شب امتحان
امتحان نهايي
نويسنده: خوليو كورتاسار
مترجم: مصطفي مفيدي
ناشر: نيلوفر
خوليو كورتاسار (۱۹۸۴ ـ ۱۹۱۴) نويسنده شهير آرژانتيني كه الهام بخش نويسندگان مهم آمريكاي جنوبي بوده، تاريخ نوشتن رمان امتحان نهايي را در دهه ۱۹۵۰ اعلام مي كند و مي نويسد: «من اين قصه ساليان گذشته را از آن رو به دست ناشر مي سپارم كه بي اختيار از زبان آزاد آن، حكايت عاري از نصايح اخلاقي آن سودازدگي بوئنوس آيرسي اش لذت مي برم و نيز از آن رو كه كابوسي كه اين قصه از آن زاده شده هنوز بيدار است و در خيابان ها پرسه مي زند.»
رمان داستان دو جوان به نام هاي خان و كلارا را روايت مي كند كه تصميم مي گيرند در شبي كه فردايش امتحان نهايي دارند همراه با دو دوستشان يعني آندره و استلا و همچنين يك وقايع نگار به گشت زني در شهر بپردازند.
در پشت جلد كتاب نقل قولي از پابلو نرودا (شاعر) آمده كه جالب توجه است:
«هركس كارهاي كورتاسار را نخواند بدبخت است. نخواندن قصه هاي او بيماري نامريي خطرناكي است كه به موقع خود مي تواند عواقب وحشتناكي به بار آورد. مثل اين كه كسي هيچ وقت هلو را نچشيده باشد. چنين كسي كم كم غمگين و غمگين تر و به طور چشمگيري رنگ پرده مي شود و شايد به تدريج موهايش بريزد.»
مقدمه حلقه ها
هابيت
نويسنده: جي.آر.آر.تالكين
مترجم: فرزاد فربد
ناشر: كتاب پنجره
هابيت را مقدمه مجموعه رمان هاي بزرگ ارباب حلقه ها دانسته اند. چه، بسياري از وقايع ارباب حلقه ها از رمان مذكور نشات گرفته و در ادامه آن است. هابيت به شرح دلاوري هاي بيلبو بگينز مي پردازد و علاوه براين چگونگي دستيابي او به حلقه جادويي (كه شكل دهنده داستان ارباب حلقه هاست) را هم روايت مي كند. در رمان، سفرهاي زيادي اتفاق مي افتد، يكي از اين سفرها به اين شرح است: «يك روز تورين گفت: فردا آخرين هفته پاييز شروع مي شود. بيفور گفت: و بعد از پاييز هم زمستان از راه مي رسد.
دوالين گفت: بعد هم سال بعد از راه مي رسد و ريش ما آنقدر بلند مي شود تا به دره پايين برسد و ما هنوز اين جا هستيم. دزد ما چه كاري از دستش ساخته است؟ چون او يك حلقه جادو دارد و حالا بايد كاري انجام دهد. فكر مي كنم او بايد از دروازه اصلي كوه وارد شود و كمي اطلاعات جمع آوري كند.
بيلبو اين حرف را شنيد و با خود گفت: واي خداي من! پس در اين فكر هستند؟ هميشه من بيچاره بايد آنها را از دردسر نجات دهم، لااقل از وقتي جادوگر رفته است. چه كاري بايد بكنم؟ بايد از اول مي دانستم چه عاقبتي در انتظارم است. ديگر طاقت ديدن دره غمگين ديل را ندارم. همين طور آن دروازه بزرگ را كه نجار از آن بيرون مي آيد.»
با بزرگان
و نيچه گريه كرد
نويسنده: اروين يالوم
مترجم: مهشيد ميرمعزي
ناشر: ني
اروين يالوم نويسنده رمان «و نيچه گريه كرد» مدرس روان درماني در دانشگاه استانفورد آتلانتاست و نويسنده كتاب هاي درسي روان شناسي مانند عشق و جلادش و داستان ديگر روان درماني است. به نوشته مقدمه كتاب، يالوم در «و نيچه گريه كرد» تخيل و واقعيت را در يك شبكه منسجم با هم تركيب مي كند طوري كه شخصيت هاي برجسته و بزرگ دوران آغاز روان درماني زنده مي شوند و با ما سخن مي گويند. بخشي از كتاب را مي خوانيم:
«... مثل هميشه فهرست بيماراني را كه بايد ويزيت مي كرد به فيش مان داد. بروير دوبار در روز اين كار را مي كرد. صبح ها پس از يك صبحانه مختصر كه شامل قهوه، نان سفيد كوچك برشته شده بود و يك بار ديگر مثل حالا بعد از تعطيل شدن مطب. مانند بيشتر پزشكان ويني او هم بيمارانش را فقط هنگامي به بيمارستان مي فرستاد كه راه ديگري نداشت؛ در خانه نه تنها بهتر از افراد مراقبت مي شد، بلكه آن جا از بيماري هاي واگيرداري هم كه اغلب در بيمارستان هاي عمومي وجود داشت، در امان بودند.
در نتيجه درشكه دو اسبه بروير بسيار به درد مي خورد، در واقع شبيه يك مطب متحرك و مجهز به جديدترين ژورنال هاي پزشكي و كتاب هاي مرجع بود. چند هفته پيش بروير يكي از همكاران جوان خود زيگموند فرويد را دعوت كرد تا يك روز تمام همراهش باشد. ظاهراً تيرش به خطا رفت!...»