مخاطبي كه تصوير ستاره شور عشق در ذهنش نقش بسته بود، در آواز قو ناگهان با بازيگري كاملاً حرفه اي روبه رو شد كه هم روي صدايش تسلط كافي داشت و هم روي اجزاي صورتش. فيلم در واقع يك شورش بي دليل امروزين بود كه رادان، بايد جيمز دين آن مي بود و بود
چهار سال گذشته است حالا وقتي بهرام رادان را با چهره اي جاافتاده تر و
ته ريشي مي بينم كه انگار عمداً قصد دارد جذابيت چهره اش را تا حدي خنثي كند احساس مي كنم او بازيگري است كه در اين سال ها جايش در سينماي ايران خالي بوده
وقتي مي شنوم بهرام رادان براي بازي در نقش محوري آن جوان به شدت سنتي فيلمنامه «رستگاري در هشت و بيست دقيقه» قرارداد بسته، اصلاً تعجب نمي كنم. سيروس الوند هم، البته نشان داده كه خيلي عادت ندارد در انتخاب بازيگران فيلمش اشتباه كند.
حداقل در يك سال گذشته، نقش هايي كه رادان برگزيده آنقدر متفاوت بوده و آنقدر چهره او با گريم هاي مختلف ديده شده كه حتي بازي در نقش يك پسر جنوب شهري متعصب هم، نقشي عجيب براي بهرام رادان به حساب نمي آيد. هرچه باشد او حالا يكي از معدود ستاره هاي اين سينماست.
از ابتداي سال هفتاد و هشت تقريباً هفته اي نبود كه روي جلد يكي از نشريات هفتگي كيوسك هاي مطبوعات، عكسي از دو بازيگر اصلي «شور عشق» نباشد. وقتي فيلم اكران شد، هم بهرام رادان و هم مهناز افشار، براي مخاطبي كه بليت مي خريد و وارد سالن مي شد چهره هايي آشنا بودند و فيلم هم با توسل به دو ستاره اش، فروش خوبي داشت. اما عمر ستاره كاغذي بودن، معمولاً خيلي بلند نيست.
از ميان دو ستاره شورعشق، اين مسئله را بهرام رادان به خوبي فهميد و توانست در كمتر از چهار سال، تصوير آن پسر ساده با آن چشمان مبهوت را، تبديل به تصوير بازيگري حرفه اي و توانا كند. «خيلي دوست داشتم بازيگر شوم اما چون محيط را نمي شناختم، به خودم مي گفتم حالا به عنوان تفريح اين كار را مي كنم. تا سه روز مانده به شروع فيلمبرداري شور عشق، حتي نمي دانستم نقش چندم را دارم. فيلمنامه را كه به دستم دادند، گفتند مجيد نقش توست و من تازه فهميدم، نقش اول فيلم هستم. همان موقع هم از آنها خواستم تا اسم شخصيت عوض شود و كيان، شد نام اولين نقش من.» رادان پاسخ سؤال مرا درباره حال و هواي روزهاي نخست بازيگري اينگونه مي دهد. او پس از شورعشق، آبي و ساقي را بازي كرد و بعد از اين دو فيلم بود كه براي بازي در آواز قو قرارداد بست؛ اين بار اما، همه چيز به گونه اي ديگر پيش رفت. آبي و ساقي ديرتر اكران شدند. ديرتر از زماني كه
آواز قو ساخته شد و با فاصله اي كوتاه، به روي پرده رفت. در واقع، بهرام رادان سياه مشق هاي بازيگري اش را در همان دو سه فيلم ابتدايي انجام داده بود و آواز قو و نقش پيمان، يك سكوي پرتاب تمام عيار بود. اين موضوع در روند اكران فيلم ها سرعت يافت.
مخاطبي كه تصوير ستاره شور عشق در ذهنش نقش بسته بود، ناگهان با بازيگري كاملاً حرفه اي روبه رو شد كه هم روي صدايش تسلط كافي داشت و هم روي اجزاي صورتش. آواز قو در واقع يك شورش بي دليل امروزين بود كه رادان، بايد جيمز دين آن مي بود و بود. رادان از يك سو، عاشق خوبي بود و از سوي ديگر در صحنه هاي مستقيمي كه با جمشيد هاشم پور داشت، توانسته بود از سنگيني بازي او در بيايد و خودش را نشان دهد. همه اينها نشان از سعي فراوان بازيگري داشت كه دوست هم داشت، حرفه اي باشد. در آن زمان گفته شد بازي هاي خوب آواز قو، به خاطر حضور آتيلا پسياني سرصحنه بوده و اين يكدستي، از تمرين هاي پيش از فيلمبرداري پسياني حاصل شده اما در گذر زمان، خيلي چيزها از دايره يك فيلم خارج شد.
«هيچ وقت با پيمان كنار نيامدم. يك ماه قبل از شروع فيلمبرداري هر كاري كردم تا به نقش نزديك شوم اما نشد. آتيلا پسياني از يك سو و كتاب هايي كه خواندم از سوي ديگر باعث شد تا بازيگري تكنيكي را هم ياد بگيرم. قبلاً هرچه بود بازي حسي بود و احساس خودم؛ اما آواز قو نوعي توفيق اجباري بود تا جدي تر به تكنيك بازيگري نگاه كنم.» اين جملات رادان درباره آن روزهاست. روزهايي در گذر از سياه مشق و تلاش براي رسيدن به يك جايگاه ثابت در جريان اصلي سينماي ايران. تلاشي كه در پي اش تنها نقش متفاوت «رز زرد» داريوش فرهنگ و باز شاخص ترين نقش «عطش» حسين فرح بخش است.
پيش از اين، آن دو فيلم نمايش نيافته هم اكران مي شوند و كسي چندان كاري به اكران آنها ندارد. گستره همه اين داستان، تا اواسط سال هشتاد و يك است. عطش، كمي از اين گستره پيش تر مي آيد اما براي به هم نخوردن داستان، بهتر است آن فيلم را هم در همان محدوده فرض كنيم.
بهروز افخمي مشاور هميشگي حسين فرح بخش است. اين را تقريباً كسي نيست كه در سينماي ايران نداند و اوج گيري رادان از دفتر فرح بخش كاملاً مقابل چشمان افخمي بوده؛ از سوي ديگر به گواه همه مراسم هاي سالانه مجله دنياي تصوير، علي معلم علاقه فراواني به رادان دارد. با اين حساب وقتي پاي انتخاب نقشي چون كاراكتر اصلي كتاب جعفر مدرس صادقي در كار مشترك افخمي در مقام كارگردان و معلم در مقام تهيه كننده به ميان مي آيد، بايد هم يكي از نخستين گزينه ها بهرام رادان مي بوده ... اينگونه بود كه رادان در «گاوخوني» بازي كرد. فيلمي كه با گذشت حدود يك سال و نيم از زمان ساخت، هنوز نمايش داده نشده اما با هر متر و معياري، آغاز دوره دوم بازيگري رادان است.
وقتي كمي زمان گذشت، شنيده هاي پيش توليد، حكايت از اين داشت كه همه چيز از زاويه ديد رادان روايت مي شود و او را در فيلم چندان نمي بينيم اما بعدتر، خيلي ها كه از فيلم مي دانستند، هم صدا و هم لحظه هاي نه چندان زياد بازي رادان را ديدني عنوان كردند. معني همه اين عبارات، جواب دادن ريسك بهروز افخمي بود و باز معني اين اتفاق، فقط يك چيز مي توانست باشد سرازير شدن سيل پيشنهادهاي كارگردانان مطرح به سوي بازيگري كه حالا مي خواست انتخاب گر باشد. رادان از آن روزها اينگونه ياد مي كند: «با هر پيشنهادي كه رد مي كردم گويي
هر بار از مقدار قابل توجهي پول صرفنظر مي كردم تا در فيلم هاي دختر پسري آبكي و عاشقانه هاي الكي حضور نداشته باشم.»
تقريباً در هرماه، نشريه اي نبود كه از پيشنهاد يك فيلم تازه به رادان ننويسد و رادان هم اكثر اين پيشنهادها را رد كرد. در اين ميان او البته بيكار هم نبود. سه فيلم در يك سال، شايد مقابل حجم پيشنهادهاي اين بازيگر رقم بالايي نباشد اما در يك دوره كاري، حجم بالايي است.
اولين فيلم اين مجموعه، «شمعي در باد» پوران درخشنده بود. فيلمي به شدت امروزي كه رادان در آن نقش يك مترجم زبان را بازي مي كند. دومين فيلم، «ننه گيلانه» رخشان بني اعتماد بود كه شايد متفاوت ترين نقش كارنامه رادان تا امروز در نقش يك مجروح بازمانده از جنگ است و سومين فيلم هم، اولين همكاري او با مسعود كيميايي بود. نقش آصف «سربازهاي جمعه» كه به هر حال، نقشي محوري در يك فيلم از كيميايي است.
سه فيلمي كه همراه گاوخوني، همه در بخش مسابقه جشنواره بيست و دوم فجر حاضر هستند سبب شده اند رادان از هم اكنون يكي از شانس هاي اصلي كسب سيمرغ جشنواره باشد. چيزي كه با توجه به تنوع نقش هايش در چهار فيلم، اصلا بعيد و دور از دسترس نيست.
از آن تصوير ابتدايي تا امروز، چهار سال گذشته است. حالا وقتي بهرام رادان را با چهره اي جاافتاده تر و ته ريشي مي بينم كه انگار عمداً قصد دارد جذابيت چهره اش را تا حدي خنثي كند، احساس مي كنم او بازيگري است كه در اين سال ها جايش در سينماي ايران خالي بوده؛ وقتي مي شنوم كه حالا كاملاً حرفه اي، تنها دو فاكتور فيلمنامه و كارگردان برايش اهميت دارد، در مي يابم كه او سعي دارد راهش را تا انتها درست طي كند و وقتي مي گويد راهي كه تاكنون طي كرده راه آساني نبوده، فكر مي كنم موفقيت در جشنواره امسال، حداقل چيزي است كه او بايد انتظار داشته باشد.
سينماي ايران، اين پتانسيل را هيچگاه نداشته كه به كسي تا اين حد جاي مانور دهد؛ مگر اين كه آن چهره براي رسيدن به جايگاه مورد نظرش، فراتر از حد انتظار بوده باشد.
بهرام رادان در همين يك سال و به گواه كارنامه اش نشان داده كه اينگونه بوده ... به تمام اين دلايل هم شايد بتوان گفت او شاخص ترين چهره بازيگري سال ۸۲ است؛ هر چند خودش فكر مي كند هنوز تا آينده راه زيادي در پيش دارد، وقتي مي گويد: «من هنوز كاري نكرده ام. يعني در ميان كارهاي زيادي كه مي خواستم بكنم، فقط تعداد كمي از آنها را انجام داده ام؛ بازي براي من هنوز شروع نشده ...»
بيوگرافي:
بهرام رادان در هشتم ارديبهشت ماه سال ۱۳۵۸ در تهران به دنيا آمده ... سال هاي تحصيلش را در مدارس شهيد فرهنگيان (ابتدايي)، هجرت (راهنمايي)، برهان و متين (دبيرستان) سپري كرده و در سال ۷۶ ديپلم گرفته است. در سال ۱۳۷۷ به دليل قبول نشدن در رشته دلخواهش به سربازي مي رود اما پس از گذراندن ۵ ماه خدمت، در دانشگاه آزاد تهران در رشته مديريت بازرگاني قبول مي شود و به دانشگاه مي رود.
همزمان با ورود به دانشگاه، در كلاس هاي آموزش بازيگري تحت نظر ثريا قاسمي، ميكائيل شهرستاني و فهيمه راستكار شركت و پس از مدت كوتاهي، توسط موسسه شكوفا فيلم براي شور عشق دعوت به كار مي شود.
فيلم شناسي:
۱۳۷۸ - شورعشق (نادر مقدس)
۱۳۷۹ - آبي (حميد لبخنده) و ساقي (محمدرضا اعلامي)
۱۳۸۰ - آواز قو (سعيد اسدي)
نامزد تنديس بهترين بازيگر نقش اول مرد از جشن خانه سينما و جشن دنياي تصوير و برنده جايزه بهترين بازيگر مرد در جشنواره خانوادگي اروميه
۱۳۸۱ - رز زرد (داريوش فرهنگ)، عطش (حسين فرحبخش) و گاوخوني (بهروز افخمي)
۱۳۸۲ - شمعي در باد (پوران درخشنده)، اپيزود ننه گيلانه از فيلم روايت سه گانه (رخشان بني اعتماد) و سربازهاي جمعه (مسعود كيميايي)
وب سايت شخصي:
www.bahramradan.com