جمعه ۱۰ بهمن ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۲۹۸
خبر
شوخي تلويزيوني
001140.jpg
يك شبكه تلويزيوني خصوصي در لبنان چندي پيش اعلام كرد كه اسامه بن لادن، تروريست مشهوري كه همه به دنبالش هستند در لبنان دستگير شد. پيش از اين كه اعلام شود اين خبر يك شوخي صرف بوده سراسر كشور و مهماني شام نخست وزير رفيق حريري كاملاً به هم ريخت.
مجري برنامه شبانه اين شبكه خيلي خونسرد اعلام كرد كه بن لادن در خانه عمر كرامه نخست وزير سابق اين كشور دستگير شده است. هنگام پخش برنامه طنز اين شبكه به يك باره برنامه قطع شده و مجري شبكه، خبر فوري خود را اعلام كرد: «يك اقدام امنيتي به دستگيري شخصيت مهم و مرد شماره يك عرب كه آمريكايي ها به شدت به دنبالش هستند منجر شد.» بار دومي كه برنامه قطع شد او گفت: «بن لادن در انبار خانه عمر كرامه» و در شمال طرابلس، شهري كه اكثريت ساكنانش سني هستند دستگير شد. اما بار سومي كه اين مجري ظاهر شد اعلام كرد كه خبر قبلي «تنها يك شوخي» بوده است و در واقع جزو همان برنامه طنز به حساب مي آمده است. اين برنامه غالباً چهره هاي سياسي لبنان را به شوخي مي گيرد. اما اين شوخي مراسم شامي را كه به افتخار رئيس جمهور يونان و توسط رفيق حريري ترتيب داده شده بود كاملاً به هم ريخت و به يكباره وزرا، روزنامه نگاران و سياستمداران حاضر در جمع به بحث در مورد اين حادثه پرداختند.
به نوشته روزنامه المستقبل اين شوخي بي جا باعث شد كه نيم ساعت تمام، جوي پرتنش در همه جا حاكم شود. بنا به درخواست عبدالهادي محفوظ، رئيس شوراي ملي رسانه اي اين كشور در جلسه اي فوري در مورد اين شبكه كه ماهواره اي هم هست، تصميم گيري لازم صورت خواهد گرفت. به اعتقاد محفوظ اين شوخي اعتبار و وجهه كشور را به خطر انداخته است.

فرياد ديوانه وار نامزد دموكرات
001137.jpg
دكتر هوارد دين را كه يادتان هست. همان كسي كه همه مي گفتند رقيب اصلي بوش در انتخابات آتي رياست جمهوري در آمريكا خواهد بود و حالا در نظرسنجي هاي اخير ديگر آن جايگاه محكم را ندارد. هفته پيش شبكه هاي تلويزيوني آمريكا و منابع تفسيري كه به دنبال سوژه اي براي مسخره كردن هستند، فرياد خشمگين و رعدآساي اين كانديداي دموكرات را بهانه اي قراردادند تا وجهه او براي رسيدن به رياست جمهوري را بي ارزش كنند.
موضوع مربوط به سالن موينز در مركز آيووا است، جايي كه سه هزار هوادار دين دور هم جمع شده و سعي مي كردند به خاطر كسب جايگاه سوم در ميان دموكرات ها، به قهرمان خود دلداري دهند.
هوارد دين كه به عصبي بودن مشهور است به يكباره از جاي خود بلند شد، كتش را به كناري پرتاب كرد، آستين هايش را بالا زد و با عصبانيت ميكروفن را به دست گرفت و گفت تازه نبرد آغاز شده است: «ما به كاروليناي جنوبي و اوكلاهاما، آريزونا، داكوتاي شمالي و... خواهيم رفت.» او نام تك تك جاهايي كه انتخابات مقدماتي دموكرات ها در آن صورت خواهد گرفت را به زبان آورد و سپس درحالي كه مشتش را محكم گره كرده بود فريادي بلند سر داد، فرياد او آنقدر بلند بود كه خودش هم براي چند لحظه رنگ چهره اش سرخ شد. شبكه هاي تلويزيوني كه به دنبال ارايه تصاوير متفاوت هستند بلافاصله اين صحنه تماشايي را به معرض نمايش گذاشتند. به مدت چند روز اين تصوير مورد نقد و تفسير قرار مي گرفت.
يكي از حضار مي گويد: «دين آن شب بچه ها را خيلي ترساند.» اما بسياري از طرفداران بوش از اين كه مي بينند رقيب او اين چنين خودش را ضايع كرده بسيار خوشحالند. در اين ميان سايت هاي اينترنتي هم فرصت را مغتنم شمرده و به شيوه هاي گوناگون تصوير فرياد دين را نمايش مي دهند. روزنامه لس آنجلس تايمز معتقد است كه خروج دين از گردونه انتخابات يكي از كليدي ترين لحظه هايي است كه مي تواند نصيب طرفداران بوش يا ساير جمهوري خواهان شود. هرچند دين از رفتار خود معذرت خواهي كرد و آن را ناشي از هيجان ذكر كرد اما نظرسنجي هاي صورت گرفته پس از اين حادثه حاكي از افت شديد محبوبيت او هستند.
يادداشت
وبلاگ ها هم سياسي شده اند

آيا شما هم «بلاگ» داريد؟ درآمريكا داشتن بلاگ پديده جديد و مد روزي است كه با شروع بحث داغ انتخابات بر سر زبان ها افتاده است. استادان دانشگاه، جوانان، دانشمندان، نوجوانان و سياستمداران همه و همه براي خود بلاگ هاي جديد درست كرده اند. «بلاگ» مخفف «وبلاگ» خودمان است و در آن هرچه دوست داريم مي نويسيم تا بقيه هم بخوانند.
اين روزها مد شده كه هركس مثلاً وقتي براي انتخابات مقدماتي دموكرات ها به آيووا مي رود، هرچه ديده است براي بقيه مي نويسد و پس از تعريف آن تفسيرهاي روز عرضه مي شوند. اين معجزه اينترنت همه را سياسي كرده است. وقتي چيزي گفته مي شود بلافاصله بحث ها شروع مي شوند.
اين روزها در آمريكا يك «بلاگ» ساده خيلي بيش از يك وب سايت ارزش دارد. نويسندگان بحثي را آغاز مي كنند و خوانندگان پاسخ مي دهند و به اين ترتيب شبكه اي ايجاد مي شود. بلافاصله پس از اين بحث، بحث ديگري شروع مي شود و همه چيز هم به خاطر دروني بودن و نديدن هم در بلاگ است.
داگلاس كه مي ترسد به طور غيرمنطقي تبديل به دشمن بوش شود ضمن اين كه به بررسي مسئله كسري بودجه در كشورش مي پردازد، مي نويسد: «جمعه ۱۶ ژانويه، فكر مي كنم از نظر ذهني لازم است هر ازگاهي احساسم نسبت به دولت بوش را بررسي كنم.»
نوشتن در اين بلاگ ها هر لحظه صورت مي گيرد و اين روند به هيچ وجه متوقف نمي شود. هر فردي دست كم دو يا سه بار در روز بلاگ اش را به روز مي كند. «جمعه ۱۶ ژانويه، ساعت ۱۵ و ۳۲ دقيقه، هوارد دين در حال سقوط است.» يك نفر مي نويسد: «قطره قطره او به زمين مي افتد.» «ساعت ۱۵ و ۴۲ دقيقه - همه چيز بهتر خواهد شد - او همه را دعوت به گردهمايي دموكرات ها كرده است.» اين چنين حوادثي توفان بلاگ ها به حساب آمده و صفحات فوق العاده اي هستند.
بلاگ نويس هاي ريز و درشت سياسي هركدام براي خودشان مجله ها و منابع مطبوعاتي خاص، انتخاب كتاب خاص، پيشنهاد براي مصاحبه هاي خاص، نظرسنجي و همچنين دلايل خاص براي منطقي كه موجب شده بوش تصميم بگيرد مردي را به روي مريخ بفرستد ارايه مي دهند.
آنها به تفسير حوادث گذشته مي پردازند و هركدام به جزييات مهمي كه تاكنون به آنها پرداخته نشده است، مي پردازند. حتي بحث بر سر خود اين بلاگ ها هم ادامه دارد. جاش مارشال ماجراي ناهار در خانه يكي از ستاره هاي سابق مطبوعات نيويورك را تعريف كرده و تعريف مي كند كه او سعي داشته به تاريخ نگاري به نام اشلزينگر واژه «بلاگ» را توضيح بدهد. او در اين باره گفته است: «بلاگ چيزي مثل يك تفسير سياسي است كه ساختاري همانند يك روزنامه شخصي دارد و به مناسبت گزارش هاي مختلف....»
جاش مارشال يكي از آن كساني است كه مي ترسد با مطبوعات به رقابت بپردازد و به همين دليل پول داده تا در نيوهمشاير طرفدارانش گزارشي در مورد او بنويسند. او حدود چهارهزار دلار پول فرستاده تا اين گزارش نوشته شود. به نظر مي رسد كه ديگر اين بلاگ ها تبديل به رقباي سرسخت مطبوعات شده باشند و درواقع خود نوعي مطبوعات جديد به حساب آيند.
جي روزن، مدير دپارتمان مطبوعاتي دانشگاه نيويورك در مورد بلاگ شخصي خودش مي گويد: «خوانندگان من خودشان هم شروع به نوشتن مي كنند.» هرچند اين واژه در سال ۱۹۹۷ به كار گرفته مي شد، اما در حقيقت سال ۱۹۹۹ و پس از به كار افتادن سيستم همگاني كه به راحتي قابل دسترسي بود موج استفاده از اين پديده به راه افتاد. به خاطر كاربرد ساده و عدم نياز به زباني خاص كم كم بلاگ جاافتاد و در سال ۲۰۰۰ روزانه ۳۰۰ نفر براي خودشان از اين وبلاگ ها باز مي كردند و حالا به نظر مي رسد كه بيش از ميليون ها نفر از مردم از اين پديده استفاده مي كنند.»
برخي از اين «بلاگ ها» به شدت احساساتي و مخصوص نوجوانان هستند. آنها آنقدر خسته كننده هستند كه فقط جامعه شناسان و خود نوجوانان به آنها اهميت مي دهند. بلاگ هايي كه دانشگاه هاروارد طراحي كرده است براي ۳۵۰ دانشجو و استاد در نظر گرفته شده است. بلاگ محققان و روزنامه نگاران كه به دنبال آزادي بيان و استفاده از زباني متفاوت و كاربردي تر هستند و نيز جالب توجه هستند.
روز ۱۵ ژانويه، دوگ كليفتون مدير روزنامه اي در آمريكا براي دفاع از خودش تصميم گرفت وبلاگي باز كند. پس از چاپ نام افرادي كه مجوز حمل سلاح هاي مخفيانه در اوهايو را داشتند، موجي از انتقادات او و روزنامه اش را فرا گرفته بود اما اين وبلاگ شخصي به كلينتون امكان داد كه از بار اين انتقادات بكاهد و شرايط را آرام تر كند.
در مورد كانديداتوري هوارد دين سياستمداران دست به بحث و مناظره هاي مختلفي مي زنند و هر روز مسايل جديدتري را مطرح مي سازند. شايد باور نكنيد اما حتي خود جورج بوش هم براي خودش «بلاگ» دارد. اين سايت زمان گفت وگوهاي راديويي رئيس جمهور را يادآوري مي كند تا كسي آنها را از دست ندهد و از طرفي حوادث مهم را يادآوري مي كند. مثلاً مي گويد كه نخستين كودكي كه در كاخ سفيد متولد شده درست روز ۱۶ ژانويه سال ۱۸۰۶ به دنيا آمده است.
از سوي ديگر متخصصان امور اينترنتي معتقدند كه بوش صرفاً اين سايت را براي اين يادآوري ها و كمك و تمرين به سايرين باز نكرده و نكته قابل توجه اين كه در سايت رئيس جمهور، خوانندگان حق هيچ توضيح و تفسيري ندارند.

زندگي دوباره در عراق
001146.jpg

كاترين سيمون
ترجمه: علي قاسمي
در ساختمان هاي پايتخت عراق، عراق جديدي كم كم در حال شكل گرفتن است ولي دانش آموزان و معلمان همچنان در ترس از حملات جديد و خاطره صدام حسين به سر مي برند.

اولين كساني كه صبح اول وقت در مدرسه مكاسب را هل مي دهند، خدمتكاران، تنقلات فروشان يا حتي معلم هاي مدرسه نيستند، بلكه آنها پليس هستند و در مجموع شش مرد سبيلو و كاملاً مسلح را تشكيل مي دهند. آنها نگاهي به سمت راست مي اندازند تا باغچه اي را كه چند ماه پيش مجسمه صدام حسين را در خود جاي داده بود برانداز كنند و بعد به چپ، جايي كه حياط دانش آموزان ابتدايي است نظري مي افكنند و بعد به سمت ساختمان اداري كه در كنار مدرسه متوسطه است راه مي افتند. همه چيز مرتب است و پليس ها امور را تحت كنترل دارند.
از روز چهارم اكتبر سال ۲۰۰۳ هر روز صبح برنامه به همين روال آغاز مي شود. اين تاريخ، تاريخ بازگشت به مدرسه عراقي هاست. اين تاريخ به اندازه يك جنگ كوچك حايز اهميت است اما در تيتر اول هيچ روزنامه اي به آن پرداخته نشد. زندگي روزانه در بغداد، انفجار مين ها، سرقت و دزيده شدن زنان و كودكان چهره شهر و مدارس آن را كاملاً تغيير داده است. پيش از اين وقتي مدرسه تعطيل مي شد بچه ها شاد و خوشحال با پاي پياده به سوي خانه هايشان مي دويدند، اما حالا همه در وحشتند و پدر و مادرها با ماشين يا هر وسيله اي كه مطمئن تر است دنبالشان مي آيند.
ساختمان اين مدرسه يكي از زيباترين بناهاي منطقه است و حدود ۱۷۰۰ دانش آموز و نزديك به ۵۰۰ دانشجوي كالج را در خود جاي مي دهد. خوشبختانه تا به حال بمب گذاران اين مدرسه را هدف قرار نداده اند. حتي وقتي مقر سازمان صليب سرخ در نزديكي اين مدرسه هدف قرار گرفت هيچ آسيبي به مدرسه نرسيد.
تنها شيشه ها به لرزه درآمدند و بلافاصله معلم ها و بچه ها كلاس ها را ترك كردند. يكي از دانش آموزان مي گويد: «وقتي صداي انفجار شنيده شد، والدين بچه ها با نگراني و در حالي كه لباس خانه به تن داشتند به سوي مدرسه سرازير شدند» و بعد تا ده روز خيلي از بچه ها به مدرسه نرفتند.
جهان ۱۵ سال دارد و اصليتش كرد است، او كه دست و پا شكسته انگليسي حرف مي زند حمله به صليب سرخ را شرح داده و از حمله به محل اقامت نيروهاي سازمان ملل كه ۲۲ كشته برجاي گذاشت صحبت مي كند. يكي از معلم هاي او مي گويد: «مطمئنم كه خود آمريكايي ها در پشت اين حملات بودند.» اين معلم
۴۸ ساله مدرسه مكاسب از معدود كساني است كه گذشته اش را مخفي نمي كند و معترف است كه عضو فعال حزب بعث بوده است. او به مرگ سرجيو ويرا دي ملوي برزيلي كه مامور ويژه سازمان ملل بود و در اين حادثه جانش را از دست داد اشاره كرده و مي گويد: «دست كم او يكي از افرادي بود كه واقعاً براي عراقي ها كار مي كرد.»
۹۹ درصد معلم هاي اين مدرسه عضو حزب بعث بوده اند. فهيمه رشيد خانم اهل تسنن ۵۴ ساله اي كه مي گويد عضو چندان مطرحي نبوده است توضيح مي دهد كه برايش دشوار است كه ورق صدام را برگرداند. او تعريف مي كند كه وقتي پسران صدام كشته شدند، او آنچنان كه گويي پسران خودش كشته  شده اند شروع به گريه كرده است. او در مورد صدام مي گويد: «دوستش داشتم. او نمايشگر عراق بود. رفتارش با شكوه بود ... اما حالا دخترم كه در همين مدرسه محصل است بايد عكس هاي او را از كتابش پاره كند» به يكباره فهيمه سكوت مي كند و به نظر مي رسد احساس مي كند زيادي حرف زده و دچار نگراني مي شود.
خواهر ماري - ايوت ۶۲ ساله، خانم مسيحي اهل موصل مي گويد: «در افكار ما همه چيز به هم پيچيده است. ما مي ترسيم. همه مي دانند كه هنوز آزادي چنداني ندارند و بايد آهسته حرف بزنند. نه تنها بين شيعيان و اهل تسنن درگيري هست، بلكه بين طرفداران و مخالفان صدام هم درگيري وجود دارد.
در اين مدرسه هم مثل جاهاي ديگر گذشته ها به آساني از بين نمي روند و بي آن كه با هم مخلوط شوند روي هم جمع مي شوند. دو تابلوي بزرگ به همان شيوه اي كه در ميان اجدادمان مرسوم بود روي ديوار راهرو نصب شده اند و عكس سياه و سفيد شاگردان ممتاز كالج را نشان مي دهند، دختر و پسر هم در كنار هم هستند. در دوران حكومت صدام و طي جنگ ايران و عراق بود كه مدارس مختلط ممنوع شد، اما عكس ها همچنان سرجاي خود هستند و همانند مجسمه ژوزف مقدس و كتابهاي تبليغاتي صدام روي هم و به طور بي نظم جمع شده اند.
از كتابخانه  بي هيچ  مشكلي مي توان كتاب هاي پرازتصاوير جنگي كه در تحسين صدام نوشته شده و يا تبليغات ميهن پرستانه ضد ايراني و كاملاً نژادپرستانه را امانت گرفت. با وجود اين كتابدار مي گويد كه بچه ها، سري كتابهاي مخصوص جوانان كه در لبنان چاپ شده را ترجيح مي دادند، اما سال هاست كه هيچ كتاب جديدي وارد كتابخانه نشده. اين سري كتابها به سال هاي دهه ۱۹۵۰ برمي گردند. اين جا كتاب علمي، رمان و كتاب براي جوانان خيلي كم است. بودجه سال ۲۰۰۴-۲۰۰۳ هم دقيقاً صفر است.
001134.jpg

كتابهاي درسي كه عكس صدام از آنها حذف شده با حذف بخش هاي مربوط به رژيم بعثي مثل سابق چاپ مي شوند و نتيجه بسيار تماشايي است. مثلاً  كتاب تاريخ بچه ها دقيقاً نصف صفحاتش سفيد است. شعرهاي عراقي در مدح صدام هم از كتابهاي درسي حذف شده اند و هيچ چيز جايگزينشان نشده است.
معلم ها مي گويند: تنها چيزي كه پس از سقوط صدام عوض شده، اين است كه بچه ها ديگر ترديدي به خود راه نمي دهند و خيلي راحت انگيزه شان براي يادگيري را از دست داده اند. آنها حتي اگر نمره خوبي هم بگيرند چه فايده دارد؟ يكي از آنها مي گويد: «ديگر كشور از دست رفته است.»
حتي در درس تاريخ جهان عرب هم فقط تاريخ تا سال هاي ۱۹۶۰ به بچه ها آموخته مي شود. بچه ها ديگر چيزي جز آمريكايي ها، بمب  و شبح سربازان را نمي شناسند. جهان اضافه مي كند كه «ديزني، مجسمه آزادي، نايك و كوكاكولا را هم بايد به اين موارد اضافه كرد» يكي ديگر از معلم ها مي گويد: «اين آمريكايي ها، اين بي فرهنگ ها كه آمده اند ما و عراق، مهد تمدن را آزاد كنند كه هستند! اين آمريكايي ها بودند كه صدام را شكست دادند نه ما. آنها فقط به دنبال نفت هستند.»
ديگر از صدام و حزب بعث كه حتي بچه ها هم از سن ۱۲ سالگي مجبور بودند به آن بپوندند تا اجازه ادامه تحصيل در كالج را داشته باشند ديگر هيچ چيز باقي نمانده. با اين حال خيلي ها مي گويند: «هر چه باشد او رئيس جمهور ما بود.» خيلي از معلم ها عوض شده اند اما ليلاي ۵۲ ساله يكي از معدود افراد شيعه  حاضر در مدرسه است. او با شهامت مي گويد كه پس از شنيدن خبر دستگيري صدام از خوشحالي در پوست خود نمي گنجيده چون سال ۱۹۸۱ صدام به بهانه اين كه برادرش عضو الدعوه، جنبش اسلامي مخالف او است، او را اعدام كرده است.
واقعاً روز ۱۴ دسامبر وقتي تلويزيون ها تصوير صدام دستگير شده اي را كه يك پزشك نظامي آمريكا دندان هايش را مي ديد پخش مي كردند مردم اين كشور چه احساسي داشتند؟ هم اكنون خيلي ها هستند كه به پهناي صورتشان اشك مي ريزند. كساني كه طي جنگ با ايران عزيزانشان را از دست داده  بودند. كساني كه هنوز از شكنجه هاي صدام رنج مي برند. اما چه چيز تغيير كرده؟
بچه ها فقط مي دانند كه ديگر لازم نيست در سال نو كارت هايي به افتخار صدام به هم هديه دهند. آنها مي توانند آخر سال هر كارت كه دوست دارند تهيه كنند. ديگر معلم ها هم راحت مي توانند هر موضوعي كه دوست دارند براي انشاي بچه ها انتخاب كنند. پيش از اين تنها سخنان صدام موضوع انشاها بود. به يكباره صداي انفجار مين به گوش مي رسد. معلم ها فرياد مي زنند. «بچه ها ساكت باشيد.»
ساعت يك بعدازظهر است اما خيابان پر از ماشين است. پليس ها لبخند مي زنند. گويي همه چيز برايشان عادي شده است.

جاده اي به ناكجاآباد
001143.jpg
جوكوكرين
ترجمه: نيره محمودي
من هميشه از فيلم هاي هاليوود در مورد سفرهاي جاده اي لذت برده ام. اين نوع فيلم ها معمولاً با نشان دادن دانشجويان و دانش آموزاني كه با همسالان خود قرار مي گذارند و با اشتياق وسايل سفر خود را آماده مي كنند در مخاطب خود يك نوع احساس سرزنده بودن و پويايي را زنده مي كند. احساس آزادي و جوان بودن در اين فيلم ها موج مي زند و هر بيننده اي با مشاهده آنها براي رفتن به سفرهايي از اين دست ترغيب شده و با خود مي گويد كه در اولين فرصت مقدمات يك سفر مهيج و پرماجرا را فراهم خواهد كرد.
اما سفرهاي جاده اي در عراق داستان ديگري است. روزنامه نگاران خارجي و مقاطعه كاراني كه مجبور هستند به عراق سفر كرده و در بزرگراه هاي اين كشور تردد كنند اغلب براي بستن بار سفر به دنبال جليقه هاي ضد گلوله و وسيله اي ارتباطي هستند تا آماده كردن نوشيدني هاي خنك و خوراكي هاي جور واجور. هنگامي كه سوار بر اتومبيلي در جاده هاي بين شهري عراق حركت مي كنيد تنها چيزي كه ذهن شما را به خود مشغول كرده و هراس به جانتان مي اندازد انفجار يك بمب كار گذاشته شده يا مواجهه با دزدان و آدم ربايان و شبه نظاميان طرفدار صدام است. در عراق امنيت كالاي نادري است و اين وضعيت باعث مي شود كه شما در هر لحظه و همه جا خطر را كاملاً حس كنيد. سوار شدن بر اتومبيلي كه از نظر فني هيچ مشكلي نداشته باشد، موضوع مرگ و زندگي است. در اوايل ماه جاري ميلادي دو فرانسوي در حالي كه براي تعويض تاير اتومبيلشان از آن خارج شده و در حال جا انداختن تاير ديگري بودند، مورد هدف گلوله مهاجمان قرار گرفته و در دم جان سپردند. خارجياني كه عراق مي روند اكثراً ترجيح مي دهند كه در يك نقطه اقامت گزيده و از سفر با اتومبيل خودداري كنند، اما روزنامه نگاراني كه براي تهيه گزارش به اين كشور سفر مي كنند، ناگزير از سفر به نقاط مختلف و به ويژه مناطق بحراني و تنش زا هستند. اين روزنامه نگاران تنها كاري كه براي نجات جان خود در برابر خطرات احتمالي مي توانند انجام دهند اين است كه از پيش، خود را براي مواجهه با آنان آماده كنند. علاوه بر داشتن اتومبيلي بي نقص بايد غذا و آب كافي به همراه داشته باشيد، البته تلفن ماهواره اي نيز نبايد فراموش شود، زيرا به تلفن و ساير وسايل ارتباطي در جاي جاي عراق هيچ اعتمادي نيست. اما حتي بهترين تدارك سفر نيز نمي تواند امنيت شما را تضمين كند. من اين حقيقت را زماني كه براي تهيه گزارش به همراه يكي از همكارانم به كركوك در شمال عراق سفر كردم، دريافتم.
درحالي كه اتومبيل ما بزرگراه دوم را به سوي اين شهر نفت خيز طي مي كرد، ناگهان موتورش با چند صدا از كار افتاد و متوقف شد. محمد، راننده عراقي ما نتوانست بار ديگر اتومبيل را روشن كند و ما ناگزير آن را به كنار جاده هل داديم، ترسي بي سابقه تمام وجود ما را تسخير كرد. اين ترس و وحشت زماني به اوج خود رسيد كه اتومبيلي ديگر حامل سه مرد عراقي در كنار ما توقف كرد. براي آن كه حرفي زده باشم و نشان دهم كه اتفاق خاصي رخ نداده است بلند خطاب به آنان گفتم «اوضاع چندان بد نيست.» سعي داشتم آنان را قانع كنم كه به راهشان ادامه دهند. اما ناگهان در اتومبيل باز شد، يكي از آنها پياده شد و به سمت اتومبيل ما حركت كرد. همه انتظار داشتيم او اسلحه اي بيرون آورده و ما را هدف قرار دهد. خوشبختانه لبخندي بر چهره او نقش بست و با راننده و «اياد» مترجم همراهان مشغول به گفت وگو شد. خبرنگار هلندي همراه من پس از ديدن اين صحنه نفس راحتي كشيد و گفت «اوه، او دوست است و با ما كاري ندارد.» آن مرد به همراه اياد و محمد به سراغ موتور اتومبيل رفته و پس از كمي ور رفتن با پمپ سوخت آن، اتومبيل با يك استارت روشن شد. آنان با يكديگر دست دادند و ما دوباره به راهمان ادامه داديم. همكار هلندي ام از اين كه شنيد آن سه عراقي از ما خواسته اند براي آن كه مشكلي پيش نيايد، به دنبالشان حركت كنيم، از خودش خجالت كشيد. فقط بايد خيلي سريع مي رانديم زيرا آنان مريض داشتند و بايد به موقع او را به مقصد مي رساندند. ما حق داشتيم كه در يك بزرگراه دورافتاده در عراق به هراس بيفتيم، اما اين بدان معنا نيست كه هركسي كه به ما نزديك مي شود و حتي قصد كمك دارد دزد يا قاتل باشد.
اين موضوع شايد زياد اهميت نداشته باشد، اما نكته اي است كه به نظرم براي نظاميان آمريكايي مستقر در عراق بسيار مهم است. اين كاملاً روشن است كه بسياري از مردم عراق سربازان عراقي را منجيان خود نمي دانند. اما آنان در عين حال بسيار مهربان و مهمان نواز هستند اما تداوم حملات ضدآمريكايي از سوي برخي نيروهاي مقاوم در عراق اين وجهه را مخدوش كرده و اين موضوع باعث شده است تا تمام خارجي هاي حاضر در عراق از مردم عادي اين كشور هراس داشته باشند.
سربازان آمريكايي هر فردي را كه به آنان نزديك مي شود يك تهديد بالقوه عليه خود محسوب مي كنند، اما آيا عراقي ها نيز چنين حقي دارند؟ آنان در هنگام هجوم نيروهاي آمريكايي از سربازان وحشت دارند. گزارش هاي متعددي از سوءاستفاده فيزيكي و يا زباني نيروهاي آمريكايي از شهروندان عراقي تاكنون ارسال شده است. اين درحالي است كه به گفته دولت بوش مردم عراق دوستان آمريكا هستند. اين يك هراس متقابل است و تا زماني كه ميان دو طرف اعتمادي متقابل ايجاد نشود اين داستان همچنان ادامه خواهد داشت و هر روز شاهد صحنه هايي فجيع تر از پيش در اين مورد خواهيم بود.
چندي پيش با يكي از اين صحنه ها در بغداد مواجه شدم. يك سرباز آمريكايي در مقابل ديدگان همه يك زن عراقي را كه لباس و سر و وضعش نشان مي داد، زن باشخصيتي است با دست به سوي خود كشيد و او را از پياده رو به سوي مركز فرماندهي دولت ائتلافي هل داد. درحالي كه آن زن تلاش مي كرد تا با سيم خاردارهاي اطراف اين مركز برخورد نكند، سرباز آمريكايي بر سر او فرياد مي زد و علت سرپيچي از دستوراتش را جويا مي شد. من از اين حركت سرباز آمريكايي احساس تنفر و انزجار كردم، اما بعداً يادم افتاد كه من اغلب در خيابان هاي بغداد هنگامي كه يك عراقي به من نزديك مي شود به وحشت مي افتادم. اما اين وحشت تنها در وجود من نيست. بلكه حالتي است كه مي توان در چهره همه كساني كه در عراق هستند از مردم عراق گرفته تا خارجي ها مشاهده كرد.
منبع: نيوزويك

يادداشت
وبلاگ ها هم سياسي شده اند
آيا شما هم «بلاگ» داريد؟ درآمريكا داشتن بلاگ پديده جديد و مد روزي است كه با شروع بحث داغ انتخابات بر سر زبان ها افتاده است. استادان دانشگاه، جوانان، دانشمندان، نوجوانان و سياستمداران همه و همه براي خود بلاگ هاي جديد درست كرده اند. «بلاگ» مخفف «وبلاگ» خودمان است و در آن هرچه دوست داريم مي نويسيم تا بقيه هم بخوانند.
اين روزها مد شده كه هركس مثلاً وقتي براي انتخابات مقدماتي دموكرات ها به آيووا مي رود، هرچه ديده است براي بقيه مي نويسد و پس از تعريف آن تفسيرهاي روز عرضه مي شوند. اين معجزه اينترنت همه را سياسي كرده است. وقتي چيزي گفته مي شود بلافاصله بحث ها شروع مي شوند.
اين روزها در آمريكا يك «بلاگ» ساده خيلي بيش از يك وب سايت ارزش دارد. نويسندگان بحثي را آغاز مي كنند و خوانندگان پاسخ مي دهند و به اين ترتيب شبكه اي ايجاد مي شود. بلافاصله پس از اين بحث، بحث ديگري شروع مي شود و همه چيز هم به خاطر دروني بودن و نديدن هم در بلاگ است.
داگلاس كه مي ترسد به طور غيرمنطقي تبديل به دشمن بوش شود ضمن اين كه به بررسي مسئله كسري بودجه در كشورش مي پردازد، مي نويسد: «جمعه ۱۶ ژانويه، فكر مي كنم از نظر ذهني لازم است هر ازگاهي احساسم نسبت به دولت بوش را بررسي كنم.»
نوشتن در اين بلاگ ها هر لحظه صورت مي گيرد و اين روند به هيچ وجه متوقف نمي شود. هر فردي دست كم دو يا سه بار در روز بلاگ اش را به روز مي كند. «جمعه ۱۶ ژانويه، ساعت ۱۵ و ۳۲ دقيقه، هوارد دين در حال سقوط است.» يك نفر مي نويسد: «قطره قطره او به زمين مي افتد.» «ساعت ۱۵ و ۴۲ دقيقه - همه چيز بهتر خواهد شد - او همه را دعوت به گردهمايي دموكرات ها كرده است.» اين چنين حوادثي توفان بلاگ ها به حساب آمده و صفحات فوق العاده اي هستند.
بلاگ نويس هاي ريز و درشت سياسي هركدام براي خودشان مجله ها و منابع مطبوعاتي خاص، انتخاب كتاب خاص، پيشنهاد براي مصاحبه هاي خاص، نظرسنجي و همچنين دلايل خاص براي منطقي كه موجب شده بوش تصميم بگيرد مردي را به روي مريخ بفرستد ارايه مي دهند.
آنها به تفسير حوادث گذشته مي پردازند و هركدام به جزييات مهمي كه تاكنون به آنها پرداخته نشده است، مي پردازند. حتي بحث بر سر خود اين بلاگ ها هم ادامه دارد. جاش مارشال ماجراي ناهار در خانه يكي از ستاره هاي سابق مطبوعات نيويورك را تعريف كرده و تعريف مي كند كه او سعي داشته به تاريخ نگاري به نام اشلزينگر واژه «بلاگ» را توضيح بدهد. او در اين باره گفته است: «بلاگ چيزي مثل يك تفسير سياسي است كه ساختاري همانند يك روزنامه شخصي دارد و به مناسبت گزارش هاي مختلف....»
جاش مارشال يكي از آن كساني است كه مي ترسد با مطبوعات به رقابت بپردازد و به همين دليل پول داده تا در نيوهمشاير طرفدارانش گزارشي در مورد او بنويسند. او حدود چهارهزار دلار پول فرستاده تا اين گزارش نوشته شود. به نظر مي رسد كه ديگر اين بلاگ ها تبديل به رقباي سرسخت مطبوعات شده باشند و درواقع خود نوعي مطبوعات جديد به حساب آيند.
جي روزن، مدير دپارتمان مطبوعاتي دانشگاه نيويورك در مورد بلاگ شخصي خودش مي گويد: «خوانندگان من خودشان هم شروع به نوشتن مي كنند.» هرچند اين واژه در سال ۱۹۹۷ به كار گرفته مي شد، اما در حقيقت سال ۱۹۹۹ و پس از به كار افتادن سيستم همگاني كه به راحتي قابل دسترسي بود موج استفاده از اين پديده به راه افتاد. به خاطر كاربرد ساده و عدم نياز به زباني خاص كم كم بلاگ جاافتاد و در سال ۲۰۰۰ روزانه ۳۰۰ نفر براي خودشان از اين وبلاگ ها باز مي كردند و حالا به نظر مي رسد كه بيش از ميليون ها نفر از مردم از اين پديده استفاده مي كنند.»
برخي از اين «بلاگ ها» به شدت احساساتي و مخصوص نوجوانان هستند. آنها آنقدر خسته كننده هستند كه فقط جامعه شناسان و خود نوجوانان به آنها اهميت مي دهند. بلاگ هايي كه دانشگاه هاروارد طراحي كرده است براي ۳۵۰ دانشجو و استاد در نظر گرفته شده است. بلاگ محققان و روزنامه نگاران كه به دنبال آزادي بيان و استفاده از زباني متفاوت و كاربردي تر هستند و نيز جالب توجه هستند.
روز ۱۵ ژانويه، دوگ كليفتون مدير روزنامه اي در آمريكا براي دفاع از خودش تصميم گرفت وبلاگي باز كند. پس از چاپ نام افرادي كه مجوز حمل سلاح هاي مخفيانه در اوهايو را داشتند، موجي از انتقادات او و روزنامه اش را فرا گرفته بود اما اين وبلاگ شخصي به كلينتون امكان داد كه از بار اين انتقادات بكاهد و شرايط را آرام تر كند.
در مورد كانديداتوري هوارد دين سياستمداران دست به بحث و مناظره هاي مختلفي مي زنند و هر روز مسايل جديدتري را مطرح مي سازند. شايد باور نكنيد اما حتي خود جورج بوش هم براي خودش «بلاگ» دارد. اين سايت زمان گفت وگوهاي راديويي رئيس جمهور را يادآوري مي كند تا كسي آنها را از دست ندهد و از طرفي حوادث مهم را يادآوري مي كند. مثلاً مي گويد كه نخستين كودكي كه در كاخ سفيد متولد شده درست روز ۱۶ ژانويه سال ۱۸۰۶ به دنيا آمده است.
از سوي ديگر متخصصان امور اينترنتي معتقدند كه بوش صرفاً اين سايت را براي اين يادآوري ها و كمك و تمرين به سايرين باز نكرده و نكته قابل توجه اين كه در سايت رئيس جمهور، خوانندگان حق هيچ توضيح و تفسيري ندارند.

دهكده جهاني
ادبيات
ايران
تكنيك
رسانه
علم
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  ايران  |  تكنيك  |  دهكده جهاني  |  رسانه  |  علم  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |