصل بر اين است كه در مرتبه نخست به شناخت خود برسيم. به زعم اقبال لاهوري، شناخت خود و خودي بايد در سرلوحه اهداف مطالعاتي مان قرار بگيرد تا آنچه در آستانه جهاني شدن، با فرهنگ شرق قابل شناسايي است و مي تواند آينده اي سرشار از برادري را رقم بزند بدست بياوريم. آيا غرب پس از انقلاب كبير فرانسه، قادر بود تا به شعار برادري دست يابد. برادري گم شده غرب است. گم شده اي كه متدولوژي آن فاقد ارائه چنين محتوايي است. پست مدرن ها با فرار از مدرنيته سعي كرده اند به چنين جهاني برسند. تفسير از هستي براي اين موضوع، بحث رايج و پشتوانه مرحله جديد است، اما فرار كورپست مدرنيسم از مدرنيته، آيا مي تواند پس از تحقق آزادي و برابري، به برادري دست يابد. بي ترديد، سرنوشت محتوم بشري پس از دو جنگ جهاني اول و دوم و سپس شكاف جهان ديجيتالي كه مي تواند به اوضاع وخيم تري از جهان پس از جنگ سرد بينجامد، نمونه اي از روند كنوني است اما آيا برادري اين گمشده جهان كنوني، مي تواند از دل مدرنيته خارج شود. به نظر مي رسد اين همان موضوعي است كه مذهب و شرق معنوي قادر به توليد و باز توليد است. اين امر ميسر نمي شود جز با آگاهي به امكانات شرق (خود) و سپس غرب.

سايه روشن انديشه
ايران، سرچشمه تمدن ها و فرهنگ هاي ناب
پنجمين كنفرانس بين المللي «مطالعات ايران شناسي» به مدت پنج روز( ۱۴ الي ۱۸مهر) در «راونا» ايتاليا از سوي «انجمن ايران شناسي اروپا» و با همكاري دانشگاه بولونيا و مركز شرق شناسي ايتاليا برگزار شد. در اين كنفرانس كه با حضور سفير جمهوري اسلامي ايران در ايتاليا آغاز به كار كرد، علاوه بر۸۰ پژوهشگر ايراني، ۱۶۰ محقق از كشور هاي مختلف جهان مانند: ايتاليا، آمريكا، آلمان، فرانسه، روسيه، لهستان، تاجيكستان و گرجستان شركت كردند و مقالات متعددي با موضوع هاي باستان شناسي، مردم شناسي ، تاريخي ، مذهبي ، اقتصادي و سياسي به دوره هاي ايران باستان، مياني،  كلاسيك و معاصر به كنفرانس ارائه شد.
«رومانو پرودي» رئيس ايتاليايي كميسيون اروپا در پيامي به اين كنفرانس گفت: سرزمين ايران هميشه مهد تمدن ها و فرهنگ هاي ناب بوده است. به گزارش ايرنا وي افزود: تا زماني كه تاريخ به ياد دارد پرشيا(پارس) هميشه مركز و سرچشمه تمدن هاي قدرتمند و مهد فرهنگ ناب بوده است. پرودي گفت: اكنون از اهميت حياتي «گفت وگو»  براي بقاي دنياي امروز آگاه هستيم و اعتقاد دارم اين گفت وگوها چنانچه براساس آگاهي و شناخت از يكديگر باشد مفيد خواهد بود. وي افزود: دانش پژوهان ميراث فرهنگي و تاريخي ايران، نقش بسيار مهمي در پيشبرد مفاهمه و درك متقابل دولت هاي پيشين و كنوني برعهده دارند.
يك ايران شناس ايتاليايي كه متخصص موضوعات هنري در دوره ساساني است، گفت: در دوره ساساني،  هنرهاي تزئيني و دكوري ايران به شكوه، زيبايي و عظمت رسيد. ذوق بي پايان در نمادها و تصاوير دوران ساساني يك هنر فراتر از زمان است كه بدون آغاز و پايان و همچنين ايجاد خستگي، ارزش نهفته در تصويرها را تكرار مي كند.
خانم «لائورا پاسكونيني» گفت: براي توضيح و فهم پديده درخشش هنر در دوران ساساني و انتقال آن به غرب مديترانه، بايد راه هاي مختلفي را پيمود.
وي افزود: راه ابريشم مسير انتقال پارچه هاي نفيسي بود كه با ذوق و هنر ايراني شناخته مي شد و اين دست بافته ها، عامل اصلي انتقال فرهنگ تصويري است. هنرمندان دوران ساساني براساس تصميم و آگاهي كامل از نيازهاي تزييني، با گچ نقش هاي ديواري آفريده و با رنگ هاي تند تزيين مي كردند. با توجه به اهميت فراوان شناخت چگونگي انتقال اين هنر به غرب، بايد مسيرهاي موازي با راه ابريشم را بپيماييم تا به شناخت الگوها و مدل هاي دكوري و تزييني مبتني بر ذوق ساساني در غرب دست پيدا كنيم.
«ولاديمير ايوانف» رئيس انجمن دوستي روسيه و ايران در اين كنفرانس گفت: ايران از كهن ترين كشورهاي جهان است كه براي شناخت تاريخ بشريت و افزايش آگاهي ها در اين زمينه، به شناختن ايران و پژوهش هاي بيشتر در مورد اين سرزمين نياز داريم.
وي با غني خواندن تأثير فرهنگ و هنر ايران در اتحاد مردم گفت: ايرانيان هر زماني كه با تهديد خارجي روبه رو مي شوند، اختلاف هاي خود را كنار گذاشته و به صورت يكپارچه و متشكل عمل مي كنند كه ما نيز بايد از اين مسئله الگو بگيريم.
«لودويك پاول» پژوهشگر و ايران شناس آلماني نيز با تاكيد بر معرفي تمدن كهن و عظيم ايران به جهانيان گفت: حوزه هاي مختلف تمدن كهن و عظيم ايران كه دامنه آن از مرزهاي جغرافيايي فراتر رفته است بايد براي جهانيان معرفي شود.
وي افزود: جايگاه زبان فارسي در  آفرينش و تداوم تمدن ايراني بسيار مهم است.
اين استاد ايران شناسي دانشگاه هامبورگ گفت: سالهاي زيادي است كه در زمينه سير تاريخي و فرهنگ واژگاني اين زبان و همچنين گويش هاي قومي ايراني مانند كردي مطالعات زيادي انجام دادم.
در اين كنفرانس همچنين سردبير نشريه «گويش شناسي» مقاله اي با عنوان «زبان كولي هاي شيراز» ارائه كرد. وي گفت: اين اجلاس، فرصتي بزرگ براي تبادل نظر ايران شناساني است كه در حوزه هاي مختلف تمدن ايراني پژوهش مي كنند.
«حسن رضايي باغ بيدي» گفت: از كشورهاي مختلفي به ويژه ايتاليا مقاله هاي پژوهشي بسيار ارزشمندي در اين كنفرانس ارائه شده كه نشانه فعاليت بسيار جدي و اصولي آنان در اين زمينه است.

نشر انديشه
درآمدي بر جامعه شناسي عقلانيت
012886.jpg

رحيم محمدي / ناشر: مركز بازشناسي اسلام و ايران (انتشارات باز) / چاپ اول / ۱۳۸۲ / قيمت ۱۲۰۰ تومان.
كتاب «درآمدي بر جامعه شناسي عقلانيت» مجموعه اي از انديشه هاي نظري در جامعه شناسي عقلانيت است كه همواره توجه به وضعيت ويژه جامعه ايراني يكي از دغدغه هاي اصلي آن بوده است.
اين كتاب شامل ۶ فصل است كه به ترتيب : سنخ شناسي و سطوح عقلانيت، پيشينه عقلانيت در شرق اسلامي و غرب جديد، ديدگاه هاي جامعه شناسان كلاسيك و معاصر در مورد عقلانيت، رابطه عقلانيت و ايدئولوژي، و دين و عقلانيت مورد بررسي قرار گرفته است.
راهنماي سازمان هاي غيردولتي (NGOS)
012888.jpg

نظارت و اجرا: مؤسسه فرهنگي مطالعات و تحقيقات بين المللي تهران ‎/ تأليف: محمودرضا گلشن پژوه‎/چاپ نخست: اسفند ۱۳۸۱‎/ ‎/قيمت: ۱۲۰۰ تومان
فقدان منابع مكتوب و در دسترس در زمينه سازمانهاي غيردولتي فعال در كشور عزيزمان، همواره از موانع مهم موجود بر سر راه اين نهادها به شمار مي آمده است. رشد و گسترش سريع و وسيع اين سازمانها، به ويژه در ميان جوانان، نويدبخش حركتي سازنده در عرصه «مشاركت جويي نهادينه» است. با اين حال، محدود كردن حيطه فعاليت به عرصه داخلي آن هم به دليل آگاهي نداشتن از جايگاه و روندهاي موجود براي ارتقاي فعاليت سازمانهاي غير دولتي در سطوح بين المللي - نقيصه اي است كه متأسفانه بيشتر سازمانهاي غيردولتي نوپا و حتي با سابقه در كشور نيز با آن مواجه اند.
اين كتاب در ۸ فصل تهيه شده كه برخي از مهمترين عناوين آن عبارتند از: بررسي تعاريف مختلف از سازمانهاي غيردولتي / نهادهاي مرتبط با سازمانهاي غيردولتي در سازمان ملل / مفهوم و چگونگي دستيابي به جايگاه مشورتي/ نقاط قوت و ضعف سازمانهاي غيردولتي.

انديشه
ادبيات
اقتصاد
سفر و طبيعت
سياست
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  سفر و طبيعت  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |