پنج شنبه ۱ آبان ۱۳۸۲ - شماره ۳۲۰۳- Oct. 23, 2003
مثل همه
«كره طلايي»، «از پس زلال آبي، و «آبكند» از كتاب هاي داستاني اوست. ضمناً دستي هم در فيلمنامه نويسي دارد. اما ما بيشتر درباره «آبكند» صحبت كرديم و داستان هاي كوتاهش. اينكه «آبكند» از كجا سر از آب بيرون آورد و چيزهاي ديگر...
گفت وگوي من با «انوشه منادي» است، احتمالاً اسمش را شنيده ايد يا شايد داستان هايش را خوانده باشيد.
013382.jpg
انوشه منادي
فرشاد شيرزادي
* با توجه به اينكه داستان هاي شما، قبل از كتاب شدن در نشريات ادبي به چاپ رسيده، مي توان اين را مطرح كرد كه چرا سير منظمي در انتشار آثارتان به چشم نمي خورد؟
- دهه هفتاد تحولات اساسي به همراه داشت. چند و چونش بر ذمه سياست مدارها ثمره اش در زمينه نشريات ادبي و تخصصي ناخوشايند بود. روز به روز از تعداد ماهنامه ها كاسته شد و در حال حاضر آنچه ماهنامه است جدول و سرگرمي و خانوادگي و آشپزي و جدي ترين شان بر دوش ماهواره سوارند و بدون پرداخت كپي رايت يا حق پديدآورنده، مفت سواري مي كنند. ماهنامه هاي سنگين و تخصصي انگشت شمارند و پرمشغله و محدود.
جلسات هفتگي، محفل دوستانه در دفتر مجله و كار با همت عالي. براي نويسنده زيباترين لحظه ديدن شمايل چاپ شده داستانش بود و هست به همين سادگي. نه پول مي خواهد نه يارانه و نه سرفصل بودجه در فلان برنامه سه ساله و پنج ساله و نه ارزي از جيب مملكت خارج مي سازد. به هرحال در ميانسالي خبري از كله شقي و انرژي جواني نيست. آنچه هست صرف يك لقمه نان مي شود و روزمرگي.
با اين حال كشوي ميزم پر است. سال ۸۱ در ماهنامه عصر پنجشنبه كه به همت «مندني پور» و «كشاورز» هنوز سرپاست، داستان چاپ كردم و سال ۸۲ در نامه كانون نويسندگان شماره دوم، آخرين كارم چاپ شده است. در دو سال گذشته سه عنوان كتاب براي دفتر رشد، قسمت مشاهير ايران، نوشته ام. «ابوالحسن صبا» و «غلامحسين درويش خان» و «كلنل علينقي وزيري»، زندگي نامه ايشان با بهره گيري از ساختار رمان براي نوجوانان و جوانان تنظيم شده است.
اين مجموعه كه حدود سيصد عنوان دارد، اقدامي مهم در جهت شناساندن هنرمندان و مشاهير مملكت به نسل جوان محسوب مي شود. كاري كه فرهنگ دوستان در آموزش و پرورش متولي آن هستند و نويسنده خوب و شريف «غفارزادگان» سرپرستي اين بخش را به عهده دارد و لابه لاي اين كارها نقدهايي هم نوشته ام كه در نشريه «نافه» و «عصر پنجشنبه» چاپ شدند. اين بماند كه فيلمنامه فيلم «روياي جواني» را پنج بار به طور كامل نوشتم تا نظر بررس هاي فارابي را جلب سازد و يا نظريات شان در فيلم نامه اعمال شود تا وام بدهند، تا حمايت مادي و معنوي كنند. ما كرديم آنچه خواستند اما دريغ از انجام يك وعده و وعيد...
و اما بعد... در سؤال به «سير منظم» اشاره داشتيد. گمانم اين مفهوم را بايد منفي كنيم چرا كه بر جهان امروز سير نامنظم و بي نظمي و قلدرمابي به شكل نااميد كننده اي حاكم است. به قول شادروان «نصرت رحماني»ـ كه سروده:
«آغاز انهدام چنين است...»
* «آبكند» از كجا سر از آب بيرون آورد. كسي كه داستان هاي شما را مي خواند متوجه مي شود كه به زبان داستان توجهي ويژه داريد. از برخوردتان با زبان داستان برايمان بگوييد؟
- «آبكند» بركه اي در كناره رود، پيش رفتگي آب در ساحل آن. رودخانه در ميان دره كه ديواره دوسو، دامن كوه هاي پوشيده از درخت و بيشه زار و مرتع، در كمركش كوه، جاده، پيچ در پيچ «چون مرده ماران» براي رفتن يا آمدن همراه پشت در پشت كوه و يال و صخره در افق محو شده است و اگر رودخانه طغيان كند «آبكند» زنده مي شود و اگر رود روزمره جاري بماند، بركه سربي رنگ، «آبكند» و «مانداب» مي شود. همين.
* درباره زبان داستانت...
- جهان در زبان معنا مي يابد. تمايز بين درخت و واقعيت و كلمه درخت وجود دارد. آنچه اين ميان از درخت و كلمه درخت در ذهن اتفاق مي افتد و به معنا ختم مي شود حدفاصلي است كه داستان نويس با آن سروكار دارد. داستان واقعيتي است كه در زبان رخ مي دهد. واقعيتي كه انگشت اشاره اش به ما به ازاهاي بيرون نيست بلكه به اشياء و آدم ها و اجسام خود ساخته در جهان داستاني اشاره دارد. جوامع انساني طبق قرار و مدارهاي تعيين شده با زبان خود جهان را معنا مي كنند و حرف مي زنند. زبان كاربردي عمومي دارد و برمبناي عرف رايج استفاده مي شود و منشي ديكتاتور مآبانه دارد اما داستان نويس از تنها ابزارش «كلمه» برخلاف عرف رايج بهره مي برد چرا كه: «اثر هنري ارائه مخيل جهان است از حيث آنكه خواهان آزادي است» ژان پل سارتر.
از سويي ديگر جهان كلمات در ذهن نويسنده، مرتب بازي مي كند يك جور بازيگوشي، مثل ايام كودكي و نوجواني، دوراني كه معناها يكي يكي در ذهن مي درخشند و روشن مي شوند. مثلاً كلمه آسمان و معناي واقعي آن . تا ابد در زبان فارسي «آسمان» به همين شكل نوشته مي شود. آدم ها به دنيا مي آيند و مي ميرند اما زبان رايج و كلماتش را به عنوان بخشي از فرهنگ جامعه باقي مي گذارند.
قوي ترين انگيزه نويسنده گريز از اين ديكتاتوري ست و انگيزه ديگرش به قول كافكا: «نوشتن بيرون پريدن از صف مردگان است.»
و در آخر باز كافكاي بزرگ مي نويسد:
«داستان نويس ديوانه ايست كه توي لجن غوص مي رود تا مرواريد شكار كند، داستان نويس بد هر چيزي را به لجن مي كشد.»
به هرحال زبان داستان بايد با تمام عرف جاري زبان و شكل هاي مصرف شده اش، متفاوت باشد. همانطور كه نقاش خوب سبكي منحصر به فرد دارد و هر شاعر بايد به زبان خاص خود دست يابد، داستان نويس هم بايد زبان و سبك خاص داشته باشد تا مجبور نشود از جويده ديگران ارتزاق كند.
* بسياري از نويسندگان در گام نخست براي انتشار كتاب سراغ چاپ رمان مي روند. شما در اين عرصه چه مي كنيد و چه پاسخي براي سؤال ما داريد؟
- راستش نمي دانم چند نويسنده قبلاً اين كار را كرده اند اما من قبل از چاپ «آبكند» دو رمان براي نوجوانان چاپ كرده ام. اولي به نام «كره طلايي»، بخشي از نوجواني ام را نوشته ام. دومي رمان «از پس آبي زلال» چه اسم شاعرانه اي؟!!
رماني ديگر به نام «سوزه سوزه» زير چاپ است. سوزه سوزه يك مويه لريست.
* روزگاري شاهد حضور شما در كارگاه داستان هوشنگ گلشيري بوديم، حال خلأ وجودي گلشيري را چگونه پر مي كنيد؟
- آنچه به احساس شخصي ام برمي گردد: خلاء زنده ياد استاد هوشنگ گلشيري هرگز پر نمي شود و نخواهد شد چرا كه من و ديگر شاگردانش يك دوست و همراه و همدل و از همه مهم تر يك حامي معنوي را از دست داده ايم. اما آنچه به ادبيات مربوط است قطعاً هستند و خواهند آمد گرچه طبيعتاً هيچ كدام استاد گلشيري نخواهند شد. نيما و شاملو و ساعدي و ابراهيم گلستان و بهرام صادقي و... با آثار و هويت خود هنوز هستند و تمام نويسندگان از زير آلاچيق آنها گذشته اند و شاگردان اين راه آنها را مي جويند و از مكتب هركدام بهره لازم را مي برند و اين دور همچنان ادامه دارد و خواهد داشت تا ابد...
* وضع ادبيات داستاني را در دو، سه دهه اخير چگونه ارزيابي مي كنيد؟
- ببينيد وقتي مي گوييم دو سه دهه يعني بايد سي سال را در چند جمله خلاصه كنيم در حالي كه هر نويسنده با سبك و زبان خاص به تنهايي قابل بررسي است .جواب كلي ام به اين سؤال: هنوز اميدوارم و آرزوي بهبود اوضاع را دارم. استقبال و اشتياق به داستان نويسي و ادبيات به هرحال نتيجه مي دهد و اين توليد انبوه قطعاً نتايج كيفي اش را ظاهر مي سازد. اين برف را سر باز ايستادن نيست...
* شما دستي هم در فيلمنامه نويسي داريد. از ارتباط داستان و فيلمنامه برايمان بگوييد؟
- در حرفه فيلمسازي كارهاي مختلف انجام داده ام اما اصلي ترين حرفه ام، فيلمنامه نويسي است. علاوه بر فيلمنامه كوتاه براي تمام فيلم هايم، فيلمنامه بلند (سينمايي) هم نوشته ام و از اين كار لذت مي برم . هميشه اميدوارم فيلمنامه اي درجه يك و پرفروش بنويسم البته پرفروشش را نوشته ام اما درجه يك بودنش هنوز محقق نشده است. نوشتن براي فيلم در سينماي امروز ما به بحثي خاص نياز دارد چرا كه بايد و نبايدها و اعمال سليقه و نظر به شكلي غيرقابل انكار در نتيجه كار مؤثر خواهد افتاد. در نهايت اسم شما به عنوان فيلمنامه نويس ثبت مي شود اما عملاً ديگران اعمال نظر و سليقه كرده اند و شده آنچه بر پرده سينما نمايش داده مي شود. بگذريم... . نكته ديگر اينكه تا فيلمي نظر شما را جلب نكند سراغ فيلمنامه اش نمي رويد و دوام و ماندگاري فيلمنامه هاي تاريخ سينما تنها به دليل فيلم هاي درجه يك است كه در تاريخ ثبت شده و مانده اند. بنابر اين فيلمنامه به خودي خود اثر هنري يا ادبي محسوب نمي شود. با اين تفاصيل هرگز نمي توان بدون شناخت از عناصر داستان و انواع آن و شناخت كافي از هنرهاي دراماتيك و نمايش، فيلمنامه اي خوب نوشت. باز تأكيد مي كنم منظور از فيلمنامه متني است كه بتوان آن را به فيلم تبديل كرد، يعني داراي ويژگي هاي سينمايي باشد نه ويژ گي ادبي.
در معناي عام، فيلمنامه نويسي هم مثل داستان نويسي كاري تخصصي و سخت است و بايد عمر پايش گذاشت تفاوت اين دو مقوله مثل تفاوت روشنفكر و اكثريت مردم عادي است. البته سينما در جهان از لحاظ سبك، دوران مدرن و فراتر از آن را تجربه كرده است و حتي داستان نويسان را تحت تأثير قرار داده است. اين سطح ترقي به دلايل تاريخي- اجتماعي در فرهنگ ما هنوز محقق نشده است.
فيلمنامه نويس ما از اين منظر به فرهنگ عمومي مردم پايبندتر است، اصلاً بايد باشد و گرنه فيلم فروش نمي كند و اين چرخه نمي چرخد. در حالي كه بهترين داستان هاي معاصر ما، حداكثر چهار، پنج هزار خواننده دارد. اين مقدار مشتري براي فيلم يعني ورشكستگي كامل و مرگ آن. يك فيلمنامه نويس مخاطب عام دارد و بايد سبك كار و سطح آن را درست تشخيص دهد. به روش آماري اكثر فيلم هاي موفق سينماي ما، داراي سبك و ساختار ساده و خطي و صريح اند و اين گونه فيلم ها غالباً با اقبال بيننده مواجه شده است.
جدا از اين مباحث، «فيلمنامه اولين شكل فيلم است. بايد به خيال درآيد، ديده شود، شنيده شود و تركيب شود و البته هم چون خود فيلم نوشته شده باشد.» و «نوشتن فيلمنامه يعني كاركردن با صدا و تصوير كه اين دو مي توانند ارتباطي غريب، واضح يا مبهم با هم داشته باشند» و يك فيلمنامه نويس بايد با فن تدوين آشنا باشد و سينما را در انواع آن بشناسد و با قابليت هاي تكنيكي لوازم و تجهيزات به طور اساسي آشنايي داشته باشد و در پايان اين جواب طولاني، از كتاب «تمرين فيلمنامه نويسي» نوشته «ژان كلودكاري ير» و «پاسكال بونيتزر» ترجمه «نادر تكميل همايون» چنين نقل مي كنم: «فيلمنامه نويسي مشكل ترين گونه نوشتن است. چرا كه فيلمنامه بايد به خودش مشكوك باشد و از وسوسه ها، گرايش ها، افراط ها و ادبي بودنش پرهيز كند. فيلمنامه نويس بايد خيلي زود- و بي هيچ تأسفي- بپذيرد كه يك سينماگر است، نه يك نويسنده. بدين ترتيب از رنج عقده ادبي رهايي مي يابد، زيرا در حال فراگيري دانشي است كه هزاران نويسنده افسوس آن را مي خورند.»
* از چه منظري به فيلمنامه نويسي در ايران مي نگريد؟
- ببينيد فيلمنامه به خودي خود معنا ندارد بلكه به واسطه فيلمي كه از آن ساخته مي شود ارزش دارد يا خواهد داشت. با توجه به مجموع عوامل تأثيرگذار در صنعت سينما در ايران، فيلمنامه هم دچار همان عوارض و كاستي هاست. به هرحال اگر سينما در مجموع مديريت خصوصي و دولتي دچار تحول اساسي شود به طبع آن فيلمنامه هم ارتقاء مي يابد.
از اين حرف ها گذشته بنده معتقدم فيلمنامه نويسان حرفه اي و قدري داريم كه به خوبي سينما را مي شناسند و با ادبيات محشور هستند در صورت رفع مشكلات و موانع، مي توانند آثار درخشان از خود باقي گذارند.
* چه كارهايي را آماده چاپ داريد؟
- غير از رماني كه قبلاً اشاره كردم بسيار مايلم مجموعه بعدي داستان كوتاه به چاپ برسانم. تفاوت اين كارها از جنبه خصوصي اش برايم اهميت دارد چرا كه «آبكند» ثمره جلسات و كلاس هاي ما زير نظر استاد گلشيري بود اما كارهاي اخيرم بيشتر در تنهايي و بدون آن جلسات نوشته شده است. در ضمن دو رمان نيمه كاره در كشوي ميزم معطل روزگار دارم. طرح چند فيلمنامه ارائه داده ام و منتظر جواب آن هستم و در حرفه اصلي سينما، پروژه اي جديد به اتفاق نادر مقدس داريم. اين فيلم هم در انتظار به سر مي برد و بقيه اوقات زندگي مي كنم مثل همه.

رونق انتشار اشعار ديگران
گزارشي از كتاب هاي منتشره در زمينه ادبيات (از ۱۲ مهرماه تا ۱۶ مهرماه ۱۳۸۲)
013384.jpg
علي الله سليمي
كساني كه آمار نشر كتاب هاي ادبي در ايران را دنبال مي كنند، احتمالاً  به اين نكته اساسي در حوزه نشر رسيده اند كه نبود آثار تأليفي قابل قبول نمي تواند سد راه اين ضعف فرهنگي در سطح جامع كنوني باشد. صنعت نشر حرفه اي با پشتوانه هاي مالي است كه مواد اوليه خود را از حاصل دغدغه هاي فكري و ذهني انديشمندان، فرهيختگان و هنرمندان و اديبان، تغذيه مي كند.
در صورت حضور پررنگ اين طيف پديدآورندگان محصولات فكري و انديشه اي شكوفايي در بازار نشر اهالي ادبيات را خوشنود مي سازد و در غير اين صورت انبوه كتاب هاي گردآوري شده بي زمان و مكان رنجي بر رنج هاي اين گروه مي افزايد. در گزارش ذيل تحولات يك هفته اي بازار نشر كتاب هاي ادبي در ايرن مرور مي شود.
اين گزارش براساس آمار خانه كتاب ايران ( گزارش نشر؛  فهرست كتاب هاي منتشره كشور از ۱۲ مهرماه تا ۱۶ مهرماه ۸۲ ضميمه هفته نامه «كتاب هفته» شماره ۱۴۲ به تاريخ شنبه ۲۶ مهرماه ۸۲ نگاهي گذرا و آماري به كتاب هاي منتشره در بخش ادبيات دارد.
در آمار كلي كتاب هاي منتشره در زمينه ادبيات در هفته قبل به رقم ۸۸ عنوان اشاره كرديم كه اين هفته اين آمار با اندك كاهش به ۸۴ عنوان رسيده است. كتاب هاي ياد شده بين موضوعات زير مجموعه عنوان كلي ادبيات همچون قالبهاي شعر، داستان، نمايشنامه، تحقيق و پژوهش ادبي و ... تقسيم بندي شده كه طبق گزارش هاي پيشين قالب شعر با ۴۱ عنوان بيشترين حجم اين آمار را به خود اختصاص داده. از ميان كتاب هاي شعر در اين هفته ۱۷ عنوان به شاعران معاصر و اغلب جوان و گمنام ايراني تعلق دارد. تنها مورد شاخص در اين ميان مجموعه شعر «باغ و جهان مردگان» سروده منصور اوجي شاعر پيشكسوت شيرازي است كه انتشارات نويد شيراز چاپ اول آن را با تيراژ ۳۰۰۰ نسخه به چاپ رسانده است.
كتاب حاضر شامل ۹۹ شعر از اين شاعر شيرازي است.
بقيه ۱۶ عنوان ديگر كه اغلب به شاعران جوان و گمنام تعلق دارد همگي چاپ اول هستند و ميانگين تيراژ آنها ۲۰۰۰ نسخه است .
در بخش شاعران كلاسيك اين هفته مجموعاً ۶ عنوان كتاب انتشار يافته است كه شعرهاي فروغ فرخزاد با دو عنوان در صدر اين فهرست كوتاه قرار دارد. چهار عنوان ديگر از روي اشعار به يادگار مانده از «مولوي»،  «بيدل»،  «سپهري» و «ميرداماد(اشراق)» منتشر شده است.
همچنين در بخش شعر ترجمه اي دو عنوان كتاب اين هفته راهي بازار كتاب ايران شده است: «عار وينچنزو كاردارلي(۱۹۵۹-۱۸۸۷) با ترجمه «فريده مهدوي دامغاني» با تيراژ ۱۵۰۰ نسخه توسط نشر تير در تهران منتشر شد. كتاب ديگر اين گروه كه چاپ اول آن هفته قبل منتشر شده بود با عنوان «سلاطين فلزي» اشعار اريك آدامز (منووار) با گردآوري سهيل عبدي و ترجمه فرامرز بهروز، اين هفته با تيراژ ۱۰۰۰۰ نسخه به چاپ دوم رسيده. اين كتاب را نشر دژ در تهران در ۳۸۲ صفحه و با قيمت ۲۲۰۰۰ ريال منتشر كرده است.
باقي مانده كتاب هاي شعر در اين هفته بيشتر در حوزه تدوين و گردآوري اشعار پراكنده پيرامون موضوعات خاص بوده كه شامل ۱۱ عنوان مي شود. سه عنوان از اين كتاب ها به پرويز بيگي حبيب آبادي تعلق دارد كه يك مجموعه سه جلدي پيرامون شعرهاي دفاع مقدس است با عنوان «حماسه هاي هميشه» كه شامل (زندگي نامه، شعر،  نگاه نقد و نظر) پيرامون موضوع ياد شده است.
ديگر مولف و گردآورنده فعال اين گروه، مترجم فعال در حوزه شعر«احمد پوري» است با انتشار چهار عنوان كتاب شعر گردآوري شده در اين هفته: «تراشه اي باريك از آوازي(شعرهاي كوتاه از شاعران امروز جهان)» و مجموعه «خواب پرنده در قفس» جلدهاي يك و دو كه هر دو عنوان در همين هفته به چاپ دوم نيز رسيده اند. ناشر هر پنج عنوان اين كتاب ها انتشارات «كتاب خورشيد» در تهران است كه با تيراژهاي دو مرحله اي ۵۵۵۰ نسخه و ۳۳۳۰ نسخه اقدام به چاپ كتاب هاي ياد شده كرده است.
با گذر از كتاب هاي شعر به بخش كتاب هاي داستاني اين هفته مي رسيم كه هفته اي خلوت و ساكت را پشت سر گذاشته است، تنها اتفاق اين حوزه انتشار چندين اثر كلاسيك خارجي است كه توسط مترجمين تازه اي صورت گرفته است: «ايتان فروم/ اديت وارئون؛ مترجم: مهبد ايراني طلب/ آبادان/ پرسش»، «تا ديداري ديگر/ مري هيگنز كلارك؛ مترجم: مهين قهرمان/ تهران/ ليوسا»، «سالار مگس ها/ ويليام جرالد گلدينگ؛ مترجم: مژگان منصوري/ تهران/ رهنما»، «سرخ و سياه/ استاندال؛ مترجم: عبدالله توكل/ تهران/ نيلوفر»،  «سيماي هنرمند در جواني/ جيمز جويس؛ مترجم: اصغر جويا/ آبادان/ پرسش»، «نقد آثار كافكا: نقد محاكمه، قصر و آثار ديگر همراه با مقاله از آلبركامو/ روي گرگور؛ مترجم: مقصود خداياري/ تهران/ كتاب امروز»،  «همزاد/ فئودور ميخائيلوويچ داستايوفسكي؛ مترجم: ايرج قريب/ آبادان/ پرسش».
در بخش داستانهاي ايراني اين هفته ۹ عنوان انتشار يافته است كه از ميان موارد برجسته مي توان به: «آوايي از اعماق» اثر مسعود عطايي، نويسنده و آهنگساز ايراني مقيم آلمان اشاره كرد. اين كتاب با مقدمه «جلال خالقي مطلق» و ويراستاري «حسين نوش آذر» (ديگر نويسنده ايراني مقيم خارج از كشور) توسط نشر اختران در ۱۹۲ صفحه با تيراژ ۲۰۰۰ نسخه به چاپ اول رسيده است.لازم به يادآوري است اين كتاب دومين مورد از سري داستانهاي غربت است كه نشر اختران پيرامون آثار داستاني نويسندگان ايراني مقيم خارج از كشور منتشر كرده است.
كتاب قابل تأمل ديگر اين گروه، «آن مرد در باران آمد» اثر اميررضا بيگدلي است كه نشر قصه چاپ اول آن را با تيراژ ۱۰۰۰ نسخه منتشر كرده است. بقيه كتابهاي داستاني اين هفته همانند بخش شعر به داستان نويسان جوان و ناشناس تعلق دارد كه اغلب براي بار اول اقدام به چاپ اثري داستاني نموده اند و بيشتر آنها در رديف داستان هاي عاميانه قرار مي گيرد.
گردآوري حكايت ها و قصه هاي عاميانه و كهن و همچنين لطيفه ها و طنزهاي تاريخي بخش هاي ديگري از عناوين كتاب هاي حوزه داستاني اين هفته است كه ناشران در بخش ادبي اقدام به چاپ آنها نموده اند.
در چاپ و نشر كتاب هاي ياد شده ناشران مختلفي از تهران و شهرستانها در اين هفته حضور داشته اند. بنابر روال پيشين و به طور طبيعي بيشترين تعداد عناوين كتابهاي ياد شده به ناشران پايتخت(تهران) تعلق دارد، با ۴۹ عنوان كتاب منتشره. در بخش ناشران شهرستاني اين هفته ناشران شهر قم با فاصله زيادي ناشران ساير شهرهاي كشور را پشت سرگذاشته اند،با انتشار ۱۷ عنوان كتاب ادبي در يك هفته.
(انتشارات «عصر ظهور» سه عنوان، انتشارات «عصر رسانه» و «نيلوفرانه» هر كدام با دو عنوان و انتشاراتي هاي »جمكران»، «عاشورا»، «شهاب الدين»، «پيام ديگر»، «عصر غيبت»، «بقية الله»، «نشاط»، «قدس»، «علامه بنيسي» و«سابقون» هركدام با يك عنوان.
بعد از شهر قم، رتبه سوم به ناشران شهر شيراز مي رسد با پنج عنوان كتاب منتشره كه چهار عنوان آن را انتشارات نويد شيراز در اين شهر منتشر كرده و يك عنوان ديگر را هم نشر ستاره طلايي انتشار داده است.
در رديف چهارم اين جدول يك ناشر به تنهايي از شهر آبادان قرار دارد. انتشارات پرش با انتشار چهار عنوان كتاب ادبي در اين هفته. انتشارات علوم اسلامي با انتشار دو عنوان در اراك و انتشاراتي هاي رستگار گيلان و پيام فرهنگ در رشت هر كدام با انتشار يك عنوان اين دو شهر را در رديف بعدي قرار داده اند.
بقيه شهرهاي كشور هر كدام با انتشار يك عنوان (پنج شهر) در ادامه اين فهرست قرار دارند. «بابل/ بهارنارنج»،  «ساري/سلفين»، «بروجرد/ فروغ ماه»، «قزوين/حديث امروز»، « نكا/ رز زرد».
اما از ميان ناشران تهراني اين هفته انتشارات خورشيد با انتشار پنج عنوان از كتاب هاي شعر گردآوري شده توسط احمد پوري در مقام نخست قرار دارد. نشر فرهنگ گستر نيز در همين رابطه (گردآوري هاي پرويز بيگي حبيب آبادي پيرامون شعر دفاع مقدس) با سه عنوان در مقام بعدي قرار دارد. نشر مرواريد با چاپ چهارم جلدهاي اول و دوم كتاب «خاكي و آسماني: سرگذشت موزارت، آهنگساز اتريشي/ ديويد وايس؛  مترجم:علي اصغر بهرام بيگي،  از ديگر ناشران فعال تهراني در اين هفته است.
انتشاراتي هاي «قصه»، «اختران»، « علم»، «ققنوس»، «نيلوفر»، «معين»، و ... هر كدام با يك عنوان از ديگر ناشران حاضر در عرصه كتاب هاي ادبي در اين هفته بوده اند. بقيه انتشاراتي هايي كه در تهران اقدام به چاپ كتاب هاي ادبي در اين هفته نموده اند از ناشران شناخته شده در اين عرصه نيستند،  بلكه به صورت موردي اقدام به نشر در اين حوزه ادبي نموده اند.
