پنج شنبه ۱ آبان ۱۳۸۲
شماره ۳۲۰۳- Oct. 23, 2003
موسيقي
Front Page

گفت وگو با استاد حسين دهلوي
موسيقي اركستري دانش مي خواهد
زير ذره بين
همان نقشي را كه ريتم در موسيقي دارد، شايد به شكل ديگر وزن در شعر دارد. بعضي اآهنگسازاني كه به صورت سطحي كار مي كنند، اولين چيزي كه به نظرشان مي رسد آن است كه ريتم و وزن خود شعر را بگيرند و براساس آن به پيش مي روند.
عكسها از : مسعود خامسي پور
013364.jpg

آرش نصيري
موضوع انشا: يك شخصيت بزرگ
انشاي «پويا رفعت پي» نوه استاد حسين دهلوي:
استاد حسين دهلوي يكي از استادان بزرگ موسيقي، رشته آهنگسازي ايران است. او از نوجواني به اين عرصه بزرگ هنري علاقه مند بوده و فعاليت داشته است. او ضمن آهنگسازي چندين سال رهبري اركستر شماره يك وزارت فرهنگ و هنر را به عهده داشته است. ايشان ۷۵ [الان ۷۶] سال دارند و تا الان هم آهنگ مي سازند. چند نمونه اي از كارهاي ايشان عبارتند از: سرباز، آهنگ بيژن و منيژه، سبك بال، اپراي مانا و ماني (براي كودكان و نوجوانان كه قرار است در آينده اي نزديك به اجرا در آيد) و... استاد حسين دهلوي پدر بزرگ عزيز من است. همچنين همسر ايشان سوسن اصلاني هستند كه ايشان هم آهنگسازند و سرپرستي گروه خجسته را به عهده دارند. بعضي از كارهاي ايشان عبارتند از: «بوي پرچين» كه نوار آن در سراسر كشور پخش و به فروش مي رسد. مادر بزرگ من يعني خانم سوسن اصلاني آموزش سنتور را تا دوره كارشناسي گذرانده اند و نيز ۲۸ سال است كه سنتور درس مي دهند. همچنين پسر آنها نيز آهنگسازاست كه دايي من هم مي شوند. نام پسر آنها استاد هومن دهلوي است و پيانو هم تدريس مي كنند. من به موسيقي علاقه دارم و هميشه به كنسرت هاي پدر بزرگ و مادر بزرگ و دايي خودم مي روم.

* فكر مي كنم سال ۷۸ يا ۷۹ بود كه كتابي از شما منتشر شد در زمينه تلفيق شعر و موسيقي كه كتاب سال موسيقي شد و صحبت هاي فراواني هم در موردش شنيده شد از جمله اين كه حاصل چهل سال تلاش يا تجربيات چهل ساله شماست. در مورد اين كتاب اگر مي شود توضيح بفرماييد؟
- اين كتاب به طور كلي در مورد درسي به نام «تلفيق شعر و موسيقي» است كه زنده ياد علينقي وزيري و زنده ياد روح الله خالقي در برنامه هنرستان موسيقي ملي و هنرستان عالي موسيقي پيش بيني كرده بودند. در اين مورد كتابي نداشتيم. من وقتي در سال ۱۳۴۱ مسئول هنرستان ملي موسيقي شدم، چندين سال اين درس را ارائه مي كردم- حدود ده سال- منتهي جزوه مي دادم چون ديدم ممكن است مورد استفاده و نياز جامعه موسيقي باشد اين نوشته ها و جزوه ها را جمع كردم و چون درباره ادبيات، شعر و زبانشناسي هم بود بر خلاف بعضي از افراد، فكر نكردم همه چيز مي دانم، رفتم از دوستان اهل ادب و زبان شناس كمك گرفتم و آنها هم با ميل و رغبت مرا ياري كردند و من خوشبختانه توانستم حاصل چندين سال تجربه را به اين صورت كه مي بينيد منتشركنم. اين كتاب توانست نقش مؤثري در موسيقي آوازي ايران داشته باشد و بسيار مورد استقبال قرار گرفت و براي من تعجب آور بود كه در چاپ اولش در همان سال ۱۳۷۹ تمام شد و سال هشتاد چاپ دومش انجام شد .ما در كل سه هزار و سيصد و پنجاه نفر موسيقيدان نداريم كه اين كتاب مورد نظرشان باشد چون بعضي ها هم ممكن است روش هاي ديگري را مورد نظر داشته باشند. ولي خوشبختانه مورد استقبال لازم قرارگرفت. در همان سال هم برنده جايزه شد.
