جمعه ۸ اسفند ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۳۲۱
دهكده جهاني
Friday.htm

خاطرات زن برادر تروريست شماره يك جهان
نام: كارمن
نام خانوادگي: بن لادن
001971.jpg
ترجمه: سهيلا قاسمي
وقتي براي ديدن اين زن به هتل محل اقامتش مي رويم پيش خود مي گوييم احتمالاً ماموران سازمان سيا در سالن در حال پرسه زدن هستند و مطمئناً دوربين ها و ميكروفن هاي كوچكي هرجا كه پا مي گذارد در تعقيبش هستند. مگر نه اين كه زن برادر سابق مرد شماره يكي كه همه به دنبالش هستند بايد هميشه تحت نظر قرار گيرد و هر لحظه دست كم چهار يا پنج نفر از اعضاي سرويس هاي مخفي به دنبالش باشند... او هم مثل همه خواهران و برادران بن لادن كه دست كم ۵۴ نفر هستند بايد تحت كنترل هاي خاص باشد. در لابي هتل نگاهي مخفيانه به اطراف مي اندازيم تا اشخاص گردن كلفتي كه گوشواره به گوش دارند را پيدا كنيم. از گوشه چشم به راهروهاي طبقه بالا هم نگاهي مي اندازيم و بعد در شماره ۲۱۹ را به صدا درمي آوريم. در باز مي شود و از تعجب از خود بي خود مي شويم.
كارمن بن لادن مي توانست عكس روي جلد مجله هاي مخصوص زنان يا مجله هاي سياسي همه جهان شود. مي توانست سوار بر هواپيما يا ليموزين هايي باشكوه شود و صاحب پول و نفت باشد. اما او از اين دوران فاصله زيادي دارد. نگاه او ديگر به نگاه زني كه انواع و اقسام مدها را دنبال مي كند شباهتي ندارد. او در ژنو زندگي مي كند. در فرودگاه، وقتي مسئول كنترل نامش را روي گذرنامه اش ديده بود او را معطل كرده و بلافاصله براي تلفن كردن چندلحظه اي او را تنها گذاشته بود. از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۰ به بعد اين مسايل براي كارمن بسيار عادي شده است.
او ناگزير هميشه نام شوهر سابقش يسلام، يكي از ۲۳ برادر ناتني اسامه را با خود يدك مي كشد. هرچند ۱۵ سال پيش آنها از هم جدا شده اند، اما طلاق نامه شان تنظيم نشده است. كارمن مي گويد: «هرگز نمي توانم از اين نام رهايي يابم. تغيير اين نام به منزله دشنامي به قربانيان خواهد بود. نگه داشتن اين اسم هم يك نوع عذرخواهي و طلب بخشش است... به هر حال اين اسم روي دختران من هم گذاشته شده و بنابراين به من تعلق دارد...»
بن لادن نام خانوادگي مردي است كه او را عاشقانه دوست مي داشت تا اين كه كم كم متوجه شد پشت ظاهر اين مردي كه رنگ غربي به خود گرفته بود، چيزي از وجود اعراب بدوي يافت مي شد. وي مي افزايد: «شايد ساده لوح به نظر مي رسيدم، اما واقعيت اين است كه عاشق بودم...»
001965.jpg

داستان او ما را به قلب طبقه سران سعود در جده و به اقامتگاه باشكوه بزرگ قوم يعني شيخ محمد، بنيانگذار امپراتوري بن لادن مي كشاند. پول بي شماري در دستان آنهاست و تعداد زنان تقريباً با تعداد شتران برابري مي كند (شيخ محمد ۲۲ زن داشته است). خدمتكاران كمتر از زنان هستند (كسي مستقيماً با آنها صحبت نمي كند). به نظر مي رسد آنها در قرون وسطي و در بيابان به سرمي برند و در عين حال دلارهاي بسياري در اختيار دارند.
گروه تشكيلاتي بن لادن كه در دو شهر مقدس اسلامي مكه و مدينه امتيازات بسياري را به دست آورده است ثروتش را مديون خانواده سلطنتي است. اين خانواده كه به همه جاي دنيا سفر كرده به غرب (لندن، ژنو، پاريس، نيويورك و...) گرايش بسياري دارد و چندان خيالي و شگفت انگيز هم نيست. اما در ميان اعضاي خانواده يك نفر از همان دوران كودكي از بقيه متفاوت بود و در مذهب نيز بسيار افراطي عمل كرد؛اين فرد كسي نيست جز اسامه بن لادن معروف كه بيش از همه انسان هاي دنيا تحت تعقيب است. كارمن فقط يك بار با او ملاقات داشته است. اين ديدار كوتاه ۲۵ سال قبل صورت گرفته، اما كارمن آنقدر خوب اين لحظه را به خاطر دارد كه گويي همين ديروز اتفاق افتاده است. وقتي او در خانه با دخترش مشغول بازي بود، در زدند، مردي پرسيد: «آيا يسلام در خانه است؟»  او در را باز كرده و با اسامه روبه رو شده است. اما به محض آن كه خواسته بگويد: «بله، بله، اين جاست...» او نيم چرخي زده و بدون اين كه به حرف هايش گوش كند، رفته است. در خانواده آنها يك مرد به هيچ زني، آن هم زن برادرش نگاه نمي كند... در خانواده همه اسامه را به چشم يك موجود پاك و درست مي ديدند. پس از حمله شوروي به افغانستان، وقتي او به جبهه مجاهدان پيوست همه خانواده تحسينش مي كردند.
كارمن متقاعد شده كه اسامه هنوز زنده است. او مي گويد: «البته درست است كه هيچ نشانه اي از وجود او ندارم اما مي دانم كه اگر او مرده بود، خانواده هر طور شده برايش مراسم عزاداري برپا مي كرد. همچنين او بر اين باور است كه كل طايفه نيازهاي او را برآورده مي كنند. «بن لادن ها هيچ كدام از برادرانشان را از سود سالانه موسسات موروثي شان محروم نمي كنند. يك برادر هر كاري هم كه بكند باز برادر است.» گروه آنها امروزه توسط بكر اداره مي شود كه برادر بزرگتر است. از زماني كه اين گروه رسماً مسئوليت حادثه ۱۱ سپتامبر را برعهده گرفت ديگر هيچ تماسي با زن برادر سابق خانواده برقرار نشد.
001968.jpg

در واقع كارمن از كل طايفه گريخته است. او براي  اين كه فرزندانش را نزد خود نگه  دارد بسيار مبارزه كرده و رسماً اعمال اسامه را محكوم كرده است. او از عربستان سعودي هم به شدت انتقاد كرده است (شاهزاده ها در تجمل غوطه ورند، در حالي كه مردم در برابر شرايط و محدوديت ها تسليم شده اند). اين كار بسيار بسيار بزرگي بوده و شايد بسيار گران تمام شود. در چشمان آبي رنگ او مي توان نگراني و ترس را ديد. گاهي بغض گلوي او را مي فشارد. او زني است كه شوهرش را ترك كرده و مي ترسد فاسق تلقي شده و به مجازات مرگ گرفتار شود.
حالا ديگر براي كارمن بن لادن چه چيز باقي مانده است؟ نامي كه مثل نفرين و طلسم به همراه مي كشد، خاطرات مادربزرگي ايراني و پدري سوييسي كه خيلي زود از دنيا رفت، مردي از خانواده بن لادن كه عاشقش بود و عشقشان از هم گسست، سه دختر به نام هاي وفح، نجيه و نور كه تنها دليل او براي زيستن هستند و همچنين وسوسه اي كه ذهنش را رها نمي كند: «آنها شروع مي كنند. اسامه يا يكي ديگر. هيچ فرقي نمي كند. اما مطمئنم كه آنها دوباره شروع مي كنند...»
منبع:  فيگارو

مادراني كه سد راه پوتين هستند
001959.jpg
«حزب مردمي مادران سربازان» كه به شبكه وسيعي از كميته هاي محلي تكيه دارد، از سرباز وظيفه هاي روس كه با آنها بدرفتاري مي شود حمايت مي كند و وظيفه آن افشاي وضعيت نامناسب ارتش روسيه و دفاع از ارزش هاي دموكراتيك پس از شكست احزاب آزادي بخش در انتخابات پارلماني ماه دسامبر است.

سازمان كميته هاي مادران سربازان، يكي از اصلي ترين NGO هاي روسي است كه عليه جنگ چچن و «برده داري» سرباز وظيفه هاي حاضر در ارتش فعاليت مي كند. اين سازمان در هفته هاي نخست ماه فوريه اعلام كرد قصد دارد حزب سياسي گسترده اي براي دفاع از دموكراسي در دولت ولاديمير پوتين ايجاد كند.
«حزب مردمي مادران سربازان» كه قرار است رسماً ثبت شود، شبكه محلي كميته هايي را كه از سال ۱۹۸۹ هم  پيمانش هستند به دست خواهد گرفت. اين حزب سال هاست كه مبارزه مي كند؛ گاهي براي يافتن ردپايي از يك سرباز گمشده در چچن و گاهي براي دفاع از سربازي ديگر كه قرباني خشونت فرماندهان خود شده است.
كميته هاي مادران سربازان كه در تمام شهرهاي روسيه حضور دارند و تقريباً تنها كميته اي هستند كه از خطرات مبارزه با نظاميان نمي ترسند در سال هاي اخير شهرتي به  دست آورده اند كه سرباز وظيفه هايي كه باتوجه به شرايط غيرقابل تحمل از خدمت مي گريزند، بلافاصله به آنها پناهنده مي شوند. اين مسئله براي ارتش خسارت هايي ايجاد كرده است.
يكي از مسئولان اين حزب به  نام ايدا كوكلينا معتقد است حزبشان اپوزيسيوني است كه زنان محرك اصلي آن بوده اند: «آنها فمينيست نيستند، اما مادرند و فقط مادران هستند كه آماده اند براي آينده فرزندانشان هر چيزي را متحمل شوند.» مشكل ارتش، خشونت و استبدادي است كه در آن حاكم است و ماموريت غيرممكني كه حزب مادران از سال ۱۹۹۴ به عهده گرفته مسئله چچن است كه مسئله اي اساسي براي كشور به حساب مي آيد. واقعيت اين است كه اگر مسئله چچن حل نشود صحبت از دموكراسي در روسيه بسيار مضحك به نظر خواهد رسيد.
دفاع از ارزش هاي دموكراتيك
اين حزب نخستين تشكل سياسي روسيه برآمده از مردم غيرنظامي است و اين در حالي است كه پس از شكست آزادي خواهان و خروجشان از دوما هيچ كس ديگر به دفاع از ارزش هاي دموكراتيك نمي پردازد. اين مسئله در پي انتخابات ماه دسامبر در روسيه صورت گرفت. اين انتخابات به خصوص به دليل تبليغات اغراق آميز تلويزيون هاي عمومي مورد انتقاد قرار گرفت. حزب طرفدار پوتين كه اكثريت، يعني بيش از دو سوم كرسي ها را از آن خود كرد تمام تبليغات تلويزيوني را به خود اختصاص داده بود.
به اعتقاد خانم ملنيكووا، صحنه سياسي اي كه پس از به قدرت رسيدن ولاديمير پوتين در روسيه حاكم شده شبيه به «هيروشيماي پس از بمباران» است. او مي گويد: «ما هيچ وقت نفهميديم چرا اروپايي ها پوتين را در انتخاب سال ۲۰۰۰ ترجيح دادند. ما تمام راههايي را كه ممكن بود بر قدرت تاثيرگذار باشد طي كرديم و تنها كاري كه از دستمان برآمد حل مشكلات خانواده ها به صورت مجزا بود. در برابر ارتشي كه از دوران شوروي تاكنون تغييري نكرده است بيش از اين كاري از دستمان برنيامد.»
به اعتقاد او «ولاديمير پوتين» كه در انتخاب مجددش در انتخابات رياست جمهوري روز ۱۴ مارس هيچ ترديدي وجود ندارد، به هيچ وجه در دوره دوم رياست جمهوري ارتش تغييري در ارتش ايجاد نخواهد كرد، چون او مي  داند كه اين كار غيرممكن است و به منافع سياسي اش لطمه زده و به دستگاه باعظمت فعلي آسيب مي  زند.»
در مورد مسئله چچن نيز خانم ملنيكووا مي گويد: «ما از ابتدا مخالف جنگ بوديم و هنوز هم با آن مخالفيم. حالا كه هزاران جوان كشته شده و يا با نقص  عضو بازگشته اند هيچ كس نمي تواند با جنگ چچن موافق باشد...»
مادران سربازان روس، در قالب يك حزب  سياسي از حقوق كودكان روسيه و منافع زنان دفاع مي كنند. همچنين برنامه اي اجتماعي و اقتصادي برپايه اصول آزادي و حقوق را توسعه مي دهند و در راه مسئوليت پذيري دولت در قبال شهروندان مبارزه مي كنند.

خبر
001977.jpg
فتح بغداد با سيگارهاي برگ هاوانا
اين همه از مضرات سيگار و استعمال دخانيات گفته و شنيده ايم، اما كو گوش شنوا. انگار اين آدم ها به جاي ديدن معايب اين ماده مسموم و خطرناك فقط دنبال آن هستند كه موفقيت هايشان را به آن نسبت دهند. الكساندر لوي، خبرنگار مجله «آماتور» اخيراً گزارشي از بغداد فرستاده است. پيش از اين بارها و بارها تصاوير طارق عزيز و صدام حسين را در حالي كه سيگار برگ به گوشه لب دارند ديده ايم (مي گويند سفارت كوبا مستقيماً اين سيگارهاي مخصوص را براي اين دو نفر تهيه مي كرده است). با ورود سربازان آمريكايي به خاك بغداد واردكنندگان و مالكان كارخانه هاي سيگار پايتخت عراق را به مقصد دبي ترك كردند. سربازان از همان ابتداي ورود براي آن كه چهره اي پيروزمندانه تر از عكس هاي صدام از خود نمايش دهند به انبارها ريخته و سيگارهاي برگي را كه از هندوراس و به خصوص كوبا وارد شده بود توقيف كردند. هرچند براي بيشتر مردم دنيا و به خصوص اروپاييان،  سرباز آمريكايي با آدامس شناخته مي شود اما سربازهايي كه وارد عراق شدند سيگارهاي برگ به گوشه لب داشتند. كوماندوها و مبارزان بلندپايه آمريكايي از اين كه بين انگشتانشان سمبل مردانگي و موفقيت را بفشارند هيچ شرمي ندارند و در واقع فكر مي كنند اين كار باعث مي شود تصاوير گذشته از ذهن مردم پاك شود و بفهمند كه چه كسي رئيس است. ژنرال تامي فرانكس در گفت وگو با مجله «سيگار آفيسياندو» ضمن تشكر از تمامي كساني كه براي ارتش آمريكا سيگار توليد مي كنند، گفت: «سربازان واقعاً عاشق سيگار هستند. براي فرزندان و سربازان ما آذوقه تهيه كنيد. اين بهترين كاري است كه مي توانيد براي جنگ عراق انجام دهيد.» او معتقد است كه اين سيگارها موجب موفقيتشان شده است، چراكه در شرايط دشوار امكان تفكر و آرامش روحي را فراهم كرده است. به نظر مي رسد اين بار آمريكايي ها سيگار را به آدامس ترجيح داده اند. در جنگ عراق خبرنگاران و عكاسان بسياري هم سيگار به گوشه لب داشتند.
001962.jpg

گفت وگو در مورد سلاح هاي كشتار جمعي به قيمت يك يورو
فدريكو تريلو وزيردفاع اسپانيا به روزنامه نگار راديو SER به اين دليل كه در مورد سلاح هاي كشتار جمعي عراق از او سؤال كرده بود يك يورو پول داد. اين امر در يك كنفرانس مطبوعاتي در اين كشور صورت گرفت.
اين روزنامه نگار در مورد اظهارات هانس بليكس، رئيس تحقيقاتي سازمان ملل در عراق سؤال كرد. بليكس گفته بود كه به هيچ وجه از وجود اين سلاح ها اطمينان ندارد.
فدريكو تريلو در پاسخ به اين روزنامه نگار گفت:  «من يك هفته است كه اين يك يورو را كنار گذاشته ام تا به كسي كه در مورد اين سلاح ها از من سؤال كند بدهم و حالا تو برنده شدي.»
پس از پايان كنفرانس مطبوعاتي، وزير دفاع از اين خبرنگار خواست تا سكه را قبول كند. به اعتقاد او اين كار موجب پايان يافتن بحث هاي موجود در اين زمينه خواهد بود. وي خاطرنشان كرد كه اگر اين سلاح ها در عراق يافت مي شد پول بيشتري مي پرداخت.
راديو SER تصميم گرفته است اين سكه يك يورويي را با پست سفارشي به وزير پس دهد. دولت اسپانيا يكي از حاميان سرسخت آمريكا در جنگ عراق بود.
001974.jpg

سربازان آمريكايي در بغداد ماليات مي پردازند
ارتش آمريكا، مركزي در بغداد ايجاد كرده است كه به جمع آوري ماليات هاي سربازان ارتش مي پردازد. اين كار تاكنون بي سابقه بوده است.
دسته شماره يك زره پوش در بيانيه اي اعلام كرده است كه اين راه حل به اين منظور اتخاذ شده كه به سربازان امكان دهد پيش از ۱۵ آوريل ماليات هاي خود را بپردازند. ژنرال مارتين دمپسي مي گويد: «از همه سربازان مي خواهم كه از اين فرصت استفاده كرده و ماليات هايشان را بپردازند. اين كار براي اين صورت مي گيرد كه به سربازان امكان داده شود زندگي عادي اي در پيش گيرند و احساس نكنند در عراق در حالت جنگ به سر مي برند.»
عراقي ها همگي پس از سقوط دولت صدام حسين در آوريل ۲۰۰۳ از دادن ماليات سر باز مي زنند.

يادداشت
روز تولد پدر
001980.jpg
ترجمه: نيره محمودي
«رونالد ريگان» از جمله روساي جمهور آمريكا است كه تاريخ اين كشور صفحات پرافتخاري را به نام او به ثبت رسانده است. اين رئيس جمهور اسبق آمريكايي به اصطلاح پرافتخار، اكنون در حالي كه آخرين دهه از يك قرن عمر طولاني خود را پشت سرمي گذارد، روزهاي اسفناكي را سپري مي كند. «پاتي ديويس» يكي از دختران ريگان در مورد وضعيت پدرش و بيماري او مقاله اي را به مجله نيوزويك ارايه داده است كه ترجمه آن را در زير مي خوانيد:
پدرم امروز ۹۳ ساله شد. او يك دهه است كه دچار بيماري آلزايمر (فراموشي) شده است. او دنيايي بسيار كوچك و محدود دارد. يك اتاق، يك تختخواب، دستان مهربان و نگاه هاي ترحم آميز اعضاي خانواده و پرستاران كه ممكن است گاهي براي او آشنا باشند و لحظه هاي ديگر ناآشنا. كساني كه يكي از دوستان يا بستگانشان دچار بيماري آلزايمر شده اند (كه تعدادشان اندك نيست)، مي دانند كه سالروز تولد چه روز ناآرام و غريبي است. يك سال ديگر مي گذرد، سالي كه پر از وقايع، تجربيات و خاطرات گوناگون است، اما اينها براي كسي كه به اين بيماري مرموز دچار است مفهومي نداشته و در واقع او هيچ سهمي از آنها نبرده است. براي او سالي كه گذشت تنها جرياني متوالي از روزها و شب هاست. آرام و غير قابل تمييز از هم.
امروز صبح هنگامي كه پيش از طلوع خورشيد از خواب بيدار شدم، ماه كامل در آسمان قابل رويت بود. از زماني كه پدرم ماه را در آسمان ديده است، چند سال مي گذرد؟ تختخواب پدرم درست روبه روي پنجره است، اما هر سال كه مي گذرد به نظر مي رسد كه چشمان او به ديدن ما بيشتر بي تفاوت مي شود. من واقعاً نمي دانم كه چه چيزهايي را مي بيند. آسمان كاليفرنيا مدت هاست كه وسيع و آبي است. ماههاي بدون باراني كه پشت سر گذاشته ايم زميني را كه او به آن عشق مي ورزيد خشك و آفتاب سوخته كرده است. هنگامي كه كودك بودم هوا هميشه باراني بود و صداي رعد و برق و غرش توفان ها هر شب ما را تا صبح بيدار نگه مي داشتند. آرزو دارم كه بتوانم با پدرم از آن روزها صحبت كنم و زمستان هاي معتدل و شيرين سال هاي دور گذشته را با وي مرور كنم.
بستگان و خانواده ساير بيماران آلزايمري نيز احتمالاً اين حس را درك خواهند كرد. لحظاتي وجود دارد كه شما آرزوي صداي او را مي كنيد. آن را در ذهنتان زنده مي كنيد و مانند نواري كه كاملاً آن را در خاطره تان ضبط كرده ايد، مرورش مي كنيد. اما پس از آن صداي واقعاً ضبط شده اي را مي شنويد كه سال ها ساكت است و آن وقت است كه مي فهميد چه خاطراتي وجود داشته اند كه آنها را فراموش كرد ه ايد. بارها هنگامي كه در اخبار بخشي از سخنراني يا مصاحبه اي از پدرم پخش مي شود، از انعكاس و آهنگ صداي او به وجد آمده ام اين سال هاي سكوت او،خاطره صداي او را از ذهنم پاك كرده اند.
ما هميشه سالروز تولد پدرم را جشن مي گيريم، زيرا در غير اين صورت مرتكب اشتباه شده ايم، او هيچ چيزي غير از حضورمان از ما انتظار ندارد و ما اميدواريم كه اين موضوع مرهمي بر تمام دلتنگي ها و پريشاني هايي باشد كه او اكنون حس مي كند. آلزايمر يك زمين كاملاً خشك و لم يزرع است. تنها كاري كه از دست افراد نزديك به بيمار برمي آيد اين است كه تلاش كنند به اين سرزمين وارد شوند و آنچه را كه مي توانند از آن به دست آورند. سالروز تولد او نيز مانند همه روزهاي ديگر است. سادگي اين روز دردناك ترين مشخصه آن است. پدرم مانند هميشه از خواب بيدار مي شود و ما در كنارش هستيم. كيك تولد در مقابل اوست و مردم برايش گل فرستاده اند. اما بعيد به نظر مي رسد كه او اهميتي بدهد. من و مادرم روز تولدش را به او تبريك مي گوييم. اما با خود فكر مي كنيم اين تبريك را به چه كسي مي گوييم؟ آيا او چيزي را كه ما به زبان مي آوريم، مي فهمد؟ ما يك سال ديگر از زندگي پدرم را جشن مي گيريم، اما هيچ كس نمي تواند نسبت به ماتم فقدان يك زندگي واقعي يك بيمار آلزايمري بي تفاوت باشد. منزل والدينم را ترك مي كنم، ماه برفراز آسمان در حركت است، درخشان، كامل و آرام، پدرم احتمالاً پس از جشن كوچك ما در خواب فرو رفته است. تنها حقيقت انكارناپذير اين است كه در پي اين روز آسودگي خواهد بود.
شايد برگزاري جشن كار درستي نباشد. اما غم و اندوه نيز چيزي را حل نمي كند، هر چند كه اين بخش را هرگز نمي توان حذف كرد و ناديده گرفت. اي كاش مي توانستم راه حلي براي ديگراني كه چنين روزهايي را تجربه مي كنند، ارايه دهم، اما نمي توانم شايد بهترين كاري كه مي توانيم بكنيم اين است كه سهم محبت خودمان را به بيمار ادا كنيم و باور كنيم كه اين محبت در اعماق روح آنان رسوخ خواهد كرد.

|  ايران  |   تكنيك  |   جامعه  |   داستان  |   دهكده جهاني  |   رسانه  |
|  عكس  |   علم  |   ورزش  |   هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |