بهانه هاي دلتنگي
دست اندركاران سينماي ايران و علاقه مندان پيگير نشريات و نقدهاي سينمايي با نام محسن سيف بيگانه نيستند. از آغاز دهه پنجاه تا امروز امضاي او را پاي صدها نقد و مقاله سينمايي ديده اند. اما غير از معدودي از حرفه اي هاي عرصه مطبوعات، كمتر كسي مي داند كه محسن سيف با نزديك به بيست اسم مستعار تقريباً در همه عرصه هاي مطبوعاتي قلم زده است. از قصه نويسي، شعر، نقد سياسي، اجتماعي، ورزشي، ادبي، طنز، گزارش، پاورقي، نقد هنري، متن هاي راديويي، تلويزيوني و...
علاوه بر اين نزديك به بيست عنوان كتاب، مجموعه داستان، رمان، فرهنگ سينمايي و چندين مجموعه تحقيق و پژوهش رسانه اي و فيلمنامه سينمايي و تلويزيوني در كارنامه حرفه اي خود دارد. اين سابقه حرفه اي مي تواند دستاويز معقولي براي يك گفت وشنود مطبوعاتي باشد، اما بهانه مهم تري هم هست. صدو بيست عنوان كتاب قصه و شعر كودك و نوجوان!
كودكان چهار پنج ساله اي كه از سال ۶۸ تا امروز اشعار كودكانه و دلنشين اين كتاب ها را زمزمه مي كنند نمي دانند كه «مجيد سيف» يك منتقد نام آشناي سينمايي و يكي از پركارترين روزنامه نگاران سه دهه اخير است.
محسن سيف با يك جور دلتنگي مي گويد:همين جا در جا مي توانم صدتا نام نام آور را برايتان رديف كنم كه امثال من روزنامه نويس از فرش به عرش رسانده ايم و ده ها روزنامه نگار حرفه اي و توانا را مي شناسم و مي شناسيد كه هرگز در اندازه شايستگي ها و خدماتشان قدر نديدند و نام و ناني نيافتند.
متاسفانه هيچ دفتر و دستكي هم براي ثبت و ضبط كارنامه حرفه اي يك روزنامه نگار وجود ندارد. با اين گروه بازي و تشكيلات تيمي كه در اين سال ها مد شده، هر دسته و گروه به نوبت از خودشان تجليل و قدرداني مي كنند و...
غول هاي مطبوعاتي پر ادعايي را مي شناسم كه در تمام عمر حرفه اي شان صدصفحه نوشته و مقاله چاپ شده هم ندارند.
حالا شما لابد مي خواهيد از من بپرسيد: با اين سابقه حرفه اي، چرا رفته ايد و كتاب «حسني گلم گلابم! و حسني لولو دروغه و حسني برو نون بخر!» مي نويسيد؟ بله، صدتا نوشته ام و تا زماني كه اجاره خانه ها هر سال با اين رشد اضطراب آور بالا مي رود، مجبورم در كنار نقد سياسي و تحليل جايگاه رسانه و نقد فيلم، قصه و شعر كودكانه بنويسم. حالا من از شما مي پرسم: چرا يكي از روزنامه نگاران سه دهه اخير، پس از سي سال حضور حرفه اي در عرصه مطبوعات و فرهنگ، دخل و خرج زندگيش بايد به «حسني» و «خاله سوسكه» بسته باشد؟
آقاي سيف با شرح اين دلتنگي ها مي شود گفت كه تقريباً پاسخ پرسش هاي نگفته و نپرسيده مرا يك كاسه كرديد. بنابراين حاشيه اي مي زنم به سؤال هايي كه قرار بود بپرسم. با توجه به اين سابقه حرفه اي، اين فاصله عميق ميان كار جدي نقد سياسي، اجتماعي و سينمايي با قصه نويسي و شعر براي كودكان را چگونه و با كدام هدفمندي و انگيزه پر مي كنيد؟ با كودكي پابرجا و ماندگار درون يا با انگيزه هاي مادي برآمده از نياز؟
اين سؤال از آن سؤال هايي است كه مكرر از زبان دوستان و همكاران مطبوعاتي مطرح شده و مي شود. بعضي وقت ها دوپهلو و آميخه به شوخي هم هست. حرفه اي ترها، يعني همكاراني كه چرخ زندگيشان از طريق نوشتن و با حق التحريرهاي وجبي و سانتي متري لك ولك مي كند. پيشاپيش جواب سؤال را هم مي دانند و صرفاً براي ابراز يك جور همدلي و همدردي طرح سؤال مي كنند. دوستاني هم هستند كه فدا شدن كيفيت در سرسام كميت را مدنظر دارند و رنگ انتقاد و بوي شماتت را مي شود در كلامشان احساس كرد، كه از جهتي حق هم هست. اما براي اثبات حقانيت يك مقوله بايد جنبه ها و جهت هاي مختلف آن را در نظر داشت. پرنويسي و ورود به حيطه هاي متفاوت و گاه به شدت ناهمخوان موضوعي و مضموني، مهلك ترين سم شناخته شده در كار نويسندگي است و مسلماً اثر منفي و مخربي در كيفيت كار به جا مي گذارد. اما چاره چيست؟ اهل قلمي كه هيچ پشتوانه مالي و ممر درآمدي غير از حق التحرير ندارد و از هفده سالگي تا پنجاه سالگي هيچ حرفه اي غير از نويسندگي و ويرايش نداشته است، چگونه مي تواند با حق التحرير چند روزنامه و مجله روزگار بگذراند؟ آن هم در شرايطي كه هيچ معيارسنجشي براي ارزش گذاري كيفيت نوشته ها و مقاله ها وجود ندارد. به به و چه چه ها و دست مريزادها در حد تعارف است و به لحاظ مادي، اصل برادري و برابري و مساوات و عدالت كاملاً رعايت مي شود. يعني نوشته و مقاله اي كه ده نفر خبره و كارشناس آشنا و غريبه از آن تعريف و تمجيد كرده اند در حسابداري مجله و روزنامه با همان خط كشي سانت زده مي شود كه انشاي ابتدايي و پر از «گاف» فلان عشق خبرنگاري تازه كار و...
|
|
يعني اگر مقاله و نوشته با ملاك هاي كيفي ارزش گذاري و حق التحريرها براساس كيفيت درجه بندي شود، مشكل حل است؟
كدام مشكل؟ اگر منظورتان يكي از هزار و يك مشكل كارهاي فرهنگي باشد، بله. اما مشكلات حيطه هاي هنري و فرهنگي نيازمند يك ديگرگوني و تحول ريشه اي است. وقتي كه شمارگان كتاب براي جمعيت هفتاد ميليوني هزار و پانصد و دوهزار جلد است و در مقايسه با چهل سال پيش هم پس رفت غم انگيزي كرده ايم، خب يك جاي كار اشكال دارد.
راستش احساس خوبي ندارم. وقتي ارزش گذاري هاي چندصدميليون توماني براي بازيكن هاي فوتبال را با غربت و تنگدستي غرورآميز نويسندگان و هنرمندان راستين مقايسه مي كنم، دلم مي گيرد. احساس مي كنم دست هاي پنهاني براي خاموش كردن فانوس انديشه ورزي و تفكر از آستين قدرت هاي جهاني بيرون مي آيد كه...
برگرديم به «حسني لولو دروغه و حسني ميگه
آي دندونم!» فكر مي كنيد با «حسني» و «مملي» مي شود به جنگ آن دست هاي پنهان رفت و مسير انديشه ورزي و تفكر را هموار كرد؟
برخلاف تصور، از كنايه آميز بودن سؤال شما خيلي هم خوشحالم. پاسخ سرراست و صادقانه اي هم براي آن دارم. پاسخي كه با توجه به دوپهلو بودن پرسش شما، پاسخي دوشاخه است. بله با همين «حسني »ها مي شود علاقه و عادت به مطالعه را از همان دوران كودكي نهادينه كرد. نسل من، يعني كودكان دهه سي و چهل با مطالعه قصه هاي كودكانه اي در رديف همين «حسني»ها و حتي چند درجه سطحي تر از آن به مطالعه و كتاب عادت كردند. برخي از نام آورترين هنرمندان و نويسندگان و شاعران از همين تبار و نسل اند. خودتان به پرونده اين نسل رجوع كنيد و نام هاي نام آور عرصه فرهنگ و هنر را شماره كنيد... دوم از آن، از ميان صدوچند عنوان كتابي كه من براي كودكان و نوجوانان نوشته و سروده ام، مي توانيد يك نمونه، فقط يك نمونه! قصه و شعر بي محتوا و مبتذل و سرهم بندي شده برايم رو كنيد و همين جا فوراً سرم را با نمره دو از ته بتراشيد و كلاه بوقي روي سرم بگذاريد! با اعتماد و افتخار مي گويم براي مقايسه و داوري درباره همه كتاب هاي كودكانه اي كه امضاي (مجيد سيف / انتشارات سپيده) را دارد با هر كتاب كودك و نوجوان موجود در بازار آماده ام.
|
|
آقاي سيف، در چند سال اخير صدها و چه بسا چندين هزار عنوان كتاب كودك و نوجوان روانه بازار شده و متاسفانه...
بله، به خوبي مي دانم. متاسفانه آشفته بازار عجيب و بي دروپيكري است. نمونه هايي را ديده ام كه از ابتدايي ترين اصول نگارش هم بي بهره است. شعرگونه هايي كه... چه بگويم! اما مطمئن باشيد، من به عنوان يك روزنامه نگار و منتقد سينمايي - به قول شما نام آشنا - اگرچه با هدف گذران زندگي و جور كردن دخل و خرج به وادي كودك و نوجوان قدم گذاشته ام، اما از سال ۶۸ تا امروز كه پاي حدود صدوچند عنوان قصه و شعر كودكانه را امضا كرده ام، سر سوزني احساس شرمندگي و پشيماني ندارم. حتي از شما چه پنهان وقتي در تاكسي و اتوبوس و كوچه و خيابان متوجه مي شوم كودكان سه ساله و چهارساله با آن لحن شيرين، چهار پنج بيت از حسني هاي مرا با كمي جابه جايي در بعضي مصرع ها زمزمه مي كنند، از سرخوشي و لذت سرشار مي شوم. به هرحال، احتمالاً يك ويژگي جذاب ساختاري در اين اشعار كودكانه هست كه در ذهن بچه هاي سه چهار ساله حك مي شود، آن هم بدون بهره گرفتن از ضرباهنگ موسيقي و ريتمي كه شعرگونه هاي يك آگهي تلويزيوني را به حافظه كودكان تحميل مي كند.
آرزو اكبري