«مأمون» براي اين عضو القاعده در هامبورگ حساب بانكي نزد «دويچه بانك» در سال ۱۹۹۷ باز كرده بود كه مأموران سرويس مخفي آلمان و «سيا» اعتقاد داشتند از طريق آن پولهاي القاعده در اروپا شست و شو مي شود و علاوه بر آن هزينه عمليات نيز به وسيله اين حساب بانكي تأمين مي شود.
«مأمون» هنگام دستگيري اعتراف كرد كه با شخص دستگير شده آشنايي دارد ولي منكر هرگونه شناختي در رابطه با فعاليتهاي تروريستي او شد. «سيا» ولي معتقد بود كه «مأمون» يكي از حلقه هاي اصلي گروه وابسته به «بن لادن» است.
لانگ لي اواسط دسامبر ۱۹۹۹
از هنگام حمله به سفارتخانه هاي آمريكا در آفريقا «سيا» تحت فشار زيادي قرار گرفت. آنها نتوانسته بودند از اين حملات جلوگيري كنند و حيثيت آنها به شدت خدشه دار شده بود.
«اسامه بن لادن» پيشتر به آمريكا هشدار داده و پيش بيني كرده بود كه براي آمريكا روزهاي سياهي در پيش است. اين موضوع را «بن لادن» كوتاه زماني پيش از اين اتفاقها در مصاحبه اي با شبكه تلويزيوني ABC عنوان كرده بود. ولي در مركز «سيا» اين سخنان ميليونر سعودي جدي تلقي نشده بود.
حالا «تنت» بايد نگران شغلش هم باشد. او تازه در سال ۱۹۹۷ به عنوان رئيس «سيا» منصوب شده و درحقيقت به قوي ترين مرد ايالات متحده آمريكا تبديل شده بود.
«تنت» كه فرزند يك مهاجر يوناني است پيشرفت شغلي عجيبي داشت. او به هيچ وجه يك اطلاعاتي محسوب نمي شد بلكه زيادتر شبيه كارمندي كه در مسير معيني رشد كرده است. مانند كارمندان بسياري كه در زير لواي كاخ سفيد مدارج ترقي را طي كرده بودند. اكثر دست اندركاران سابقه دار «سيا» به همين علت با ديده تحقير به او نگاه مي كردند.
پس از حمله به سفارتخانه هاي آمريكا در آفريقا «تنت» از مأموران «سيا» خواسته بود در برنامه هاي عملياتي خود تجديد نظر كنند. او تشريح كرده بود كه عواقب اين حملات به مراتب زيادتر از چيزي بود كه «سيا» پيش بيني كرده بود. او در گزارشي عنوان كرد كه آمريكا در حال جنگ با تروريستها است و او در اين راه به هيچ عنوان از به كارگيري نيروهاي بيشتر ابايي ندارد.
«تنت» دستور داد استراتژي تازه اي براي مبارزه با ترور تنظيم شود. برنامه جديد را او به نام «نقشه» معرفي كرد.
براساس اين نقشه «سيا» به جوانب انساني قضيه توجه بيشتري مي كرد و به همين منظور به سرچشمه هاي انساني كه در ادبيات جاسوسي مقصود از آن افرادي است كه از آنها مي توان اطلاعات كسب كرد، توجه خاص شده بود. حتي پيش بيني شده بود كه با رسوخ دادن خبرچين ها به هسته مركزي تروريستها از نقشه هاي آنها پرده برداشته بشود.
نقشه پر ريسكي بود زيرا در اين زمان كمتر كسي در سازمان «سيا» وجود داشت كه مثلاً با زبان پشتو يا عربي آشنايي داشته باشد. در سال ۱۹۹۹ هنوز اين نقشه نتوانسته بود اجرايي شود.
در همين زمان اطلاعاتي به دست آمده بود كه «القاعده» سعي دارد عملياتي را در داخل خاك آمريكا طراحي كند.
اين مرتبه «سيا» شواهد زيادي در دست داشت كه اين موضوع را جدي بگيرد. در همين زمان بود كه تصادفاً يك عضو «القاعده» در مرز كانادا با همراه داشتن پنجاه كيلو مواد منفجره به دام افتاده بود. شخصي كه به دام افتاده بود در راه سفر به «لس آنجلس» بود تا در هنگام جشنهاي دو هزار حمله اي را به فرودگاه بين المللي «لس آنجلس» تدارك ببيند. از هنگام دستگيري او زنگهاي خطر در مقر «سيا» به صدا درآمده بود.
در يازدهم دسامبر مأموران «سيا» تلگرافيهايي را به مركز مخابره كردند كه در آن از وزارت خارجه، سازمان مهاجرت و اف بي اي خواسته شده بود همه كساني را كه به نحوي در ليست افراد مشكوك قرار دارند شناسايي كرده و تحت نظر قرار دهند، حتي اگر فقط اشاره اي به آنها شده باشد.
در همين زمان «سيا» حداقل يك نفر را به شدت تحت نظر داشت كه بعداً در حوادث يازدهم سپتامبر تأثيرگذار بود و مشخص شد كه عضو القاعده است. آنها اسم كوچك او را مي دانستند. او «خالد» نام داشت، شهروند عربستان بود و از كنسولگري آمريكا در «جده» رواديد يك ساله چند باره داشت و مي توانست هر چند بار كه بخواهد از هفتم آوريل ۱۹۹۹ تا ششم آوريل ۲۰۰۰ به آمريكا سفر كند. سه هفته طول كشيد تا «سيا» نام كامل خالد را پيدا كرد.
هامبورگ، آخر دسامبر ۱۹۹۹
«توماس ولز» كه سردرگمي «سيا» را در چند ماه اخير شاهد بود به اين فكر افتاد كه بالاترين بهره برداري را از اين موضوع براي نشان دادن قابليت هايش ببرد. اگر او مي توانست «مأمون» را جذب كند، مسلماً مي توانست به رده هاي بالاتري در «سيا» نيز صعود كند.
«ولز» آدرس و شماره تلفن اين سوريه اي را داشت ولي مي دانست كه براي جذب او به كمك افراد ديگري نيز نياز دارد او آگاه بود كه يك مسلمان متعصب را نمي توان با پول خريد يا اين كه از او خواست با «سيا» همكاري كند.
بدون تحت فشار قرار دادن او، امكان نداشت و حاضر به همكاري با «سيا» شود و اين مأمور «سيا» هيچ مدركي هم در آلمان نيافته بود كه با آن شواهد «مأمون» را مجبور به همكاري كند. «مأمون» را نه مي توانستند از آلمان اخراج كنند و نه مدركي داشتند كه او را به زندان بياندازند. اصولاً «ولز» حتي اجازه نداشت در آلمان در جستجو شخصي براي جاسوسي باشد. قوانين آلمان چنين اجازه اي را به او نمي داد.
براي «ولز» راه ديگري نمانده بود مگر آنكه اداره حفظ قانون اساسي آلمان در هامبورگ را براي يافتن راهي به استمداد بطلبد.
دفتر اين اداره در مركز هامبورگ و در نزديكي مسجدالقدس بود كه پاتوق «مأمون» و دوستانش نيز بود.
اداره حفظ قانون اساسي در هامبورگ شعبه كوچكي از اين اداره بود كه در پايان سال ۱۹۹۹ با محاسبه همه همكاران فقط ۱۲۵ نفر در آن شاغل بودند.
ادامه دارد