جمعه ۱۶ آبان۱۳۸۲
سال يازدهم - شماره ۳۲۱۸
ادبيات
Friday.htm

گفت وگو با «محسن سيف» منتقد سينمايي و نويسنده مجموعه قصه هاي حسني
هنوز حسني خرج ما را مي دهد
005226.jpg

بهانه هاي دلتنگي
دست اندركاران سينماي ايران و علاقه مندان پيگير نشريات و نقدهاي سينمايي با نام محسن سيف بيگانه نيستند. از آغاز دهه پنجاه تا امروز امضاي او را پاي صدها نقد و مقاله سينمايي ديده اند. اما غير از معدودي از حرفه اي هاي عرصه مطبوعات، كمتر كسي مي داند كه محسن سيف با نزديك به بيست اسم مستعار تقريباً در همه عرصه هاي مطبوعاتي قلم زده است. از قصه نويسي، شعر، نقد سياسي، اجتماعي، ورزشي، ادبي، طنز، گزارش، پاورقي، نقد هنري، متن هاي راديويي، تلويزيوني و...
علاوه بر اين نزديك به بيست عنوان كتاب، مجموعه داستان، رمان، فرهنگ سينمايي و چندين مجموعه تحقيق و پژوهش رسانه اي و فيلمنامه سينمايي و تلويزيوني در كارنامه حرفه اي خود دارد. اين سابقه حرفه اي مي تواند دستاويز معقولي براي يك گفت وشنود مطبوعاتي باشد، اما بهانه مهم تري هم هست. صدو بيست عنوان كتاب قصه و شعر كودك و نوجوان!
كودكان چهار پنج ساله اي كه از سال ۶۸ تا امروز اشعار كودكانه و دلنشين اين كتاب ها را زمزمه مي كنند نمي دانند كه «مجيد سيف» يك منتقد نام آشناي سينمايي و يكي از پركارترين روزنامه نگاران سه دهه اخير است.
محسن سيف با يك جور دلتنگي مي گويد:همين جا در جا مي توانم صدتا نام نام آور را برايتان رديف كنم كه امثال من روزنامه نويس از فرش به عرش رسانده ايم و ده ها روزنامه نگار حرفه اي و توانا را مي شناسم و مي شناسيد كه هرگز در اندازه شايستگي ها و خدماتشان قدر نديدند و نام و ناني نيافتند.
متاسفانه هيچ دفتر و دستكي هم براي ثبت و ضبط كارنامه حرفه اي يك روزنامه نگار وجود ندارد. با اين گروه بازي و تشكيلات تيمي كه در اين سال ها مد شده، هر دسته و گروه به نوبت از خودشان تجليل و قدرداني مي كنند و...
غول هاي مطبوعاتي پر ادعايي را مي شناسم كه در تمام عمر حرفه اي شان صدصفحه نوشته و مقاله چاپ شده هم ندارند.
حالا شما لابد مي خواهيد از من بپرسيد: با اين سابقه حرفه اي، چرا رفته ايد و كتاب «حسني گلم گلابم! و حسني لولو دروغه و حسني برو نون بخر!» مي نويسيد؟ بله، صدتا نوشته ام و تا زماني كه اجاره خانه ها هر سال با اين رشد اضطراب آور بالا مي رود، مجبورم در كنار نقد سياسي و تحليل جايگاه رسانه و نقد فيلم، قصه و شعر كودكانه بنويسم. حالا من از شما مي پرسم: چرا يكي از روزنامه نگاران سه دهه اخير، پس از سي سال حضور حرفه اي در عرصه مطبوعات و فرهنگ، دخل و خرج زندگيش بايد به «حسني» و «خاله سوسكه» بسته باشد؟
005228.jpg

آقاي سيف با شرح اين دلتنگي ها مي شود گفت كه تقريباً پاسخ پرسش هاي نگفته و نپرسيده مرا يك كاسه كرديد. بنابراين حاشيه اي مي زنم به سؤال هايي كه قرار بود بپرسم. با توجه به اين سابقه حرفه اي، اين فاصله عميق ميان كار جدي نقد سياسي، اجتماعي و سينمايي با قصه نويسي و شعر براي كودكان را چگونه و با كدام هدفمندي و انگيزه پر مي كنيد؟ با كودكي پابرجا و ماندگار درون يا با انگيزه هاي مادي برآمده از نياز؟
اين سؤال از آن سؤال هايي است كه مكرر از زبان دوستان و همكاران مطبوعاتي مطرح شده و مي شود. بعضي وقت ها دوپهلو و آميخه به شوخي هم هست. حرفه اي ترها، يعني همكاراني كه چرخ زندگيشان از طريق نوشتن و با حق التحريرهاي وجبي و سانتي متري لك ولك مي كند. پيشاپيش جواب سؤال را هم مي دانند و صرفاً براي ابراز يك جور همدلي و همدردي طرح سؤال مي كنند. دوستاني هم هستند كه فدا شدن كيفيت در سرسام كميت را مدنظر دارند و رنگ انتقاد و بوي شماتت را مي شود در كلامشان احساس كرد، كه از جهتي حق هم هست. اما براي اثبات حقانيت يك مقوله بايد جنبه ها و جهت هاي مختلف آن را در نظر داشت. پرنويسي و ورود به حيطه هاي متفاوت و گاه به شدت ناهمخوان موضوعي و مضموني، مهلك ترين سم شناخته شده در كار نويسندگي است و مسلماً اثر منفي و مخربي در كيفيت كار به جا مي گذارد. اما چاره چيست؟ اهل قلمي كه هيچ پشتوانه مالي و ممر درآمدي غير از حق التحرير ندارد و از هفده سالگي تا پنجاه سالگي هيچ حرفه اي غير از نويسندگي و ويرايش نداشته است، چگونه مي تواند با حق التحرير چند روزنامه و مجله روزگار بگذراند؟ آن هم در شرايطي كه هيچ معيارسنجشي براي ارزش گذاري كيفيت نوشته ها و مقاله ها وجود ندارد. به به و چه چه ها و دست مريزادها در حد تعارف است و به لحاظ مادي، اصل برادري و برابري و مساوات و عدالت كاملاً رعايت مي شود. يعني نوشته و مقاله اي كه ده نفر خبره و كارشناس آشنا و غريبه از آن تعريف و تمجيد كرده اند در حسابداري مجله و روزنامه با همان خط كشي سانت زده مي شود كه انشاي ابتدايي و پر از «گاف» فلان عشق خبرنگاري تازه كار و...
005230.jpg

يعني اگر مقاله و نوشته با ملاك هاي كيفي ارزش گذاري و حق التحريرها براساس كيفيت درجه بندي شود، مشكل حل است؟
كدام مشكل؟ اگر منظورتان يكي از هزار و يك مشكل كارهاي فرهنگي باشد، بله. اما مشكلات حيطه هاي هنري و فرهنگي نيازمند يك ديگرگوني و تحول ريشه اي است. وقتي كه شمارگان كتاب براي جمعيت هفتاد ميليوني هزار و پانصد و دوهزار جلد است و در مقايسه با چهل سال پيش هم پس رفت غم انگيزي كرده ايم، خب يك جاي كار اشكال دارد.
راستش احساس خوبي ندارم. وقتي ارزش گذاري هاي چندصدميليون توماني براي بازيكن هاي فوتبال را با غربت و تنگدستي غرورآميز نويسندگان و هنرمندان راستين مقايسه مي كنم، دلم مي گيرد. احساس مي كنم دست هاي پنهاني براي خاموش كردن فانوس انديشه ورزي و تفكر از آستين قدرت هاي جهاني بيرون مي آيد كه...
برگرديم به «حسني لولو دروغه و حسني ميگه
آي دندونم!» فكر مي كنيد با «حسني» و «مملي» مي شود به جنگ آن دست هاي پنهان رفت و مسير انديشه ورزي و تفكر را هموار كرد؟
برخلاف تصور، از كنايه آميز بودن سؤال شما خيلي هم خوشحالم. پاسخ سرراست و صادقانه اي هم براي آن دارم. پاسخي كه با توجه به دوپهلو بودن پرسش شما، پاسخي دوشاخه است. بله با همين «حسني »ها مي شود علاقه و عادت به مطالعه را از همان دوران كودكي نهادينه كرد. نسل من، يعني كودكان دهه سي و چهل با مطالعه قصه هاي كودكانه اي در رديف همين «حسني»ها و حتي چند درجه سطحي تر از آن به مطالعه و كتاب عادت كردند. برخي از نام آورترين هنرمندان و نويسندگان و شاعران از همين تبار و نسل اند. خودتان به پرونده اين نسل رجوع كنيد و نام هاي نام آور عرصه فرهنگ و هنر را شماره كنيد... دوم از آن، از ميان صدوچند عنوان كتابي كه من براي كودكان و نوجوانان نوشته و سروده ام، مي توانيد يك نمونه، فقط يك نمونه! قصه و شعر بي محتوا و مبتذل و سرهم بندي شده برايم رو كنيد و همين جا فوراً سرم را با نمره دو از ته بتراشيد و كلاه بوقي روي سرم بگذاريد! با اعتماد و افتخار مي گويم براي مقايسه و داوري درباره همه كتاب هاي كودكانه اي كه امضاي (مجيد سيف / انتشارات سپيده) را دارد با هر كتاب كودك و نوجوان موجود در بازار آماده ام.
005224.jpg

آقاي سيف، در چند سال اخير صدها و چه بسا چندين هزار عنوان كتاب كودك و نوجوان روانه بازار شده و متاسفانه...
بله، به خوبي مي دانم. متاسفانه آشفته بازار عجيب و بي دروپيكري است. نمونه هايي را ديده ام كه از ابتدايي ترين اصول نگارش هم بي بهره است. شعرگونه هايي كه... چه بگويم! اما مطمئن باشيد، من به عنوان يك روزنامه نگار و منتقد سينمايي - به قول شما نام آشنا - اگرچه با هدف گذران زندگي و جور كردن دخل و خرج به وادي كودك و نوجوان قدم گذاشته ام، اما از سال ۶۸ تا امروز كه پاي حدود صدوچند عنوان قصه و شعر كودكانه را امضا كرده ام، سر سوزني احساس شرمندگي و پشيماني ندارم. حتي از شما چه پنهان وقتي در تاكسي و اتوبوس و كوچه و خيابان متوجه مي شوم كودكان سه ساله و چهارساله با آن لحن شيرين، چهار پنج بيت از حسني هاي مرا با كمي جابه جايي در بعضي مصرع ها زمزمه مي كنند، از سرخوشي و لذت سرشار مي شوم. به هرحال، احتمالاً يك ويژگي جذاب ساختاري در اين اشعار كودكانه هست كه در ذهن بچه هاي سه چهار ساله حك مي شود، آن هم بدون بهره گرفتن از ضرباهنگ موسيقي و ريتمي كه شعرگونه هاي يك آگهي تلويزيوني را به حافظه كودكان تحميل مي كند.
آرزو اكبري

اهل قلم
آوازه ادبي ايران در سراسر جهان
ما پايان نامه هاي زيادي در مورد شاعران معاصر مانند سهراب، اخوان، نيما و ... داريم كه به دليل چاپ نشدن شناخته شده نيستند. چاپ آنها انفجار ديگري در ادبيات خواهد بود.
دكتر«جليل تجليل» رييس گروه زبان و ادبيات فارسي دانشگاه تهران، با بيان اين مطلب در گفت وگو با مهر افزود: پايان نامه هايي كه در مقطع دكتري و كارشناسي ارشد در اين ۲۰ سال اخير نوشته شده اند تشكيل يك مجموعه عظيم از تحقيقات ادبيات فارسي را داده اند كه تاكنون از نظرها پنهان مانده است. اگر ما بگوييم در اين قرن هيچ كاري در ادبيات نشده همين اندازه پايان نامه هاي دكتري و كارشناسي ارشد، آن هم در همه ابعاد عرفان، هنر، فنون ادبي،  تاريخ ادبيات، سبك شناسي و غيره نشان مي دهد كه كاري صورت گرفته و ما توانايي ارتقاي انديشه علمي را در همه سطوح داريم.
تجليل تصريح كرد:  از طرفي رسانه هاي گروهي باعث شده اند كه آوازه ادبي ايران به همه آفاق برسد و ملاحظه مي كنيم در كشورهاي خارجي مانند آمريكا، انگلستان پژوهش هايي در ادب فارسي را آغاز كرده و كنگره هاي زيادي براي بزرگان ادب فارسي مانند مولانا، جامي و عطار برگزار مي كنند.
وي اظهار كرد: توجه به مولانا در كشور آمريكا نشان مي دهد نيازمندي هاي دنياي امروز كه همان آرامش قلب و قوت اعصاب در دنياي انفجار و جنگ است در ادبيات فارسي وجود دارد. مردم داروي جان خود را در آثار شاعران بزرگ ايراني مانند نظامي، عطار، حافظ، مولانا و ديگران ديده اند.

سيرنزولي ادبيات نوجوانان
شكل نگرفتن ادبيات نوجوانان سبب شده است تا نيازهاي روحي و عاطفي اين گروه سني از طريق ادبيات بي پاسخ بماند. فاطـــــمه مشهدي رستم ـ نويسنده ادبيات كودكان و نوجوانان ـ در گفت وگو با ايسنا با بيان اين مطلب گفت: روحيات نوجوانان به سبب فعل و انفعالات خاص اين گروه سني، از ويژگي هاي خاصي برخوردار است و به رسميت نشناختن اين روحيات مي تواند مانع عمده اي در جهت ايجاد ارتباط با اين گروه سني ايجاد كند.
او با تاكيد بر اين كه در دهه ۶۰ با به رسميت شناختن اين روحيات ادبيات نوجوان شكل واقعي خود را يافت، گفت: متاسفانه تكرار و نبود شناخت از مسايلي كه مي توانست از اين تكرار هاي ملال آور جلوگيري كند، سبب شد تا ادبيات نوجوانان پس از اين دهه مجدداً  سيرنزولي پيدا كند؛  كما اين كه در همين دهه نويسندگان ما مي توانستند با ايجاد نگاه هاي نو به مسايل مبتلا به جامعه مثل جنگ، اين پديده را براي نوجوانان همچنان موضوع جذابي براي داستان نويسي نگه دارند.
اين روزنامه نگار تاكيد كرد:  متاسفانه اغلب نويسندگان كودك و نوجوان ما هم دوران كودكي و هم دوران نوجواني  خود را فراموش كرده اند و اگر قلمي در اين زمينه زده مي شود، معمولاً فاقد شيطنت ها و آرزوهاي متداول اين گروه هاي سني است. اين در شرايطي است كه نوجوان، به سبب گروه سني خود، اقيانوس پرتلاطم آرزو و تخيل است و شايد پذيرش همين مسئله است كه محبوبيت كتاب هاي هري پاتر در نزد مخاطبان نوجوان را سبب شده است.
مشهدي رستم تصريح كرد: به نظرم، بزرگسالان نسبت به نوجوانان كم لطفند. چه اشكالي دارد كه نوجوان ما از طريق كتاب ها با واژه هايي همچون عشق، دوست داشتن و دوست داشته شدن آشنا شود؟ آيا اين واژه ها جزيي از زندگي واقعي آنان را شكل نمي دهند؟
وي افزود: آنچه مهم است اين است كه اين مسايل براي نوجوانان ما به درستي جا بيفتد.
اين نويسنده با تاكيد بر اين كه دوران نوجواني دوران سرگشتگي است، تاكيد كرد: در اين دنيا اگر مسايلي مطرح شود كه دقيقاً  نتواند جايگاه حقيقي خود را به دست آورد، مي تواند براي نوجوانان مخرب باشد؛ چراكه هيچ شناختي در اين مقطع سني نسبت به بسياري از مسايل ندارند و نمي دانند كه با مسايل خاص چگونه بايد برخورد كنند.
او در پايان گفت: آنچه در اين حوزه حايز اهميت است، اين است كه بدانيم كساني كه به تشريح اين مسايل براي نوجوانان مي پردازند، آيا خودشان به حد كافي توانسته اند با اين مقوله ها برخورد منطقي و اصولي داشته باشند يا خير.

