اشاره؛طلاق و از هم پاشيدگي كانون خانواده معضل اجتماعي است كه پيامدهاي آن از مشكلات بزرگ جوامع كنوني به شمار مي رود ولي در شرايط حاضر به صورت متداول ترين راه حل يك ازدواج ناموفق درآمده است.
گسستن رابطه زناشويي و رها ساختن زندگي مشترك، زن و مردي را كه با هم پيوسته بوده اند، به راه هاي گوناگون مي كشاند ، هر چند امكان دارد، چنين زن و مردي، هريك خوشبختي خاصي يافته يا سعادت از دست رفته را در كنار همسري ديگر بيابند اما متأسفانه چنين امكاني اندك و تنها براي حدود ۱۰ درصد اتفاق مي افتد. جامعه ما نسبت به زنان مطلقه پيشداوري منفي دارد و قريب ۹۰ درصد زنان طلاق گرفته را نمي پذيرند. از طرفي ديگر مشكل وجود فرزنداني در خانواده هاي طلاق كه ناچارند به زندگي در كنار يكي از والدين بسنده كنند و روزگار را زير سايه ناپدري يا نامادري بگذرانند، مسأله ديگري است كه بسيار قصه هاي غم انگيز آن را شنيده ايم. اين مسايل و پيامدها يك ذهنيت تاريخي منفي نسبت به طلاق را شكل داده است. اين واقعيت را هر فردي مي تواند دريابد كه سابقه طلاق در زندگي هر فردي به عنوان يك نقطه منفي و ضعف محسوب مي شود.
ايجاد چنين نگرشي در سطح جامعه و تلقي منفي از «طلاق» و زنان و مردان مطلقه، از مهمترين عوامل بازدارنده طلاق است. البته اسلام به عنوان يك دين واقع گرا نمي تواند به دليل خطرات ناشي از طلاق در هيچ شرايطي طلاق را نپذيرد، زيرا به هرحال در مواقعي اختلافات زن و مرد درون خانواده به نقطه انفجارآميزي مي رسد كه اجبار به ادامه چنين وضعي، نه تنها به بهبود اوضاع نمي انجامد، بلكه به مصايب و فجايع دردناكي منجر مي شود و سلامتي زن و شوهر يا فرزندان خانواده را در معرض مخاطره جدي قرار مي دهد.با وجود اين ، طلاق در شرع مقدس اسلام به عنوان مبغوض ترين عمل قابل پذيرش تلقي شده و در عرف جامعه ايراني نيز فقط به عنوان آخرين راه حل قابل پذيرش است.
در اين گزارش علل تقاضاي طلاق از جانب شوهر و پيامد هاي حقوقي و اجتماعي آن از ديدگاه كارشناسان مختلف مورد بررسي قرار گرفته است،اما با توجه به اينكه حقوق متقابل زوجين در شرع مقدس مورد تأكيد قرار دارد ، مي توان و بايد در فرصت هاي ديگر به حقوق زنان در بحث طلاق نيز پرداخت . با هم مي خوانيم:
فراواني
|
علت در خواست طلاق از جانب مرد
|
|
|
۲۱%
|
عدم تفاهم اخلاقي
|
۱۵%
|
عدم تمكين
|
۱۴%
|
ناسازگاري زن
|
۱۰%
|
ترك منزل
|
۷%
|
فساد اخلاقي زن، عمل منافي عفت
|
۳%
|
هتك حرمت زناشويي
|
۳%
|
بيماري اعصاب زن
|
۳%
|
استرداد فرزندان
|
۲%
|
رفتن به خارج از كشور
|
۲%
|
عدم تفاهم فرهنگي
|
۲%
|
تهمت
|
۲%
|
بيرون كردن مرد از منزل
|
۲%
|
دخالت هاي خانواده
|
۲%
|
تحريك اعضاي خانواده
|
۲%
|
اختلافات جنسي
|
۱%
|
مجهول المكان بودن زن
|
۱%
|
خطر سلامت جان
|
۱%
|
اشتغال زن
|
۱%
|
ازدواج مجدد
|
۱%
|
عقيم بودن زن
|
۱%
|
داشتن همسر ديگر
|
۱%
|
زنداني بودن زن
|
۱%
|
بيماري مرد
|
|
لازم به ذكر است در مواردي، تقاضاي طلاق از جانب مرد، با طرح چند علت از علل مذكور عنوان شده است.
مريم غفاري
علل تقاضاي طلاق از جانب شوهر
در پژوهشي توسط شوراي فرهنگي- اجتماعي زنان ، علل تقاضاي طلاق از سوي مردان به شرح جدول روبرو ذكرشده است.
نكته مهم اين است كه اگر به هر دليلي مرد بخواهد همسرش را طلاق بدهد، براساس قانون بايد نصف دارايي اش را كه در زندگي مشترك كسب كرده به زن منتقل نمايد. عملي شدن اين امر را از دريچه قانون و ديدگاه حقوقدانان مورد بررسي قرار مي دهيم.
توقيف نصف دارايي هاي مرد
منصور صانعي، حقوقدان در باره شرايط تعلق گرفتن نصف دارايي مرد به زن در زمان طلاق مي گويد: اين شرط از جمله شروط ضمن عقد است و تنها به زماني تعلق دارد كه مرد بخواهد زن خود را طلاق دهد در اين صورت اگر در زمان ازدواج اين شرط مندرج در سند نكاحيه را امضاء كرده باشد موظف است نصف دارايي هاي خود را به زوجه بدهد. در چنين شرايطي زن بايد ليستي از دارايي هاي مرد تهيه كند و به دادگاه ارائه دهد. در صورتي كه زوجه سندي مبني بر وجود دارايي هاي مرد نداشته باشد و يا نتواند ليست مورد نظر را تهيه كند،براي دادگاه نيز مشكل است بتواند دارايي هاي مرد را مطالبه كند و نصف آن را براي زن در نظر بگيرد.
البته برخي حقوقدانان چنين رويه اي را قبول ندارند و عنوان مي كنند تعلق نصف دارايي مرد به زن در زماني كه مرد مي خواهد زن خود را طلاق دهد مربوط به قواعد حقوقي غرب است، به اين دليل كه آنها حقوقي مانند نفقه يا مهريه را براي زنان ندارند؛ اما به هرحال در صورت امضاء سند نكاحيه زنان حق مطالبه اين حق را دارند.
صانعي مي افزايد: تا مدتي در خصوص مصوبه مجمع تشخيص مصلحت نظام درباره قوانين مربوط به طلاق ابهامي وجود داشت مبني بر اين كه آيا زن بايد چنين حقي را بعد از صيغه طلاق مطالبه كند يا قبل از آن، در نهايت مجمع در اين باره نظر داد كه دادگاه ها بايد پس از صدور گواهي عدم امكان سازش، موضوع تعلق نصف دارايي مرد به زن را تحت شرايط مشخص خود تبيين و تعيين كنند. در صورتي كه زنان نتوانند ليستي از دارايي هاي مرد را با سند به دادگاه ارائه كنند مانند باقي حقوق مالي مثل مهريه و نفقه (در صورت عدم ارائه سند) كه قابل وصول نيست،دادگاه نيز نمي تواند وارد اين قضايا شود.
برخي از آقايان قبل از اينكه زن اقدامي در جهت تهيه ليستي از دارايي هاي شخصي مرد انجام دهد دارايي هاي خود را به نام ديگري به ثبت مي رسانند كه البته به استناد ماده ۲۱۸ قانون مدني معامله انجام شده جهت فرار از دين قابل ابطال است. در اين خصوص با نوعي خلأ قانوني مواجه هستيم.اما مي توان گفت با توجه به وجود حقوقي مانند نفقه و مهريه ،وجود شرطي مانند تعلق نصف دارايي هاي مرد به زن در صورتي كه مرد تقاضاي طلاق داشته باشد اضافه است و چندان هم مطابق شرع نيست زيرا اسلام همه محاسبات را كرده است! البته در صورتي كه مرد بخواهد زن خود را طلاق دهد ملزم به محاسبه و دادن اجرت المثل است و در صورت عدم امكان آن بايد به صورت نحله مالي را به زن ببخشد تا طلاق صورت گيرد.
محسن اشعري فرد، وكيل دادگستري معتقد است: نظر اكثريت قضات در خصوص اين شرط كه هم اكنون در سند نكاحيه زوجين وجود دارد اين است كه زن در صورت قرار گرفتن در چنين شرايطي براي وصول نصف دارايي مرد بايد دادخواست دهد حتي با وجود اينكه مرد چنين شرطي را در سند ازدواج خود امضاء كرده باشد.
حتي در صورت ارايه دادخواست، زن ملزم است كه به ميزان مندرج در قانون تمبر دولتي باطل كند و طبق آن مثلاً اگر زن مي خواهد ۱۰ ميليون از دارايي هاي زوج را وصول كند بايد حدود ۲۰۰ هزار تومان تمبر دولتي باطل كند و در دادگاه تجديد نظر اين ميزان به دو برابر مي رسد.
اين حقوقدان با اشاره به اختلافاتي كه در موضوع دارايي هاي مرد وجود دارد، خاطر نشان كرد: برخي قضات معتقدند كه منظور از اين دارايي ها ميزان ثروتي است كه زن و مرد مشتركاً به دست آورده باشند و اين گونه نيست كه ملاك، دارايي هاي مرد در طول زندگي مشترك باشد حتي اگر آنها را به تنهايي به دست آورده باشد. در واقع بسياري از قضات معتقدند تنها نصف دارايي هايي كه زن و مرد با هم و با كمك زن به دست آورده باشند در صورت درخواست طلاق از سوي مرد به زن تعلق مي گيرد.
در حال حاضر آراء مبني بر تعلق نصف دارايي مرد به زن در زمان طلاق به ندرت صادر مي شود و يكي از دلايل آن اين است كه زنان به دليل ناراحتي هاي ناشي از اختلافات و تنش هاي ايجاد شده در زمان طلاق، پيگير مطالبه چنين حقوقي نمي شوند و از آن نيز اطلاع چنداني ندارند.
در خصوص توقيف دارايي مرد، دادگاه حق توقيف مالي را دارد كه به ثبت رسيده است و بنابراين اگر زن نتواند وجود چنين دارايي را به اثبات برساند نمي تواند نصف دارايي هاي مردي را كه مي خواهد او را طلاق دهد تصاحب كند.
چنين شرطي تنها در سند نكاحيه آمده و در قانون وجود ندارد. حتي درباره اينكه زن نيز بخواهد چنين حقي را مطالبه كند ابهاماتي وجود دارد و چندان هم عملي نيست.
در حال حاضر نيز مرداني كه از اين موضوع آگاهي دارند در زمان عقد، اين شرط را امضاء نمي كنند و امضاء نكردن اين شرط نيز مانع عقد نمي شود. حجت الاسلام علي نجفي، دادرس دادگاه خانواده، در اين خصوص معتقد است: برابر شرط ضمن عقد سند نكاحيه، اگر مرد بدون دليل بخواهد زن خود را طلاق دهد، در اين مورد زن مي تواند اموال، املاك و هر وسيله ديگري را كه مرد در طول ايام زندگي مشترك تحصيل كرده را ليست برداري كند و به دادگاه ارايه دهد.
قبل از انقلاب چنين شرطي در سندهاي نكاحيه لحاظ نشده بود اما هم اكنون در اين سندها وجود دارد و سردفتران موظفند آن را به طرفين تفهيم كنند.
زماني كه مرد بخواهد زن خود را با دليل طلاق دهد، براي مثال زن در وظايف مربوط به خود كوتاهي كرده و يا مرد دليل و مدركي دال بر محكوميت كيفري و قضايي زوجه داشته باشد؛ در اين صورت زوج براي طلاق دليل موجه داشته است، با اين شرايط نصف دارايي كه در بخش فوق توضيح داده شد، به زن نمي رسد.
اگر زن شرط كرده باشد در صورتي كه طلاق به درخواست او نباشد، نصف دارايي ها به او برسد و طبق تشخيص دادگاه او در وظايف خود نيز كوتاهي نكرده باشد و يا سوءرفتاري نداشته باشد، زوج موظف است تا نصف دارايي خود را كه در ايام زناشويي به دست آورده يا معادل آن را طبق نظر دادگاه به صورت بلاعوض به زن منتقل كند و اين شرط اساسي براي تعلق نصف دارايي به زن است. در صورتي كه چنين شرطي در زمان عقد مطرح نشده و يا طرفين آن را امضاء نكرده باشند و يا سند نكاحيه براي قبل از انقلاب بوده و شرط مذكور در آن چاپ نشده باشد، در اين صورت قانونگذار طبق تبصره ۶ ماده واحده قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق مصوب سال ۷۱ عمل مي كند. يعني چنانچه زوجه كارهايي را كه شرعاً به عهده وي نبوده مانند آشپزي، قاليبافي و بچه داري و غيره را در خانه مرد انجام داده و اين كارها به دستور زوج صورت گرفته باشد و زن در انجام آنها به قصد تبرع كار نكرده يعني قصد گرفتن مزد داشته، در اين صورت به وي اجرت المثل تعلق مي گيرد و زن مستحق اخذ اجرت المثل خواهد بود. يعني حتي اگر زن سوءرفتاري هم داشته باشد در نهايت بايد نتيجه زحمات خود را كه در خانه مرد متحمل شده، دريافت كند. اما در صورتي كه زن در خانه كار كند و قصد مزد هم نداشته باشد و يا شوهر به او دستور نداده باشد كه اكثريت زنان ايراني اينگونه هستند، قانونگذار از زن حمايت كرده و به تناسب وضع مالي شوهر مبلغي را از باب بخشش يا هديه به عنوان نحله براي زوجه تعيين مي كند.
برخي فقها در اين باره استدلال جالبي دارند؛ آنها مي گويند وقتي مردي به خواستگاري زني مي رود و زن پيشنهاد وي را مي پذيرد، عرف زمانه حاكم بر اين است كه وي انجام كارهاي خانه را پذيرفته است و در اين صورت بهترين چيزي كه مي تواند به زن تعلق گيرد، نحله است. زيرا غالب زنان ايراني به قصد اجرت المثل و مزد در خانه خود كار نمي كنند.
محمد جامه بزرگ- حقوقدان- در ارزيابي از قانون مدني گفت: در يك نگاه تحليلي بايد اذعان داشت كه قانون مدني يكي از منسجم ترين قوانين و از حيث نوشتاري از شاهكارهاي ادبيات حقوقي ايران است اما با توجه به شرايط زماني و تغيير و تحولات موجود نيازمند بازنگري در جزييات است.
عدم هماهنگي و تطابق مواد قانوني مدني در باب حقوق خانواده بيش از موارد ديگر نمود دارد به گونه اي كه حق طلاق انحصاري براي مرد و تعيين مصاديق عسر و حرج و يا پرداخت نصف مهريه به زن حتي در صورت عدم تمكين از جمله مسايلي است كه بايد به صورت كامل تبيين شده و با شرايط اجتماعي و روز هماهنگي داشته باشد.
اين حقوقدان با تصريح به اينكه حق طلاق براي مرد با مقتضيات زماني هماهنگ نيست گفت: در شرايط فعلي با دو موضوع متعارض مواجه هستيم؛ از طرفي شرايط و مقتضيات اجتماعي و مطالبات زنان به گونه اي شده كه نمي توان حق طلاق را به صورت اختصاصي و انحصاري براي مرد دانست و از طرفي فقه حق طلاق را از آن مرد دانسته است، به همين لحاظ براي جمع اين دو امر معارض نيازمند يك فتوا و حكم ثانويه هستيم.