در مجموع با افزايش تعداد عناوين كتاب هاي ادبي در طول يك هفته ، دستيابي به عناويني خاص دور از انتظار نيست. هر چند همه انتظارات اهالي ادبيات اين روزها برآورده نمي شود اما با افزايش تعداد اين عناوين گاه كتاب هاي ويژه اي هم در ميان انبوه كتاب هاي منتشره ديده مي شود. كتاب هايي كه مي توانند لااقل براي مدت يك هفته دلمشغولي اهالي ادبيات اين مرز و بوم باشند.

نگاه
آغاز گر شعر مهاجرت افغانستان
همايش بزرگداشت محمد كاظم كاظمي- شاعر افغان- در دومين جشنواره ادبي قند پارسي در فرهنگسراي بهمن برگزار شد.
كاظمي متولد سال ۱۳۴۶ در هرات افغانستان است، از سال ۱۳۶۳ به ايران مهاجرت كرده و تحصيلات دانشگاهي خود در رشته مهندسي عمران را نيز اينجا گذرانيده است.
كاظمي بعد از تحصيل وارد فعاليت هاي ادبي و روزنامه نگاري شده اولين مجموعه شعر خود با نام «پياده آمده بودم» را در سال ۱۳۷۱ به چاپ رسانده و دفتري از گزيده ادبيات معاصر نيستان نيز ديگر مجموعه شعر اوست.
اين شاعر افغان معتقد است كه هنرمندان افغان نبايد حساب خود را از فارسي زبان هاي ديگر جدا كنند، چرا كه اين موضوع باعث جدايي هم زبان ها مي شود و بيشتر مايه گمراهي است.
محمد كاظم كاظمي درباره اين كه گرايش چنداني به فارسي دري در كارهايش ديده نمي شود گفت: واقعيت اين است كه باور دارم آن چيزي كه به عنوان زبان دري شناخته مي شود، با زبان فارسي رايج در ايران تفاوتي ندارد، در صورتي كه بعضي، اينها را متفاوت مي دانند. وي ادامه داد: در نتيجه اين اعتقاد، عده اي با استفاده از واژه هاي بومي سعي مي كنند يك تشخيص و هويت فرضي به كارهايشان بدهند، در صورتي كه تقسيم يك زبان به دو زبان كار درستي نيست.
او با اشاره به تأثيرپذيري اش از شعر شاعران ايراني و نزديكي سبك و بيانش به كار علي معلم، يادآور شد:  من در ايران رشد كرده ام و با اينجا انس زيادي دارم و به همين دليل از بعضي رهيافت هاي زبان در ايران كه هنوز در افغانستان رايج نيست، استفاده مي كنم و هيچ پرهيز در استفاده از واژه هاي رايج در ايران ندارم، همان طور كه پرهيزي از واژه هاي رايج در افغانستان ندارم، منتها نمي خواهم حساب ها را جدا كنم.
013386.jpg

كاظمي سپس تصريح كرد:  از لحاظ درونمايه، تمام شعرهايم مرتبط با افغانستان است، منتها از لحاظ تصويرسازي و عناصر بيان آن قدر بومي گرايي در كارم ديده نمي شود. چون زياد در افغانستان نبودم و به علاوه آنجا هم زندگي شهري داشتيم. اين شاعر افغان تأكيد كرد: سعي مي كنم منابع و عناصر خيال، فرهنگ مشترك ما باشد.
عبدالجبار كاكايي كه آشنايي پانزده ساله اي با محمد كاظم كاظمي دارد، از او به عنوان نخستين كسي كه به عنوان شاعر افغان مقيم ايران شناخته شد ياد مي كند و مسير حركت او را از جهت سبك آثارش تقريباً يكنواخت مي داند. وي گفت: كاظمي به مثنوي گفتن تمايل دارد و معمولاً در سايه مثنوي هاي علي معلم حركت مي كند كه همان سبك فخيم خراساني است.
او همچنين تصريح كرد: البته كاظمي تشخص خاص خود را در مثنوي هايش دارد و آنچه باعث تفاوت او با معلم مي شود شفاف  صحبت كردن و صراحت اوست.
كاكايي در ادامه متذكر شد: از بين شاعران مهاجر افغان مانند مظفري، كاظمي، سعيدي و تابش، بيش از همه كاظمي را متأثر از شيوه شاعران ايراني مي دانم و تفاوت كاظمي با ديگر شاعران افغان درزبان اوست.
وي ادامه داد: شاعران مهاجر افغان امكانات بهره برداري از زبان شان دو برابر است؛ يعني استفاده از انرژي نهفته فارسي دري و تلفيق آن با زبان فارسي معيار در ايران باعث شده تا زبان شعر آنان اثرگذار و قدرت تركيب سازي شان بيشتر باشد و البته شايد نكته منفي كار كاظمي همين باشد كه كمتر از زبان دري استفاده مي كند و به خاطر انس بيشترش به زبان فارسي معيار در ايران تمايل دارد.
عبدالجبار كاكايي در بخش ديگري خاطر نشان كرد: در شعر مهاجرت افغانستان رابطه محكمي با كهن الگوهاي قومي شان، يعني اتفاقاتي كه در حافظه تاريخي ملت باقي مانده است وجود دارد و علاوه بر آن استفاده از نمادهاي بومي مانند استفاده از عناصر طبيعي، دشتها، كوهها، رودخانه ها و استفاده نوستالژيك از خاطرات كودكي نيز بسامد بالايي در اين شعر دارد.
وي همچنين متذكر شد: در اين نوع شعر يك نكته ثابت سياسي و مبارزه و مخالفت با نوع خاصي از تشرع كه طالبان حاكم كرده نيز ديده مي شود و شاعران روشنفكرانه از اين انديشه احساس برائت مي كنند.
كاكايي سپس خاطرنشان كرد: شاعران افغان به شخصيت زن نيز تأكيد ويژه اي دارند و شايد ما به قدر آنها به اين موضوع توجهي نداشته باشيم كه اين البته به وضعيت ويژه زن در افغانستان برمي گردد.
سيد ضياء قاسمي شاعر افغان نيز تأكيد مي كند: شعر مهاجرت افغانستان و شعر افغانستان با محمد كاظم كاظمي شناخته شد و تلاش هاي پي گير او بود كه حلقه هاي متعدد شاعران مهاجر را در شهرهاي مختلف ايران دور هم جمع كرد و زمينه هاي رشد آنان را فراهم آورد.
وي با اشاره به ويژگي هاي شعري منحصر به فرد كاظمي يادآور شد: كاظمي زبان و ذهنيت بومي برجسته اي دارد و فضاي بومي كارهاي او بسيار شاخص است كه در ميان باقي مهاجران كسي به اين تشخص نيست. قاسمي افزود: او استفاده خوبي از امكانات كهن زبان فارسي دارد و توانسته امكانات كلاسيك را با ذهن امروزي و مدرن به كار بگيرد.
او ديگر ويژگي شعر كاظمي را رگه هاي طنز منحصر به فرد او دانست و متذكر شد: در شعر معاصر اين گونه استفاده درست از طنز را نديده ام. وي همچنين افزود: كاظمي از صنعت تلميح خيلي خوب استفاده مي كند كه اين پشتوانه فرهنگي او را نشان مي دهد. قاسمي سپس تصريح كرد:  كاظمي خودش و شعرش را فداي جامعه و مردمش كرده و همواره دغدغه جامعه و اجتماعي سرودن داشته كه اين باعث شده به سمت فضاهاي انفرادي مثل تضادهاي شعر عاشقانه نرود. وي ادامه داد: البته اين موضوع ممكن است تا حدي به كار او ضربه زده باشد، اما نشان مي دهد شعر او هيچ وقت جدا از جامعه نبوده و او خود را از سطح جامعه جدا نكرده است.

سايه روشن ادبيات
شاعران شهرستان : مشهد
شاعران جوان مشهد در تدارك چند نشريه و فصلنامه هستند كه نشان از شادابي و حركت به سوي تازگي است. سخن سروش مظفر مقدم، پژمان گلچين و حميد تقي آبادي را امروز مي خوانيم.
* آيا تهران را مركز ادبيات كشور مي دانيد؟ 
* چه انجمن ها و محافلي در شهر شما فعال است؟
* وضعيت ادبيات تهران را با ادبيات شهرستان چگونه مقايسه مي كنيد؟
* اگر بخواهيد ارتباطتان را با ادبيات پايتخت قطع نكنيد، چه مي كنيد؟
* از آثارتان بگوييد.
سروش مظفر مقدم: هياهوي  كر كننده تهران
- البته به لحاظ رسميت جريان ها و انعكاس شان مي  توان پذيرفت كه به هر حال همه راهها به رم ختم مي شود، ولي به لحاظ كيفي فكر مي كنم كارهاي اصيل و مايه دار از جاهاي ديگر به همين تهران مي رسند و جاي شك نيست كه اگر كسي بخواهد كارش جدي گرفته شود بايد از مجراي تهران عبور كند. بديهي است كه همگي بايد مسأله را به عنوان امري كه به هر حال وجود دارد بپذيريم.
- انجمن هايي كه وابسته به ارشاد فعاليت دارند، نظير انجمن ادبيات داستاني و انجمن هاي شعر متأسفانه نه تنها حاصل ندارند بلكه هرازگاهي سد راه پيشرفت جريان ها و طيف هاي مستقل و جدي نيز مي شوند. البته بايد بگويم اخيراً جريانهاي فرهنگي مستقلي در سطح شهر ما به ظهور رسيده اند كه با پتانسيل  بالايي فعاليت  مي كنند، نظير گروه فرهنگي كندوي چهار كه دست به ابتكارهاي جذابي  زده است.
- فكر نمي كنم امروزه با توجه به پيشرفتهاي وسيع رسانه اي و تكنولوژيكي تفاوت زيادي موجود باشد. در روزگار گذشته، تهران مركز بلامنازع ادبي بود و تمام پديده هاي جديد و به روز ادبيات و هنر از آنجا به شهرستانها تسري مي يافت، ولي امروزه با توجه به وضعيت كنوني و دسترسي آسان به اينترنت و... وضع فرق كرده است.
- ارتباط خود را با نويسندگان و منتقدان ارزشمند تهران حفظ كرده ام و هر گاه مجالي باشد به تهران مي روم و از نزديك در آن دسته از محافل و جلسات دلخواهم شركت مي كنم.
- مجموعه داستان «شهر فرنگ» توسط نشر ژرف منتشر شده است. همچنين مجموعه ۱۸ داستان كوتاه به نام: «كاباره عدم و چند داستان ديگر» كه توسط نشر ثالث در دست انتشار است. مجموعه مقالات درباره هزار و يك شب را نيز آماده چاپ دارم.
پژمان گلچين: ارتباط با ادبيات جهاني
- مركزيت براي ادبيات قائل شدن هميشه تفكري بوده كه از دنياي سنت تا به امروز گريبانگير انديشه بشر بوده و فعلاً در ايران امروز هنوز در زيرساخت هاي انديشگاني جامعه نهفته است. اين گونه مي توانم بگويم كه تهران مركز امكانات است نه ادبيات و البته با در نظر گرفتن موارد معدودي مي شود گفت تهران مركز پايان جريانات ادبي پيشرو است و اشباع اين امر به وضوح در جلسات و مقالات مختلف به چشم مي خورد. پايان آن چيزي كه چيزي هم نبوده در قياس با جريانات جهاني.
- انجمن ها و محافلي كه در مشهد فعاليت دارند طبق آنچه پيشتر گفتم از نبود امكانات كافي مالي رنج برده و مي برند و اين مسأله اي نيست كه بشود به اين زودي ها حلش كرد و زمان مي برد. خلاصه اين كه يا نيستند و يا اگر هستند همين يكي دو جلسه ارشاد و حوزه هنري و از اين ارگان هاي دولتي و شبه دولتي است كه آنها هم تنها و تنها به خاطر داشتن مديريت هاي كلاسيك اجرايي و كمبود دانش علمي مدرن، بازده بسيار نامطلوب و غيرعلمي دارند.
- فكر مي كنم اين سؤال دقيقاً پاسخ سؤال اول را خواهد داشت كه بايد گفت وضعيت امكانات در مشهد يا شهرستان ها با تهران قابل مقايسه نيست.
- ادبيات پايتخت خلاقه اي نبوده كه بشود با آن ارتباط خاصي برقرار كرد و بهتر اين كه ارتباط را با منبع اصلي يعني ادبيات جهاني برقرار نمود و واسطه تهران را در نظر نگرفت. تهران تنها يك تكه از اين دنياي هزار تكه و تو در تو است.
- كتاب «مارناگ» به صورت شعر و قصه در سال ۸۱ از من منتشر شده است.
حميد تقي آبادي: انزواي انجمن هاي دانشجويي
- در جوامع كنوني نهادهاي اجتماعي- فرهنگي در طيفي گسترده، انواع اطلاعات و امكانات را در اختيار افراد مختلف قرار مي دهند و ديگر نمي تواند اينچنين باشد كه صرفاً تهران را به عنوان مركز و جايگاه اصلي و زيربناي ادبيات كشور معرفي نماييم. در واقع اين گونه است كه در جغرافياي ادبيات كشور نوعي مركز زدايي انجام شده و تهران آن اهميت فوق العاده پررنگ خود را از دست داده و هر منطقه اي ضمن اينكه نگاهي به مركز دارد خود نيز مي تواند يك مركز به حساب آيد. هر چند نمي خواهم نقش تهران را به عنوان پايتخت و كانون توجه براي نويسندگان مختلف ناديده بگيرم، ولي كاركردهاي چندگانه رسانه ها و مطبوعات و امكانات نشر و انتشاراتي در شهرستانها نيز اين امكان را به شهرستانيها داده است كه از زيرسلطه پايتخت و تك محوري و قدرت مركز بيرون بيايند.
- ظاهراً به علت گرايش بسيار شديد شاعران و نويسندگان به تئوريهاي نقادانه مختلف، انجمن ها و محافل به مانند گذشته پربار تشكيل نمي شوند. زيرا برخورد انديشه ها مانند دو قطب مثبت و منفي، صاحبان انديشه را در حوزه ادبيات از هم دور مي كند و از آنجا كه اين برخوردها در مرحله آفرينش اثر ادبي انجام مي شود يا به جاروجنجال كشيده شده و يا به تحريم محافل مي انجامد.در مورد انجمن هاي دانشجويي متأسفانه بايد بگويم اكثر شاعران و نويسندگان خوب با اين محافل ارتباطي آنچناني ندارند و اين انجمن ها تقريباً ايزوله هستند و تأثيرپذيري آنها به دليل نبود يك محوريت انديشه ورز بسيار اندك است. به طور مثال انجمن هاي دولتي داراي محدوديت هاي خاص خود هستند، انجمن هاي خصوصي نيز كه شامل پيرمردان كهن ادبيات خراسان هستند داراي مرزبندي هاي بسيار زيادي هستند كه راهيابي به آنها كاملاً دشوار است.
تنها محيط دانشجويي است كه با دستيابي به دانش هاي جديد وارد بحث ها و جريانات مهم ادبي معاصر شده است، شايد انجمن كندوي چهار، محفل نزديك به دانشجويان باشد.
- اين يك امر مسلم است كه تهران به دليل مركزيت و همچنين جمعيت زياد داراي تنوع انديشه و كاركرد باشد و اين تنوع انديشه باعث شده است كه از لحاظ تئوريك در زمينه هاي زبان شناسي، فلسفه، جامعه شناسي و روان شناسي كه در حيطه نقد قرار مي گيرند نسبت به شهرستاني ها در مرحله اي بالاتر قرار داشته باشند، ولي در مرحله آفرينش اثر به هيچ وجه داراي رتبه اي بالاتر نيستند.
- به وسيله مكاتبه، ارتباط با مجلات معتبر تهران و سايت هاي اينترنتي و همچنين كانون هاي فرهنگي مختلف نيز با ادبيات پايتخت و پديدآورندگان آن در تعامل بوده و خواهم بود.
- در حال حاضر قصد دارم كارهاي آزادم را به همراه يكي ديگر از دوستان به صورت مشترك به چاپ برسانم.

ادبيات
اقتصاد
روزنت
سفر و طبيعت
سياست
موسيقي
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  روزنت  |  سفر و طبيعت  |  سياست  |  موسيقي  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |