دوشنبه ۱ تير ۱۳۸۳ - شماره ۳۴۱۴
گزارش نشست كتاب ماه ادبيات و فلسفه درباره كتاب اكتاويوپاز
جادوي آينه هاي خورشيد
009060.jpg
صد و بيست و نهمين نشست كتاب ماه ادبيات و فلسفه به نقد و بررسي كتاب «درخت درون» اثر اكتاويوپاز با ترجمه دكتر ابوالقاسم اسماعيل پور اختصاص داشت. اين نشست ۲۶ خرداد ماه با حضور شاعران، استادان دانشگاهها و علاقه مندان به حوزه شعر و ترجمه در خانه كتاب برگزار شد.
در اين نشست ابوالقاسم اسماعيل پور، مريم مشرف، سعيد آذين و هيوا مسيح ديدگاههاي خود را درباره «پاز» و سبك شعري او در ترجمه اين اثر مطرح كردند.
در ابتداي اين نشست دكتر ابوالقاسم اسماعيل پور، انگيزه خود از ترجمه اين اثر را آشنايي با ترجمه «سنگ آفتاب» اكتاويوپاز توسط احمد ميرعلايي دانست و در ادامه به ذكر شرح مختصري از زندگي پاز پرداخت.
دكتر اسماعيل پور منظومه «سنگ آفتاب» يا «سنگ خورشيد» را منظومه اي دانست كه سبب اشتهار پاز باشد. او مضامين اساسي و درون مايه هاي اين شعر را بدين شرح توصيف كرد:
نخستين مضموني كه به چشم مي خورد، تصوير طبيعت ناب است. در اين شعر با كلماتي چون آب، بيد، فواره، روح ملكوت سبز و ... روبه رو هستيم كه نوعي خلاقيت در آفرينش شعري او محسوب مي شود. در اين ميان با حضور و ديدار ناگهاني معشوق در طبيعت نابي كه توصيف مي كند، مواجه مي شويم. پس از آن مضمون شعر به سوي هزار توي خاطرات تلخ رهسپار مي گردد. ديگر مضموني كه در اين شعر به چشم مي خورد معشوق عام است كه اسامي مختلفي دارد و غالب اين اسامي تم هاي اساطيري و معاني خاص خود را دارند. اين معشوق عام، چهره تمام چهره هاست. پاز به تشريح انسان بعد از جنگ مي پردازد. دوره اي كه عشق حقيقي خدشه دار شده و ديگر براي راوي تفاوتي به چشم نمي آيد.
وي در ادامه افزود: «سنگ» تصوير بسيار مهمي در اشعار پاز دارد و انسانهاي سنگي يكي از مضامين اصلي شعر «سنگ آفتاب» به شمار مي روند. اين شعر چونان سفري است كه به خاطرات گذشته نقب مي زند و آنها را يادآوري مي كند. موضوع ديگر عشق ورزي دو انسان كه زنده كننده ميراث كهن به شمار مي روند و از جاودانگي دفاع مي كنند. اما به محض اين كه از عشق سخن مي گويد به ياد مسائل حاد اجتماعي مي افتد و سرخوردگي بين دو جنگ جهاني به او اجازه نمي دهد كه صرفاً به سرايش اشعاري عاشقانه بپردازد. بنابراين شروع به انتقاد اجتماعي و انتقاد از قوانين منسوخ، مديران، كارفرمايان، مستبدان و ... مي كند. او با تأكيد بر عشق و اشاره به مبارزه با ناملايمات از طريق عشق ورزيدن، به نوعي جهان را محسوس مي كند. پاز معتقد است كه انسان با تقدس و پاكدامني مي تواند از آلودگي ها در امان بماند و زلال بودن را در پرستش خداوند مي داند. او در شعرش به انسانهايي اشاره مي كند كه سنگ شده اند و تنها نوعي ارتباط مكانيكي ميان آنها وجود دارد. او هر نوع اميد به نجات و رستگاري انسان را دور از ذهن مي بيند و اعتقاد دارد براي بودن بايد خود را فراموش كرد. اما در پايان اين منظومه با فراخواني «معشوق براي نجات و رستگاري»، چهره واقعي انسانها نمايان مي شود و انسانهايي كه سنگ شده بودند، دوباره در يك لحظه از سنگواره بودن فاصله مي گيرند.
دكتر اسماعيل پور در باب اين منظومه تصريح كرد: سنگ آفتاب در آغاز تصويرگر طبيعتي زيبا با هدف نامعلوم است كه پايان آن زنده شدن انسانهاست و سرشار از اميد است. نتيجه نهايي اين مجموعه، اين است كه عشق تنها راه نجات انسانهاي سنگ شده و مسخ شده است. پس در حقيقت معنويت راستين رهايي بخش خواهد بود.
پس از آن دكتر مريم مشرف در باب تلاقي فرهنگها در اشعار اكتاويوپاز اذعان داشت: اسپانيا آميزه اي از فرهنگهاي بسيار گوناگون است. اين كشور مدتها زير نفوذ اسلام و انديشه هاي اسلامي بود و برخي از بزرگترين متفكران اسلامي نيز از آنجا برخاستند، پس از آن انديشه يهودي به آن نفوذ مي كند. اسپانيا حتي يكي از مهدهاي فاشيسم نيز به شمار مي آيد. وقتي اين فرهنگها مكزيك را مستعمره قرار مي دهند مانند سيلابي به سرزمين آزتك ها و ماياها سرازير مي شوند. بنابراين در مكزيك و شعر پاز تنها يك فرهنگ سرخپوستي ساده به چشم نمي خورد، بلكه تلاقي فرهنگهاي درخشان قديمي با يكديگر ديده مي شود. ميراث قديمي مكزيك، تمدن درخشاني كه از اسپانيا آمده، به همراه مدرنيته همه اينها در تلفيق با هم، ميراثي است كه در اختيار پاز قرار مي گيرد.
پس از آن دكتر مشرف درباره بن مايه هاي مشترك منظومه «سنگ  آفتاب» و «سرزمين بي حاصل» اليوت تصريح كرد:  تي. اس. اليوت بنيانگذار انديشه فراشخصي در شعر مدرن جهان است. وي در مقاله «سنت و استعداد فردي» اين انديشه مركزي را مطرح مي كند كه شعر امري فراشخصي است، يعني حركت آن از شخص جلوتر است. يك «من»، تنها يك فرد نيست، بلكه نقطه اي از يك جريان است. پاز در منظومه سنگ آفتاب و بسياري ديگر از آثارش، اين انديشه فراشخصي را بيان مي كند. اين اصل به طور كلي در انديشه مدرنيستها سايه افكنده بود. اليوت معتقد بود كه يك شعر زماني مي تواند جهاني شود كه بتواند به جريان فراشخصي بپيوندد و لحظه اي از تاريخ شود، فراتر از لحظه مسدود خويش. پاز در اين منظومه خود انسان از خود بيگانه معاصر را توصيف مي كند. انساني در ميان ديوارهاي نامرئي كه او را از اصل انساني خود جدا كرده است. او در وصف جنبه هاي منفي انسان، يعني در ضدارزش ها هم فراشخصي نگاه مي كند. از ديدگاه پاز ديوارهاي بيگانگي در لحظات عاشقانه خرد مي شوند.
وي در باب انديشه فرازمان در شعر پاز تصريح كرد: نگاه پاز به تاريخ،  نگاهي دوراني است كه آن را دستمايه بسياري از اشعار خود قرار داده است. اين نگاه دوراني، يك نگاه عرفاني است. نگاهي كه خارج از زمان و مكان، در صدد است تا به قلب هستي راه يابد. پاز اين انديشه را تاريخ حلقوي ناميده است كه انديشه اي فرازمان است. اين دستمايه اي در منظومه «سنگ آفتاب» است و پاز در آن، زمان و تاريخ را به صورت نگاههايي از عمق چاه وصف مي كند. اين نوع انديشه در آثار اليوت و سوررئاليستها هم به چشم مي خورد. پاز پيوستن به زمان بي زمان و رهيدگي از اكنون را به صورت مرگ توصيف مي كند اما اين مرگ، مبشر حياتي راستين است، مرگ از خويش و باز شدن نگاه به روي پنجره اي فراشخصي و فرازمان. البته او اشاره دارد كه اين انديشه ها را از ابن عربي و دانته اخذ كرده و آنها را به رنگ قرن بيستمي در آورده است.
در ادامه اين نشست «سعيد آذين»، مترجم در باب ترجمه متن از زبان دوم تصريح كرد: من اصولاً  با ترجمه از زبان دوم مخالف هستم و بايد اثري كه ترجمه مي شود از زبان اصلي باشد. حتي در ترجمه انگليسي با وجود اين كه پاز با مترجم انگليسي خود در ارتباط بوده، اما باز هم به رواني و يك دستي كار، صدمه وارد شده است. از سوي ديگر هر مترجم با توجه به بافت فرهنگي و فكري خويش دست به انتخاب اشعاري مي زند كه مختص فرهنگ خود اوست. پس امكان دارد در اين ميان اشعاري انتخاب شوند كه با فرهنگ ما هماهنگ نباشند و در عوض مترجم انگليسي زبان از اشعاري چشم پوشي كرده باشد كه با فرهنگ ما بسيار همخوان بوده است. پس بايد حتي المقدور سعي كرد تا ترجمه از زبان اصلي آن صورت بگيرد تا كار انسجام بهتري يابد. اما با اين حال ترجمه «درخت درون» ترجمه روان و خوبي است.
در ادامه اين نشست «هيوا مسيح» در باب ترجمه «درخت درون» تصريح نمود: چنانچه پاز را شاعري مدرن بدانيم، چرا زباني كه در «سنگ آفتاب» استفاده شده، يادآور شاعران قرن هفتم است؟ به نظر مي رسد دستگاه زباني اي كه براي اين شعر انتخاب شده،  با شاعر مدرني كه ما مي شناسيم، مغايرت دارد. اما با اين حال ترجمه هاي برخي از اشعار اين اثر هم بسيار زيبا هستند.
دكتر اسماعيل پور در توضيح به كارگيري كلمات كهن در ترجمه «سنگ آفتاب» گفت: اصولاً  اگر ترجمه اي بخواهد در زبان فارسي صورت بگيرد بايد در ساختار زبان فارسي بگنجد. علت بهره گيري من از كلمات كهن آن است كه يك مترجم موظف است كه روح و جوهر شعري را در ترجمه اثر حفظ كند. اگر اين مجموعه به زبان اسپانيايي خوانده شود، نوعي ريتم، فخامت و صلابت در شعر به چشم مي خورد كه مترجم موظف به رعايت آن مي شد و اگر در برخي موارد زبان به نثر شباهتي مي يابد، اين بدان خاطر است كه سنگ آفتاب خود از فراز و فرودهايي تشكيل شده است كه حتي گاه، وقتي از مسائل روزمره در آن صحبت مي شود به نثر شبيه مي شود.

به بهانه انتشار مجموعه اشعار اسپاگتي با سس مكزيكي از عليرضا آبيز
شاعري با چشم هاي زرافه....
009045.jpg
اكبر اكسير
اول: دهه هفتاد، دهه مباركي براي شعر جوان ايران بود. دهه نمايش ظرفيت و ظرافت زبان فارسي. دهه اي كه مي توان آن را دهه ملي شدن شعر فارسي نامگذاري كرد. دهه اي كه زبان شعر از انحصار بزرگان خارج شد و انقلاب نيماخان جان تازه اي گرفت. حال دو سه سالي از دهه هشتاد مي گذرد. بادهاي شايعه خبر از ويراني مي دهند/ تيتر صفحات ادبي براي شعر جوان ما مجلس ختم مي گذارند/ با صداي بلند مي گويند:  فعلاً از شعر خبري نيست در حالي كه در و ديوار گواهي بدهند كاري هست... آن هم در پستوي شهرستان! بله عزيزان! نه شاعران جوان به ماه عسل رفته اند و نه رهبران جوانمند شعر امروز به غنايم اندك خود دل خوش كرده اند بلكه آرام و فكورانه به بررسي سايه- روشن شعر خود مشغولند و مي خواهند اگر امكان داشت و پدرخوانده هاي غيور شعر اجازه بدهند پايتخت شعر را از تهران به شهرستان بكشانند.
ثاني: شعر امروز حديث بي قراري ماهان است پنهان در پستوي خانه ها و عطر «بخش» نشده رازقي هاست در ارديبهشت جان. صداي تازه روزگار ترك خورده احساس و عاطفه. نامش هرچه باشد همسايه شعور و آگاهي است/ همزاد شيفته جاني/ شعري كه همصدا با مردم زمانه اش پا به خيابان گذاشته و قدم به قدم ما را به پاساژ صداهاي زخم خورده انسان معاصر مي كشاند به ضيافت نور و شعور/ نه عاقبت انديش است نه آگهي دلفريب/ شعري است به لهجه شريف آدمي زاد/ شعري كه معلق نمي زند/ ادا در نمي آورد/ آدامس نمي جود/ سرگيجه آور نيست/ و با مخاطب امروز مهربان است.
ثالث: نمي دانم چرا ياد نشر ثالث افتادم و شايد هم حق با من باشد به پاس آن همه خدمت به شعر امروز نشر ثالث- بعد از نشر نيم نگاه با مجموعه هاي راه ابريشم به كوشش محمد وليزاده- يكي از فعال  ترين ناشران شعر جوان بوده و هست. بي شك شاعران و راهيان شعر امروز تلاش اين انتشاراتي سليقه مند را در معرفي شعر جوان فراموش نخواهند كرد. چاپ و انتشار بيش از سي ودو مجموعه شعر تحت عنوان شعر معاصر- كه كاش شعر امروز نام داشت- خدمت شاياني به شعر نوپاي ايران بود كه در روزگار گراني كاغذ و بايكوت ناشران و امتناع پخشي ها از پرداختن به كتاب شعر بسيار غنيمت و ارزشمند... از ويژگي هاي اين ناشر گذشته از ارايه مجموعه هاي ويراسته و شكيل و آبرومند در طراحي روي جلد و صحافي و نمونه خواني، توزيع مناسب آن است به اقصي نقاط كشور. حال از فروشگاه مدرن نشر ثالث حرفي نمي زنم كه كريم خان زند به همسايگي اش مي نازد و مي رسم به سي ودومين مجموعه از سري شعر معاصر نشر ثالث كه آشوب رنگهاي روي جلدش حلاوت شعرها را دو چندان كرده است:
عليرضا آبيز، شاعر و مترجم خراساني از نام هاي قابل تأمل دهه هفتاد و از همكاران جنبي برنامه ادبي به روايت شعر، از اميدهاي آينده شعر امروز است. او امروز در بهاري چنين خجسته و سبز آمده است با مهرباني يك روستايي و ما را از آبيز خاكي خراسان به آن سوي آبهاي رابطه پرتاب كرده است آن هم براي صرف اسپاگتي با سس مكزيكي شعر... متولد ۴۷، با لحني تازه و شاداب پلي  ظريف بين شعر و مخاطب بنا كرده تا با ترجمه به زيبايي هاي پنهان مانده زبان فارسي به روايت درد امروز بپردازد. او شاعري است روايتگر زندگي، انگار با زلزله شب ارديبهشت ۷۹ آبيز يك بار مرده است و بار ديگر با تولدي ديگر به سراغمان آمده تا هراس مردگان خاك را بسرايد. او در اين بازسرايي، بي پناهي انسان معاصر را فرياد مي كشد. شعر او مرثيه خاك طربناك شعر امروز است كه ما را به شب هاي مديترانه اي حماسه و اسطوره مي كشاند: باغي است در حوالي اسكندريه/ و شامگاه/ آتشي مي افروزيم/ از تاك هاي مرده/ و استخوان آهوان كه از اسوان آمده اند/ در اين باغ/ و دهقاني ريزنقش/ در سايه آتش مي رقصد. شعر آبيز با تمام اميدها شعر مصائب و دلهره جهان امروز است. او در ايجاد ارتباط با مردم شعرش موفق است وقتي كه طنز نهان اش بيداد كند: بوي اذان مي آيد/ در بازارچه زنان آهسته مي آيند/ آهسته مي روند/ از ميكل آنژ سخن مي گويند. اندوه روزگار كودكي، خاطرات دبستان يخچالي و كوچه هاي خاك گرفته آبيز، شريف ترين لحظات را براي مخاطب تدارك مي بيند.آبيز آنجا كه به ترجمه صادقانه درد مي پردازد نام اسطوره اي انسان زنده مي شود: .../ اين همان دري است كه از آن به درون مي رفتي/ و بيلت را پشت لنگه بسته اش تكيه مي دادي/ و چكمه هاي آبياري ات را پرت مي كردي/ توي آخور گوشه حياط/ ..../ چاي داغ را مي بلعيدي/ و پنجه هايت را/ در نان و اشكنه فرو مي بردي/ و زنت را كتك مي زدي/ و مي خسبيدي اي خولي/ اي شمر/ اي يزيد/ با آن چشم هاي قرمز وادريده ات/ بر اين لنگه در كجا مي روي به من!
بيهقي جوان ما خاطره پرواز روزگار بي مهري هاست: به رودخانه خشك سلام گفتم/ و از سينه كش جاده بالا آمدم/ حالا كه به اينجا رسيده ام/ رمه در استراحت نيمروزي خسبيده است/ و چوپان/ سگش را/ به جفتي چارق تازه مي فروشد/ چرا پارس نكنم!
زبان در اين مجموعه ساده و صميمي پيش مي رود، از بازي هاي زباني دهه گذشته خبري نيست و خيلي آسان ما را به ضيافت شعر شريف مي برد.
آبيز گاهي در هيئت پيرمردان ظاهر مي شود و در عنفوان شباب ما را سنگ مي كند: تو يك شاعر هستي/ و يك شاعر زرافه نيست/ آدمي است كه/ با چشم هاي زرافه مي نگرد! او شعر امروز و سليقه مخاطب امروز را درك كرده است، به مؤلفه ها آشناست، به تبارشناسي ذائقه و سليقه ايراني واقف است، خود را درگير كار گلاب و گل كرده است تا عطر هوش رباي شعر امروز از نوعي ديگر را به مشام جان هاي مشتاق برساند هرچند سرجوخه شعر شريف، موقعيت خود و تأثير شعرش را انكار كرده باشد:
من سربازي بودم در جنگ/ و اكنون سرجوخه ام/ كنار اين در ايستاده ام/ قراول مقبره سرباز گمنام. خواندن اين مجموعه شعر را به علاقه مندان شعر شريف پيشنهاد مي نمايم!!

ادبيات
اقتصاد
انديشه
ايران
سياست
علم
فرهنگ
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  ايران  |  سياست  |  علم  |  فرهنگ   |  ورزش  |
|  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |