جمعه ۱۵ اسفند ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۳۲۶
عكس
Friday.htm

موفقيت هاي مل گيبسون مصايب مل گيبسون
مگر نمي شود خوش شانسي و بدشانسي به شكلي توامان سراغ يك نفر بيايند
002175.jpg
پنجمين افتتاحيه بزرگ سال براي فيلمي كه هنوز هم ميان بحث و جدل هاي موافقان و مخالفان دست و پا مي زند موفقيتي حيرت انگيز است.
مل گيبسون ساخت فيلم مصايب مسيح را حدود دو سال پيش در دستور كار خود قرار داد و تا همين هفته گذشته بر سر اكران فيلم جنگيد. هيچ پخش كننده اي حاضر به پخش فيلم در بازارهاي آمريكاي شمالي و جهان نبود و همين سبب شد تا خود گيبسون دست به كار شود. پخش فيلم را شركت خود گيبسون به عهده گرفت و فيلم به شكل گسترده از اين هفته روي پرده رفته است.
به نظر مي رسد گيبسون با مصايب مسيح دوباره به روزهاي اوج بازگشته؛ روزهايي كه او با دلاور در اسكار و گلدن گلوب موفق ترين چهره هاليوود بود و فيلمش با فروش هاي خيره كننده در كشورهاي مختلف روبه رو مي شد. گيبسون خوش شانس ترين چهره اين هفته است.
اصلا مهم نيست كه فيلمت پنجمين افتتاحيه برتر سال را داشته باشد. مهم هست ولي نه به اندازه اي كه هر روز با تهديدهاي مختلف روبه رو شوي.
002178.jpg

مصايب مسيح از همان روزهاي نخست ساخت محل كشمكش گروه هاي مختلف يهودي و مسيحي بوده است. زماني گفته شد كه پاپ فيلم را ديده و پسنديده و بعد اين خبر تكذيب شد. بازي مونيكا بلوچي در نقش حضرت مريم از ديگر موارد مورد بحث بود و بعد هم تهديدهايي كه يكي پس از ديگري به گوش گيبسون مي رسيد. از سوي ديگر اكران فيلم خارج از دايره زماني انتخاب فيلم براي اسكار امسال سبب شد تا فيلم شانس هاي زيادي را از دست دهد. مطمئناً تا شروع سال آينده، خيلي ها يادشان خواهد رفت كه اين فيلم اكران شده و گيبسون حتي از امتياز محبوبيت نزد اعضاي آكادمي هم نمي تواند بهره چنداني ببرد. با اين وصف گيبسون مي تواند بدشانس ترين چهره هفته هم باشد.

واديم پرلمن
با همه مصايب مهاجران شرقي
002181.jpg
خسرو نقيبي
واديم پرلمن در كيف اوكراين به دنيا آمده است. تحصيلات دبيرستاني خود را ناتمام گذاشته و تنها به يك مدرك معادل اكتفا كرده؛ پس از آن، پيش از دريافت مدرك فيلمسازي، كالج سينما را هم ترك و به ساخت فيلم ها و كليپ هاي تلويزيوني روي مي آورد. خانه اي از ماسه و مه نخستين فيلم بلند اين فيلمساز مهاجر است.
داستان خانه اي از ماسه و مه كه برگرفته از رمان پرفروش آندره دوبو به همين نام است، داستان زني گرفتار در بحران و افسرده ساكن در ايالت كاليفرنيا را روايت مي كند كه خانه خود را از دست رفته مي بيند. خانه را مهاجري ايراني به سختي براي اسكان خانواده اش خريده است. كشمكش ميان اين دو شخصيت با بازي بن كينگزلي و جنيفركانلي، شبيه نوعي تراژدي يوناني در يك زندگي واقعي است. جايي كه به هيچ وجه مكان مناسبي براي رخ دادن يك افسانه نيست.
نخستين باري كه با تصاوير فيلمي چون خانه اي از ماسه و مه مواجه مي شوي، نمي تواني حيرت خود را از تشابه هاي بسيار جزييات فيلم با ريزه كاري هاي زندگي ايراني پنهان كني. اين شايد براي خارجي ها چندان مهم نباشد اما براي ما كه بارها تصوير تحريف شده مان را در محصولات كارخانه روياسازي ديده ايم، خيلي دلچسب است. آن سيني مسي روي ميز خانه، تكيه كلام ها و اصطلاحات فارسي و حتي قاب عكس هاي روي ديوار. بخشي از اينها شايد به طراحي مايا جوان طراح ايراني الاصل فيلم برگردد اما يك نفر ديگر سعي فراواني كرده تا همه چيز مطابق واقعيت زندگي يك مهاجر باشد... فيلمسازي به نام واديم پرلمن.
پرلمن خود يك مهاجر است. مهاجري كه اصلا نزديكي زندگي اش با تصوير ترسيم شده از زندگي مسعود امير بهراني در كتاب خانه اي از ماسه و مه آندره دوبو سبب شده تا ساخت اين فيلم را برعهده گيرد. از جنبه هاي بسياري همخواني داستان دوبو و زندگي واقعي پرلمن در نوع خود يك استثناست. شباهت زندگي تيمسار ايراني كه درتلاش است بدون از دست دادن هويت خود با فرهنگ جديد خو بگيرد، با زندگي واديم كه پدرش را در ۹ سالگي در يك حادثه رانندگي از دست داده و مادرش براي جست وجوي يك زندگي جديد به يك كشور خارجي سفر مي كند، بسيار جالب است.
در غروب يكي از روزهاي پاييزي در سالن مجلل هتل رويالتون منهتن، پرلمن در حين يك مصاحبه مي گويد: «اولين بار هنگام سفري از رم به كانادا، كتاب آندره دوبو را مطالعه كردم. اين سفر شبيه همان چيزي بود كه در نوجواني با بيست و هشت دلار در جيبم و در راه سفر به كانادا تجربه كرده بودم.» پرلمن زماني كتاب را مطالعه كرد كه به يك كارگردان موفق تلويزيوني تبديل شده بود. آن روز در هواپيما وقتي كتاب را خواند به قدري مجذوب آن شد كه اشك ريخت و حتي قبل از ترك فرودگاه از طريق تلفن سعي در خريد امتياز فيلم كرد.
اين البته زماني بود كه او ديگر يك فيلمساز مهاجر بود نه مهاجري آواره در بدترين شرايط زندگي... واديم در زمان شوروي سابق، در شهر كيف اوكراين به دنيا آمد و دوران نوجواني خود را به همراه مادرش در فقر و تنگدستي و در قالب يك مهاجر در خيابان هاي ادمونتون سپري كرد. او براي گذران زندگي، مجبور بود در رستوران ها ظرفشويي كند و حتي به كار در ايستگاه هاي گازرساني رو آورد. واديم حتي يك مرتبه به خاطر دزدي در كانادا دستگير شد و يك مامور پليس او را تهديد به اخراج از كشور كرد. همان تصويري كه در خانه اي از ماسه و مه هم نمونه اش را شاهد هستيم. پرلمن حتي كمد لباس بهراني را مثل كمد ناپدري اش، يك مهاجر روس مغرور و لجباز كه او را مجبور مي كند در ۱۷ سالگي ادمونتون را ترك كند، طراحي كرده؛ او مدت ها درخانه يكي از دوستان مادربزرگش كه سعي مي كرد اسباب رفاه را برايش فراهم كند، زندگي كرد. خودش مي گويد: «فقط يك رفاه ظاهري بود. درحقيقت خانه اي از ماسه و مه داستان زندگي من است كه شما به تماشا نشسته ايد.» اين تصاوير دردآور، زندگي پرلمن را رقم زده اند ولي همواره از به ياد آوردن آنها خودداري مي كند. واديم به عقيده خودش خوش شانس بوده؛ چراكه اگر اين گذشته پر از درد و رنج نبود، احتمالاً هرگز نخستين فيلمش تا اين حد دقيق و موشكافانه شكل نمي گرفت.
واديم مي گويد: وقتي كتاب را خواندم گفتم اين همان چيزي است كه سال ها در جست وجويش بوده ام. بالاخره داستاني را براي بازگوكردن زندگي ام پيدا كرده ام. بعد با دوبو تماس گرفتم و دو ساعت تمام، تلفني درباره اين موضوع با او صحبت كردم. داستان زندگي ام را براي او هم تعريف كردم. به او گفتم بعضي ها سعي خواهند كرد از اين كتاب سوءاستفاده كنند و حتي ممكن است شاخ و برگ هاي داستاني را كه چهار سال برايش زحمت كشيده ايد بزنند ولي من قول مي دهم تمام وجودم را براي به تصوير كشيدن اين اثر بگذارم. در پايان دو ساعت گفت و گو، دوبو با پرلمن در توليد اين اثر به توافق رسيد. در حين ساخت فيلم، همه اين دغدغه هاي ذهني پرلمن را راحت نگذاشت و افراطش در شكل دادن به جزييات سبب شد كينگزلي به او لقب تانك بدهد.
پرلمن اما هنوز يك مهاجر است. براي همين نيوزويك هيچ ابايي ندارد كه صحبت كينگزلي را كه در تمجيد پرلمن است به يك عبارت توهين آميز تبديل كند. هفته نامه نيوزويك در مقاله اي پرلمن را تانكي مخرب ناميده بود. عكس العمل فيلمساز روس اما خيلي تند نيست. «به اين حرف ها عادت كرده ام. فكر مي كنم گاهي اوقات بعضي افراد بيش از حد مسئله اي را بزرگ مي كنند. من از سياست سررشته اي ندارم. اگر مشكلي هم در كار وجود دارد، به اين خاطر بوده كه اين، اولين تجربه سينمايي من است.»
خانه اي از ماسه و مه از زمان اكران چشم خيلي ها را گرفته... فيلم در اجرا به شدت سهل و ممتنع است و همين نشان از حضور يك كارگردان هوشيار در پشت دوربين فيلم دارد. پرلمن از حاصل كار راضي است. خودش مي گويد: «تنها مسئله اي كه در ساخت فيلم براي من اهميت داشت، رضايت دو نفر بود. يكي آندره دوبو و ديگري مادرم. به او قولي داده بودم كه بايد به آن عمل مي كردم.»
پرلمن زماني را به ياد مي آورد كه همراه مادرش در سرماي سوزان زمستان كريسمس در فقر و تنگدستي در خيابان هاي كانادا راه مي رفته؛ مادرش از پنجره يكي از خانه هاي شهر، افرادي را مي بيند كه در حال جشن و شادي اند و شروع به گريه مي كند... به مادرم گفتم: «مادر، نگران نباش يك روز هم تعطيلات به خيابان ما مي آيد.»
پرلمن هنوز هم يك شرقي احساساتي است. او در حالي كه اين خاطره را تعريف مي كند، مثل آدم هاي شرقي خانه اي از ماسه و مه چشمانش پر از اشك مي شود.

تغيير چهره
صراحت و جسارت بيشتر
عادل فردوسي پور
002190.jpg
برنامه هاي ورزشي هفتگي كه به تحليل اتفاقات يك هفته اي رشته اي خاص مي پردازند، در سرتاسر جهان پخش مي شوند و عموماً هم برنامه هايي پرطرفدار هستند. از خصوصيات بارز اين برنامه ها، يكي تسلط و البته محبوبيت مجري بين بينندگان برنامه است و ديگر شاخصه آن، در كانون توجه قراردادن موضوعي است كه در طول يك هفته محل مناقشه هاي بسيار بوده است. اين برنامه ها به دليل نوع رسانه، غالباً موفق مي شوند كه مسئله را تا حد ممكن حل كنند.
در ايران اين اتفاق سابقه چنداني ندارد. سنتي ترين برنامه هاي ورزشي ما - ورزش و مردم و ورزش از شبكه ۲ - هميشه برنامه هايي عمومي بودند كه نمي توانستند نقطه زوم داشته باشند و ديگر دليل اين مشكل هم، نبود كارشناسي بود كه هم بتواند اجرا كند، هم محبوب باشد و هم تفسيرهاي دقيق ارايه دهد. اين تا روزي كه عادل فردوسي پور نخستين گزارش فوتبالي اش را انجام داد، ادامه داشت. او يك استثنا بود.

فردوسي پور گزارشگر خوبي بود اما صدايش آنقدرها دلنشين نبود. بعدتر و به مرور زمان، اين صدا هم جا افتاد و سبب شد كه خيلي از بينندگان تلويزيوني آرزو كنند بازي دلخواهشان را فقط و فقط، او گزارش كند. اين روند محبوبيت تا داغ تر شدن تنور رقابت هاي ليگ ادامه داشت و در همين زمان ها بود كه برنامه نود شكل گرفت. نود همان برنامه هفتگي تحليلي ويژه فوتبال بود كه در تمام جهان اجرا مي شد اما فردوسي پور، از همان ابتدا يك اشتباه كرد. با آن كه خودش قدرت تشخيص عالي و تفسيري به شدت بهتر از خيلي ورزشي نويس ها و كارشناسان ورزشي داشت اما، كنار ايستاد. او تنها نقش مجري برنامه را برعهده گرفت و از كارشناسان دعوت كرد تا در دو بخش داوري و فني، او را همراهي كنند.
در نود، فردوسي پور مجري و تهيه كننده، ديگر نه يك كارشناس و مفسر صريح كه صرفاً كسي بود كه تعادل برنامه را برقرار مي كرد. آنها كه برنامه جان ماتسون در بي.بي.سي يا برنامه هفتگي تلويزيون تركيه درباره رقابت هاي ليگ تركيه با نام «استاديوم» را ديده باشند، مي دانند كه عمده جذابيت آن برنامه ها به همين صراحت لهجه و اصلاً يكي شدن كارشناس و مجري برمي گردد. اين كه مطرح ترين ستاره فوتبال يا مربي يك تيم ملي، مجبور باشد براي روشن شدن اذهان عمومي در برنامه حاضر شود و پاسخگوي سؤالات آن آدم خاص باشد. فردوسي پور چنين نكرد و همين سبب شد كه نود، خيلي وقت ها آن تاثيرگذاري لازم را نداشته باشد. تعارفات معمول ايراني، جايگزين صراحت موردنياز مخاطب شد و فردوسي پور كسي شد كه سعي دارد جلوي دعوا را بگيرد. اين عدم دخالت، چندباري حتي به عصبي شدن بيننده هم انجاميد. مخاطبان نود حداقل چندباري اين حالتشان را به ياد دارند ...

برنامه اين هفته نود كه جمعه گذشته روي آنتن شبكه سوم رفت اما اين خصيصه را نداشت. فردوسي پور از ابتداي برنامه، با نويد يك بحث داغ درباره بازي جنجالي پيروزي و پاس كار را آغاز كرد و زماني حدود بيست دقيقه را به اين امر اختصاص داد. وقتي هم كه بحث آغاز شد و علي خسروي داور ديدار ايرادهاي كارش را نپذيرفت، فردوسي پور به جاي كارشناس داوري اش وارد بحث شد و وقتي باز خسروي يكي از همان بحث هاي هميشگي را به شكلي مطرح كرد كه طبق تجربه، فردوسي پور بحث را جمع كند، او خيلي قاطع پاسخگوي خسروي شد و از خود و برنامه اش دفاع كرد.
نود اين هفته، يك خاطره خوب در ذهن خيلي از پيگيران فوتبال خواهد بود. آنها حالا حداقل اميدوارند كه فردوسي پور هرچند هفته يك بار، همان كارشناس صريحي باشد كه آنها مي خواهند و اين براي جذابيت يك برنامه، خيلي مهم است؛ اين كه مخاطبان يك برنامه، هفته اي را در انتظار روشن شدن يك موضوع سپري كنند و مطمئن هم باشند پاسخشان را خواهند گرفت.
فردوسي پور يك نكته ديگر را هم بايد بداند. اين تغيير چهره، حالا توقعات را از او خيلي بالا برده؛ او حتي شايد مجبور شود روز برنامه اش را هم از دوشنبه به روز كانون حوادث يعني جمعه بيشتر نزديك كند تا اين جسارت بيش از پيش به چشم آيد. هرچند اگر چنين هم نشود، او همچنان از بهترين گزارشگران فوتبال تلويزيون ايران خواهد بود.

لانگ شات
همزمان در متن و حاشيه
واروژ كريم مسيحي
002184.jpg
صبا شادور
بيش از يك دهه از ساخته شدن فيلم پرده آخر به كارگرداني واروژ كريم مسيحي مي گذرد. سالي كه تاريخ سينماي ايران يكي از فيلم هاي معروف خود را شناخت و تا مدت ها آن را در حافظه خود نگاه خواهد داشت.
اما در اين فاصله چندين ساله چه بركريم مسيحي گذشته و او چه برنامه اي را براي آينده فيلمسازي خود در نظر دارد؟
واروژ كريم مسيحي آنقدر خود را پنهان مي كند و بعضي مواقع چنان از او بي خبر مي مانيم كه در فيلمساز بودنش شك مي كنيم. دلبستگي او را به سينما دورادور شنيده ايم اما هنوز از پس اين سال ها، نامش بر پرده سينماها ديده نشده است. البته اين نشان مي دهد فيلم ساختن بر اصولي حاكم است كه كسي مثل كريم مسيحي خيلي به آن اهميت مي دهد و جهت عكس آن را، حالا در جوانان پر شوق و شور سينما مي بينيم كه با نوشتن يك فيلمنامه نه چندان بلند، پايشان به عرصه سينما باز مي شود و با كمترين تجربه، دست به ساخت فيلم بلند مي زنند...

كريم مسيحي كه دستيار افرادي چون كامران شيردل، امير نادري، بهمن فرمان آرا و محمدرضا اصلاني بوده است، به دنبال يك كار سينمايي تمام شهر را زير پا مي گذاشت تا كار مورد علاقه اش در سينما را پيدا كند. با همه اينها، او هيچ وقت در رشته سينما ادامه تحصيل نداده و هميشه بر اين اعتقاد بوده كه از سر صحنه رفتن و در كنار استادان سينما ايستادن بيشتر و بهتر مي توان ياد گرفت.
كريم مسيحي را همه اولين بار به عنوان دستيار بهرام بيضايي در فيلم رگبار شناختند. او خود مي گويد:
«به غير از فيلم هاي عمو سيبيلو و باشو غريبه كوچك در تمام فيلم هاي بيضايي كار كرده ام ولي دغدغه فيلمسازي، هميشه در ذهنم مرا رها نمي كرد.»
كريم مسيحي قبل از پرده آخر، چندين فيلم كوتاه همانند فاخته و كوچ را در كارنامه دارد كه فاخته به دو جشنواره خارجي هم رسيده و يك جايزه نيز برده است ولي اولين جرقه كاري او در سينما به پرده آخر برمي گردد. فيلمي كه تار و پود داستان آن از ابتدا بر دروغ بنا شده و اعصاب و روان تماشاگر را بر هم مي ريزد اما در انتهاي فيلم، تنها با باز شدن يك گره، تمام بازي هاي ذهني برهم زده مي شود. اين سبك از فيلمسازي در زماني كه پرده آخر به نمايش درآمد، اصلا كار ساده اي نبود. در نتيجه از همان ابتداي كار، كارگردان در اولين فيلم به عنوان سينماگري آگاه و مسلط به كارش شناخته مي شود.

حالا سال هاست كه پرده آخر تمام شده و نامي از كريم مسيحي در تيتراژ هيچ فيلمي به عنوان كارگردان ديده نشده است. او تا به امروز، كار در تلويزيون را رها نكرده و سال قبل تدوين سريال تفنگ سرپر را به عنوان شاخص ترين كارش انجام داد. جز اينها، او در اين سال ها چند فيلمنامه نوشته و اميدوار است كه روزي آنها را جلوي دوربين ببرد. از آخرين كارهاي كريم مسيحي مي توان به فيلمنامه ترديد كه درامي شهري و معاصر دارد اشاره كرد و همچنين فيلمنامه هاي زمستان، نانا، عشق نامه و مهرك... داستان هايي كه هر يك در سبكي خاص نوشته شده اند. از درام هاي تاريخي گرفته تا فيلمنامه هايي معاصر درباره زندگي ارامنه در تهران امروز. با وجود اين فيلمنامه ها ، خبر ساخته شدن فيلم تازه كريم مسيحي چندان هم دور از ذهن نيست. اما او هم همانند استادش تا وقتي كه پشت دوربين فيلمبرداري قرار نگيرد، فيلم تازه اي را آغاز نكرده است. آخرين اين مجوز گرفتن ها پاييز سال قبل بود كه او با تيمي بسيار نزديك به عوامل پرده آخر، وعده آغاز فيلمبرداري زمستان را براي زمستان داد اما پس از گذشت يك سال هنوز هيچ اتفاقي نيفتاده است.
اين را هم يادمان نرود؛ آخرين باري كه در اين سال ها، نام كريم مسيحي بر پرده به عنوان كارگردان نقش بسته، چندان دور نيست. او در جشنواره بيست و يكم فجر، با گورستان ارامنه در بخش فيلم هاي مستند حضور داشت. جشنواره اي كه او براي اولين ساخته بلند خود، پرده آخر، برنده سيمرغ بلورين بهترين كارگرداني آن شده است.
واروژ كريم مسيحي بناي كارهاي سينمايي خود را بر اساس اتفاق مي گذارد. بايد ديد دوستداران كريم مسيحي تا كي بايد در انتظار باشند كه او، يكي از فيلمنامه هاي غبار گرفته در ميان پوشه هاي كذايي اش را براي ساختن آماده كند...

عكس هفته
در شلوغي پس از اسكار معمولاً همه چيز از ياد مي رود و خيلي موارد جذاب از نظر دور مي افتد. اين هم يكي از همان موارد است.
رابين  ويليامر در حال تمرين شوخي هايي است كه قرار بود در مراسم يك شنبه، روي سن كداك تئاتر اجرا شود. عكس يك روز پيش از برگزاري مراسم در لس آنجلس گرفته شده است.
002187.jpg

|  ايران  |   جامعه  |   داستان  |   دهكده جهاني  |   رسانه  |   شهر  |
|  عكس  |   علم  |   ورزش  |   هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |