مهدي طاهباز
عكس: محمدرضا شاهرخي نژاد
اگر اغراق نكرده باشيم «طوفان سنجاقك»، مهم ترين و موفق ترين فيلم كوتاهي است كه در سال ۸۲ به نمايش درآمده است. شهرام مكري با ساخت «طوفان سنجاقك» توانست جايزه بهترين فيلم در بخش مسابقه سينماي ايران و بهترين فيلم در بخش بين الملل جشنواره فجر، بهترين فيلم داستاني و بهترين فيلم تماشاگران در جشنواره فيلم تهران با بهترين فيلم داستاني در جشنواره باران و ... را از آن خود كند. گفت وگوي ما با شهرام مكري را بخوانيد.
چطور شد به سينما علاقه مند شدي؟
علاقه مندي من به سينما به زمان بچگي ام برمي گردد. پدرم در گذشته براي برخي مجلات قبل از انقلاب مانند ستاره سينما و ... نقد مي نوشت. اين علاقه پدرم به سينما به ما هم سرايت كرده بود.
نقد حرفه اي مي نوشت؟
نه محل كار پدرم متغير بود. تبريز، كرمانشاه، تهران و ... به عنوان خواننده نقد براي مجلات مي فرستاد و مطالبش در بخش نقد خوانندگان چاپ مي شد. مثلاً نقد فيلم «مارني» هيچكاك را من دقيقاً يادم هست كه خوانده ام.
الان چطور؟ پدرت دوست دارد روي فيلم پسرش نقدي بنويسد؟
نه. البته پدرم هنوز فيلم زياد مي بيند و حداقل روزي يك فيلم نگاه مي كند. ولي از كار مطبوعاتي فاصله زيادي گرفته. فكر مي كنم با قلم مطبوعاتي هاي جديد و با نوع نگاه منتقدان جديد زياد آشنا نيست.
پدرت «طوفان سنجاقك» را چند بار ديده؟
اولين باري كه رفتم كرمانشاه، فيلم را به پدرم نشان دادم.
گفتي پدرت با نوع نگاه منتقدان جديد ارتباط برقرار نمي كند. با نوع نگاه فيلمسازهاي جديد چطور؟
هنوز پدرم نگاه كلاسيك به سينما را داراست.
پس از فيلم تو نبايد خوشش آمده باشد.
نه. آنهايي كه با سينما عجين هستند و فيلم زياد نگاه مي كنند از طوفان سنجاقك بدشان نمي آيد. كلاً فيلم هايي كه اينگونه هستند چنين خاصيتي دارند. من يك برادر بزرگتر از خودم هم دارم كه براي برخي مجلات مانند «فيلم» گاهي نقد مي نويسد. من و برادرم يك دوره اي هم فيلم اجاره مي داديم. البته نياز مالي نداشتيم ولي اين كار برايمان جذاب بود. مي خواهم بگويم آن زمان من به نوعي درگير سينما بودم.
از چه زماني كار جدي را شروع كردي؟
از سال ۷۲ رفتم انجمن سينماي جوان. البته سال ۷۱ هم رفتم كه گفتند به خاطر سنت كه كم است قبولت نمي كنيم. آن موقع من ۱۴ سالم بود. بعد سال ۷۲ رفتم، امتحان دادم و هنرجوي آن جا شدم. پس از پشت سر گذاشتن اين دوره مدتي با تلويزيون كار كردم و در برنامه جنگ آفتاب آيتم هاي طنز مي نوشتم. مدتي هم دستياري تصويربرداري كردم. بعد هم رفتم سربازي و سپس در دانشگاه در رشته سينما قبول شدم و به تهران آمدم. در طول مدتي هم كه در تهران هستم و در دانشگاه تحصيل مي كنم بيشتر فعاليتم با بچه هاي دانشگاه است. البته براي برنامه «سينما نو» تلويزيون هم مي نوشتم و مجري گري مي كردم. بعد هم فيلم كوتاه «برق گرفتگي و مگس» را ساختم.
اولين فيلم كوتاهت را كي ساختي؟
فكر مي كنم سال ۷۵ بود. فيلم كوتاه «جذابيت پنهان زمان» را براي پايان نامه انجمن ساختم. بعد هم برق گرفتگي و مگس كه به نوعي اتود فيلم طوفان سنجاقك به حساب مي آمد. البته يك كار يك دقيقه اي هم با نام «پروانه» براي جشنواره فيلم هاي يك دقيقه اي ساختم كه فيلمي يك پلانه محسوب مي شد.
برنامه «سينما نو» كه به عنوان نويسنده و مجري در آن حضور داشتي پيرامون چه چيزي بود؟
قرار بود اين برنامه به نوعي فيلمسازان فيلم كوتاه را معرفي كند. ما گفتيم اگر بقيه برنامه ها فيلم كوتاه پخش مي كنند ما اين كار را نكنيم و به جايش فيلمسازان را معرفي كنيم. البته به علت مشكلاتي كه كارگردان با تهيه كننده پيدا كرد نيمي از برنامه آنگونه كه ما مي خواستيم پخش شد و نيمي ديگر از آن به شكلي ديگر پخش شد. الان هم من شنيده ام سري جديد اين برنامه در حال ساخت است.
طوفان سنجاقك از كجا شروع شد؟
ايده اين فيلم به سال پيش برمي گردد. اما اين كه داستان را برعكس تعريف كنيم هميشه در ذهن من وجود داشته است. البته اين اتفاق در ادبيات ما هم رخ داده است. مثلاً اولين باري كه من كتاب «سه قطره خون» را خواندم متوجه اين مسئله شدم. اين تعريف شدن قصه از آخر به اول در ادبيات به راحتي اتفاق مي افتد اما در سينما اين كار سخت تر است. در اتودي هم كه در برق گرفتگي و مگس زديم، روايت آخر به اول چندان درنيامده بود و براي تماشاگر كمي گنگ بود. اما اين كار باعث شد من به ايرادهاي كارم پي ببرم.
طوفان سنجاقك به لحاظ نوع روايت ماجرا شباهت زيادي به فيلم ممنتو دارد. در مجموع چقدر هنگام ساخت فيلمت تحت تاثير ممنتو بودي؟
اگر راستش را بخواهيد ايده اوليه طوفان سنجاقك كه فيلم برق گرفتگي و مگس است، به شهادت حضور فيلم در جشنواره ها، قبل از ممنتو ساخته شده است. اما بايد بگويم ممنتو هم تنها نمونه موجود از اين نوع فيلمسازي نيست. مثلاً تام تايكورد و «بدو لولا بدو» نوعي روايت را تجربه كرده كه اكثراً وقتي مي خواهند مثالي از اين نوع روايت بزنند، نام اين فيلم را مي آورند. در صورتي كه در فيلم هايي مانند «درهاي كشويي»، «راشومون» و... اين نوع نگاه به روايت وجود داشته است. اما ما هميشه آن آخري را بيشتر مدنظر قرار مي دهيم.
حدوداً در ايران سالي دو هزار فيلم كوتاه ساخته مي شود. مسلماً اين فيلم ها با توجه به شرايطي كه فيلم كوتاه در ايران دارد، نمي توانند بازگشت و سود مالي براي سازنده اش داشته باشند. تنها چيزي كه مي ماند گرفتن جايزه است. به نظر تو چرا اين تعداد فيلم كوتاه ساخته مي شوند؟
فكر نمي كنم همه اين فيلم ها براي گرفتن جايزه ساخته شوند. واقعيت اين است كه جامعه ما در حال حاضر چندان عادي نيست و هر بار يك اتفاق در آن مي افتد. زماني همه مي خواهند شاعر شوند و كتاب شعر چاپ مي كنند. زماني هم همه مي خواهند خواننده و آهنگساز شوند. الان هم تب فيلمسازي همه را فراگرفته است. دليل اصلي اين مسئله به تعداد زياد نيروهاي جوان در جامعه ما بازمي گردد. هم اكنون راهي براي اين كه جوان ها خود را به جامعه نشان بدهند وجود ندارد. شما با انجام كارهاي هنري با وجود اين كه شغل و درآمد نداريد مي توانيد به خود و اطرافيان بقبولانيد كه من يك هنرمندم و براي خودم داراي جايگاه خاصي هستم. فكر مي كنم مقدار زيادي از گرايش فيلمسازان جوان به سمت سينما به همين خاطر باشد. يعني هر كسي با ساختن يك فيلم كوتاه مي تواند خود را به عنوان فيلمساز معرفي كند. فكر مي كنم اتفاقي كه در مورد فيلم كوتاه مي افتد همين مسئله است و افراد با ساختن يك فيلم كوتاه خود را متعلق به طبقه اي اجتماعي مي دانند كه شايد براي ديگر آدم ها سخت تر به دست مي آيد. ضمناً شهرت و شناخته شدن هم جذابيت خود را دارد و خيلي ها به خاطر اين مسايل به سمت هنر مي روند. مثلاً من از وقتي سيمرغ جشنواره را گرفتم، برخي از بچه ها به من مي گويند ما از اين كه تو سيمرغ گرفتي خيلي دلگرم شديم چون فهميديم با فيلم كوتاه هم مي شود به سيمرغ رسيد. البته در بين اين دو هزار كارگردان تعدادي آدم هم وجود دارد كه جدي تر هستند كه گويا قرار نيست هيچ وقت جذب بدنه سينما شوند. يك جورايي مانند سال هاي دهه ۶۰ در سينماي فرانسه. آن زمان سينما در فرانسه بسيار بسته و محدود بود ولي آدم هاي علاقه مند بسياري وجود داشت. در ايران هم ما با چنين وضعيتي مواجه هستيم. هر سال بر تعداد فيلم هاي ديجيتال متقاضي شركت در جشنواره فجر (كه توسط جوانان ساخته شده) افزوده مي شود.
فكر مي كني چقدر طول مي كشد تا ما با يكسري آدم مواجه شويم كه فيلم كوتاه ساز حرفه اي باشند و فقط فيلم كوتاه بسازند؟
فكر مي كنم الان ما فيلم كوتاه ساز حرفه اي داريم. اگر ما سينماي بلندمان را يك سينماي حرفه اي ببينيم، در همين مقياس مي توانيم بگوييم فيلم كوتاه ساز حرفه اي هم داريم. تعداد آنها هم معقول است. البته با وجود حدود دو هزار فيلم كوتاه در سال و چيزي حدود ۱۵ - ۱۰ فيلمساز حرفه اي فيلم كوتاه كمي تناسبات به هم مي خورد و وجود افراد حرفه اي كمتر احساس مي شود. در صورتي كه اگر مثلاً ۱۰۰ كارگردان حرفه اي فيلم بلند داريم حدود ۶۰ فيلم هم در سال توليد مي شود و ما مي گوييم سينماي بلندمان حرفه اي است ولي فيلم كوتاهمان غيرحرفه اي.همه مي گويند قرار است فيلم كوتاه با جسارت همراه باشد. اما جامعه اي كه پذيراي نشان دادن جسارت نيست، در مورد فيلم كوتاه با محافظه كاري برخورد مي كند. در مورد سينماي كمدي هم همين طور است. سينماي كمدي مختص يك جامعه انتقادپذير است. جامعه ما هم چون در چند سال اخير انتقادپذيري بيشتري پيدا كرده فيلم هاي كمدي هم بيشتر شده است.
خب پس ما فيلم كوتاه ساز حرفه اي داريم. با اين وضع آيا سينماي كوتاه ما هم حرفه اي است؟
نه فكر نمي كنم. سينماي كوتاه حرفه اي نياز به شرايطي خاص دارد. مثلاً بازارهايي براي ارايه فيلم كوتاه بايد وجود داشته باشد و جشنواره ها نيز داراي ديدگاه هاي مختلف باشند تا فيلمسازان نيز باديدگاه هاي مختلفي فيلم بسازند و ارايه بدهند. نبايد اينگونه باشد كه مثلاً جشنواره ۱ ، ۲ ، ۳ ، ۴ و ۵ يك جور به فيلم كوتاه نگاه كنند و به يك جور فيلم ها جايزه بدهند. ما نياز به تنوع ديدگاه داريم. اصلي ترين مسئله روند حرفه اي نيز داشتن چرخشي مالي است. چرخش مالي هم با بازار پخش به دست مي آيد.
فكر نمي كني دليل نبود بازار پخش مناسب وجود نداشتن مخاطب باشد؟
بله اين دو با يكديگر در ارتباطند. ولي مخاطب بايد با فيلم كوتاه آشنا شود. بايد مخاطب را به ديدن فيلم كوتاه عادت داد. مثلاً جايي مانند تلويزيون بايد در اين زمينه سرمايه گذاري كند. اما تلويزيون به دليل روح محافظه كارانه اش و نيز ترس از دست دادن مخاطب به سمت فيلم كوتاه نمي رود. تلويزيون فيلم هايي را پخش مي كند كه با چارچوب هايش تطابق داشته باشند و در اين صورت مخاطب تربيت نخواهد شد. البته در جاهايي مانند جشنواره فيلم كوتاه تهران و يا جشنواره سوني استقبال خوبي از آثار كوتاه مي شود. ولي بايد مثلاً رسانه هاي تصويري هم فيلم كوتاه داشته باشد. يا مثلاً من شنيده ام قرار است در پروازها فيلم كوتاه پخش كنند. بايد اتفاقات اين جوري براي فيلم كوتاه بيفتد.
خب پس ما سينماي كوتاه حرفه اي نداريم ولي فيلم كوتاه ساز حرفه اي داريم. فكر نمي كني اين آدم هايي كه مثلاً ۲۰-۱۵ سال است فيلم كوتاه مي سازند و به نوعي حرفه اي به شمار مي آيند، در انتظار ساختن فيلم بلند هستند و به نوعي پشت ترافيك ساخت فيلم بلند مانده اند؟
اين حرف را كاملاً قبول دارم، شايد از اين جماعت فيلم كوتاه ساز فقط چند نفرشان در ظاهر مي گويند فقط فيلم كوتاه مي سازيم و فيلمساز فيلم كوتاه باقي مي مانيم كه شايد اگر براي آنها هم شرايط ساخت فيلم بلند به وجود آيد از اين تصميم برگردند. دليل اين امر هم اين است كه يك فيلمساز فيلم كوتاه نه آينده اي براي خود متصور است، نه تامين مالي مي شود و ... اين آدم ها اينقدر پشت دروازه فيلم بلندسازي مانده اند و فيلم كوتاه ساخته اند كه حرفه اي شده اند. البته به جرات مي توانم بگويم خيلي از اين آدم ها اگر وارد جريان فيلم بلند شوند يك اتفاق بزرگ را در فيلم بلند ما به وجود مي آورند. حداقل نگاهشان از خيلي فيلمسازان بلند حال حاضر ما متفاوت تر است. البته اين نكته را نبايد فراموش كرد كه الان سينماي بلند ما كساني را از فيلم كوتاه در دل خود جاي مي دهد كه با معيارهاي سينماي بلند همخواني داشته باشد. يعني سينماي بلند ما براي تجربه نوع هاي جديد سينما سرمايه گذاري و ريسك نمي كند.
پس در حال حاضر حرفه اي شدن فيلم كوتاه در سينماي ما جريان خود خواسته اي نيست.
بله، بچه ها به نوعي با ساخت فيلم كوتاه براي فيلم بلند تمرين مي كنند.
حتي اگر بيست سال هم طول بكشد.
بله و هميشه اميدوار هستند كه اين اتفاق روزي برايشان بيفتد.
خود تو چطور؟
من هم هميشه ايده آلم فيلمساز بلند بوده است. فكر مي كنم تايم بيشتر، مخاطب و ... امكاناتي است كه سينماي بلند به شكلي وسيع تر در اختيار دارد كه سينماي كوتاه آنها را ندارد. مخاطب امكاني به فيلمساز فيلم بلند مي دهد كه آن امكان براي فيلم كوتاه ساز وجود ندارد؛ اين كه فيلم تو توسط يك قشر عظيم داوري مي شود. در اين صورت سليقه ها كنار مي رود و آدم هاي مختلف كمتر مي توانند در مقابل فيلم تو قد علم كنند چون مخاطب است كه در مورد فيلم تو تصميم مي گيرد.
طوفان سنجاقك چطوري و از كجا شروع شد؟
اواخر سال ۸۱. همين موقع ها بود كه ما توليد فيلم را شروع كرديم. ۶-۵ روز تصويربرداري طول كشيد ولي تدوين و صداگذاري موكول به سال ۸۲ شد. به محض اين كه فيلم آماده شد، آن را براي جشن خانه سينما فرستاديم كه در آن جا كانديداي بهترين فيلم شد. بعد هم جشنواره سينماي متفاوت كه در آن جايزه گرفت، بعد جشنواره فيلم كوتاه تهران كه دو جايزه تماشاگران و بهترين فيلم الف را گرفت، در جشنواره باران هم جايزه بهترين فيلم داستاني از آن طوفان سنجاقك شد، در جشنواره سوني جايزه ويژه هيات داوران و دست آخر هم در جشنواره فجر دو سيمرغ به فيلم متعلق گرفت.
روند توليد فيلم به چه صورت گذشت؟
چون با ذهنيت تقريباً كاملي سر صحنه رفتيم و گروهي كه همراهم بودند دوستاني بودند كه نهايت تلاش خود را كردند. تصويربرداري خيلي خوب و سريع به اتمام رسيد. ولي مراحل تدوين كار چون مي خواستيم به شكل جديدي از تدوين برسيم و يا افه هاي كامپيوتري كه قرار بود به كار كمك كند كمي طول كشيد. البته هنوز هم فيلم روي هارد كامپيوتر موجود است و ما مي خواهيم روي صدايش كارهاي جديدتري انجام بدهيم.
سؤالي كه براي مخاطبان پس از ديدن فيلم پيش مي آيد در مورد تصاوير مگس است و صحنه هايي كه از ديد مگس روايت مي شود. اين صحنه ها را چطور گرفتيد؟
اتفاقاً هر وقت فيلم تمام مي شود اولين سؤالي كه از من مي كنند همين سؤال است. ما پلان هاي مگس را با يكي از اين دوربين هاي مدار بسته گرفتيم. دوربين هاي مدار بسته اي باريك كه در سالن ها استفاده مي شود. ما با تمهيداتي اين دوربين را به دوربين خودمان متصل كرديم و سپس آنها را به ريكودرمان وصل كرديم. ما از اين طريق اين پلان ها را گرفتيم كه البته خيلي سخت بود. البته پلان هايي سخت تر و عجيب و غريب تر از آنچه در فيلم مي بينيد ما گرفتيم كه به علت ترس از اين كه به نظر برسد ما مبهوت اين تكنيك شده ايم آنها را حذف كرديم.
پس تمام اين پلان ها سر صحنه گرفته شده و از تمهيدات كامپيوتري استفاده نكرده ايد.
نه. بيشتر آن چيزي كه مي بينيد ما سرصحنه گرفتيم.
شايد خصيصه طوفان سنجاقك اين باشد كه هرگونه سليقه و نظري را به خود جذب و جلب مي كند. فكر مي كني دليل اين امر چيست؟
من وقتي فيلمنامه را مي نوشتم به اين قضيه فكر مي كردم كه ما يك بار يك ماجراي كوچكي را مشاهده مي كنيم. بعد مي رويم عقب تر و آن ماجرا را كامل تر مي بينيم. من اگر مي خواستم براي بار سوم اين كار را تكرار كنم مخاطب دستم را مي خواند. به خاطر همين دفعه سوم ماجرايي را نشان مي دهم كه در ظاهر بي ربط است و سپس دوباره به سراغ ماجراي اصلي مي روم. اين روند در همه جاي فيلم ادامه دارد. بعد از اين هم كه مخاطب مي فهمد مگس باعث مرگ زن شده فيلم به نوعي براي مخاطب به پايان مي رسد و جذابيتش را از دست مي دهد اما آن نوع خاص تصويربرداري از مگس باعث شد تا خود تصوير به تنهايي اين جذابيت را فراهم كند تا مخاطب تا پايان قصه، ماجرا را دنبال كند. ما در مرحله نگارش كمي حساب شده جلو رفتيم. متاسفانه در سينماي كوتاه، تعداد محدودي فيلم كوتاه يافت مي شوند كه نوع روايت برايشان مهم باشند.
در آينده چه كاري مي خواهي انجام بدهي؟ ادامه فيلمسازي كوتاه و يا ساخت فيلم بلند؟
شرايط فيلمسازي بلند آنگونه نيست كه خود فيلمساز در موردش تصميم بگيرد.