* بسياري از اهالي موسيقي عنوان مي كردند كه اين كتاب بيشتر فرموليزه كردن آن چيزي است كه در موسيقي ايراني وجود دارد و بيشتر به حالت بداهه هم هست. نمي دانم با اين حرف چه اندازه موافق هستيد.
- به هرحال روند اين كار از جهات مختلف بررسي شده است. از لحاظ ريتم، رعايت تكيه كلمه و مشخصه هاي ديگر كه اگر بخواهم از روي كتاب نگاه كنم، غير از پيشگفتار، روش هاي مختلف پيوند شعر و موسيقي گفته شده، بعد هم بحث ريتم است كه چگونه بايد ريتم كلام را پيدا كنيم حروف متحرك و ساكن، مصود و صامت چه هستند و چه نقشي دارند، انواع هجا، هجاهاي كوتاه، بلند و هجاهاي بلندتر از بلند كه از اهل ادب پرسيدم و من از لحاظ موسيقي بررسي كردم و اسمش را گذاشتم «كشيده» بعد ديدم از آن هم هجاي بلندتري داريم و من اسمش را گذاشتم «كشيده تر» به هرحال اهل ادب كارشان موسيقي نبود و ما براي اين كه به نت  در آوريم و بنويسيم با مشكلاتي مواجه بوديم. در فصل سوم هم آوانويسي كلام و گفتار آوازي است، يعني يك فصل را به آوانويسي اختصاص داديم و خيلي از موارد ديگر كه بايد در كتاب ببينيد و بخوانيد و فكر مي كنم در بحث ما نمي گنجد. اين جزو درس هنرستان است و من هم با همه مشكلات جسمي ام هنوز در آنجا و دانشكده موسيقي درس مي دهم.
* بله اين كتاب خيلي كتاب كارگشايي است به خصوص براي هنرجويان و دانشجويان كه دستتان درد نكند. فكر مي كنم تلفيق شعر و موسيقي بيشتر از لحاظ تكنيكي بررسي شده است و...
- ببينيد. آهنگسازي جداست، شاعري هم جداست. ما در اينجا بررسي كرده ايم كه چگونه در موسيقي، آوازي بايد شعر و موسيقي را با يكديگر پيوند بزنيم. مثلاً يكي از آنها ريتم است بعد اينكه ما بايد چگونه اينها را در ميزان بندي بياوريم و بيشتر آوايي است و بحثي هم نيست كه آدم بتواند در يك مصاحبه روزنامه اي آنها را مطرح كند.
* بگذاريد من سؤال را طور ديگري مطرح كنم و از جنبه ديگري از تلفيق شعر و موسيقي بپرسم. در موسيقي اصيل و سنتي ما شاهد هستيم كه به نظر مي رسد بيشتر نوع خاصي از شعر براي نوع خاصي از موسيقي به كار برده مي شود. يعني مي بينيم، اشعاري كه مورد استفاده قرار مي گيرد بيشتر در فضاي شعري حافظ و سعدي است و كمتر از فضاهاي ديگر مورد استفاده و التفات است. حتي اشعار شاعر كلاسيك گويي چون فردوسي هم كمتر مورد استفاده قرار مي گيرد آيا فكر مي كنيد عدم استفاده از اين فضاها بيشتر مربوط به فضاي ساختاري قضيه است؟
- شعرهاي فردوسي يك مقداري موسيقي حماسي را مي پذيرد و شعرهاي حافظ نوع ديگري از موسيقي. به هرحال شعر احساسات مختلفي چون حزن و شادي و... دارد كه براساس اين احساس ها بايد نوع موسيقي انتخاب شود. نه اينكه يك چيز شادي را بگذاريم غم انگيز و چيز غم انگيزي را بگذاريم شاد.مثلاً باباطاهر مي گويد: «موكه يارم سر ياري نداره- مو كه دردم سبكباري نداره»
اين را اگر بنويسند، معمولاً طوري مي نويسند- البته آنها كه وارد نباشد- كه با يك ريتم تند كار مي كنند و خود اين ريتم يك حركت شادي مي دهد و اين در حد غمي كه از شعر اين شاعر بزرگ هويدا است نيست. اين است كه بايد ريتم و ميزان بندي و حركت موسيقايي (تمپو) طوري بشود با كلام مطابقت داشته باشد.البته در كتاب من به اينها هم اشاره شده است. پس بايد يك مقداري هماهنگي وجود داشته باشد بين مفهوم شعر و ريتم و ملودي آوازي. من پيشنهادم اين بود كه- البته در همه زبان ها- موسيقي آوازي را از خود شعر بگيرند. در فارسي كه كار من بود و اين كار را كردم. البته معمولاً اين طور است كه ريتمي را كه اهل شعر در سرودن بكار مي برند اهل موسيقي هم به كار مي برند و اين يك مقداري شادي كاذب ايجاد مي كند و باعث مي شود كه اين پيوند درست انجام نگيرد. هر شعري را اگر بخوانيم همين طور مي شود. همين شعر باباطاهر را اگر با ريتم تندي بخوانيم با اينكه از غم و افسردگي صحبت مي كند ولي چيز شادي به نظر مي آيد.
البته همان نقشي را كه ريتم در موسيقي دارد، شايد به شكل ديگر وزن در شعر دارد.برخي از آهنگسازاني كه به صورت سطحي كار مي كنند، اولين چيزي كه به نظرشان مي رسد آن است كه ريتم و وزن خود شعر را بگيرند و براساس آن به پيش مي روند.
* شادي و غم حالت هاي متفاوت انساني است و هر كس مي تواند در هر وزني آن را بيان كند. اما يك آهنگساز ممكن است بدون توجه به درونمايه شعر، فقط براساس وزن روي دو شعر متفاوت از لحاظ معنا، ملودي شبيه به هم بگذارد. البته آدمي مثل فردوسي مي آيد از وزني استفاده مي كند كه حماسه درونمايه آن است اما خيلي كم به اين مسئله توجه مي شود...
- خوب ديگر اين همان عدم شناخت تعدادي از اهل موسيقي است كه مقداري به سمت ظاهر قضيه مي روند. موسيقي ما هم چون به دلايل مختلف از جمله مسائلي كه در تاريخ داشتيم و جنگ و جدالهايي كه به ما وارد شد يك مقداري بار غمش زياد است. ما اصلاً يك گوشه اي داريم در آواز دشتي به نام «غم انگيز» يعني اسمش غم انگيز است. آنهايي هم كه مي گويند موسيقي ما اينگونه نيست، يك مقداري مبالغه مي كنند. به نظر من واقعيت را بايد گفت. يك مقداري پرده پوشي مي شود و اين زياد با واقعيت تطبيق نمي كند. بهتر است آدم بشناسد كي هست و كي مي خواهد بشود. در نتيجه راه پيدا مي شود و آدم مي تواند برود جلو. اين كتاب در اين زمينه راه گشاست. نكته مهم ديگري هم كه داريم رعايت تكيه كلمه است كه من مثال زدم. مثلاً وقتي مي گوييم «با غم» يعني باغ من و هر فارسي زباني متوجه آن مي شود. اما وقتي مي گوييم «با غم» همه مي فهمند كه يعني با اندوه. به همين دليل هم اين كتاب را نمي شود به هيچ زباني ترجمه كرد. بايد معادل اينها را به زبان هاي مختلف پيدا كرد.
* فرموديد در موسيقي ما جنبه غم زياد است و علت هاي تاريخي هم دارد كه شما فرموديد. آيا قابليت هايي در اين موسيقي ديده نشده است كه مثلاً اگر از يك نفر طربناك مثلاً ابقاء مولانا استفاده مي كنيم،  اين شور و طرب در موسيقي كه از آن استفاده مي كنيم وجود داشته باشد؟
- يكي از راهها آن است كه به سمت موسيقي جمعي برويم، اين مسئله هم آگاهي موسيقايي و توانايي بيشتري مي خواهد و هم اينكه يك مقداري جنبه هاي غم و خيلي تكراري (كه در موسيقي ما حاصل مي شود) را از جلوي رو برمي دارد. يعني اين مشكل را تا حدودي از بين مي برد. از من سؤال شد كه چرا قطعه اي براي سنتور اركستر نوشتيد،  خوب اين هم همان تكنوازي است كه انجام مي دهند، منتها به نوع ديگري ارائه مي  شود و اين خودش جلوگيري مي كند از يكنواختي موسيقي ما. چون هر نوازنده يا خواننده اي هر چيزي را شروع مي كند، درآمدي را اجرا مي كند و گوشه هاي مختلفي را اجرا مي كند و همين  طور طبق روال هميشه مي رود جلو. ناچار هم هست، براي اينكه اگر غير از اين كند ديگر موسيقي سنتي نيست و يك مشكل ما داريم كه البته كل قضيه خوب است اما اجازه مي دهيم كه هر كسي بداهه نوازي كند. هر آدمي كه سابقه كافي هم ندارد خودش را دانا و آگاه در اين زمينه مي بيند و شروع مي كند به بداهه نوازي و بداهه خواني. اين طوري موسيقي به صورت ظاهر وسعتي پيدا مي كند ولي وسعتي كه خسته كننده و تكراري مي شود. اگر بخواهد آن سنت را رعايت نكند، ديگر موسيقي سنتي نيست و اگر هم بخواهد رعايت كند،  تكرار مي شود و اين تكرارها باعث مي شود كه موسيقي ما يك مقداري به گوش خسته كننده و يكنواخت بيايد. اين است كه اگر كارها به همراه اركستر باشد در نتيجه يك روند و جلوه  ديگري به اين موسيقي مي دهد.
من فقط يك مثال بگويم،  وقتي كه اولين بار در سال ۱۳۳۷، حالا شوخي كنم و بگويم شما آن  موقع چند ساله بوديد؟
013366.jpg

* من منهاي دوازده ساله
- بله در سال ۱۳۳۷ من به همراه سنتور آقاي پايور در تلويزيون ايران آهنگي را اجرا كرديم و معمولاً مي دانيد كه برنامه هاي راديو و تلويزيون پيش بيني شده است يعني فلان ساعت اخبار شروع مي شود،  فلان ساعت برنامه ديگر و ... و برنامه ها به موقع قطع مي شوند و ... ما برنامه اي اجرا مي كرديم و كاركنان تلويزيون ذوقشان برانگيخته شد و شروع كردند به دست زدن. ما با يك اركستر بزرگ كار مي كرديم. من ماندم چه كار كنم؟ اگر مي خواستيم دوباره آن را اجرا كنيم وسطش اخبار شروع مي شد،  اگر انجام نمي داديم فكر مي كردند به احساسشان توجه نشده. بالاخره يك قسمت كوتاهي را با آقاي پايور و اركستر قرار گذاشتيم و اجرا كرديم. آن موقع برنامه ها به صورت زنده بود. البته من در آن زمان كارمند وزارت دارايي بودم و در خزانه داري كل كار مي كردم. صبح كه رفتم سر كار اداري، خزانه دار معاون وزارت دارايي آقاي علي مبشر بود، اهل ذوق هم بود؛ او به حسن تلفن كرد و برايش جالب بود كه كاري با سنتور به همراهي اركستر اجرا شد. ايشان يك موسيقيدان سنت گرا بود و برايم جالب بود كه اين كار توجه ايشان را هم جلب كرده است.
* شما از كاراكتري صحبت كرديد در حالي كه شايد پيش زمينه هايش چندان آماده نيست. مثلاً در دنيا چهل ويولن با هم يكجا كار اجرا مي كنند در حالي كه در اينجا شايد امكان نداشته باشد كه چهار تار با هم نواخته شود و يك صدا بدهد. شايد يكي از پيش زمينه هايش استانداردسازي سازها است.
- اينها مشكلاتي است كه چون ما خيلي داخل به كار جمعي موسيقي نشديم، حل نشده است. من در سال فكر مي كنم هفتاد و يك اركستر مضرابي درست كردم. در آن اركستر سي  تار و  دوازده سنتور شركت داشتند. تعدادي ديگر از سازها مثل قانون و عود هم بود. خيلي كار سنگيني بود. اين مشكلاتي كه شما گفتيد، بله ما داشتيم و به همين دليل هم يك سال كار كرديم و بعد از آن هم بنا به دلايلي كنار كشيدم و استعفاء دادم.
* شايد امكانپذير نبود كه اين كار و راه را ادامه بدهيد...
- امكانپذير بود،  منتها مي بايست مسئولان مربوطه ديدگاه درستي نسبت به كارهاي فرهنگي مي داشتند. به هر حال، اين اركستر،  اركستر جديدي بود. در اركستر سازهاي مضرابي من بم تار به كار برده بودم،  تار به كار برده بودم، با اين همه ساز ايراني كه كار كرده بودم، مي توانست فتح باب جديدي در كار اركستر باشد. مي شد تغييراتي داد. خوراك هم براي اركستر نداشتم. دو، سه سال كار كردم و ... خودش يك مقداري نيروبر بود. ولي آنطور كه بايد حمايت نشد و تعطيلش كردم .
* شما در ساختار اداري موسيقي كشور هم شناخته شده هستيد و براي حل مشكلاتي كه ذكرش را كرديد، اگر چيزي را مي خواستيد احتمالاً گوش مي كردند...
- ... گوش نمي كردند. درست به مسائل فرهنگي توجه نمي شود. اين يك نكته است. در نتيجه اگر الان موسيقي ما وضعش اينطوري است،  يك مقدار هم بايد بخش دولتي حمايتهايي بكند. الان اگر حمايتهايي مي كنند بنا به نظر شخصي خودشان اعمال مي كنند در حالي كه اين مسئله اي است مثل مسئله پزشكي كه بايد از افرادي كه تجربه اي دارند و صاحب نظر هستند استفاده شود.
* در مورد استانداردسازي سازها آيا كاري كرده بوديد؟
- بله، من پيشنهاد كرده بودم يك كارگاه ساز از اين اركستر حمايت كند. اين امكان فقط براي دستگاههاي دولتي بود ولي اعمال نشد. من البته به اين خاطر كنار نرفتم. خيلي از هنرمندان اهل موسيقي استقبال كردند،  چند ماه كار كرديم و تمرين كرديم. لازمه اش اين است كه نوازندگان نت بدانند و در اين مورد هم ما مشكل داشتيم. در ابتدا اين مشكل خيلي بيشتر بود ولي خوشبختانه كار شروع شد. البته با تعطيلي اين كار نوازندگان مقداري افسرده شدند. اما متأسفانه نمي شد كاري كرد. من نمي توانستم يك برنامه را چند نوبت تكرار كنم. بايد آهنگ جديدي را كار و تمرين مي كردم. بايد امكانات مالي بيشتري مي بود و بيشتر كمك مي كردند و افراد را تشويق مي كردند كه مي توانند بيايند و بنويسند. تعدادي به خاطر من آمدند و كار انجام شد ولي به هر حال كساني كه بتوانند در اين زمينه كار كنند و كمك كنند، تعداد كمي هستند. ما كه در موسيقي رشد نكرديم. واقعيت هايي را بايد پذيرفت. اين كه موسيقي سنتي داريم كافي نيست. موسيقي به اصطلاح كار نشده است. قرن هاست كه جلويش گرفته شده. اين واقعيت است. اگر از زمان فارابي و ارموي و ديگران رويش كار شده بود. خوب بله. حالا از زمان ابن سينا و فارابي قرنها گذشته و اتفاق خيلي خاصي نيفتاده است. سالها از خط موسيقي در جهان گذشته بود و ما هنوز داراي خط نبوديم. خود موسيقي سنتي هم سينه به سينه به ما ارث رسيد آن هم با مشكلات زيادي. اگر خط در دنيا نبود هيچ علمي، هيچ دانش و ادب و فرهنگي باقي نمي ماند. متأسفانه خيلي از اهالي موسيقي هنوز به خط موسيقي بها نمي دهند. مي گويند بايد هنوز سينه به سينه باشد. خوب موسيقي فرنگي هم سينه به سينه است ولي بايد در حدي با خط حفظ شود. شما حساب كنيد اگر ما خط نداشتيم همين ديوانهاي شعر را داشتيم؟ چه بسا كه همين الان هم بعضي چيزها جابه جا شده باشد به سليقه كاتب و به سليقه كسي كه نقل قول كرده. ولي خط داشتيم و حداقل دست نويس هايي باقي ماند. ولي در مورد خط موسيقي، سالها در دنيا رايج بود ولي ما دور و بي اطلاع بوديم و متأسفانه آن موسيقي كه بايد، نداشتيم و موسيقي هم بنا به نياز زمان پيش  نرفت. ما الان زندگي مان با سابق خيلي فرق كرده يعني از نظر استفاده از برق، لوله كشي آب، آپارتمان، اتومبيل و... با هفتاد هشتاد سال پيش كاملاً متفاوت زندگي مي كنيم. هر هنري بايد بازتاب زندگي اجتماعي يك جامعه باشد، موسيقي هم بايد با زمان پيش برود، ولي متأسفانه اين طور نشده است. ما هر قدر هم كه به موسيقي سنتي وابستگي داشته باشيم، نبايد فراموش كنيم كه مال زمان هستيم و در اين زمان زندگي مي كنيم نه در يك قرن پيش.
* فكر مي كنم كه در اكثر موارد در جامعه ما به صورت به اصطلاح صفر يا صد نگاه مي كنند و مثلاً در موسيقي عده اي مي گويند فقط سينه به سينه عده اي ديگر مي گويند خط و نت. در حالي كه مي شود مثل خيلي از كشورهاي ديگر هر دو قسمت باشند و به تعالي همديگر كمك كنند. به هر حال، شما براي پيشرفت موسيقي ما كادر اركستري را پيشنهاد كرديد و...
- نه قبل از من هم آقاي وزيري و خالقي اين كار را كرده بودند، منتها هر كس كه مي آيد مثل شعراي مختلف كه هر كدام روش و سبك خود را دارد، من هم سبك خودم را داشتم.
* كاري كه استادان وزيري و خالقي كار كرده بودند بيشتر سازهاي غربي بود كه خودش استاندارد است و نوازنده اش هم همينطور. در اركسترهاي استاد خالقي تعداد زيادي ساز غربي بود و شايد فقط چند ساز ايراني بود كه آن هم به صورت تك نوازي كار مي كردند. اما شما در اركستر مضرابي...
- ... البته همان طوري كه شما خودتان اشاره كرديد، روي سازهاي غربي كار شده و استاندارد شده اند. مثالي بزنم: علامت پست جهان يك چيز شيپور مانندي است. اين علامت يك سازي هست به نام هورن كه آن وقت ها وقتي پستچي ها در محله مي آمدند مي زدند تا اهالي محل جمع شوند و نامه هايشان را بگيرند. يعني ساز موسيقايي نبوده، اين پستچي در اين وسيله مي دميده يك صدايي مي آمده و اهل محل متوجه مي شدند كه پستچي آمده. در اروپا رسم اين بود. آن موقع كد پستي و صندوق و... نبود. بعد كه تمبر درست شد آن علامت ساز را روي آن به كار بردند و روي اين ساز هم كار كردند كه بعداً يكي از سازهاي بسيار خوب اركستر سمفونيك شد. اين تاريخچه آن ساز است. همه سازها همينطور هستند. از اول كه كامل نيستند، اما براي تكميل نيازمند حمايت بخش دولتي هستند. چيزي نيست كه بخش خصوصي خودش بخواهد سرمايه بگذارد. بعضي ممكن است به خاطر ذوق و امكانات مالي وفكري خودشان بخواهند چنين كاري بكنند ولي به رشد لازم نمي رسد. دولت ها بايد كمك كنند تا به جايي برسد و ما از اين جهت هم در مضيقه هستيم.
* استاد اجازه بدهيد من نظر خودم را با استنباط از فرمايشهاي شما بگويم. به نظرمن اينكه اركستر به هم خورده (اركستر مضرابي) بيشتر به خاطر همين مسئله است. يعني شايد در مقابل اين همه تناقض كه وجود داشت ديگر نخواستيد مقاومت كنيد. اگر فقط مشكل شخص خودتان بود قطعاً اين راه را يك نفر ديگر ادامه مي داد ولي شايد كسي كه توانايي و تجربه شما را داشته باشد نبود و درضمن مشكلات فراروي قضيه خيلي زياد بود. تازه مشكل ديگري هم هست كه هنوز صحبتش را نكرديم. نوازندگان اركسترهاي شما هر كدام شاگرد يك استادي بودند و در مكتب او تعليم ديده بودند. مثلاً در تار اگر شاگرد لطفي، شاگرد ظريف، شاگرد پير نياكان و... كه همه به صورت سينه به سينه ياد گرفته بودند اگر كنار هم بگذاريد مي بينيد كه هر كدام به يك شيوه مي نوازند و اين مسئله هم مسئله مهمي بود...
- ... نه، اين مشكل در آنجا مشكلي نبود. در آنجا هر كس كه نت مي دانست مي توانست همكاري كند. آنها هم با ذوق چندين ماه آمدند و تمرين كردند. تمرين اول ما همانطور كه گفتيم، چندين ماهه بود تا توانستيم هفتاد نفر آدم دور هم جمع شويم و اين كار را تجربه بكنيم. خوشبختانه اهل موسيقي به اين نتيجه رسيد و اين خوب بود. ولي مشكل استاندارد كه گفتيم، مشكل كوك اركستر است. مثلاً يك ويولن چهار سيم دارد و مشكلاتش حل شده و براي كوك كردنش تاندورهايي وجود دارد كه مي توانند كوك را دقيق انجام بدهند در نتيجه در اركسترهاي معمول دنيا نوازنده اول ويولن كه به او ماستر اركستر مي گويند يك آرشه مي كشد روي سيم  ها و همه اركستر سازشان را كوك مي كنند. اما در اينجا ما به سادگي نمي توانستيم اين كار را بكنيم، چون اين وسايل را در سازهاي خودمان نداريم. در اين زمينه استاد قنبري كه خدا عمرشان را زياد كند، يك مقدار ابتكاراتي كردند ولي ايشان هم به دلايل مختلف نتوانستند ادامه بدهند. بخش دولتي بايد حمايت بيشتري از اهل هنر بكند. اگر حمايت نشود رشد نمي كند. اين رشته قرنها زير ضربه بوده و هميشه عوامل بازدارنده داشته است. در شعر هم اگر ما همين قدر عوامل بازدارنده داشتيم نمي توانستيم چهره هايي مثل حافظ و سعدي و مولانا و فردسي و... داشته باشيم. ولي موسيقي در حد شعر واقعاً جلو نرفته است.
* اگر اجازه بدهيد، از موسيقي تلفيقي صحبت بكنيم و اصلاً ورود سازهاي غربي به ميان سازهاي ايراني. به نظر مي رسد اولين بارقه هاي اين مسئله زماني آغاز شد كه ايرانياني كه براي تحصيل موسيقي به غرب رفته بودند برگشتند و سعي كردند آموخته هاي خودشان را در اينجا به نوعي پياده كنند و...
- ... من فكر نمي كنم. براي آن كه آنها وقتي به خارج رفتند و برگشتند، ضمن آن كه دانش علمي و تكنيكي شان زياد شد ولي بيشتر موسيقي كلاسيك غرب را آموزش ديدند. آموزش در غرب بر بنيان كار كلاسيك است. خودم هم آنجا بودم. ولي خوب عده اي كه علاقه مند بودند ظاهراً بنا بر نياز جوانها قطعاتي بنويسند، يك كارهايي كردند. موسيقي تلفيقي مثل اسمش يك بنياد درست ندارد. بنابراين فكر نمي كنم تلقي شما درست باشد.
* مثلاً كاري كه در اركستر ملي مي شود آيا موسيقي ايراني است؟ و اصلاً اين را چه نوع موسيقي مي دانيد؟
- به نظر من ما يك مقداري دير وارد موسيقي اركستري شديم. ما از قافله موسيقي جهان دور بوديم و الا از خيلي سالهاي پيشتر از وزيري و خالقي مي بايست وارد كار موسيقي جهاني و كار اركستر مي شديم. ما مي بايست خط موسيقي مي داشتيم ولي بنا به دلايلي مي بينيم كه از همه اينها دور مانديم. آدم هاي تحصيلكرده آگاه در اين زمينه نداشتيم. مدرسه موسيقي نداشتيم. به دلايل مختلفي كه واقعاً بود در مسايل ديگر هم مثلاً صنعت عقب مانديم در موسيقي هم كه ريشه جهاني دارد، آنجا هم عقب مانديم و خط موسيقي هم بعد از مدتي به ايران آمد.
هنرها بازتاب جامعه هستند. موسيقي هم نمي تواند مثل همان هفتاد هشتاد سال پيش باشد. بايد متحول شود و كارهايي را انجام بدهد. مي شود كارهايي كرد. بايد يك مقداري بخش دولتي هم حمايت بكند. كارهاي جمعي مقداري اصول دارد. كسي كه مي نويسد هم بايد موسيقي ايراني را خوب بداند و هم موسيقي جمعي را بايد بتواند خوب بنويسد. اين دانش زيادي مي خواهد. ذوق اين كار را مي خواهد. من از يازده سالگي كه موسيقي را شروع كردم حدود چهار پنج سال بعد علاقه مند بودم كه كار اركستر بنويسم و خوشبختانه اين احساس را پيدا كردم كه پيش خود راه به جايي نمي  برم ،در نتيجه موسيقي ايراني را پيش پدرم و پيش استاد صبا ادامه دادم. تكنيك آهنگسازي را هم پيش افرادي كه ايراني و در خارج از كشور بودند مثل استاد ناصحي كار كردم و بعد هم يك استاد اتريشي به نام كريستين داويد از آكادمي موزيك وين كه با دعوت دانشگاه تهران آمده بودند و من با ايشان كار كردم. بعد به اتريش و آلمان رفتم براي مطالعات علمي بيشتر و در آنجا با اين مسايل بيشتر آشنا شدم. بعد يك آميزه اي از موسيقي ايراني و تكنيك هاي آهنگسازي بوجود آوردم.
ادامه دارد

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   روزنت  |   سفر و طبيعت  |   سياست  |   موسيقي  |
|  ورزش  |   هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |