بهار برهاني
منوچهر هرسيني پس از سي و سه سال دوري از ايران تصميم به اجراي نمايش باغ وحش شيشه اي نوشته تنسي ويليامز گرفته است. هرسيني در دانشگاه هاي نيوجرسي و كلمبيا سينما و تئاتر خوانده و حدود بيست و هفت سال است كه با تئاتر (TNC) نيويورك همكاري مي كند، اولين كارش اپراي ماهي سياه كوچولو برگرفته از داستان صمد بهرنگي بود كه بيست سال پيش در نيويورك اجرا كرد و پس از آن با اينكه از راه نقاشي و مجسمه سازي زندگي را گذرانده اما هميشه تئاتر كار كرده و به قول خودش تئاتر همه عشق و علاقه اوست. نمايش باغ وحش شيشه اي پس از تمرين تا چند هفته ديگر آماده اجرا مي شود. درباره ترجمه و بازخواني مجدد باغ وحش شيشه اي گفتگويي با منوچهر هرسيني داشتيم كه مي خوانيد.
* چه معيارها و انگيزه هايي براي بازخواني و ترجمه مجدد نمايشنامه باغ وحش شيشه اي داشتيد؟
- اين اثر سال ها پيش ترجمه شده بود و من هم در ابتدا چنين قصدي نداشتم. اما يك ترم در دانشگاه از بچه ها خواستم كه روي پرده آخر اين نمايشنامه كار كنند. يكي از ترجمه ها را براي من آوردند، ديدم اشكالات خيلي زيادي دارد. حتي اگر مسئله ترجمه را در نظر نمي گرفتم، در جمله سازي و انشاء فارسي آنقدر ايراد وجود داشت كه فاصله زيادي با اثر اصلي ايجاد مي كرد و فضاي دراماتيك حاكم بر نمايش را كمرنگ كرده بود. ضمن اين كه مونولوگ ها و گفتارهاي طويلي كه در متن وجود داشت به علت اين كه درك صحيحي از آن نشده بود يا حذف و يا تبديل به يك متن ساختگي عجيب و غريب شده بود. در حالي كه باغ وحش شيشه اي در متن اصلي پر از نماد و سمبل است، اگر قرار باشد اين لغات از روي ديكشنري ترجمه شود و مترجم با آداب و رسوم رايج در آن جامعه آشنايي نداشته باشد نمي تواند نمادها را بيرون بكشد، پس روي كار اثر مي گذارد، وقتي در كار اثر گذاشت، طبيعتاً آن چيزي كه مدنظر نويسنده بوده درنمي آيد و مي شود كاريكاتوري از نمايش باغ وحش. گذشته از اينها طرح و درون مايه اين اثر برايم بسيار جالب بود. محور اصلي و خانواده اي كه داستان نمايش در آن اتفاق افتاده نمود بيروني زيادي دارد. خانواده هاي مشابهي كه نااميدي و واماندن از قول و قرارهايي كه جامعه به آنها داده آنها را به جايي مي رساند كه جز فرار راه ديگري ندارند. با در نظر داشتن اين طرح شروع به ترجمه كردم و سعي كردم به دور از اشتباهات ديگر ترجمه ها نمادها، فضاي دراماتيك و خاصيت شعرگونه اين اثر را انتقال دهم. ضمن اينكه توجه خاصي به نور و موسيقي داشتم، چرا كه اين دو عنصر در باغ وحش شيشه اي در حكم شخصيت ظاهر مي شوند و تأثير بسزايي دارند.
* كاربرد نور را بايد در اجرا ببينيم كه چه تمهيدات خاصي در نظر گرفته ايد، در مورد موسيقي چه تصميمي گرفته ايد؟
- تنسي ويليامز در ابتداي نمايش اشاره مي كند كه اين كار مثل يك خاطره است. خاطره ها هم در موسيقي پيچيده شده اند. خود ما خيلي از اوقات با شنيدن يك آهنگ يا ملودي به دوران گذشته مي رويم. باز طبق گفته خود ويليامز موسيقي اين نمايش يك متن تكراري است كه به طور نامحسوس و ناآگاهانه و به دور از نقطه نظر تماشاگر به صورت بافته شده در اثر مي آيد و مي رود. موسيقي اين كار بدون اين كه اثر مستقيمي داشته باشد به صورت موازي با اثر پيش مي رود تا يك حالت نوستالژيك در مخاطب ايجاد كند.
* باغ وحش شيشه اي خيلي تحت تأثير جامعه دهه چهل آمريكا نوشته شده است. و چه در آن زمان و چه بعد از آن اجراهايي كه شده پايبندي به آن حال و هوا را حفظ كرده اند. شما چه اجرايي مي خواهيد از آن ارائه دهيد. يك اجراي كلاسيك يا اجرايي متفاوت؟
- در اجراي ما پايبندي به اجزاي متن حفظ شده است. خيلي از دوستان به من گفتند چرا يك اقتباس آزاد از اين اثر نمي كنم و يا آن را به زمان حال در نمي آورم. اما آيا يك رهبر اركستر وقتي قرار است يك سمفوني از بتهوون اجرا كند. نت ها و چهار چوب آن را تغيير مي دهد و يا يك نقاش امروز اگر بخواهد شب هاي ستاره ونگوگ را بكشد براي به روز كردن آن را تغيير مي دهد؟
* در مورد هنرهاي تجسمي يا موسيقي نمي شود چنين كاري كرد، مي شود از آنها الهام گرفت. اما در حيطه درام و ادبيات اين اتفاق زياد مي افتد. يا حتي آثار بزرگ و كلاسيك را دراماتورژي مي كنند.
- بله. منظور شما ادبيات اقتباسي است. يك وقت من مي روم سراغ كتابي مثل جنايت و مكافات يا «كليدر» محمود دولت آبادي و قسمت هايي از آن را مي گيرم و كار مي كنم اما نمايشي مثل باغ وحش شيشه اي كه جزء سه نمايش مهم قرن بيستم است آنقدر خودش توانايي گذر از مرز زمان و مكان را دارد و جهانشمول است كه در هر دوره اي بدون دخل و تصرف با جريانات عميق انساني و اجتماعي ارتباط برقرار مي كند. من فكر مي كنم انسان از زماني كه توانست خودش را ثبت كند و معناي مرگ، عشق، عاطفه، خشم، وفا واميد را فهميد تا امروز كه قرن بيست و يكم است از نقطه نظر احساسات و عاطفه فرقي نكرده. اما كار من در اين نمايشنامه اين بود كه دست به چهارچوب نمايش نبردم چون به نظرم جابه جا كردن جمله ها كار ساده اي است. به جاي آن شرايط محيطي را نگاه كردم. ديدم اين نمايش در زمان جنگ جهاني دوم و انقلاب هاي داخلي اسپانيا، زمان فرانكو اتفاق افتاده. به وسيله ابزاري كه خود ويليامز در ابتداي نت اجرايي خود آورده و از طريق ويدئو پروژكشن به جاي جنگ جهاني دوم، جنگ آمريكا با عراق و به جاي جنگ داخلي اسپانيا جنگ اسرائيل با فلسطين را در نظر گرفتم تا عقايد تنسي ويليامز به نوبه خود در اثر باقي بماند.
* يعني خواستيد به نوعي ايده ويليامزرا كه معتقد است: «آدم ها از طرفي با غرايز درون خود درگير هستند و از طرف ديگر با جامعه ولي نهايتاً فشار محيط بيرون آنها را بيشتر خرد مي كند.» حفظ كنيد.
- دقيقاً. در جامعه ۱۹۴۰ آمريكا مسئله مسكن، بازنشستگي، بيمه و تحصيل وجود داشت اما به جاي اصلاح كردن و حل اين مسائل پولي كه به عنوان ماليات گرفته مي شد صرف جنگها شد و همان سياست و همان مشكلات امروز نيز ادامه دارد و به جاي اين كه قول هايي را كه به جامعه داده اند عمل كنند مشغول جنگ با عراق و پر كردن جيب كمپاني هاي نفتي و اسلحه سازي هستند. ما در ابزاري كه به كار گرفتيم، تناقض سياست آمريكا را در كنار داستان اين خانواده كه نمونه اي از هزاران خانواده ديگر است نشان داديم. من نيازي نمي ديدم تغييرات را در متن ترجمه شده نشان دهم و اين را از طريق تصاوير ارائه كردم.
* اين نمايشنامه پر از جنبه هاي سمبليك است. با آنها چگونه برخورد كرديد؟ به نظر من از آدم ها گرفته تا حركت ها و... بار معنايي، مفهومي و سمبليك دارند. از لورا كه به مجسمه اش پناه برده و تام كه علاوه بر اين كه شاعر مسلك است به سينما و سفر كردن پناه مي برد گرفته تا آماندا كه به اصالت خانوادگي گريز مي زند و همه اينها زير بار مفهوم كلي نمايشنامه كه پناه بردن به چيزي است رنگ مي گيرد.
- همه اينها كه اشاره كرديد درست است. اما اين پناه بردن باز برخاسته از جامعه اي است كه داستان در آن اتفاق مي افتد. لورا علاوه بر اين كه شكننده است عاشق هنر است و خوش ذوق و شكنندگي او از طريق باغ وحش نشان داده مي شود.
* در اين مدت كه در ايران فعاليت مي كنيد، در زمينه فعاليت هاي گروهي با بچه ها يا كلاً جو حاكم بر گروه ها به چه نكاتي رسيديد؟
- علي رغم اين كه ما ايراني ها بسيار خردمند، با سليقه و هوشيار هستيم اما بسيار فردگرا هستيم. در همه جاي دنيا ايراني ها موفق هستند، اما زماني كه شخصاً وارد عمل مي شوند. چون بلد نيستند تيمي بازي كنند. اين در فوتبال ما هم نمود دارد. مرحوم غلامحسين ساعدي در نمايش جانشين خيلي جالب اين موضوع را نشان مي دهد كه يك نفر با دو نفر هم كنار مي آيد اما وقتي شخص سوم وارد مي شود برخورد ايجاد مي شود. من واقعاً اميدوارم زماني برسد كه بتوانيم به معناي واقعي كلمه گروهي كار كنيم. چون همه چيز آن را داريم: نيروي انساني، خرد، سليقه و... تا در آينده كشوري باشيم كه دست كمي از كشورهاي نسبتاً پيشرفته نداشته باشيم. فقط در ايران همين موضوع آزارم داده است كه چرا هر كدام از ما مي خواهيم عقايد خودمان را به ديگران تحميل كنيم. اين موضوع باعث ركود ما مي شود.