پنج شنبه ۲۷ آذر ۱۳۸۲ - شماره ۳۲۵۷- Dec,18, 2003
گفت و گو با سفير ايتاليا در تهران
پليكان اتحاديه اروپا
002404.jpg
وحيدرضا نعيمي
زير ذره بين
ايتاليا همواره در سخت ترين شرايط و در تنش آميزترين وضعيت ايران با كشورهاي ديگر، با آن گفت وگوي واقعي داشته است، نه گفت وگوي شعاري. دوم آن كه كوشيده است شركاي ديگر را در اين رويكرد مشاركت دهد. البته موانعي وجود دارد، مثلاً چگونگي برخورد با مسأله هسته اي گام بسيار مهمي بود كه توسط سه كشور اتحاديه اروپا سازمان دهي شد كه سياست هاي اتحاديه را اعمال كردند. البته اين مسأله حل نشد، چرا كه مسأله هسته اي ايران يك فرايند است و زمان مي طلبد.
روبرتو توسكانو سفير ايتاليا در تهران، فرد
خوش صحبتي است. به همين علت وقتي يكي از كارمندان دفتري سفارت پس از گذشت يك ساعت از آغاز مصاحبه وارد اتاق شد و تمام شدن فرصت را به سفير يادآور شد، قدري تعجب كردم. تحصيلات وي در رشته حقوق است و شايد به همين دليل جواب هايي كه مي دهد، متضمن توجه به تمام جنبه هاي احتمالي موضوع است. احاطه وي به موضوع حقوقي حل مناقشه، پاسخي را كه وي در اين ارتباط مي دهد، بسيار خواندني مي كند. در ميان كشورهاي اروپايي ايتاليا بر خلاف آلمان و فرانسه و بلژيك اعتقاد چنداني به جدا كردن حساب منافع اروپا از آمريكا ندارد. به همين علت، وي در پاسخ به سئوالات مربوط به مشكلات نيروهاي ايتاليايي در عراق و يا تشكيل نيروي نظامي اتحاديه اروپا به موازات ناتو در راستاي همين سياست تلاش نمود تا از ايستادن بر گرانيگاه اختلاف نظر هاي بين اروپا و آمريكا اجتناب كند. با اين حال، ايتاليا در ميان كشورهاي اروپايي رابطه نسبتا َ بدون تنشي با ايران دارد و در قبال آن نيز از منافع فراوان اقتصادي برخوردار شده است.
* لطفاً خود را معرفي كنيد و از سابقه روابط ايران و ايتاليا براي ما صحبت كنيد؟
- اجازه دهيد از روابط آغاز كنيم. سابقه روابط ايران و ايتاليا به گذشته هاي دور باز مي گردد. در طول زمان دو طرف همواره به خصوص از نظر فرهنگي علاقه زيادي به هم داشته اند. مسائل مربوط به ايراني ها خيلي نزد ايتاليايي ها شناخته شده نيست،  اما جذابيت فراواني براي ايتاليايي ها دارد. البته متأسفانه آشنايي دوطرفه نسبت به هم نامتقارن است، يعني ميانگين ايراني ها بيشتر درباره ايتاليا مي دانند تا ميانگين ايتاليايي ها در مورد ايران. اين امر با توجه به غناي تمدن و تاريخ شما منصفانه نيست. اما فكر مي كنيم تلاش هايي از جانب شما جهت كاستن از اين معادله نابرابر در جريان است. مثلاً شما دفتر فرهنگي بسيار فعالي در رم داريد كه برنامه هايي ترتيب مي دهد. در ايتاليا نياز به دانستن بيشتر درباره كشور شما احساس مي شود.
اگر از سابقه من بپرسيد، من اهل شمال ايتاليا، شهر پارما هستم. از دانشگاه اين شهر در رشته حقوق فارغ التحصيل شدم. سپس از دانشكده مطالعات پيشرفته بين الملل دانشگاه جانزهاپكينز
فوق ليسانس گرفتم و در سال ۱۹۶۹ وارد وزارت خارجه شدم. از آن زمان در كشورهاي بسياري خدمت كرده ام، از جمله شيلي، اتحاد شوروي، اسپانيا، آمريكا و سازمان ملل در ژنو. از حدود شش ماه پيش به سمت سفير ايتاليا در ايران منصوب شدم. پيش از آن چهار سال مسئول برنامه ريزي سياسي وزارت خارجه ايتاليا بودم.
خوشحالم از اينكه دولت متبوعم من را به تهران فرستاد. ايران از هر نظر كشوري بسيار، بسيار جالبي است.
* آنچه توجه شما را در ارتباط با ايران برانگيخته است، چيست؟
- پيچيدگي آن. ايران كشوري است كه بستگي زيادي با سنت خودو  هويت ديني و تاريخي خود دارد. اما در عين حال، ايران كشوري است كه از بسياري جهات پيشرفته است. يك وجه جالب توجه ديگر براي من شمار افرادي در دولت و خارج از آن است كه تجربه بين المللي دارند. اين نسبت از تمام كشورهايي كه در آن بوده ام، بيشتر است. منظور من تعداد افرادي است كه تحصيلكرده كشورهاي ديگرند. علاوه بر كساني كه تحصيلكرده [داخل] هستند. بنابراين، در يك طرف سنت داريم و از طرف ديگر امكان باز بودن نسبت به جهان. فكر نمي كنم اين تركيب بدي باشد،  بلكه تركيب پيچيده اي است. البته اين وضعيت داراي تناقض هايي است، اما فكر مي كنم ضروري است. قبلاً از جهاني شدن گفتم. اعتقاد دارم در صورتي كه همه ما هويتمان را از دست بدهيم. تا همگي يكسان شويم و نيز اگر هويتمان را به سختي حفظ كنيم و اين چارچوب جهاني را رد كنيم، جهاني شدن موفق نخواهد بود. اما چطور مي توان ضمن مشاركت در عرصه جهاني، هويت را حفظ كرد؟ فكر مي كنم اين كشور داراي عناصري است كه به آن كمك مي كند به اين هدف دشوار دست يابد. اما بايد بين سنت و مدرنيته تعادل برقرار كنيد. البته اين هدفي است كه فراروي همه قرار دارد، حتي كشور من، نه فقط اين كشور. وقتي مك دونالد وارد ايتاليا شد، بسياري از اين بيمناك شدند كه شايد آشپزي ايتاليايي از بين برود، اما هنوز پيتزا و ماكاروني وجود دارد.
بنابراين فكر نمي كنم بايد هراسي از پذيرش گزينه هاي ديگر داشته باشيم، چرا كه اگر از فرهنگ خودمان مطمئن باشيم، آنگاه مي توانيم با اين چالش روبرو شويم. به نظر من اين كشور از نظر فرهنگي آن قدر قوي است و چنان ريشه هاي عميقي دارد كه مي تواند به بازيگري در عرصه جهاني بدل شود و به بده بستان  عناصر بپردازد. البته كشورها از نظر ابزاري كه براي نمايش ارزش ها و وجهه خود دارند، برابر نيستند. اما من بدبين نيستم. به نظر من چيزهايي وجود دارد كه كشور ها مي توانند وارد مبادله فرهنگي شوند. ادبيات شما نمونه خوبي است. متأسفانه آشنايي كمي با آن دارم، اما همين اندك آشنايي به من فهمانده است كه ميراث گرانبهايي در آن است كه با ترجمه و البته گسترش زبان فارسي مي تواند در اختيار سايرين قرار بگيرد.
* چه زمينه مشترك فرهنگي مي توان بين ايران و ايتاليا قائل شد؟
- هر دو كشور مي كوشند، بر پايه اي پيشرفته در فرايندهاي جهاني شركت كنند، در عين حالي كه مي كوشند به خاطر داشته باشند از كجا آمده اند،  ريشه ها، سرچشمه ها و غناي فرهنگي خود را به ياد داشته باشند. چيزهاي زيادي داريم كه با هم مبادله كنيم. خوشحالم كه آنچه ما ايتاليايي ها در عرصه فرهنگي عرضه كرده ايم با اشتياق در اين كشور پذيرفته شده است. من تازه پي بردم كه بخشي عمده از ادبيات معاصر ما به فارسي ترجمه شده و مي گويند مترجمان بسيار خوبي در اين عرصه وجود دارند. از اينكه شنيدم نويسندگان معاصر ايتاليايي در ايران شناخته شده اند، بسيار شگفت زده شدم.
* مايلم وارد بحث سياست شوم. پس از واقعه ناصريه (كشته شدن سربازان ايتاليايي در عراق) واكنش مردم ايتاليا چگونه بود؟
- از اينكه اين سئوال را پرسيديد، خوشحالم. همه انتظار داشتند اين حادثه براي ايتاليا تكان دهنده باشد و البته هم بود. اما جالب است ببينيم اين احساس دقيقاً چگونه ابراز شد. در وهله اول، وحدتي باور نكردني در كشور ايجاد شد. مي دانيد ما ايتاليايي ها به سياسي بودن شهره هستيم و نيز به اينكه موضع گيري كنيم،  حتي موضع گيري هاي متضاد درميان هم. درمورد هر موضوعي دو گروه وجود دارد.
پيش از اقدام نظامي در عراق، كساني بودند كه موافق آن بودند و كساني بودند كه مخالف، اما وقتي اين حادثه غم انگيز رخ داد، اين اختلاف ظاهر نشد. چرا؟ حتي كساني كه با مشاركت به هر شكل در عراق مخالف بودند، به اين نتيجه رسيدند كه سربازان ما براي كاري در عراق به سر مي بردند.
آنان نيروي پليسي بودند كه آموزش نظامي ديده و سلاح داشتند. اما ذهنيت آنان حفظ نظم است، نه جنگيدن. اخيراً در عمليات صلح باني نياز زيادي به آنان وجود داشته است، يعني در موقعيتي كه اوضاع تثبيت نشده و مشكل امنيت وجود دارد، اما جامعه بايد امكان بازسازي را داشته باشد و به اين منظور مردم نيازمند محافظت هستند. در بالكان چنين وضعي وجود داشت. در عراق نيز آنان دقيقاً چنين مسئوليتي را بر عهده داشتند.
* نيروهاي ايتاليايي سومين نيروي نظامي بزرگ در عراق پس از آمريكايي ها و انگليسي ها هستند. علت مشاركت شما در عراق چيست؟
- فكر مي كنم در چگونگي دستيابي به اهداف مي تواند اختلاف نظر وجود داشته باشد، اما فكر مي كنم در مورد اهداف اتفاق نظر وجود دارد. ثبات در عراق به معناي ثبات در يك كشور نيست بلكه به معناي ثبات در يك منطقه است. در اينجا بايد بر نقش ايران در ايجاد ثبات در عراق تأكيد كنم. اين كار به نفع كيست؟ به نفع همه. همه بر اين امر متفق هستند كه ثبات در عراق ضرورت حياتي براي ايران است. همه ،بهايي را كه ايران بابت وجود رژيم [سابق] عراق و روحيه تهاجمي آن پرداخت، مي دانيم.
ما ايتاليايي ها مفهومي را به نام مديترانه بزرگ مي شناسيم. منطقه مديترانه از نظر ذخاير انرژي، راههاي ارتباط و تداوم به هم متصل است. ما مي دانيم كه عراق با تركيه هم مرز است. مسائلي وجود دارد كه اين دو كشور را به هم ربط مي دهد، مانند مسأله شمال عراق كه براي تركيه مهم است. اين در حالي است كه تركيه در مسير عضويت در اتحاديه اروپا گام برمي دارد. به عبارت ديگر، اتحاديه اروپا در حال حاضر تقريباً در مرزهاي ايران و عراق است. به همين علت مسأله عراق مستقيماً  مورد توجه ماست.
البته ما مي توانيم در مورد تحولاتي كه بسيار دورتر رخ مي دهد، نيز نگران باشيم. مثلاً ما نسبت به بروز بي نظمي در جنوب شرقي آسيا نگران هستيم، البته نه به مانند مديترانه بزرگ كه در وهله اول مورد توجه ايتالياست.
* كارلو چيامپي رئيس جمهوري ايتاليا در سفري كه در حول و حوش روزهاي واقعه ناصريه به واشنگتن انجام داد، گفت: «ما در مأموريت صلح هستيم، نه جنگ.» آيا شما انتظار وقوع چنين حادثه اي را داشتيد؟
- تجارب راهنماي افراد است. تجارب ما در بالكان و در سال هاي قبل مثلاً در دهه ۱۹۸۰ در لبنان به گونه اي ديگر بود. در هر دو موقعيت به رغم حضور در شرايط بسيار خطرناك هيچ تلفاتي نداشتيم. همه مي دانند در آن مأموريت ها براي بازسازي، افراد ما روابط خوبي با مردم محلي برقرار كردند و موفق شدند. اين نخستين باري است كه حضور فعال ما در قالب صلح باني به چنين نتايج غم انگيزي مي انجامد. بنابراين مسأله چگونگي عملكرد ما نيست، بلكه سؤال تفاوت موقعيت عراق با بوسني، كوزوو و لبنان است. نيروهاي ما با مردم محلي يعني شيعيان رابطه خوبي دارند. از آنچه مي دانيم، چنين برمي آيد كه آن كار توسط افراد محلي انجام نشده بود، بلكه توسط كساني صورت گرفته بود كه از جاي ديگري آمده  بودند. شما گفتيد آيا انتظار داشتيد. اجازه دهيد رك صحبت كنيم. هيچ كس انتظار آنچه را امروز در عراق رخ مي دهد، نداشت. البته تصور مي شد نوعي پاسخ منفي در عراق بروز كند، اما نه در حدي كه امروز وجود دارد. بنابراين برعهده همگان است كه كاري براي ثبات اين وضعيت پيچيده انجام دهيم.
* سيلويو برلوسكوني نخست وزير ايتاليا از برخي جهات شخصيتي جنجالي است. از جمله وي در سخناني بر تفوق تمدن غرب تأكيد كرد. با شنيدن اين قبيل گفته ها اين سؤال به ذهن متبادر مي شود كه آيا اين سخنان مطابق با نياز جهان امروز است يا نيست؟
- بايد بگويم اين جملات خارج از متن و به شكلي غيردقيق نقل شدند. اجازه بدهيد سعي كنيم ديدگاه كلي ايتاليا را بيان كنم كه كلام نخست وزير نيز بازتاب آن است. ايتاليايي ها نمي  توانند به برتري تمدن خود اعتقاد داشته باشند، چراكه خود محصول چندين تمدن هستند. جنوب ايتاليا را در نظر بگيريد، يعني سيسيل. سيسيلي ها محصول مردمي بدوي بودند. ابتدا فينقي ها، بعد يوناني ها، رومي ها و اعراب به منطقه آنان آمدند. وايكينگها، نورمانها، اسپانيايي ها و كاتالانها بعداً  پا به آن منطقه گذاشتند. در سال ۱۸۶۰ بود كه سيسيل بخشي از ايتاليا شد. چگونه يك سيسيلي مي تواند بگويد كه به يك تمدن خوب تعلق دارد. وي به همه آنها تعلق دارد كه باعث غناست. تصور نمي كنم در ايتاليا تمايلي براي توصيف خودمان به لحاظ برتري وجود داشته باشد. مشكل واقعي وقتي پديد مي آيد كه اختلاف به كشور مي رسد. يكي از بزرگترين مسائل اروپا از جمله ايتاليا مهاجرت و چگونگي برخورد با فرهنگ هاي مختلف در هر كشور است. بنابراين رابطه با ديگران همواره براي ايتاليا بسيار آسان و طبيعي بوده است. طبعاً با اختلاف ها روبه رو شده ايم، اما اين امر پيچيده است. در اين كشور، شما ميليونها نفر افغاني داشتيد و همه مي دانند شما با آغوش باز از آنان استقبال كرديد. كارتان عالي بود. اردوگاه درست نكرديد، اما كار دشواري نبود. تصور كنيد آنان مثلاً مسيحي، هندو يا غيره بودند. قطعاً با توجه به فرهنگ ها و اديان مختلف وضعيت بسيار دشوارتر مي شد.
* آقاي برلوسكوني سومين مرد ثروتمند اروپا با ۱۳ ميليارد دلار دارايي است. در حال حاضر تلاش هايي در جريان است تا وي از مصونيت قضايي براي معافيت از پيگيري به اتهام فساد مالي برخوردار شود. آيا چنين چيزي در ايتاليا سابقه دارد؟
- مفهوم اساسي كه همه ما بر پايه آن عمل مي كنيم، قانون مداري است. در هر كشوري اين اصل اهميت زيادي دارد. در ايتاليا هم به شدت مراعات مي شود. بنابراين ايراد اتهام و تفحص عادي است. مهم اين است كه حاكميت قانون حفظ شود. در تمام كشورها نه فقط ايتاليا مصونيت براي سطوح عالي حكومت وجود دارد. علت اين امر آن است كه از ابزار قضايي به عنوان ابزار سياسي استفاده نشود. دمكراسي يعني همين. هيچ وقت من يك دمكراسي نديده ام كه جنجالي نباشد. دمكراسي بنابه تعريف محل بروز مناقشه است.
* شما به مسأله مهاجرت اشاره كرديد. جمعيت كشورهاي اروپايي در حال پير شدن است و آنها به مهاجرت جهت دريافت نيروي انساني جوان احتياج دارند. با اين حال نسبت به مسأله مهاجرت برخوردهاي نامطلوبي در اروپا صورت مي گيرد. آيا شما قصد داريد در قبال اين مسأله، رويه اي يكجانبه و مستقل در پيش بگيريد يا آن را در چارچوب وسيع تر اتحاديه اروپا مورد بررسي قرار دهيد؟
- به نكته خوبي اشاره كرديد. ايتاليا چند سال است كه مي گويد اين مشكل منحصر به تك تك اعضا نيست، بلكه مربوط به همه آنهاست. ما قوياً طرفدار اقدامات اتحاديه اروپا و تعيين سازو كار يا مقرراتي براي مقابله با آن هستيم. ساير كشورهاي اتحاديه اروپا حساسيت بيشتري نسبت به حاكميت ملي دارند. چرا كه همه در يك جبهه قرار داريم. رواديد شنگن اين امكان را به افراد مي دهد كه با دريافت رواديد يك كشور اتحاديه اروپا، به ساير كشورهاي عضو بروند. بنابراين در جايي كه پيامدهاي كاري جنبه فراملي دارد، صحبت از سياست هاي ملي بي معناست. اتحاديه اروپا در اين مسير حركت مي كند، هر چند كه شايد ايتاليا خواهان حركت سريعتر باشد. طبعاً صنايع خواهان ورود نظام مند نيروي كار خارجي هستند. اين افراد مي توانند در عين حفظ زندگي فرهنگي خاص خود، شهروندان مسئوليت پذيري در كشورهاي پذيرنده باشند. اگر كشور پذيرنده دچار بيكاري نيروي كار خود باشد، مهاجران در زندگي حلبي آبادي و از طريق خلافكاري به حيات ادامه مي دهند و در نتيجه مي گويند مهاجران خلافكار هستند. اين امر يك دور باطل است. اگر به مهاجران امكان زندگي عادي داده شود، زندگي آنان عادي نخواهد بود و سبب مي شود فكر كنند آنان تبهكارند. اين درست نيست. ما ايتاليايي ها به خصوص نسبت به اين امر حساس هستيم، چرا كه درسال هاي نه چندان دور، در چنين موقعيتي قرار داشتيم. به كشورهاي ديگر مي رفتيم و هميشه ما را نمي پذيرفتند و به تبهكاري متهم مي كردند، با عباراتي همچون مافيا و غيره. وقتي شرايط عادي فراهم شد كه ايتاليايي ها در آن كار كردند، وضعيت متحول شد. اگر به آمريكا برويد، مي بينيد وجهه آمريكايي هاي ايتاليايي تبار مثبت است.
* كشور شما در پايان يك دوره شش ماهه رياست اتحاديه اروپا قرار دارد. فكر مي كنم دو مسأله مهم اين دوره قانون اساسي و ايجاد نيروي نظامي مشترك اروپا بود. پيشرفت اتحاديه در اين عرصه چگونه بود؟
- الان كه با هم صحبت مي كنيم (۱۸ آذر)، مذاكرات بسيار دشوار و پيچيده اي در مورد قانون اساسي در جريان است. كار ما به عنوان رئيس اتحاديه در اين مدت فوق العاده دشوار بود. چرا؟ وقتي يك قانون اساسي عوض مي شود، مي توان انتظار داشت نتيجه اين فرايند تعادل و روابط نيروها را تا سالها بعد معين كند. مي دانستيم اين كار به علت بزرگ شدن اتحاديه لازم است. اروپا نهادهايي داشت كه براي شش كشور اوليه در نظر گرفته شده بود. اكنون ۱۵ كشور هستيم و از حالا نارسايي ها معلوم است. اما فردا ۲۵ كشور هستيم. نمي توان براي ۶، ۱۵ و ۲۵ عضو مقررات يكساني داشت. مثلاً در حالت ۲۵ كشور ديگر نمي توان گفت به اصل اتفاق آرا نياز است، چرا كه در اين صورت مخالفت يك كشور كار را متوقف مي كند و احتمالاً نمي توان كار زيادي انجام داد. بنابر اين نياز به سازوكار ديگري است، مانند رأي گيري از اكثريت واجد شرايط و بايد شيوه رياست هم تغيير كند. با وجود ۲۵ نفر نمي توان اصل رياست شش ماهه را حفظ كرد. به علاوه نمي توان تصور كرد كه هر كشور در كميسيون داراي دو كميسر باشد، چرا كه ۵۰ كميسر بي معناست. جالب اين است كه گاه به نظر مي رسد اروپا گير كرده است، اما به راه خود ادامه مي دهد. لطيفه اي در اين ارتباط نقل مي كنند كه تأمل برانگيز است. مي گويند روزي يك مهندس هوا فضا پليكاني را به دقت مورد بررسي قرارداد و نهايتاً گفت اين پرنده اصلاً نمي تواند پرواز كند؟ اروپا نيز پليكان است، چرا كه اگر يك كارشناس علوم سياسي بخواهد اروپا را تعريف كند، دچار مشكل مي شود زيرا اين اتحاديه صرفاً ائتلافي از كشورها، بازار مشترك، فدراسيون يا بين دولتي نيست. بلكه آميزه اي از همه است، قدري بين دولتي، قدري با عناصر فدراسيوني و قدري فراملي. جانور عجيبي است كه در طبيعت نظير ندارد.
* فلسفه ايجاد نيروي مشترك نظامي اروپا چه بود؟ آيا ناتو ناكارآمد بود؟
- خير اين طور نيست. فكر مي كنم اين طرح نشأت گرفته از تجربه بالكان است. در گذشته، ديپلماسي در يك سو و جنگ در سوي ديگر قرار داشت. تجربه بالكان نشان داد كه ابزار نظامي ضرورتاً جنگ نيست. مثلاً عمليات صلح باني جنگ نيست، اما نظامي است. در بالكان ما به اين نتيجه رسيديم كه اگر از اول داراي ابزاري نظامي بوديم كه نوعي عمليات صلح باني پيشگيرانه انجام دهيم، شايد مي توانستيم مانع از استفاده نيروي نظامي قهري ناتو شويم. نمودار بحران معمولاً از صلح شروع مي شود و با وخيم شدن اوضاع، جنگ رخ مي دهد. در اين مسير مي توان كارهاي زيادي كرد. ما هنوز معتقديم ناتو به منظور كاملاً امنيتي و دفاع در هنگام تهاجم خارجي مورد نياز است. اما مي خواهيم نيرويي داشته باشيم كه شايد نهايتاً به يك نيروي دفاعي تمام عيار بدل شود. با اين حال، هيچكس به فكر جايگزيني ناتو نيست. اين قدر عاقل هستيم كه اين را بدانيم.اما فهميديم در استفاده از نيروهاي نظامي براي پيشگيري از مناقشه يا بازسازي كشور پس از آن ضعيف هستيم. در عراق سربازان انگليسي ايتاليايي و غيره هستند، اما براي مأموريت هاي صلح باني سربازان اتحاديه اروپا نيز مي توانند باشند. چرا نه؟ شايد حتي اين امر ضامن پذيرش بيشتر مردم محلي باشد، چرا كه ديگر منافع يك كشور دليل حضور آن تلقي نمي شود. پس از سقوط نظام كمونيستي در آلباني، اين كشور متزلزل شد. همه اسلحه داشتند، دولت مركزي نبود و مردم بيچاره شده بودند. بسياري از آنان سوار بر قايق به ايتاليا مي آمدند. ايتاليا تصميم گرفت براي محافظت از فرايند بازسازي اقتصاد آلباني و دولت كشور نيروي نظامي گسيل كند. مجبور شديم اين كار را به تنهايي انجام دهيم.
در آن مرحله اگر اتحاديه اروپا داراي نيروي نظامي خود بود، بايد مداخله مي كرد. چنين كاري به بهترين نحو از نيروي نظامي اروپا برمي آيد: اين هدف ماست كه فكر مي كنيم تناقضي با ناتو ندارد. كار اين دو متفاوت است. فعلاً مسأله امنيت است، شايد بعداً دفاع هم مطرح شود. در اين چارچوب صلح باني مقتدر مورد نظر است، يعني عملياتي كه بتواند با چالش هاي نظامي روبه رو شود، نه صلح باني سنتي كه در شرايطي كه طرف مقابل آن را قبول نكند، بيهوده است. باز هم درس هاي بالكان. سربرنيتسا را به ياد آوريد. قرار نيست سربازان صلح بان ناظر قتل عام باشند.
* وزير خارجه ايتاليا قصد دارد از ايران ديدار كند. وي قرار بود پيشتر اين سفر را انجام دهد كه به تعويق افتاد. آيا وي حامل پيام خاصي براي ايران است؟ علت تعويق سفر وي چه بود؟
- همان طور كه گفتم گفت وگو در مورد قانون اساسي اتحاديه اروپا به قدري فشرده و پيچيده است كه وزير خارجه ما به شدت درگير آن است. در واقع در خلال شش ماهي كه اينجا بوده ام، سفري از ايتاليا به ايران انجام نگرفته است، دقيقاً به همان علتي كه گفتم، شايد به نوعي روابط دو جانبه مان را فداي وظيفه اروپايي كرديم. تا آخر سال هم روابط ما با كشورهاي ديگر تحت الشعاع گرفتاري هاي اروپايي ما قرار دارد. بهتر است به روابط ايران و ايتاليا نگاهي بياندازيم. ايتاليا همواره در سخت ترين شرايط و در تنش آميزترين وضعيت ايران با كشورهاي ديگر، با آن گفت وگوي واقعي داشته است، نه گفت وگوي شعاري. دوم آن كه كوشيده است شركاي ديگر را در اين رويكرد مشاركت دهد. اين امر گاه موفقيت آميز بوده و گاه نبوده است، اما بدبين نيستم. البته موانعي وجود دارد، اما مثلاً چگونگي برخورد با مسأله هسته اي گام بسيار مهمي بود كه توسط سه كشور اتحاديه اروپاسازمان دهي شد كه سياست هاي اتحاديه را اعمال كردند. البته اين مسأله حل نشد، چرا كه مسأله هسته اي ايران يك فرايند است و زمان مي طلبد. در مقام رئيس اتحاديه اروپا، از كمك اروپا بسيار خرسند شديم.

نگاه
قلب ها و فكرها
هفته گذشته در مركز كندي در واشنگتن اتفاق خاصي افتاد: اركستر سمفوني ملي عراق از بغداد به همراه اركستر سمفوني ملي واشنگتن برنامه اجرا كردند. در اين برنامه و در يك لحظه كوتاه و درخشان آمريكايي ها و عراقي ها واقعاً موسيقي اميد نواختند. اما آيا واقعاً زندگي را مي توان از هنر تقليد كرد؟ اگر تيم بوش مي توانست همه بازيگران در بازسازي عراق را مانند يك رهبر اركستر هدايت كند، ما نتيجه خوبي در بغداد مي گرفتيم. اما من نگرانم. دوستان! ما با عراق مشكل قلب و فكر داريم: قلبمان را به آنها داده ايم اما فكرمان را از دست داده ايم. مسئولان عراقي و آمريكايي قبول دارند كه هدف دستيابي به يك عراق دمكراتيك است، اما بعد از صحبت با هيچيك از آنها احساس روشني از اينكه اين كار چطور بايد انجام شود يا اينكه چه كسي دقيقاً رهبر اين سمفوني ديپلماتيك، مالي و نظامي است پيدا نكردم. به جاي آن هرچه مي شنوم داستان هاي وحشتناك از خطوط قرمز پنتاگون و كاخ سفيد براي همه كساني است كه مي خواهند براي مشاركت در اين مأموريت به بغداد بروند.درباره جنگ هاي چريكي ميان وزارت  خارجه و پنتاگون و ميان سيا و پنتاگون، همواره يك طرف اميدوار است طرف ديگر شكست بخورد. گلايه غيرنظاميان آمريكايي در بغداد را شنيدم كه مي گويند به امنيت و نيروهاي بيشتري نياز است تا بتوان يك حكومت مشروع عراقي تأسيس كرد. گلايه نظاميان آمريكايي را شنيدم كه مي گويند كليد امنيت ايجاد يك حكومت مشروع عراقي است. فرماندهان محلي آمريكايي در عراق به شدت با كمبود پول براي خريد دوستان (جديد) روبرو هستند، ما حتي توانسته ايم جنگ با قطر را بر سر نحوه پوشش و پخش اخبارش شروع كنيم، در حاليكه مقرهاي منطقه هاي نظاميان ما در اين كشور است. به استانبول رفتم و در آنجا سلي اوزل يكي از دوستان تركم كه استاد روابط بين الملل است به من گفت كه آمريكا ماه عسل بعد از جنگ در عراق را چنان بد اداره كرد كه حتي نظريه پردازان توطئه در تركيه نيز گمراه شدند. كسي نمي تواند باور كند با همه اين نيروي انساني و سرمايه  مالي، آمريكا فكر بعد از جنگ را نكرده باشد. اينكه تيم بوش در دادن قراردادهاي بازسازي عراق به فرانسه، آلمان و روسيه تعلل كند قابل درك است. اما چرا با چنين صراحتي، آن هم در شرايطي كه از آنها مي خواهيم بدهي هاي عراق را ببخشند؟ چرا به آنها نگوييم هر چقدر بيشتر به ما كمك كنند سهم بيشتري از پروژه هاي بازسازي عراق را مي برند؟ داشتن رئيس جمهوري كه رئيس هيات مديره باشد و راهكارها و دستورالعمل ها را تعيين كند خوب است اما به اين شرط كه دولت درون خود متحد و منسجم باشد و با هم پيمانانش نيز متحد باشد. اما ما رئيس جمهوري داريم كه در چارچوب يك بروكراسي پيچيده و در رأس يك ائتلاف متفرق تعيين راهكار مي كند و هيچ كس هم به نشانه تأييد سر تكان نمي دهد. در جايي به دشواري عراق، بدون يك برنامه اجرايي و كاربردي براي تشكيل يك دولت فراگير و بدون وجود يك تيم متحد در داخل كشور و خارج، نمي توان به موفقيت رسيد. اين بدبيني نيست. واقع بيني است. چه چيز باعث اين برداشت شده است؟ تصويري در صفحه نخست روزنامه نيويورك تايمز روز پنجشنبه كه در آن يك سرباز آمريكايي در حالي نشان داده مي شد كه در آستانه رفتن به عراق و قبل از كريسمس كودكانش را در آغوش گرفته است. با ديدن اين تصوير بغض گلويم را فشرد. از خودم پرسيدم با توجه به همه آنچه مي دانم مي توانم به كودكان اين سرباز بگويم دولتشان هر آنچه بتواند براي تضمين بازگشت سالم و موفقيت آميز پدرشان انجام دهد. و فعلاً نمي توانم به اين كودكان چنين بگويم و اين واقعاً من را آزار مي دهد.
توماس فريدمن- نيويورك تايمز

سياست
ادبيات
اقتصاد
انديشه
زندگي
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  زندگي  |  سياست  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |