چهارشنبه ۸ بهمن ۱۳۸۲ - شماره ۳۲۹۶
دكتر فرزان سجودي در جلسه نقد كتاب ماه دانشجويي:
تعريف ادبيات در آستانه تحول بزرگي است
001857.jpg
سينا علي محمدي
تا اين لحظه كه اين سطرها را مي نويسم دانشگاه تهران ميزبان بسياري از سمينارها، جلسات و مراسم مختلف علمي، ادبي، هنري و ... بوده و در برخي مواقع تبديل به كانون توجه جامعه و مخاطبان خاص و عام گشته است. اين روزها با همت دانشجويان رشته هاي علوم پزشكي و البته همكاري دفتر فرهنگي - اجتماعي وزارت بهداشت و معاونت دانشجويي - فرهنگي دانشگاه علوم پزشكي تهران برنامه اي با عنوان «سلسله نشست هاي نقد كتاب ماه دانشجويي» در دانشگاه تهران برگزار مي شود كه اختصاص به نقد، معرفي و بررسي مجموعه  شعر يا داستان دارد، مجموعه هايي كه مؤلف آن دانشجوي يكي از مؤسسات آموزش عالي است.
نمي دانم چرا اين حركت مرا ياد پزشكان و دانشجويان پزشكي انداخت كه به نفع ادبيات از درس و رشته خودگذشتند. كساني امثال: بهرام صادقي، سيروس طاهباز، تقي مدرسي و ...
دومين نشست نقد كتاب ماه دانشجويي - نقد و بررسي مجموعه شعر: «بگو در ماه خاكم كنند» سروده فراز بهزادي - با حضور: منوچهر آتشي، دكتر فرزان سجودي و شمس آقاجاني برگزار شد. در جلوي سالن، نمايشگاه كتابي با همكاري انتشارات نيم نگاه برپا شده است كه دانشجويان و ميهمانان مشغول بازديد از اين نمايشگاه هستند. نكته جالب توجه اين كه در اين نمايشگاه اكثر كتاب ها به شاعران جوان اختصاص دارد. (بالاخره در جايي كتاب هاي شعر شاعران جوان در ويترين كتابفروشي ها؟! ديده مي شود!)
طبق معمول برنامه هاي ادبي! اين نشست نيز با حدود نيم ساعت تأخير آغاز مي شود. «سينا علي محمدي» مجري برنامه و مسئول كميته علمي اين نشست ها اين گونه سخن را افتتاح مي كند: نشست اول نقد كتاب ماه دانشجويي با همه حرف و حديث هايي كه در پي داشت، برگزار شد و بار ديگر به سراغ شعر جوان رفته ايم. اين بار با تمام توانايي ها و بضاعت هايمان و دغدغه لحظاتمان چيزي نيست جز خود ادبيات و در رأس آن شعر؛ نه به دنبال حاشيه سازي و نه به دنبال مطرح كردن كسي، چيزي، شعري و يا جرياني هستيم. بلكه تنها در اين آشفته بازار شعر معاصر كه عده اي هرگونه نوآوري و هنجارشكني را كفر و شرك ادبي مي پندارند و هراس از دست دادن مخاطبانشان و جايگاهشان آنها را به ايستادن و درجا زدن در گذشته وانهاده است و كوركورانه به تقليد از گذشتگان مي پردازند و عده اي ديگر با دستاويز قراردادن اصطلاحات مختلف در قالب هاي گنگ و كلي و با استفاده از تئوري هاي حداقل ناقص ترجمه شده غربي ها شعرهاي افسارگسيخته را تحت عنوان شعر ناب به مخاطب تحويل مي دهند، برآن شديم كه باحضوراستادان، شاعران و چهره هاي برجسته ادبيات معاصر چنين رويكردها و تقابل هايي را به نظاره بنشينيم و پيرامون آن به تبادل نظر بپردازيم.
دكتر «فرزان سجودي» عضو هيأت علمي دانشگاه هنر و استاد نشانه شناسي، به عنوان سخنران ويژه اين نشست، در ابتدا با اشاره به اين نشست نوپا و آتيه آن مي گويد: اين كه ما با جريانات افراطي و تفريطي در شعر امروز روبه رو هستيم، كاملاً صحيح است؛ ولي هيچ دليلي براي نگراني وجود ندارد. بگذاريد آنهايي كه به سمت افراط مي روند، بروند و آنهايي هم كه به تفريط مي روند، بروند. بياييد كمي دموكراتيك تر با شعر امروز برخورد كنيم. من اينجا قصد تأييد و رد جرياني را ندارم و يا اين كه بگويم فلان شعر، شعر خوبي است يا فلان شعر، شعر بدي است، بلكه تنها در مقام يك نشانه شناس حرف مي زنم. سجودي در ادامه صحبت هايش به نشانه شناسي شعر اشاره كرده و مي افزايد: شاعران بااستفاده از امكانات مختلف زبان، كم كم به سمت شعري حركت مي كنند كه گويا صرفاً شنيداري نيست. سجودي با تشريح لايه هاي مختلف زباني توضيح داد كه ما امكاناتي نظير خط، علائم سجاوندي و هندسه نوشتاري را هنوز در شعر معاصر باور نكرده ايم.
يكي از ويژگي هاي اين نشست كه شايد به مرور امتيازي براي آن نسبت به جلساتي از اين دست ايجاد كند، وجود تريبون آزاد براي شركت كنندگان و حاضران در جلسه است كه نظريات و صحبت هاي خود را نسبت به روند برگزاري نشست اعلام مي كردند.
در همين ارتباط سجودي در پاسخ به سؤال يكي از حاضران كه پرسيد: شما شعر را از ساحت ادبيات بيرون مي بريد و در يك ساحت ديگر بررسي مي كنيد، اظهار داشت: شعر خودش از ساحت ادبيات بيرون رفته و در حال حاضر ما با شعري برخورد مي كنيم كه ديگر نمي توان آن را با تئوري ها و ابزارهاي گذشته مورد تحليل و بررسي قرار داد. من شعر را از ساحت ادبيات بيرون نمي برم، خيلي صريح گفتم و اعتقاد دارم تعريف ادبيات در آستانه تحول بزرگي است. اگر اين را قبول نداريد، عيبي ندارد، اما با آمدن ابزارهايي مثل كامپيوتر و نوشتن در وبلاگ ها، دو اتفاق قابل تبيين است كه هر دو براي ادبيات مهم است: يا اين ديگر ادبيات نيست، يا اين كه يك متن چندرسانه اي به وجود آمده كه فرصتي پيدا كرده تا از ابزارهاي هنرهاي مختلف بهره گيرد، من تعصبي ندارم، اسمش را هر چه مي خواهيد بگذاريد.
پس از سخنراني سجودي، «فراز بهزادي» - مؤلف اثر - برخي از شعرهاي كتاب را براي حاضران قرائت مي كند. منوچهر آتشي نيز كه قرار بوده است، در برنامه حضور داشته باشد، به علت بيماري حاضر نمي شود. ولي در پيامي ارسالي به نقد و بررسي شعر فراز بهزادي پرداخته است:
وجود بسامد واژه مرگ يا واژگان مرگ انديش در شعر فراز بهزادي آدم را گاه خشمگين مي كند. بهزادي استعداد درخشاني در جذب شگردهاي تازه دارد. روزهايي كه دنباله رو «رويايي» و «حجم» بوده با وجود جواني در همان شيوه، شعرهايي زيبا و جذاب دارد و در همان زمان به خودش گفتم: تو گاه بهتر از رويايي كه شعر حجم ساختند، مي نويسي و بعد كه شعرهاي تازه اش را در اين مجموعه خواندم، گفتم: حالا تو از انتهاي رويايي شروع كرده اي و در راه استقلال زبان خود تلاش مي كني و اگر هم مثل بعضي ها بر بستر زبان و واژه به حركت درآمده اي سفرت پر از چشم اندازهاي تازه است. توافق هايي را كشف مي كني كه بازيگران مطلق به آنها دسترسي ندارند. در كلام آخر مي توانم بگويم فراز بهزادي شاعر ديگري شده است، يعني شاعري كه درون او پنهان بود و حرفي نمي زد، امروز به حرف آمده است و بسياري از شعرهايش دارند مي روند كه به بهترين شعرهاي امروز پهلو بزنند.
«آتشي» در قسمتي از پيامش آورده است: امروزه بي آن كه گذشته پرافتخار ادبياتمان را به ياد بياوريم و آن را نقد كنيم (مثل نيما كه چنين كرد) يك سده آن را پوچ مي پنداريم و عارمان مي آيد كه غزل بگوييم، يا حتي راه نيما را درست ادامه دهيم تا برسيم به زمان مناسب نقدش - و نه نفي اش - با اين همه بگذاريم تجربه گرايان فرا مدرن - البته آن گروه بي ريشه اش - به راه خود بروند با اين اميد كه ميانه راه بيدار شوند و بالاخره به توفيق دست يابند.
«شمس آقاجاني» يكي از چهره هاي شاخص شعر دهه هفتاد، يكي ديگر از ميهمانان ويژه اين نشست است كه ضمن اشاره به راه يافتن كتاب بهزادي به مرحله نهايي جايزه كتاب شعر سال (كارنامه) تأكيد كرد: اين موفقيت نشان مي دهد كه حداقل از ديد و نگاه يك نوع داوري اين كتاب، كتاب ارزشمندي است. و به هر حال گروهي از شاعران و منتقدان ما آن را پسنديده اند، بهزادي در بسياري جاها توانسته است بر مشكلاتي كه گريبان خيلي از شاعران جوان ما را مي گيرد غلبه كند. اما همچنان بر روي لبه رمانتي تيسم و رمانتيك بودن حركت مي كند. او غالباً جلوي حس و جريان سيال ذهن خودش رامي گيرد. در واقع چيزي كه من در كتاب ديدم گرفتن اجازه تأويل پذيري متن از مخاطب است، ظرفيتي كه آقاي بهزادي از آن استفاده نكرده است.

نقد فرماليستي يك غزل
001860.jpg
بهروز اتوني
براي بررسي و تحليل فرماليستي غزل «الا يا ايها الساقي...» ابتدا متن شعر آورده مي شود:
الا يا ايها الساقي ادر كأساً و ناولها
كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكلها
به بوي نافه اي كآخر صبا زان طره بگشايد
زتاب جعد مشكينش چه خون افتاد در دلها
مرا در منزل جانان چه امن عيش؟ چون هر دم
جرس فرياد مي دارد كه بربنديد محملها
بمي سجاده رنگين كن، گرت پير مغان گويد
كه سالك بي خبر نبود ز راه و رسم منزلها
شب تاريك و بيم موج و گردابي چنين هايل
كجا دانند حال ما سبكباران ساحلها
همه كارم زخود كامي به بدنامي كشيد آخر
نهان كي ماند آن رازي كزو سازند محفلها
حضوري گرهمي خواهي ازو غايب مشو حافظ
متي ماتلق من تهوي دع الدنيا و اهملها
فرماليستها عقيده دارند كه اجزاي يك اثر هنري بايد متقابلاً يكديگر را پشتيباني كنند و اين اجزاء بايد در خدمت درونمايه اثر انجام وظيفه نمايند، يعني اين كه اجزاي يك شعر مانند: وزن، قافيه، رديف، صامتها و مصوتها، صنايع مختلف بديهي و ... بايد در خدمت درونمايه باشند.
قافيه هاي غزل، ناولها، مشكلها، دلها، محملها، منزلها، ساحلها، محفلها و اهملها است كه حرف روي «ل» حرف دل را ريتم وار در ذهن متبادر مي سازد. دلي كه جايگاه و همه كاره عشق است؛ عشقي كه در بادي امر آسان مي نمايد اما مشكلها به بار مي آورد؛ پس در اينجا ما مي بينيم كه روي، كه اساس قافيه هم هست در خدمت درونمايه غزل كه «عشق و بيان مصائب آن است» مي باشد.
و اما حروف بعد از روي - وصل و خروج- «ها» است. و اين «ها» و تكرار آن تا پايان غزل، دقيقاً كثرت و زيادي سختيهاي عشق را به ذهن ما القا مي كند و ما شاهد هستيم كه چقدر زيبا اين قافيه از عشق، دل و كثرت مصائب آن سخن مي گويد. پس حروف وصل و خروج-ها- هم دقيقاً  در خدمت درونمايه غزل انجام وظيفه مي كند.
البته ناگفته نماند كه تكرار «ها» در پايان قافيه «آه» شاعر را از هجران و سختيهاي عشق به شكلي بسيار بسيار هنري در روح و جان خواننده به وديعه مي نهد.
وزن غزل هزج مثمن سالم است؛ يعني چهار بار «مفاعيلن» و اين وزني است «عاشقانه و پندي». ما در ادب غنايي خودمان به وضوح اين بحر را شاهد هستيم؛ خسرو و شيرين نظامي و ويس و رامين گرگاني و همين طور در ادب تعليمي فارسي هم با اين بحر روبه روييم، مانند دوبيتي هاي باباطاهر. اگر به غزل دقت نماييم هم از عشق مي شنويم و هم از پندها و نصايح حافظ راجع به مصائب آن؛ پس به راستي غزل، غزلي است عشقي- تعليمي. به واقع بحر هزج، بحري است سخت شايسته در بيان اين گونه موضوعات و انتخاب چنين وزني با مفهوم و محتواي غزل كاملاً متناسب است. اما ابيات غزل:
الا يا ايها الساقي ادركأساً و ناولها
كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكلها
شايد كمتر كسي و يا اصلاً  هيچ كس به اين سؤال پاسخ نداده باشد كه چرا حافظ با بيتي ملمع غزل خود را شروع كرده است و چه لزومي داشته كه در نخستين بيت غزل مصراعي عربي قرار دهد؛ شايد كساني به اين سؤال اين گونه پاسخ دهند كه عربي داني در قروني در ايران يك فضيلت شمرده مي شده و آوردن اين گونه ابيات ملمع ثمره حضور گسترده لغات عربي مخصوصاً از قرن پنجم به اين طرف، در زبان پارسي است. اما اين جواب هيچ گونه ارزش هنري در برندارد و از كسي چون حافظ بعيد است كه تنها به صرف تب عربي داني كه جامعه را فراگرفته است، دست به چنين كاري زده باشد.از ديدگاه فرماليستي مي توان توجيهي براي آن آورد:
يكي از مهمترين نظريه هاي فرماليستها نظريه آشنايي زدايي است. آشنايي زدايي يعني اين كه شاعر يا نويسنده، خواننده را به درنگ و تأمل وادارد و دست اندازي بر سر راه مخاطب خود ايجاد كند تا حركت ادراك او را كند نمايد. در زندگي روزمره همه چيز آنقدر برايمان عادي و آشنا شده است كه ديگر آنها را نمي بينيم؛ ما حتي به واقع اشياي منزل و والدين و همسر و بچه هايمان را هم آن چنان كه بايد، نمي بينيم. در اين جاست كه شاعر وظيفه دارد حركت ادراك مخاطب را كه عادت به اين بي دقتي كرده است كند نمايد و به قول ياكوبسن - از نظريه پردازان مكتب فرماليسم- با تهاجم به زبان روزمره يا به قول شلكوفكسي - باني مكتب فرماليسم- با آشنايي زدايي در زبان، عبور چشم و گوش و كل احساس ما از روي اشياء را كند و آهسته نمايد و ما را به تأمل و درنگ وادارد.
من نمازم را وقتي مي خوانم
كه اذانش را باد، گفته باشد سرگلدسته سرو
«سهراب سپهري»
در مصراع اول هيچ  گونه آشنايي زدايي نداريم؛ اما با شنيدن «اذانش را باد، گفته باشد» به ناگاه مكث مي كنيم؛ جمله براي ما آشنا نيست، شاعر ما را به تأمل واداشته؛ باد چگونه مي تواند اذان بگويد؟ اين آشنايي زدايي باعث مي گردد كه ما از اين پديده درك ژرفتري داشته باشيم و باد را به گونه اي ديگر ببينيم.
پس حاصل مهم، در نظريه آشنايي زدايي اين است كه ادبيات بر سر راه خواننده خود دست انداز قرار مي دهد و در اين هنگام است كه خواننده به ادراكي ديگرگون و تجربه اي تازه و نو، از زندگي دست مي يابد.
آوردن بيتي ملمع در شعر از آن نظر ارزش دارد كه براي خواننده فارسي زبان غيرعادي و غيرمنتظره است؛ او تا به حال ابياتي مي خوانده همه فارسي اما يك مرتبه در يك مصراع عربي مي خواند و در مصراع ديگر فارسي و همين تضاد براي او جالب و در حكم دست اندازي است براي ادراكش، پس به واقع هدف حافظ از آوردن بيت ملمع دو چيز است:
اول كند كردن ادراك كه خود به آشنايي زدايي مي انجامد و دوم، نشان دادن دو گانگي و تضاد در راه عشق، يعني آساني عشق و بعد سختي آن؛ به سخني ديگر حافظ به ما مي گويد كه راه عشقي كه در سرتاسر غزليات من موج مي زند هميشه در تضاد و دوگانگي است؛ راهي در ابتدا صاف و هموار ولي در ادامه و پايان ناهموار و پرسنگلاخ.
حافظ در اصل خواسته است كه خواننده را بيدار كند و به او بگويد كه ديوان عشقش لبريز از آساني و سختي است.
تضاد در مصراع دوم ميان دو كلمه «آسان» و «مشكل» خالي از ارزش هنري نيست و دليل آوردن آن توسط حافظ به دو صورت نقد فرماليستي مي شود: يكي همان نشان دادن تضاد راه عشق و ديگر وجه آشنايي زدايي آن، چرا كه خواننده با خواندن و ديدن دو كلمه «آسان» و «مشكل» دوست دارد يك بار ديگر ذهن و چشمش را روي اين دو كلمه بغلطاند و مروري ديگر بكند و اين كار همان آهسته نمودن حركت ادراك است در اينجا بايد بگويم كه اغلب صنايع بديعي هر گاه از ديدگاه فرماليستي بررسي شوند قابل اعتنا و ارزش هستند. چرا كه به كار بردن اغلب اين صنايع به آشنايي زدايي منجر مي شود.
ادامه دارد

ادبيات
اقتصاد
انديشه
جهان
سياست
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  جهان  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |