گفت وگو با اورهان پاموك- نويسنده ترك
پنجاه سال با استانبول
|
|
ترجمه: ناصر فيض
در حالي كه هنوز كودك بود و از هستي چيزي جز سادگي و معصوميت نمي شناخت با اين هدف كه دنيايي ديگر را تصاحب كند، رو به نقاشي آورد. وجود درخت ها و كلاغهاي فراوان در آثار اوليه اش، نشانه استعداد ويژه و نگرشي خاص در او بود. تا هنگام گرفتن ديپلم دبيرستان، به نظر مي رسيد كه، بدون شك «اورهان» نقاش برجسته اي خواهد شد. «پاموك» حتي اولين عشقش را به همين سبب از دست داد. اما، ناگهان به نوشتن روي آورد تا آنجا كه عمق و استحكام آثارش ديگران را به شگفتي واداشت. او از سال ۱۹۷۴ تا امروز آثار گوناگوني آفريد كه جايگاه ويژه و ارجمندي در تاريخ ادبيات ترك، براي خود پيدا كرد.اورهان پاموك در اغلب آثارش كه در سطح وسيع و به ۳۰ زبان زنده دنيا ترجمه و منتشر شده است، از استانبول و درباره اين شهر تاريخي و بزرگ نوشته است. در جديدترين كتابش- استانبول، خاطره ها و شهر- كه برخي از زاويه هاي پنهان زندگي وي را نيز دربردارد، ۵۰ سال از زندگي خود را در كنار تاريخ پر از سرگذشت اين شهر روايت مي كند، هم، روايت تاريخ غم آلود شهر و هم قصه اندوهبار اورهان پاموك را....
* نوشته هاي شما به سي زبان زنده دنيا ترجمه شده است و افراد بسياري آنها را مي خوانند. كساني كه تركيه را با روايت شما شناخته اند و اين كشور را چگونه مي بينند؟
- همين طور است، آنها تركيه را از نوشته هاي من درباره استانبول مي شناسند، به همين دليل اين كشور را داراي زيربنايي محكم و استوار از تاريخ و فرهنگ مي دانند و آن را كشوري با هويتي اصيل مي شناسند.
كساني كه تركيه را از نوشته هاي من شناخته اند، مكانهاي توريستي تركيه را نمي توانند ببينند، چون من علاقه چنداني به اين مكانها ندارم. خوانندگان آثار من در تركيه معتقدند كه، من كمي، زيادي اندوهگين هستم و فضاي نوشته هاي مرا سياه مي بينند. خارجي ها به همين دليل نگاه ترك ها را به تركيه، نگاهي سرد و تاريك تحليل مي كنند. چه مي شود كرد! من اين طور هستم و همه اينها به خواست خود من به وجود نيامده است و از نظر خودم بسيار طبيعي است. تعليم و تربيت خوب در خانواده اي نسبتاً متمول- هرچند بعدها مشكلات اقتصادي فراواني پيش آمد- مرا با فرهنگ و هنر غرب آشنا كرد. من انرژي نوشته هايم را نه از محله هاي حاشيه شهر بلكه از ميان طبقه متوسط و طبقات مرفه و ثروتمند و غرب زده جامعه گرفتم و به اين دليل كه نگاهم چندان بومي و ملي نبود از من انتقادهاي زيادي شد. بيرون از كشورم نيز به خاطر اينكه نگاهم از درون تركيه رنگ مي پذيرد مورد انتقادهاي فراوان هستم. همواره به دليل عدم تعلق كافي به اينجا و نيز عدم تعلق كافي به ساير نقاط جهان از داخل و خارج مورد انتقاد واقع شده و مي شوم. من آنچه را كه از درونم به من الهام مي شود بر كاغذ مي آورم. در مورد انتقادها، فكر نكنيد كه گوشهايم را مي بندم، نه آنها را مي شنوم، بعد كار خودم را انجام مي دهم.
* آيا استانبول هنوز به همان اندازه كه شما در نوشته هايتان عنوان كرده ايد، گرفته و حزن آلود است؟
- نه، من استانبول و كودكي خودم را در كتابم حزن آلود توصيف كرده ام. در اينجا لازم است كه دو چيز را تصحيح كنم. يكي اينكه من كودك غمگيني نبودم، شهر، غم زده و حزن آلود بود و بخشي از آن به شرايط و اوضاع خانوادگي ام مربوط مي شد. من كودكي بودم كه همواره مي خواستم از زندگي لذت ببرم علاقه مند به نقاشي و كودكي سرشار از شور و هيجان و نرمال بودم. انرژي اصلي من همين جا بود، اما فضاي شهر چنين نبود، بعدها اين شرايط غم انگيز با از هم پاشيده شدن خانواده ام دشوارتر شد. حزن آلود بودن استانبول چيزي نيست كه ساخته و پرداخته من باشد. در كتابم گفته ام: در گذشته كه امپراتوري عثماني بود اين شهر، مثل نيويورك، پاريس و برلين از مراكز مهم جهان بود و اين مسئله را عثماني ها، تركها و رومي ها به خوبي مي دانستند.
آنها پس از گذشت يك قرن، ضعف امپراتوري عثماني را دربرابر غرب احساس كردند و يك قرن ديگر كه گذشت امپراتوري سقوط كرد. غرب طي ۱۵۰ سال به تكنولوژي، فرهنگ و مهمتر از همه به اقتصادي شكوفا و شگفت آور دست پيدا كرد و ما همان طور مثل گذشته مانديم. ما فقير نبوديم، اما در مقايسه با غرب چيزي نداشتيم. مساجد بزرگ شهر، بناهاي عظيم معابد، عمارتهاي قديمي در حال ويران شدن، محله هاي قديمي ولي زيباي آن، همه و همه نشان مي دهد كه اينجا روزگاراني مركز فرمانروايي و امپراتوري بزرگي بوده است. بنابراين، فضاي حزن آلود شهر- كه سعي كرده ام آن را با زباني شعر گونه تصوير كنم- كه در جاي جاي كتابم حضور دارد، چندان غيرواقعي نيست و قابل درك است.
كتاب من، سالهاي حدود ۱۸۵۰ كه فلوبرت و Gaultier آمدند و آغاز قرن ۱۹ تا پايان قرن بيستم را كه در حدود دويست سال است، دربرمي گيرد. اين دويست سال يا كمي بيشتر، ديگر تمام شد. در حال حاضر تركيه در مسير حركت به سوي توسعه و پيشرفت است. پنجاه سال آغاز زندگي من با پنجاه سال پايان اين دوره غم انگيز مصادف شد. هر شهر متأثر از شرايط تاريخي خود و ناگزير از تغيير است. پنجاه سال اوليه زندگي من سالهايي بود كه اين شهر از جهان خارج كاملاً دورمانده بود و حكم يك شهر حاشيه اي را داشت.
* شما هرگز خورشيد را ترجيح نمي دهيد، آيا هميشه اين طور خواهد بود: همه چيز سياه و سفيد...؟
- من اين طور زندگي كرده ام، غم و اندوه خواسته دل من نيست، دوست دارم شاد و سعادتمند و خوشبخت باشم و علاقه مند به شهر و فرهنگ آن هستم. اما شهر شما را به سمت يك ماليخوليا و درنتيجه حزن و اندوه مي كشاند؛ البته من زير اين فشار هرگز شكست نخوردم، كتابهايم را نوشتم، كار و تلاش كردم و از زندگي ام بسيار راضي هستم. هيچ يك از دوستانم درباره من نمي گويند كه فردي غمگين هستم آنها تنها مي توانند مرا شخصي پرتحرك و تا اندازه اي عصباني بدانند، اما زمينه روحيه اصلي من غم و اندوه نيست. وقتي كاغذ و قلم را به دست مي گيرم، آنچه كه بر زبان قلم من جاري مي شود اينها هستند.
* درباره استانبولي كه در خيال شماست، صحبت كنيد!
- آرزو مي كنم، استانبول جايي آزادتر باشد، انسانها از جوامع شان جدا بشوند و افرادي آزاد و رها باشند. شهرها مجمع الجزايري از گروه هاي مختلف مردم هستند، نبايد اين طور باشد، دوست دارم انسانها، تك تك و جدا از هم، هر كدام مجمع الجزايري باشند.
جوامع، مكانهايي هستند كه انسان از آناتولي آمده را، به بهانه هم شهري بودن، اشتراك در يك هويت ديني و... محاصره مي كنند و مانع بالندگي و آزادي انديشه و پر و بال گرفتن وجدان آنان مي شوند. به همين دليل دوست دارم شهرها از هم پاشيده شوند تا انسان مدرن، خود را در عرصه هاي نو تجربه كند. طبيعي است كه اينها سبب وحشي تر شدن انسان ها و تنهاتر شدن آنها خواهد شد اما در چنين اوضاعي انديشه هاي انتقادي، هنر، فرهنگ و... گسترش بيشتري پيدا مي كنند. از طرف ديگر، دوست دارم به تاريخ و به آنچه از گذشتگان باقيمانده اهميت بيشتري داده شود و در حفظ آن جديت به عمل بيايد.
* مخاطبين شما چه كساني هستند؟ آيا به عكس العمل آنها درباره نوشته هايتان اهميت مي دهيد؟
- اغلب آنان دانشجويان، زنان، زنان خانه دار، روشنفكران و دوست داران كتاب هستند. همه آنان براي من اهميت دارند، اما من خودم را اسير آنها نمي كنم، فكر مي كنم كه هميشه لازم است فاصله اي بين من و خوانندگانم باشد. من حتي وقتي كه زندگي و شرايط كلي، كمي روي خوش به من نشان داد و كتابهايم به ۳۰ زبان دنيا ترجمه شد تلاشي در جهت رضايت خوانندگان آثارم نكردم و همچنان به كار خودم ادامه دادم و كتابم را نوشتم. اوايل، كار بسيار دشوار بود، اما با اصرار در اين كار، نهايتاً، خواننده مرا پذيرفت و اين اتفاق، نيرو و اميد فراواني را براي من به ارمغان آورد. آنچه را كه مي خواهم و آرزو مي كنم درست به همان شكل مي نويسم، خواننده هم به من و كتابم نزديك خواهد شد، كتاب من هرگز دنبال خواننده نخواهد دويد.
* درباره كتابهاي بعديتان صحبت كنيد!
- آخرين كتابم «استانبول، خاطره ها و شهر» را به شكلي كه در آمريكا به آن «Coffeetable» مي گويند، با كاغذ اعلا و تصاوير بزرگ رنگي و مطالبي كه به آن اضافه خواهم كرد، چاپ مي كنم. البته اين كتاب تا پائيزي كه پيش رو داريم منتشر نخواهد شد، چون درباره آن لازم است كه بسيار كار و تأمل كنم.
منبع: مجله SkyLif
THY, NLN Aylik Dergisi
Sayl 24y- 2/2004
|