كمال تبريزي از آن دست كارگردان هايي است كه وجودش براي سينماي ايران هم غنيمت است و هم ارزشمند. به جرأت مي توان گفت تمام آثاري كه ساخته ، فيلم هاي ارزشمند، خاطره انگيز و قابل تأمل هستند. تبريزي در همه ژانرها فيلم ساخته و هميشه هم خوب و سربلند عمل كرده. ويژگي خاص فيلم هاي تبريزي از نگاه خاص او به سينما و جهان بيني اش مي آيد. نگاهي گرم و صميمانه و پر از مهر به زمين، هستي و انسان. به بهانه فيلم زيبا و ارزشمند «گاهي به آسمان نگاه كن» با او به گفت وگو نشسته ايم.
* «فيلم گاهي به آسمان نگاه كن» چگونه شكل گرفت؟
- در كارگاه فيلمنامه نويسي حوزه هنري اگر به كار آن آشنايي داشته باشيد، معمولاً عرف اين است كه وقتي فيلمنامه نوشته مي شود، آنجا بايگاني مي شود تا به هر حال كارگرداني تمايل به ساخت آن كند. به گمانم سال ۷۶ بود كه آقاي توحيدي اين فيلمنامه را در كارگاه حوزه نوشته و آماده كرده بودند و سال ۸۱ آقاي تخت كشيان با من تماس گرفتند و ابراز تمايل كردند اگر از اين فيلمنامه خوشم مي آيد، شروع به كار كنيم.
* با وسواسي كه شما در ساخت فيلم داريد، احتمالاً بايد ويژگي هاي خاصي در اين فيلمنامه ديده باشيد؟
- بله، خوب. وقتي آن را خواندم، خوشم آمد. با آقاي توحيدي كه صحبت كردم گفتند فيلمنامه را بر اساس رمان مشهور «مرشد و مارگريتا» نوشته اند. البته صحبت شد فيلمنامه بايد بازنويسي شود و نهايتاً در مرحله پيش توليد، كار بازنويسي توسط آقاي توحيدي انجام شد و بعد هم مرحله اجرايي بود و فيلمبرداري.
* اشاره كرديد كه فيلمنامه بر اساس رمان «مرشد و مارگريتا» نوشته شده تا چه حد فيلم به رمان وفادار مانده و يا شايد هم با نگاهي به اين رمان فيلم نوشته شده؟
- من همان زمان كه فيلمنامه را خواندم، كتاب را هم مطالعه كردم، بعد طي جلساتي كه رضا كيانيان هم در آن حضور داشتند، نشستيم درباره بازنويسي فيلمنامه و ميزان وفاداري آن به رمان اصلي و اينكه آيا لازم است درباره شخصيت ها اين وفاداري را داشته باشيم يا فقط بايد حال و هوا و نوع نوع گرايش و بيان رمان را در نظر بگيريم، كه نهايتاً اين طور شد كه خيلي شخصيت هايي را كه در فيلم مي بينيم اين تقيد وجود ندارد كه عين شخصيت هاي رمان باشند. يعني در واقع شخصيت ها كاملابا فرهنگ ايراني مطابق (آداپته) شدند ولي به لحاظ حس و حال فضايي كه در رمان «مرشد و مارگريتا» بود البته باز تأكيد مي كنم با آداپته و خر د (ريسون ) ايراني تا حد لازم به آن فضا نزديك شويم يعني لحن فيلم لحن رمان باشد.
* شما كارنامه فيلمسازي تان فيلم هاي خوب و موفقي داشتيد در ژانر جنگي و كمدي فيلم «ليلي با من است»، در ژانر اجتماعي «مهر مادري»، در ژانر عشقي «شيدا» و البته فيلم فرش باد كه همگي فيلم هاي ارزشمند و تأثيرگذار و خاطره انگيزي بوده اند. حالا به نظرم مي آيد، فيلم «گاهي به آسمان نگاه كن» فيلمي كامل است كه سعي كرده ايد به تمام اين ژانرها در كنار هم بپردازيد در عين حال كه فيلم نوع نگاه و لحن خاص شما را هم دارد و از اين نظر فكر مي كنم «گاهي به آسمان نگاه كن» يكي از سخت ترين فيلم هايي بوده كه ساخته ايد؟
- اين تعبيري كه شما كرديد براي من تازگي دارد و تا حالا كسي به اين نكته اشاره نكرده بود. ولي واقعيت همين است كه شما گفتيد. حالا نمي دانم، شايد اين اتفاق تصادفي شكل گرفته ولي در همان فيلمنامه اي اولي كه از اين فيلم خواندم اين حس و حال وجود داشت. ما محورهاي مختلف قصه را داشتيم كه موضوع همه آنها درباره مرگ بود.
در فيلمنامه قصه لطيف عاشقانه وجود داشت و همين طور قصه مرگ يك سرمايه دار. قصه اي هم بود در ارتباط آدم ها با مرگ و آدم هاي معمولي اجتماع... همه اين قصه ها را ما سعي كرديم در كنار هم ديگر و با پيوند به موضوع محوري مرگ كه آنها را به هم متصل مي كرد داشته باشيم. حالا كه شما به اين موضوع اشاره مي كنيد، فكر مي كنم واقعاً ناخواسته اين اتفاق افتاده يعني اين كه يك رگه طنز را مي بينيد در عين حال كنار آن رگه عاشقانه و ارتباط دختر و پسر را مي بينيد.
حالا در يك رگه ديگر موضوعات اجتماعي را مي بينيد. براي من تمامي اينها در واقع تصويري بود از تجربه هاي قبلي ام. اما در عين حال خود فيلم «گاهي به آسمان نگاه كن» يك فضاي كاملاً متفاوت هم دارد يعني تركيبي است از رئاليسم و سوررئاليسم كه در كنار هم قرار گرفته اند با توجه به فضاي خاص رمان اين است كه به لحاظ موضوعي شايد كه نه حتماً همان موضوعاتي بوده كه به آنها علاقه دارم و در فيلم هايم به آنها پرداخته ام اما به لحاظ ساختاري كار تفاوت زيادي دارد. يعني در كنار هم قرار گرفتن اين آدم ها و نقش ها در دو فضاي كاملاً متفاوت يك مقداري نياز داشت كه روي آن كار فوق العاده اي انجام گيرد و فيلم شكل و شمايل خاص خودش را پيدا كند.
* الان صحبت شد درباره موضوعات و تم هاي مختلف ، يادم مي آيد وقتي فيلم در جشنواره اكران شد تا نيمه هاي فيلم آدم در نوعي غافلگيري بود كه چطور فضاها و آدم ها را دنبال كند و بعد آنقدر فيلم خوب ساخته و پرداخته شده كه ارتباط شكل مي گرفت و حالا اين بار تماشاگر بود كه دل نگران سرنوشت اين آدم ها بود كنجكاو بود كه بالاخره عشق سرباز و پرستار به چه چيز ختم مي شود، آن روح هاي سرگردان و اين نگاه مهربانانه اي كه در فيلم هست پايان آن چه مي شود. با توجه به اين كه فيلم به لحاظ فيلمنامه و ساختار پيچيدگي هاي زيادي دارد فكر مي كنيد برخورد مخاطبان با آنها و رابطه اي كه با فيلم برقرار مي كنند چگونه خواهد بود؟
- چون قرار بود كه فيلم در جشنواره به نمايش در بيايد، به همين خاطر به دليل محدوديت زماني كه داشتيم، اصولاً فرصت نمايش آزمايشي را نداشتيم تا در طي آن متوجه شويم كه در كدام قسمت ها بايد دوباره تجديد نظر و اصلاح كنيم. به همين خاطر نسخه اي كه در جشنواره به نمايش درآمد ارتباط آن با مخاطب سخت و دشوار بود ولي اگر يادتان هم باشد فيلم در انتخاب تماشاگران در رده سوم قرار گرفته بود.
* در اين كه «گاهي به آسمان نگاه كن»فيلم خوبي است در آن شكي نيست و اين حق فيلم بوده كه جزو سه فيلم منتخب تماشاگران باشد اما شما هم اشاره كرديد كه بايد اقلاً يك دوره زماني بگذرد تا ارتباط شكل بگيرد.
- بله، دقيقاً. من خب چون در نمايش جشنواره اي فيلم حضور داشتم بعد از اتمام آن سعي كرديم تغييراتي را در ساختار مونتاژ آن بدهيم و به نظر مي آيد كه در نسخه فعلي كه آماده كرديم ارتباط ببيننده راحت تر و آسانتر شكل بگيرد و اميدوارم در نمايش عمومي اگر تبليغات و نمايش خوبي داشته باشد جزو فيلم هاي موفق سال شود و اگر پرفروش نشد حداقل فيلم كم فروشي هم نشود.
* در كارنامه فيلمسازي شما سه فيلم داريد كه مستقيماً به جنگ پرداخته شده. فيلم اول شما «در مسلخ عشق» كه تا حالا نمايش داده نشده و دو فيلم «ليلي با من است» و «شيدا» در «گاهي به آسمان نگاه كن» هم به نظر مي آيد اين دغدغه جنگ و اين حضور رزمندگان و سربازان شهيد به نوعي موضوعات ديگر را كه هجو سرمايه داري است و آن عشق دختر و پسر و... همه را زير سايه خود قرار داده. الان نكته اي كه هست بفرماييد شما درباره اين كه برخي از فيلمسازان حتي جنگي معتقدند كه دوره اين سينما به سر آمده چيست؟ و ديگر اين كه آيا اين آخرين فيلم جنگي شما خواهد بود يا نه باز هم حرف هاي ناگفته داريد؟
- نه، ببينيد طبيعتاً جنگ به هر حال واقعيتي بوده كه طي هشت سال به جامعه ما تحميل شده بود، پس خود به خود تأثيرات آن به مدت طولاني خود را نشان خواهد داد هم در نسل فعلي و هم در نسل هاي آينده اي كه خواهند آمد. بنابراين اگر شما فيلمسازي باشيد كه صرفاً به دنياي فانتزي تكيه نكنيد و بيشتر به رئاليسم و واقعيت در زندگي اجتماعي بپردازيد، فكر مي كنم كه مقوله جنگ هم به عنوان و جزو اجزاي تفكيك ناپذير جامعه ما باشد و شما در تحليل و بررسي و حتي دادن نقش به اقشار مختلف جامعه در فيلم مجبوريد كه تأثير مستقيم جنگ را روي مردم جامعه بررسي كنيد. ولي ممكن است حالا در سال هايي كه مي آيند من فيلمي بسازم كه مستقيماً درباره جنگ نباشد اما تأثيرات جنگ را مثلاً در موضوع محوري آن ببينيم، كما اين كه اين اتفاق در همه جاهاي ديگر دنيا هم روي مي دهد. همه كشورهايي در تاريخ خود ردي از جنگ داشته اند، اين جنگ هم در كشور ما به خاطر خاص بودنش در تاريخ باقي مي ماند. اگر باز هم موردي و فيلمنامه اي پيش بيايد كه موضوع آن درباره جنگ باشد آن را كار مي كنم. كما اين كه بعد از اين فيلمي كه حالا در در مراحل پيش توليد است...
* فيلم «مارمولك» را مي گوييد؟
- بله. موضوع آن اصلاً ربطي به جنگ ندارد و حال و هواي طنزي دارد، قرار است سريالي بسازم كه موضوع آن مستقيماً درباره جنگ است.
* آقاي تبريزي براي اين پرسيدم كه آيا اين آخرين فيلم جنگي شما است كه در پايان فيلم شاهد ازدواج دو تا از شخصيت هاي محوري يعني هانيه و بهمن فيلم هستيم و مي بينيم كه دعوت شدگان در واقع همه يا رزمندگان شهيد هستند و يا همه كاراكترهاي معروفي كه در فيلم هاي جنگي اين چند سال اخير شاهد آنها بوده ايم.
|
|
- بله، دقيقاً. براي اين كه خود هانيه و بهمن شخصيت هايي هستند كه در زمان وقوع جنگ و در دل اين ماجرا با هم آشنا شده اند و حالا آنها در دو مدار و فاز مختلف يكي در قيد حيات و واقعيت و يكي ديگر در حال گذراندن قيد حيات و رسيدن به مرحله مرگ توي اين دو تا مرتبه دارند ارتباطشان را با هم برقرار مي كنند و طبيعتاً زماني كه بهمن مي رود تا به هانيه ملحق شود، لحظه اي كه اين دو تا آدم به خاطر مسايل و درگيري هايي كه در جنگ داشتند و از هم دور افتاده بودند، حالا در واقع يك جوري به هم مي رسند و هم ديگر را پيدا مي كنند. حالا ما فكر كرديم گذر اين دوتا آدم را از اين دنيا به دنيا و مرتبه اي ديگر در كنار آن ما از شخصيت هايي استفاده كنيم كه به نوعي در جنگ حضور داشتند؛ بعد فكر كرديم اگر بخواهيم در كوتاه ترين مدت به تماشاگران خود بگوييم كه اينها آدمهاي جنگ هستند بهترين شكل آن اين است كه از شخصيت هاي فيلم هايي كه درباره جنگ و دفاع مقدس ساخته شده اند، آن شخصيت ها را بدون هيچ گونه توضيحي و به صورت شخصيت هايي تيپيكال در كار بياوريم كه هم تماشاگر سريع تر با فيلم ارتباط برقرار كند و هم اين كه آنها را باور كند، كساني كه رزمندگان دوره جنگ بودند. به هر حال ما فكر كرديم اين بهترين ايده و مناسب ترين خواهد بود.
* صحنه آخر فيلم شما هم كه خيلي تأثيرگذار است به نوعي به نظرم مي آيد تحت تأثير فيلم زيباي «سينما پاراديزو» است. شما اين فيلم را ديده ايد؟
- نه، يعني در واقع من اين فيلم را خيلي وقت پيش ديدم و البته نه به صورت كامل. نمي دانم حالا اين بخشي كه شما اشاره مي كنيد كدام بخش فيلم است.
* در واقع اشاره من به سينما پاراديزو جنبه هاي مختلف دارد و شايد به خاطر اين به فيلم سينما پاراديزو اشاره مي كنم كه اين اداي دين تورناتوره است به سينما و حالا فيلم هاي محبوبي كه آنها را دوست داريد اما صحنه هايي از آنها را در فيلم مي بينيم. اين حضور رزمندگان و قهرمان هاي فيلم هاي مختلف جنگي مي شود گفت به نوعي اداي دين شما است به سينماي جنگ؟
- دقيقاً. اين به نوعي اداي دين بود. جنگ در واقع براي ما بستري را فراهم كرد براي اين كه ما وارد عرصه ها شويم كه در شرايط عادي ممكن است كه امكان آن نباشد تا بدون استفاده از آن موضوع و موقعيت جنگي شما بتوانيد به يك فهم و درك بشري و انساني را نشان بدهيد. چون جنگ اين امكان را براي ما به وجود آورده كه در مرتبه بالاتري فكر كنيم، فكر مي كردم كه اين دين فيلمساز به يك واقعه بزرگي مثل جنگ و دفاع مقدس بايد در تصويري اين گونه شبيه تصاوير پاياني «گاهي به آسمان نگاه كن» شكل بگيريد. ما هميشه در فيلم هايمان فضاي جنگ را توأم با خشونت و درگيري و تظاهر مي بينيم حالا توي اين فيلم آدم هايي كه در جنگ بودند در فضايي توأم با شادي و آكنده از نشاط را مي بينيم و اين تفاوتش شايد تأكيد كند بر نتيجه و يا عواقبي كه بر آدم هاي جنگ وجود داشته و براي آدم هاي فعلي كه بازماندگان آن دوره هستند.
* آقاي تبريزي به عنوان سئوال آخر امكان دارد درباره شخصيت هانيه و حضور او بيشتر صحبت كنيد. با توجه به اين كه فضاي فيلم فضايي به شدت مردانه است و از طرفي اين فضاي جنگي كه گاه نيز خيلي سنگين و تلخ هم مي شود حضور هانيه كه تنها شخصيت زن فيلم است چه معنايي دارد آيا اين حضور شاد و پرنشاط و اميد نوعي فاصله گذاري است يا تلطيف كردن فضاي تلخ و سنگين حاصل از جنگ؟
- هانيه در واقع در فيلم حالا در مرتبه و دنيايي ديگر سمبل و نماد عشق است. يعني اگر عشق را ميان دو انسان يك سمبل زميني تصور كنيد، هانيه به نوعي سمبل يك عشق آسماني است و آدمي است كه دايما ميان اينها وجود دارد. مثل يك فرشته اي كه از آدمهاي مختلف در مقاطع مختلف نگهداري مي كند. هانيه فرشته اي است كه علاوه بر اين كه به مجروحين جنگي رسيدگي مي كند به يكي از آنها دلبسته است و دوستش دارد و آن بهمن است. بنابراين حضور هانيه به نوعي باعث تلطيف يك دنياي خشن مي شود كه همين زندگي است كه الان جانبازان، معلولان و آدم هاي باقي مانده از جنگ دارند. حضور هانيه يك جور توجه و يك نوع نگاه آسماني است به اين آدم ها عليرغم اين كه آنها زندگي مندرس و غيرقابل توجيهي دارند و هيچ نوع توجه به آنها نمي شود. بودن هانيه باعث مي شود تا ما احساس كنيم كه اين آدم ها در اين مرحله از زندگي شان ممكن است به چيزي دست پيدا نكنند. اما در مراحل بعدي زندگي شان از يك لطافتي برخوردار مي شوند كه همين صحنه آخري است كه شما مي بينيد وقتي هانيه و بهمن دارند مي روند شما شاهد چنين فضايي هستيد. در واقع اين احساس بايد براي مخاطب به وجود بيايد. يعني تقريباً هم به وجود مي آيد كه شما آن زندگي اصلي و آن زندگي كه حلاوت و شيريني دارد در زندگي پس از مرگ مي توانيد داشته باشيد، نه در زندگي واقعي اين دنيا، چون در اين دنيا فقط تظاهر درگيري و ممكن است جنگ صورت تلخ و پرخشونت خودش را داشته باشد، اما آنجا اينطور نيست.
آناهيد موسسيان