مهدي طاهباز
نام: محمد مهدي
نام خانوادگي: عسگرپور
سال تولد: ۱۳۴۲
تحصيلات: فارغ التحصيل رشته تدوين از دانشكده صدا و سيما
شغل: سال گذشته دبير جشنواره فيلم فجر، امسال: كارگردان با فيلم قدمگاه در بخش مسابقه سينماي ايران
كسي كه سال گذشته در چنين روزهايي به عنوان دبير جشنواره فجر و مدير عامل بنياد فارابي مشغول به كار بود و امسال كارگرداني است كه فيلمي را در جشنواره دارد.او مدتي معاونت واحد جنگ بنياد فارابي را به عهده گرفت و پس از آن به عنوان جانشين مدير عامل سينماي تجربي با وزارت ارشاد همكاري كرد. او اوايل سال ۷۹ مدير گروه كودك و نوجوان شبكه دوم سيما شد و سپس طي سال هاي ۷۹ تا ۸۱ به عنوان مدير عامل بنياد سينمايي فارابي فعاليت كرد. عسگرپور پس از گذشت چند ماه از آمدن محمد مهدي حيدريان به معاونت سينمايي ارشاد، از پست خود استعفا داد. عسگرپور سال ۱۳۶۹ اولين فيلم بلند خود را با نام «پرواز در نهايت» كه يك اثر جنگي بود جلوي دوربين برد. او در كارنامه خود كارگرداني مجموعه هاي تلويزيوني خانه پدري، نقطه اوج، روح ا... و تهيه كنندگي سريال خاطرات يك خبرنگار (رسول صدرعاملي) را به ثبت رسانده است. عسگرپور تابستان امسال دومين فيلم بلند سينمايي خود را با نام «قدمگاه» و پس از ۱۳ سال از فيلم اولش جلوي دوربين برد. به بهانه نمايش اين فيلم در جشنواره فجر با او گفت وگويي انجام داده ايم.
چه عاملي باعث شد كه پس از ۱۳ سال دوباره به سمت كارگرداني فيلم رفتيد؟
دليل اين امر تا حدي روشن است. اگر هركس كاري بكند كه در ارتباط با هنر باشد، يك حلاوت و شيريني اي نصيبش مي شود كه به سادگي از دل آدم بيرون نمي رود و هرچقدر هم مشغول كار اجرايي باشد باز هم بخشي از ذهنش را اشغال خواهد كرد. شايد خيلي زودتر از اينها بايد اين اتفاق مي افتاد ولي يادم مي آيد قبل از ساخت «قدمگاه»، حدود دوسال قبل كه آقاي داد از معاونت سينمايي رفتند، من داشتم كارگرداني را به صورت خوبي پيگيري مي كردم كه به صورتي از مجموعه جدا شوم و به اين كار بپردازم و خودم را محك بزنم ولي رفتن آقاي داد مصادف شد با آمدن آقاي پزشك و درگيري بيشتر من در مجموعه فارابي و با اين وجود باز هم بحث كارگرداني به تعويق افتاد تا تغيير و تحول بعدي كه خوشبختانه اين فرصت به من دست داد. بنابراين بخشي از اين كه من چرا دوباره به سمت كارگرداني رفتم، گفتني نيست ولي عمده دليل اين كار به همان شيريني هنر برمي گردد.
شما به خاطر كارگرداني و ساخت فيلم از مجموعه فارابي خارج شديد و يا چون از مجموعه خارج شديد به سمت كارگرداني رفتيد؟
تفاوتي نمي كند. در هر صورت اين اتفاق مي افتاد. من هميشه اين آمادگي را در خودم داشتم كه اگر تغيير و تحولي در مجموعه افتاد و من چه خواسته و ناخواسته از فارابي بيرون آمدم براي مدتي كار اجرايي نكنم و به محك زدن خودم بپردازم.
به هر حال اگر عذر مرا از فارابي مي خواستند و يا خودم از فارابي جدا مي شدم، نهايتاً اين اتفاق برايم مي افتاد.
«قدمگاه» از كجا شروع شد؟
فكر مي كنم يكي دو هفته پس از قطعي شدن خروج من از فارابي، آقاي تخت كشيان (تهيه كننده) با من تماس گرفتند. البته قبل از آن چند تهيه كننده ديگر نيز با من تماس هايي داشتند كه آمادگي مشاركت و توليد فيلم را دارند.
يعني قبلاً اين تهيه كنندگان مي دانستند كه شما دغدغه و قصد ساخت فيلم سينمايي را داريد؟
بله. طبيعي بود. در اين دوسال ما نشست هايي براي تصميم گيري در مورد پروژه هاي مختلف سينمايي داشتيم و يكسري صحبت هايي مطرح و حرف هايي زده مي شد. به هر حال آقاي تخت كشيان تماس گرفتند و چند فيلمنامه را به من پيشنهاد دادند كه يكي از آنها قدمگاه يا همان «براي ديگري» نوشته آقاي رضايي راد بود. من مجموعاً اين فيلمنامه را به نسبت بقيه كارها بيشتر پسنديدم. با آقاي رضايي راد ما جلسات متعددي برگزار كرديم. فكر مي كنم چيزي حدود پنج ماه روي فيلمنامه كار كرديم و اين فيلمنامه سه نوبت بازنويسي شد. در تمام مراحل هم من سعي كردم ارتباط آقاي رضايي راد با مجموعه قطع نشود. بنابراين آن چيزي كه الان ساخته شد و آن فيلمنامه اي كه آن موقع دست من بود مقداري تفاوت دارد.
كليت داستان به هم شباهت دارد ولي شايد هم اكنون دو نوع تفكر مجزا از يكديگر باشد. آقاي رضايي راد هم با سعه صدر حضور داشتند و به ما كمك كردند.
اين فيلمنامه چه ويژگي داشت كه آن را از ميان چند فيلمنامه مختلف انتخاب كرديد؟
انتخاب «براي ديگري» يك مقدار شايد به اين موضوع برمي گردد كه چه اين فيلمنامه اي كه ساخته شده و چه فيلمنامه اوليه به بحث يافتن هويت مي پرداخت. البته نه يافتن هويت يك فرد در يك مقطع يا برهه خاص، بلكه به صورت عام يعني هر كسي مي تواند اين برداشت را از اين فيلم داشته باشد كه بحث يافتن هويت يك موضوع عام است كه به همه آدم ها برمي گردد و نيز شاخصه ديگر اين فيلمنامه مسئله انتظار بود. يعني شما به خصوص در اين يكي دو قرن اخير وقتي به مجموعه تحولات سياسي دنيا نگاه مي كنيد متوجه مي شويد همه انسان ها به نوعي منتظرند. اين امر در فرهنگ ما معنايي روشن دارد. ما در اين جا بحث انتظار را با آمدن امام دوازدهم تعريف مي كنيم و فلسفه خودمان را داريم كه البته در مورد اين مسئله مناقشاتي هم به وجود آمده است. اما در تمام دنيا اين بحث به شكلي و به نوعي وجود دارد. من چند روز پيش با يكي از دوستان صحبت مي كردم. گفتم كه اولين سفري كه من به اروپا رفتم، اين سؤال براي من مطرح بود كه با آن چيزي كه از دوره آخر الزمان در ذهن خود داريم، آن اتفاق در اين جا (اروپا) به چه شكل رخ خواهد داد. مردم اروپا يا آمريكا و يا هر جاي ديگر چگونه با اين موضوع مواجه مي شوند. پيدا كردن جواب برايم خيلي سخت بود. در سفرهاي متعدد اين سؤال همچنان براي من مطرح بود اما شايد طي اين چند سال اخير و سفري كه مي رفتم و هرچه جلوتر مي رفتم احساس مي كردم شايد بخش عمده اي از مردم اروپا يا آمريكا از ما منتظرتر باشند. حتي شايد آنها با فلسفه انتظار خيلي راحت تر برخورد مي كنند. بنابراين اين مسئله يك موضوع عام است و تنها مختص ما نيست.
اين دو محور (هويت و انتظار) در اين كار وجود داشت و اين كافي بود تا آن اتفاق رخ دهد. البته چند نكته ديگر نيز در انتخاب فيلمنامه براي ديگري وجود داشت و يكي اين كه اين كار يك پروژه ساده و رواني به نظرم آمد كه با معادلات رايج فيلمسازي متفاوت بود. يعني خواسته يا ناخواسته مجموعه سينمايي ما در اين سال ها به دو گروه تقسيم شده اند. فيلم هايي كه مي خواستند با مردم راحت تر ارتباط برقرار كنند و به فيلم هاي گيشه اي معروف شدند. عمده اين فيلم ها به خصوص در سه چهار سال گذشته سعي كردند به موضوعات اجتماعي بپردازند. بخشي از سينما نيز به فيلم هاي جشنواره اي معروف شده است و آثاري كه در آنها با يك آرامش خيال در آنها روبه رو هستي اما شايد مخاطبين نيايند بابت ديدن آن فيلم صف ببندند.
به دو دستگي سينماي ايران اشاره كرديد. دليل اين امر به مديران برمي گردد يا فيلمسازان؟
اينها در يك تعامل رخ مي دهد. در حقيقت مديريت فرهنگي باعث اين اتفاق شده. مديريت فرهنگي را ما يك مديريت دولتي نمي توانيم تلقي بكنيم. بخشي از اين مديريت فرهنگي خود دست اندركاران سينما و صنوف آن و حتي آدم هاي سينمايي هستند. همچنين سياستگذاران و... در اين رده طبقه بندي مي شوند. به هر حال آن چيزي كه در اين فيلم وجود داشت به نظر من داشتن اين قابليت بود كه بتواند حدتعادل اين دو گروه فيلم را رعايت كند. فيلمي كه با معادلات رايج اجتماعي روز سروكار مستقيم ندارد و به يك مسئله اجتماعي روز كه طبيعتاً تاريخ مصرف دار است، نمي پردازد از آن طرف خيلي هم به نظر مي آمد اين كار توجه زيادي به مجامع بين المللي ندارد و به فرهنگ بومي خودمان مي پردازد. من اساساً با اين كه فيلم قبلي ام جنگي بود ولي خودم فيلم هاي آرام تر را بيشتر دوست دارم و ارتباط بيشتري با اين آثار برقرار مي كنم. در اين سال ها فكر مي كردم اگر بخواهم فيلمي بسازم قطعاً از اين جنس خواهد بود.
حالا كه فيلم ساخته شده و شما آن را ديده ايد، فكر مي كنيد اين مسئله انتظار كه به آن اشاره داشتيد چقدر در فيلم عينيت يافته و بيننده همراه با شخصيت اصلي داستان انتظار مي كشد؟
من بايد اين جا به دو نكته اشاره كنم. يكي اين كه من هر وقت از قديم فكر مي كردم مي شود فيلمي در مورد انتظار ساخت همواره احساس مي كردم با يك مجموعه لخت و آرام همانند مقوله خود انتظار روبه رو خواهم بود. وقتي شما يك فيلم در مورد قتل، غارت، شورش و... مي خواهيد بسازيد در ذهنتان سكانس هاي تند و سريع به وجود مي آيد. برعكس هر وقت به انتظار فكر مي كنيد خود به خود آن لختي و آرامي به شما دست مي دهد. نكته دوم هم اين كه من اصلاً از اول قرار نداشتم و فيلمنامه هم اين بنا را نداشت كه به صورت مستقيم به اين موضوع بپردازد كه بشر امروز منتظر است يعني چه. سعي كردم كه به صورت غيرمستقيم و در لايه هاي زيرين فيلم اين اتفاق (انتظار) بيفتد كه بيننده احساس كند بايد منتظر باشد، شايد حيات امروز او نسبت مستقيم با اين انتظار دارد. شما وقتي به دنيا نگاه مي كنيد، حتي در اروپا و آمريكا هم يك نااميدي مطلقي از حكومت ها در دنيا وجود دارد. همه منتظرند يك اتفاقي بيفتد. اين انتظار به علت كمال خواهي و تعالي خواهي انسان در نهاد آدمي گنجانده شده چون آدمي به دنبال كمال است. اين انتظار گاهي مواقع با رخوت همراه است كه بنشينيم و منتظر باشيم. گاهي اوقات هم با يك مقدماتي عجين مي شود كه مثلاً انسان ها فعاليتي بكنند كه به آن هدف خود برسند. اميدوارم كه بيننده اين بخش از پيام را در فيلم دريافت كرده باشد. البته دوستاني كه تا اين جا فيلم را ديده اند چه آنهايي كه درگيرش بوده اند و چه آنهايي كه نبوده اند، معتقدند كه اين اتفاق در فيلم روي مي دهد ولي شايد مخاطب چيز ديگري فكر كند. بايد صبر كرد و فيلم را ديد.
عوامل فيلم چگونه انتخاب شدند؟
من از اول فكر مي كردم در اين كار خود به خود اتفاقي كه بايد بيفتد، رخ مي دهد. بنابراين خيلي تلاش ويژه اي نكردم. در واقع من اكثر همكارانم در فيلم را از قبل مي شناختم. البته برخي از عوامل مثل آقاي كريمي فيلمبردار يا آقاي اسماعيلي به عنوان دستيار و برنامه ريز را از قبل نمي شناختم و در اين پروژه با هم آشنا شديم. من قبل از شروع فيلم، فيلمنامه را به اكثر عوامل دادم و از آنها خواهش كردم اگر دلشان نسبت به اين كار قرص و محكم هست وارد كار بشوند در غير اين صورت در حين پروژه دچار مشكل خواهيم شد. با بعضي از دوستان قرار بود همكار شويم كه نشديم چون دلشان نسبت به كار محكم نبود و حق هم داشتند. اما با دوستاني كه ماندند و آمدند كار را با هم شروع كنيم به يك همدلي دست يافتيم.
از نظر اجرايي كار ما بسيار سريع پيش رفت. فيلمي كه تهيه كننده فكر مي كرد در ۶۰ جلسه و من فكر مي كردم در ۷۵ جلسه به اتمام برسد در ۴۷ ـ ۴۶ جلسه به پايان رسيد. يعني حتي چيزي كمتر از آن كه تهيه كننده فكر مي كرد. بدون كوچكترين مسئله و درگيري كه در كارهاي سينمايي معمول و متداول است ما كار را انجام داديم. اينقدر اين بخش از كار شيريني و لذت داشت كه هيچ وقت از ذهن من نخواهد رفت.
اين آرامش در پروژه ربطي به كار كردن با مديرعامل سابق بنياد سينمايي فارابي نداشت؟
(خنده) ممكن است كه بعضي از دوستان اين احتمال را بدهند كه من دوباره برگردم به فارابي و يا دوباره به كارهايي از اين دست بپردازم. نمي دانم، شايد اين هم يكي از پارامترها باشد، ولي حالا كه اين طور شد، بهتر است اين سؤال را از عوامل فيلم بپرسيد. به هر حال من انرژي مثبتي در اين كار داشتم.
بازيگران فيلم را چگونه انتخاب كرديد؟ گويا بازيگر نقش نخست فيلم براي اولين بار است كه جلوي دوربين مي رود؟
بله، مهم ترين دغدغه ما از روز اول انتخاب بازيگر نقش اول فيلم بود. من اصرار داشتم كه اين شخصيت از بازيگران معروف سينما نباشد. يعني بيننده اين آدم را از قبل نشناسد يا اگر هم بشناسد ما به تركيب جديدي از فيزيك او برسيم كه اين تركيب جديد ذهن بيننده را به سمتي كه قبلاً اين آدم را مي شناخته نبرد. شايد ما بيشترين انرژيمان را در اين بخش گذاشتيم، تعداد زيادي از بچه هاي تئاتر، سينما، تلويزيون و... را تست زديم و آقاي حميديان را من تقريباً همان اولين باري كه ديدم، انتخاب كردم. بازيگران ديگر نسبتاً راحت تر پيدا شدند. وقتي كه برخي از شخصيت ها را در فيلمنامه مي خوانديم و نيز اصراري كه من داشتم براي اين كه بازيگران ديگر فيلم همه حرفه اي باشند، ما در مورد بازيگران موردنظر اتفاق نظر داشتيم و نظراتمان يكي بود. به غير از نقش آقاي كيانيان كه من تصور ديگري در مورد آن داشتم. آقاي كيانيان چندجلسه با آقاي تخت كشيان براي كارهاي ديگر در دفتر ايشان حضور داشتند و آن جا به ذهن من رسيد كه چگونه از ايشان با تركيب، هيبت و صداي جديدي براي اين نقش استفاده كنم. خوشبختانه ايشان قبول كردند و شخصيت موردنظر را از آن چيزي كه ما تصور مي كرديم و در فيلمنامه بود بهتر درآوردند.
اكثر كارگردانان و تهيه كنندگان وقتي قصد ساخت پروژه اي را مي كنند از اين گله مندند كه بنياد فارابي با آنها همكاري نمي كند و هميشه با مسئله كمبود تجهيزات روبه رو هستند. اين مشكلات براي مديرعامل پيشين فارابي هم در حين كار وجود داشت؟
اين گله اي كه مطرح مي شود بيشتر مربوط به تهيه كنندگان است. اين مسئله به ارتباط تهيه كنندگان با مجموعه فارابي برمي گردد. خوشبختانه در اين كار ما با وجود آقاي تخت كشيان به عنوان تهيه كننده كه اين ارتباط را با فارابي دارند، مشكلي نداشتيم. بنابراين چه من كارگردان باشم و يا كس ديگري اين اتفاق مي افتد، ما همان قدر توانستيم از امكانات استفاده كنيم كه بقيه استفاده كردند، نه بيشتر و نه كمتر. مشكل خاصي هم نداشتيم چون فيلم ما هم از جنسي نبود كه امكانات ويژه بطلبد.
آيا اين اتفاق افتاد كه در حين كار و يا مراحل بعد از فيلمبرداري با مشكلاتي مواجه شويد و فكر كنيد اگر هنوز مديرعامل فارابي بوديد، مي توانستيد آنها را حل كنيد؟
بخشي از مشكلات را من به خاطر وجود آقاي تخت كشيان متوجه نشدم. چه بسا اگر تهيه كننده ديگري وجود داشت كه مرا با بخشي از مشكلات آشنا مي كرد شايد بهتر بود. ولي در مورد تجهيزات هميشه نقص وجود داشته و زماني كه من در فارابي بودم هم اين نقص را ديدم. من حتي زماني كه در فارابي حضور داشتم به انبارها سر مي زدم و دوربين ها و.. را بررسي مي كردم. از اول براي من مشخص بود كه دوربين هاي ما دوربين هاي بدي نيست به خصوص چند دوربين ۵۳۵ كه در اواخر دوران من خريداري شد. مشكلات اصلي تجهيزات در سينماي ايران پس از توليد نمايان مي شود. يعني ملحقات دوربين، وسايل حركتي، وسايل نوري و... كه اين را ما در حين كار حس كرديم. به خصوص در مورد وسايل حركتي. بخش عمده اي از مشكلات تهيه لوازم توليد به عدم شناخت مربوط نمي شود و به خاطر عدم وجود امكانات براي تهيه مانند ارز و پول مناسب است يا اين كه شما مي خواهيد ارز را تهيه بكنيد از آن طرف سياست دولت بر كاهش تصدي گري دولتي است. سپس نقطه تعادل اين مسئله را پيدا كردن مشكل مي شود. ما هم در آن زمان با اين مسئله روبه رو بوديم. به ما به طور مداوم كاهش تصدي گري دولت گوشزد مي شد و ما مي گفتيم خريد تجهيزات به خصوص دوربين توسط بخش خصوصي محال است. دولت هم نمي تواند ارز دولتي را به بخش خصوصي بدهد. بنابراين با الفاظ نبايد بازي كرد. دوربين ۵۳۵ با ارز آزاد قيمتي حدود ۲۰۰ ميليون تومان دارد بنابراين نه دولت مي تواند آن را به بخش خصوصي بدهد و در قبالش توقع نداشته باشد و نه اين كه مي تواند آن را تهيه نكند.
اما در مورد بعضي تجهيزات مثل نور، وسايل مونتاژ و... كه بخش خصوصي هم در آنها تا حدي فعال شده، دولت مي تواند توقع كمتري داشته باشد و بيشتر پشتيباني كند.
به هر حال چيزي كه در فيلم ما اتفاق افتاد غيرمنتظره نبود. اينگونه نبود كه من سر فيلمبرداري بروم و بگويم چه تجهيزات عجيب و غريبي!
از اين به بعد شما مي خواهيد در سينماي ايران به عنوان يك كارگردان فعاليت كنيد يا دوباره به سمت مديريت و كارهاي دولتي مي رويد؟
برخي از اين مسايل به خود آدم برنمي گردد. من شايد علاقه شخصي ام اين باشد كه به عنوان يك كارگردان فعاليت كنم و زندگي ام را بگذرانم. دليلش هم اين است كه كارگرداني يك شادابي براي انسان ايجاد مي كند كه در مسايل اجرايي ديگر نمي توانيد به آن دست يابيد. شما به عنوان يك مدير اجرايي هرگونه كه رفتار كنيد با انتقاد روبه رو خواهيد شد كه بخشي از آن شايد به جو عمومي مملكت برگردد و نه به شما. عافيت طلبانه اين وضعيت اين است كه در يك اتاق بنشينيد، فيلمنامه بنويسيد و جوابگوي فيلم خود باشيد و نه جوابگوي همه سينماي ايران. اما اين تمام قضيه نيست و گاهي اوقات معادلاتي اتفاق مي افتد كه شما از حركت باز مي مانيد. پس از دوره آقاي داد و زماني كه من تصميم داشتم فيلم بسازم و مذاكرات جدي در اين باره كرده بودم، با آمدن آقاي پزشك معادلات من عوض شد و حس كردم بايد بمانم و به ايشان كمك كنم. ممكن است اين اتفاق باز هم بيفتد و من نمي توانم پيش بيني كنم ولي وعده اي كه من به خانواده ام داده ام اين است كه هميشه فيلمساز بمانم.
در زمان مديريت شما در فارابي قطعاً تعدادي فيلمنامه زيردست شما آمده كه اشخاص ديگري مي خواستند آنها را كار كنند. در بين آنها فيلمنامه اي بوده كه شما دوست داشتيد آن را بسازيد و كس ديگري آن را ساخته؟
در آن چندسال دو سه بار اين اتفاق افتاد. يك نمونه اش فيلم «زير نور ماه» بود كه آقاي ميركريمي آن را ساخت. البته در ابتدا قرار بود زير نور ماه يك مجموعه تلويزيوني باشد كه به من هم ساخت آن پيشنهاد شد. من از موضوع فيلم خيلي خوشم آمد ولي بعداً حس كردم اگر من سريال آن را بسازم و آقاي ميركريمي هم فيلم را شايد اين مشابهت ها زياد جالب نباشد. اين يكي از موضوعاتي بود كه من خيلي دوست داشتم آن را بسازم. البته بعداً خيلي خوشحال شدم كه آقاي ميركريمي به اين خوبي كار را انجام داد. فيلمنامه هاي ديگري هم بود كه از خواندنشان لذت مي بردم. البته نه به عنوان كارگردان. مثلاً فيلمنامه هاي آقاي بيضايي مرا بسيار به وجد مي آورد. از خواندن چند فيلمنامه آقاي حاتمي كيا هم لذت بردم.
فكر مي كنيد اگر «قدمگاه» بخواهد در جشنواره در رشته اي نامزد دريافت جايزه باشد، آن رشته كدام است؟
به اين قضيه اصلاً فكر نكرده ام. در مورد جشنواره كه من خودم در آن به عنوان سياستگذار و مدير حضور داشته ام و چون مي دانم مكانيزم انتخاب و داوري چيست به اين چيزها فكر نمي كنم. شايد اگر بقيه دوستان فيلمساز و اهالي سينما هم موقعيت هايي مانند من را تجربه كرده بودند، به نگرشي جديد مي رسيدند.
شما پس از مدتي كه در جايي هستيد و با تمام مسايل آن جا آشنا هستيد، مي دانيد كه چه چيزي مي شود كه تصميمي گرفته مي شود. بنابراين گرفتن جايزه دغدغه من نيست.
خب چه چيزي مي شود كه يك تصميم گرفته مي شود؟
علي رغم چيزهايي كه در بيرون عنوان مي شود كه يك مديريتي وجود دارد كه مي تواند تاثيرگذار باشد، اصلاً اينگونه نيست. حداقل در دو سه دوره گذشته اينگونه نبوده.
بچه هاي فيلمساز يك ويژگي دارند كه من نه آن را مثبت تلقي مي كنم و نه منفي، آن هم اين است كه با يكديگر تعارف دارند.
من در چند دوره جشنواره ونيز، كن و يا مونترال حضور داشتم و جريان داوري را از نزديك ديدم. آن جا هم همين اتفاق مي افتد. مثلاً در جشنواره مونترال پنج داور مي آيند و به شماي فيلمساز مي گويند فيلم تو خوب بود و من از آن خوشم آمد ولي بقيه نپسنديدند. وقتي چهار نفر از پنج نفر به شما اين را بگويند شما چه فكري مي كنيد؟