بررسي بوف كور در كرج
اداره پژوهش دانشكده ادبيات دانشگاه آزاد اسلامي واحد كرج، در ادامه سلسله نشست هاي خود رمان «بوف كور» اثر صادق هدايت را بررسي خواهد كرد.
در اين برنامه كه شنبه ۱۷ آبان ماه برگزار خواهد شد، علاوه بر دكتر خليلي ـ عضو هيات علمي گروه زبان انگليسي ـ چند نفر از دانشجويان رشته ادبيات انگليسي به بررسي جنبه هاي مختلف بوف كور مي پردازند.
«بوف كورزدايي از ادبيات محال» موضوع كنفرانس هاشمي ـ يكي از دانشجويان ـ و «روايت ساختار فروپاشيده» موضوع كنفرانس زرگري ـ ديگر دانشجو ـ اعلام شده است.
اين نشست، ساعت ۳۰:۱۶ فردا (شنبه) در سالن شهيد باهنر ساختمان امام خميني(ره) دانشگاه آزاد كرج برگزار خواهد شد.

نگاه
نويسندگان حساسيت خود را نسبت به زبان فارسي از دست داده اند
فارسي ميراث ما ايرانيان است و غلط نويسي نمي تواند سبك باشد. بايد اصول فارسي نويسي در داستان رعايت شود.
«محمد بهارلو» نويسنده و محقق كه تاكنون آثاري داستاني چون «سال هاي عقرب»، «بختك بومي» و «بانو ليل» را منتشر كرده است، با بيان اين مطلب به خبرنگار ادبي مهر افزود: نوآوري در زبان بخشي از ادبيات و نويسندگي است و نوآوري بيش از هر جا در زبان اتفاق مي افتد. اما متاسفانه گاهي كساني ادعاي بازي زباني مي كنند كه تفاوت ها و ساخت زبان را هم نمي شناسند.
بهارلو اظهار داشت:  اديب حق ندارد آنچه را كه مردم به غلط مي گويند وارد ادبيات كند و بگويد اين بازي زباني است. در غيراين صورت از كجا بايد درست را از غلط تشخيص داد. ما نمي توانيم مروج غلط باشيم و به نام نويسنده بودن هر كاري كه دلمان خواست با ادبيات فارسي انجام دهيم. زماني ما اصطلاحي را با اطلاع از نوع درستش به عمد غلط مي نويسيم، اشكال ندارد، اما در جايي ما بدون اطلاع از صورت درست، آن را به دلخواه غلط مي نويسيم و اين به زبان و ادبيات ما صدمه مي زند.
بهارلو در ادامه سخنانش گفت: درست نويسي در زبان فارسي بسيار مهم است. اگر نمي توانيم اشتباهات خود را اصلاح كنيم، نبايد اثر داستاني چاپ كنيم. من با كسي كه مي خواهد فعل «آوردم» را به جاي « آورده ام» به كار ببرد مخالف هستم. اصطلاحات عامي كه وارد زبان شده است مشكل ندارد و اين يعني زايش زبان. اما نوشتن اين اصطلاحات به صورت دلخواه و غلط قابل قبول نيست.
وي در ادامه خاطر نشان كرد: اين مسئله كه بايد نوشته به شيوه اي مكتوب شود كه انسان ها صحبت مي كنند از زمان مشروطه در ايران مطرح بوده است، يعني عده اي معتقدند زبان نوشتاري، زبان مرده اي است و ما بايد به زبان زنده (زبان گفتار) بنويسيم. جنبش مدرن ادبيات جهان نيز در حال بازگشتن به زبان زنده دنيا است، اما اين گونه مسايل نبايد توجيهي براي اشتباه نويسي در زبان فارسي شود.
نويسنده داستان «بانو ليل » گفت: بخشي از اشكال نسل فعلي اين است كه حساسيت هاي خود را نسبت به زبان فارسي از دست داده است.
محمد بهارلو در حال بازنويسي رمان «قاب عكس خاطرات»  است كه به زودي منتشر خواهد شد.

درس اوژن يونسكو بر صحنه
كيومرث مرادي، كارگردان تئاتر از اجراي نمايش «درس» اثر اوژن يونسكو در سال ۸۳ خبر داد.
وي پيش از اين، اين نمايشنامه را در برنامه عصري با نمايش روخواني كرده بود و از آنجا كه اين روخواني به عنوان يكي از سه كار برگزيده انتخاب شده بود، مجوز اجراي عمومي اش صادر شد.
مرادي پيش از اين تصميم داشت كه اين نمايش را زمستان امسال اجرا كند اما با موافقت گروه قرار شد اجراي آن به اوايل سال ۸۳ موكول شود. پانته آ بهرام و احمد ساعتچيان بازيگران اين نمايش هستند و به نظر مي رسد يكي از دلايل به تعويق افتادن اجراي نمايش، مشغول بودن بازيگران در پروژه هاي ديگر و نزديكي جشنواره تئاتر فجر باشد. مرادي پيش از اين، اين متن را در برنامه نمايشنامه خواني موسسه انديشه سازان با همكاري انجمن بازيگران خانه تئاتر، نمايشنامه خواني كرده بود.
لازم به ذكر است، اين گروه نمايش «شكلك» نوشته نغمه ثميني را براي شركت در جشنواره آماده مي كنند.
005232.jpg

پيلبان منتشر شد
بيستمين شماره پيلبان با مطالبي درباره انيميشن ايران و جهان منتشر شد.
گزارش اختصاصي از هجدهمين جشنواره كودكان و نوجوانان اصفهان، نقد و بررسي كارتون «رامبو»، گفت وگو با جهانگير عيسي پور دكتراي انيماتوريكس از افغانستان، نقد انيميشن دوخواهر، نگاهي به انيميشن «ارلي بلومر»، برنامه سازي براي كودكان در تلويزيون، گفت وگو با خالق «لاكي لوك» و گفت وگو با بابك نكويي از مطالبي است كه در اين شماره پيلبان به چاپ رسيده است.
پيلبان نخستين نشريه انيميشن ايران است كه به مدير مسئولي مهرداد علمداري و سردبيري احمد كعبي فلاحيه هر ماه منتشر مي شود.

معرفي كتاب
قصه هاي سبلان
مروري بر «كوه مرا صدا زد» نوشته محمدرضا بايرامي برنده جايزه خرس طلايي از استان برن سوييس و برنده جايزه ادبي آبي از كتاب سال سوييس
مجتبي حبيبي
«كوه مرا صدا زد» طبيعت پاك و بي آلايش دامنه هاي سبلان است. منطقه اي كه نه ماه از سال را برف بر آن نشسته است. داستان چنان از اصالت و پاكي  مردمان و روابط اجتماعي موجودشان حرف مي زند كه گويي اين انسان هاي اشرف مخلوقات اند كه در هر جا همزيستي متفق  و متحدانه داشته باشند بر طبيعت با همه زورمندي اش پيروز مي شوند. غرور را از سبلان مي گيرند. با نسيم و گلزارها آشنا و آشتي اند. حرص و آز در وجود آدم ها محدود شده است. رقابت در مصرف گرايي كه الفباي بزه هاي مختلف است وجود ندارد. نانشان را با سختي از دل سرد طبيعت به دست مي آورند و دل هايشان را با باهم بودن و روح تعاون داشتن، گرمي مي بخشند. قصه هاي سبلان كه شماره (۱) آن «كوه مرا صدا زد» است همچون اشعار زيباي «حيدربابا»ي شهريار در ميان موسيقي طبيعت و سربلندي كوه ها و پاكي برف ها به زندگي آدم هايي مي پردازد كه در طول تاريخ هميشه مرزداران ميهن، دين، عرفان و عصمت بوده اند. كسي دستاورد كس ديگري را از دستش نمي ربايد، كسي راه آب را بر تشنه اي نمي بندد، كسي در برج عاجش نمي نشيند كه به نانش گرسنگان چشم دوخته باشند. تابلوهاي استاد فرشچيان با كلمه ها حيات و زندگي يافته اند. در هر سطوري از خواندن داستان، خواننده آرزو مي كند كاش خود نيز مي توانست آنجا باشد. مثل جلال باشد. همسايه ها همان همسايه ها باشند. بوروكراسي دست  وپاگير و آداب پرتصنع و دستورات متناقض شهري نباشد. آدمي با طبيعت كه نهاد خودش نيز هست بي واسطه در ارتباط باشد. آلودگي هاي تمدن شهري هرگز هيچ چيز را نيالايد، هرچند كه از برق و تلويزيون بي بهره باشند، اما طبيعت با آن همه گنج هايش كريم تر از آن همه است. آقاي بايرامي در اين داستان به سراغ منطقه اي از كشورمان رفته و مردمي را برگزيده است كه مثل بسياري موارد، در فصل هاي بهار و تابستان به آنجا مسافرت مي كنند و به قول شاعر: «هر شب به قصه دل من گوش مي كني فردا مرا چو قصه فراموش مي كني» به ياد داشته باشيم اين هنرمند است كه برگزيده هاي خود را از طبيعت در معرفت آدمي جاودانه مي سازد. اگر نه طبيعت صدها قرن است كه بيرون از اذهان وجود خارجي دارد و اين وجود انسان است كه طبيعت را تكميل مي كند. كوه مرا صدا زد، يكي از بومي ترين داستان هاي كشورمان است و همين بكر بودن موضوع و روايت دقيق آدم ها و طبيعت است كه به آن جايگاه جهاني بخشيده است. زبان ساده و زندگي ساده مردم در كنار هم ماحصلي به وجود آورده است كه هر خواننده اي را با دنيايي بكر و تازه روبه رو سازد. دنياي داستاني با رنگ و بوي بومي هر جا كه با روراستي هنرمند همراه بوده جهاني شده است. فردوسي طوسي از محل به هم پيوستن بلوچستان و خراسان و مازندران كاخي بلند - شاهنامه - برافراشته است. نيما از مازندران برخاسته و با دستمايه اي از فرهنگ مازندراني به فرهنگ ايراني و درد مشترك جهاني پرداخته است. در داستان «كوه مرا صدا زد» پسر نوجواني براي آوردن حكيم بر بالاي سر پدرش كه از دو ماه پيش در بستر بيماري افتاده است، در ميان برف سنگين و خطرهاي بسيار مي رود و حكيم را از روستايي ديگر بالاي سر پدرش مي آورد. طبابت او جواب نمي دهد. عموي جلال، اسحاق پدرش را با چند روز اسب راندن به شهر و بيمارستان مي برد و برمي گرداند و در نهايت مرگ پدر از راه مي رسد. از آن پس نوجوان مرد خانه و خانواده مي شود. براي مرد شدن بايد از خطرهاي خطير بگذرد. در كنار او مادرش نيز در نوع خود قهرمان ميدان زندگي است. هرچه كار مالداري و كشاورزي است خود انجام مي دهد و پسر و دختر دانش آموزش را سرپرستي مي كند. جالب اينجاست كه آنها بي هيچ فلسفه خاص يا ايسم خاصي از عالي ترين وحدت و همدلي برخوردارند و ايسم هايي چون فمينيسم بنيان هاي زندگي شان را نمي تواند به بازي بگيرد. دنياي تجربه جوي نوجواني، آيينه اي از درون برابر دل جلال قرار مي  دهد تا رازها را بتاباند. دوربيني بر ديده هايش مي نهد كه از ريزترين تا درشت ترين موجودات پيرامون را بيازمايد و به خاطر بسپارد. جلال قهرمان داستان كوچك ترين كنش ها و واكنش هاي اسبش «قاشقا» را تشخيص مي دهد. هر حركت سگ  و گربه  و گوسفندهايشان را مي شناسد و همين يگانگي با طبيعت است كه مرحله  گذار از نوجواني به مسئوليت پذيري را برايش آسان مي سازد. عمو اسحاقش يا حكيم سالمند يا مادرش هركدام زوايايي از منويات جلال هستند. محدوديت اقليم و عمل مستقيم، شخصيت را عمل گرا و كمتر انديشمند مي سازد. صداقت قصه هاي صمد بهرنگي در اين قصه هم وجود دارد بي آن كه نوجوان روستايي فيلسوف جلوه گر شود. همچنين جلال «كوه مرا صدا زد» شيطنت هاي خاص «قصه هاي مجيد» مرادي كرماني را دارد بي آن كه همه كنش هاي همسالان در همه اقليم ها به او داده شده باشد. در اين داستان موقعيت زنان نيز ويژه است. آنها در برابر فاجعه كمتر اشك مي ريزند و خيلي زود همچنان كه طبيعت آدمي است با واقعيت موجود كنار مي آيند.

|  ادبيات  |   ايران  |   جامعه  |   رسانه  |   زمين  |   سفر  |
|  شهر  |   علم  |   ورزش  |   هنر  |   صفحه آخر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |