سه شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۳ - سال يازدهم - شماره ۳۴۶۸ - Aug 17, 2004
خواهرش را اشتباهي كشت
متن نامه چنين بود: <آقاي ... دومرتبه مزاحم شدم براي تحويل بارتان نبوديد. خواهشمندم براي تحويل بار فردا ساعت 8 تا 9 صبح به سراي حاج احمد در بازار مراجعه نماييد
هوشنگ سرباز وطن - وكيل پايه يك دادگستري -در دفترم كارم نشسته بودم، طرف هاي عصر بود، ديدم مردي نفس زنان با لباس خون آلود بدون ملاحظه حقوق ساير موكلان با بيان اينكه با وكيل كار بسيار حياتي و مهمي دارم وارد شد. نگاهي به سرتاپاي اين مرد افكندم، جواني بود حدودا 25 الي 28 ساله، بلند قد با موهاي ژوليده، پاهايش جوراب نداشت، كفش هاي مندرسي به سياق قيصري پوشيده بود. رنگ رخسارش از اضطراب زرد و دندان هاي زردش بدتر وي را كريه المنظر ساخته بود، خيلي نگران و دلواپس بود، تمام بدنش مي لرزيد، چشم هايش هنوز از حدقه خارج بود، خون هاي پراكنده و چسبيده به لباس وي علنا جلب توجه مي كرد. خيلي خونسردانه او را پذيرفتم. ضمن اينكه به اتاق انتظار رفته و پوزش خواستم. او مقابل من روي صندلي نشست، گفتم برايش چاي آوردند، لب ها خشك شده بود و بوي عرق و دهان فضا را پر كرده بود. چاي را نخورد و آب خواست. برايش آب آوردند به طرفم آمد پشت سر من دهانش را به گوشم گذاشت و گفت: <آقا وكيل كمكم كن خواهرم را كشتم.> گفتم صندلي او را بغل ميز كارم آوردند. گفتم، تعريف كن چرا كشتي؟ او گفت: <متوجه شدم به راه خلاف كشيده شده.> پرسيدم: چگونه بود آن راه خلاف، او گفت: <بي ناموسي مي كرده، من نمي دانستم.> گفتم: از كجا متوجه شدي؟ گفت: <پشت شيشه هاي اتاق را كه مشرف به حياط است و پلكان ورودي در از كوچه را باز گذاشته بودم، ديدم يك وانتي آمد در زد، خواهرم رفت در را باز كرد. با وانتي دو سه دقيقه صحبت كرد. چون متوجه شد من دارم نگاهش مي    كنم، نمي   دانم به او چه گفت كه وانتي رفت. بعد از نيم ساعت دوباره وانتي آمد، او فكر مي    كرد من نيستم كه دوباره آمده بود. فردا چون روز قربان بود من هم چاقو را تيز كرده و گذاشتم روي مطبخ كه فردا گوسفند بكشم. به سراغ چاقو رفتم و برداشتم، ديدم هنوز خواهرم با آن مرد حرف مي    زند. آن مرد هم يك نامه اي داد و خواهرم خوشحال و خندان او را بدرقه كرد. من ديگر تاب و توان نداشتم، از پنجره پايين پريدم، وانتي رفته بود. به خواهرم گفتم با اين آقا چه صحبتي مي    كردي او گفت به خودم مربوط است به تو چه! به او گفتم تو با آبروي خانواده ما بازي كردي. خواهرم خنده سر داد و گفت كار خوبي كردم. من خونم به جوش آمده بود. خواهرم تا درون هال آمد، من امان ندادم چاقوي تيز آشپزخانه را كشيدم و حلق او را جدا كردم تا دلم خنك شود.> پرسيدم پدر و مادرتان كجا هستند؟ گفت: <پدرم سركار بود، هنوز نيامده بود و مادرم هم خانه نبود.> گفتم: خواهري، برادري كسي و كاري؟ گفت: <نه فقط من و خواهرم بوديم.> او را روي صندلي مقابل خودم نشاندم. پيامي به منشي خود نوشتم كه دادسرا را خبر كند و به بازپرس اطلاع دهد. در جرايم مشهود، اصولا متهم تا زماني كه تحت تعقيب قرار نگرفته باشد، چه وكيل باشد چه قاضي يا هر صاحب منصب قضائي تا زماني كه به جهت فرار متهم دادسرا را در جريان امر قرار ندهد اگر چنانچه به مجرم پناه دهد يا موجب فرار او شود خود وي تحت تعقيب قرار خواهد گرفت. بازپرس تشريف آوردند، خواهش كردم بيرون از دفتر من دستبند بزنند، او همان صحبت هايي كه به من گفته بود به بازپرس گفت. وي خواهش كرد من در معيت بازپرس باشم. ايراد قانوني نداشت، بازپرس محترم از پزشك قانوني هم استعانت كرد. (پزشك قانوني در محل). به منزل او رفتيم، بله جسد دختر در وسط هال افتاده بود پدر در گوشه سمت راست و مادر در گوشه سمت چپ اشك مي ريختند. تعجب آور بود كس ديگري در آن خانه نبود كه مثلا همسايه ها را خبر كند يا به فاميل خبر دهند و كاغذ به فاصله نيم متري از جسد افتاده بود. بازپرس گفت آن كاغذي كه وانتي به او داد كدام است.
او گفت: <همين كاغذ مچاله شده است. آقاي بازپرس ببين با شرف و حيثيت ما چگونه بازي مي شود، چرا بايد خواهر من به اين روز بيفتد.> بازپرس باز هم پرسيد، همين كاغذ است؟ جوان گفت: <بله.> يادداشت مچاله شده را از نظر گذراند، قاتل را خواست گفت بيا بخوان. قاتل گفت سواد ندارم. جنازه مقتول درحالي كه خون زيادي از او رفته و روي گردنش تا زير گوش هايش دلمه بسته بود همانطور نگاهش به سقف بود. مرا صدا كرد و دكتر را خواست، گفت تشريف بياوريد ببينيد اين نامه عاشقانه چيست؟ باز هم پرسيدم آيا همين نامه بود، او تاكيد كرد: <بله بله بله... همين نامه هاست كه زندگي ها را به باد مي دهد. زن به راه بد مي افتد، مرد خلاف مي كند.> متن نامه چنين بود: <آقاي ... دو مرتبه مزاحم شدم براي تحويل بارتان نبوديد. خواهشمندم براي تحويل بار فردا ساعت 8 تا 9 صبح به سراي حاج احمد در بازار مراجعه نماييد.> بازپرس زانوهايش لرزيد و افتاد. جالب اينجاست كه قبل از اينكه نامه را پيدا كنند بازپرس وقتي از پدر و مادرش پرسيد دخترتان چه شده؟ آنها گفتند جواب بي ناموسي همين است و بايد دست بچه ام را ببوسم ولي بعد كه متوجه شدند كه دختره از گل پاك تر بوده آنوقت معركه اي به پا شد... افسوس!



آنجا
زني به قتل نرسيد!
خونسردي در بسياري موارد جزو صفات خوب شخصيتي اما گاهي هم بسيار عجيب است. دارلين جونز زني 62 ساله اهل پنسيلوانيا، صبح زود از خانه خود بيرون مي آيد تا براي خريد به مركز شهر برود. او در حال قدم زدن در مسيري يك كيلومتري بود و فردي او را تعقيب مي كرد. هنگامي كه دارلين به محلي خلوت مي رسد سارق خوش خيال به قصد كشتن زن چاقويي را از پشت گردن او فرو مي كند اما در كمال ناباوري مي بيند كه دارلين به مسير خود ادامه مي دهد انگار نه انگار كه چاقويي در پشت او فرو شده است. زن به مركز خريد مي رود و پس از يك ساعت گشت وگذار به خانه بازمي گردد. وقتي به خانه مي رسد دخترش با تعجب متوجه دسته چاقو مي شود و آن را از گردن او بيرون مي آورد. دارلين كه شاهد خونريزي شديد خود مي شود تازه مي فهمد كه به مدت يكساعت چاقويي در پشت داشته است. اين زن توسط دخترش به بيمارستان دانشگاه پنسيلوانيا برده مي شود و مورد معالجه قرار مي گيرد.
سقوط آزاد
چتربازي و پرش ارتفاع تفريحاتي بسيار مهيج است، اگر وسايل ايمني كافي همراه آدم باشد. اما پرت شدن از 21 متر ارتفاع بدون هيچ حفاظي نتيجه اي جز مرگ به همراه نخواهد داشت. <اندرو ساوا> جواني 24 ساله است كه از بالكن طبقه هشتم آپارتماني به پايين پريد. البته او اصلا قصد ماجراجويي نداشت بلكه مي خواست چتر سايه بان اتاق خود را تعمير كند. براي همين كار صندلي  زير پاي خود گذاشت و هنوز بالا نرفته بود كه... البته عمر دست خداست اگر قرار نباشد كسي بميرد حتي اگر از هشت طبقه هم پرت شود آسيبي نمي بيند. جوان بدشانس ما كه بسيار خوش شانس بود درحالي كه با مغز به سمت پايين سقوط مي كرد ازميان شاخه هاي درختي مي گذرد كه موجب كاسته شدن سرعت او مي شود. در پايان اندرو با فرودي زيبا در پياده رو به زمين مي نشيند. او به جز دررفتگي لگن خاصره مشكل ديگري ندارد و زنده ماندن خود را خواست خداوند مهربان مي داند.
دستگيري به خاطر تشويق فرزند
دوچرخه سواري جاده اي يكي از ورزش هاي استقامتي طاقت فرساست و تشويق تماشاچيان نقش زيادي در بالابردن كارايي ركابزنان دارد. به همين خاطر برخي از هواداران نام ورزشكار محبوب خود را برروي جاده مسابقه مي نويسند. آنتوني كوك كه دختر 21 ساله اش به عنوان دوچرخه سوار جاده اي در مسابقات المپيك آتن شركت كرده است، براي اينكه به دخترش روحيه بدهد اسم او را با افشانه رنگ نوشت اما نه بر روي زمين بلكه بر روي ديوار تا جلوه بيشتري داشته باشد. آنتوني خيلي خوش شانس نبود چون هنوز نام را كامل روي ديوار ننوشته بود كه توسط پليس گشت محلي دستگير شد. او به همراه دوستش مورد بازجويي قرار گرفت ولي ازآنجا كه يوناني ها افرادي ميهمان نوازند و حوصله دردسر هم ندارند پس از بررسي گذرنامه هايشان آزاد شدند. نيكول كوك دختر آنتوني اميدوار است اولين طلاي المپيك خود را در رشته مسابقه ركابزني جاده اي در آتن كسب كند.
ماشين تبليغ نشاني!!
ماشين آتش نشاني در عين كارايي زياد در عمليات امداد و اطفاي حريق، بسيار گرانقيمت هم هست. استاكرتون شهري كوچك است كه 650 نفر جمعيت داشت ولي ماشين آتش نشاني نداشت. شوراي شهر و اداره آتش نشاني تصميم مي گيرند براي عمليات آتش نشاني يك ماشين بزرگ آتش نشاني دست وپا كنند و بالاخره پس از كلي جست وجو موفق مي شوند يك دستگاه آتش خاموش كن براي شهر خود به صورت قسطي خريداري كنند. اما اقساط اين خودرو بسيار سنگين است، بنابراين اعضاي شوراي شهر تصميم گرفتند براي تامين مخارج ماشين برروي آن آگهي هاي بازرگاني نصب كنند!! خب هرگاه خانه كسي در اين شهر آتش گرفت مي تواند در حال تماشاي سوختن خانه خود، از ديدن تبليغات كالا هم لذت ببرد.
كشتن مرغ بي گناه
و اما خبري بخوانيد از مرغي كه دربين برف پاك كن هاي ماشيني در دام افتاد. در شهر يوبا مردي زندگي مي كند كه مانند بسياري ديگر هر روز صبح به سر كار مي رود و هنگام غروب آفتاب به خانه بازمي گردد. اما اين بار كه درحال برگشتن به خانه بود، برايش اتفاقي افتاد كه شايد تابه حال براي هيچ كس ديگري رخ نداده باشد. مرغي در حال عبور از جاده بود كه متوجه نزديك شدن سريع ماشيني مي شود. اين زبان بسته هم براي آنكه جان سالم به در برد، جهشي مي كند و به آسمان بلند مي شود. اما قهرمان ما آنقدر سريع رانندگي مي كرد كه فرصت فرار را از مرغ گرفت و مرغ بخت برگشته دربين برف پاك كن هاي ماشين او گير افتاد. مرد داستان ما هم كه مي ترسيد قوانين دست وپاگير حمايت از حيوانات شامل حال او شود به مرغ دست نزد و همچنان راند تا به پاسگاه پليس رسيد. در آنجا به دستور افسر پليس برف پاك كن خود را روشن كرد تا مرغ آزاد شود. اما به جاي خود مرغ، روح مرغ آزاد شد.

اينجا
ساعت ماكزيمم تصادف 
نتايج تحقيقات كارشناسان ايمني كشور حاكي از آن است كه ايران داراي رتبه نخست تصادف ها در دنياست. اين تحقيقات نشان مي  دهد كه در ايران در هر ساعت 3 نفر جان خود را بر اثر حوادث رانندگي از دست مي  دهند. بر اساس اين آمار روزانه 800 نفر در حوادث مختلف از جمله حوادث غير مترقبه در كشور جان خود را از دست مي  دهند كه از اين تعداد حدود 52 نفر بر اثر حوادث رانندگي و عمدتا تصادف ها كشته مي  شوند. پليس با استناد به مجموعه اي از كارهاي تحقيقي اعلام كرده است كه بيشترين تصادف هاي جاده اي در 30 كيلومتر پاياني منتهي به كلانشهرها روي داده است كه معمولا راننده در اوج خستگي سعي دارد سريعتر به مقصد برسد. از سويي ، فرمانده نيروي انتظامي كشور نيز هشدار مي  دهد بيشترين تصادف ها بين 2 محدوده زماني ساعت 4 تا 8 بعد از ظهر و ساعت 5 بامداد تا 8 صبح هر روز به وقوع مي  پيوندند كه رانندگان اگر در اين ساعت ها با دقت و حوصله بيشتري رانندگي كنند، كمتر دچار سانحه خواهند شد.

بار ديگر بم لرزيد
ساعت 11 صبح روز گذشته زلزله اي  به قدرت 2/4 ريشتر شهرهاي بم و براوات در استان كرمان را لرزاند.
مدت اين زمين لرزه 4 تا 5 ثانيه بود كه با صداي غرش شديد زمين همراه بود و تاكنون اطلاع دقيقي از تلفات احتمالي اين زلزله در دست نيست. وقوع اين زلزله موجب نگراني شديد مردم اين شهرستان شده است.
از پنجم دي ماه پارسال كه زلزله 8/5 ريشتري در شهر بم بيش از 50 هزار كشته بر جاي گذاشت تاكنون صدها زمين لرزه اين شهر و توابع آن را لرزانده است. زلزله 8/4 ريشتري كه ماه گذشته بم را لرزاند باعث آسيب ديدن بخشي از خانه هاي تازه ساخته شده در اين شهر شد.

بازداشت 
اعضاي يكي از شوراهاي شهر اطراف تهران به اتهام كلاهبرداري و زمين خواري بازداشت شدند. به گزارش خبرنگار ما ، عباسعلي عليزاده - رئيس كل دادگستري استان تهران -صبح ديروز طي يك مصاحبه مطبوعاتي ضمن اعلام اين خبر گفت : اعضاي اصلي يكي از شوراهاي شهر اطراف تهران به اتهام پرونده سازي در خصوص كلاهبرداري و زمين خواري بازداشت شده اند و تحقيق و بازجويي پس از تكميل پرونده هاي متهمان آغاز خواهد شد .
صبح ديروز رئيس كل دادگستري استان تهران ، طي ملاقات مردمي كه در اين مركز داشت به پرونده 40 نفر از مراجعه كنندگان رسيدگي كرد.
رسيدگي به اين 40 پرونده در راستاي ملاقات هاي هفتگي رئيس كل دادگستري استان تهران با افرادي است كه تقاضاي ملاقات داشته و نسبت به روند رسيدگي به پرونده هاي خود اعتراض دارند.

سه گروگان در كرمان 
ايرنا- فرمانده انتظامي استان كرمان گفت: با اجراي عمليات موفقيت آ ميز ظفر 5 در اين استان انواع مواد مخدر شامل ترياك، هروئين و حشيش كشف شد.
سردار سرتيپ عيسي دارابي ديروز گفت: با اجراي اين عمليات، 282 نقطه آلوده روستايي و شهري از لوث وجود عناصر شرور و مخل امنيت در استان كرمان پاكسازي شد.
وي اضافه كرد: اين عمليات با بكارگيري 2 هزار نفر از ماموران انتظامي و استفاده از گشت هوايي در محدوده شهرستان كرمان و به وسعت بيش از 44 هزار كيلومتر مربع انجام شد.
سردار دارابي افزود: در اجراي عمليات ظفر 5، چهار مورد درگيري مسلحانه و 18 مورد عمليات كمين صورت گرفت كه طي آن دو نفر از اشرار مسلح به هلاكت رسيده و 25 نفر از اشرار و رابطان آنها دستگير شدند.

كشتند و سوزاندند
خانه در آتش مي سوخت. شعله هاي آتش از شيشه هاي خانه به بيرون زبانه مي كشيد. اهالي يكي از كوچه هاي منطقه رسالت تهران با مشاهده اين صحنه با مركز آتش نشاني تماس گرفتند. وقتي ماموران آتش نشاني به محل رسيدند، شعله هاي آتش خاموش شد. جسد پيرمرد 70 ساله كه مالك آن خانه بود كشف شد.پيرمرد با چند ضربه چاقو به قتل رسيده بود و عامل يا عاملان جنايت خانه وي را به آتش كشيده و متواري شده بودند.مراتب به اطلاع بازپرس اصغرزاده رسيد. ماموران دايره 10 اداره آگاهي مركز كه رسيدگي به پرونده هاي قتل را برعهده دارند در محل حاضر شدند. ماموران تشخيص هويت بدون درنگ تحقيقات خود را آغاز كردند.جسد پيرمرد به پزشكي قانوني انتقال يافت و جست وجوي پليس براي شناسايي عامل يا عاملان جنايت و كشف انگيزه ارتكاب اين قتل آغاز شد. بررسي در اين خصوص در دادسراي امور جنايي تهران ادامه خواهد يافت.

فراز 21 ساله: قتل را قبول ندارم
فراز در جلسه بازجويي گفت: او در اثر عصبانيت سرش را محكم به شيشه خودرو كوبيد كه در اثر آن ضربه شيشه خودرو شكست و او بيهوش شد و من تصور كردم او مرده است 
فراز در جلسه بازجويي گفت: او در اثر عصبانيت سرش را محكم به شيشه خودرو كوبيد كه در اثر آن ضربه شيشه خودرو شكست و او بيهوش شد و من تصور كردم او مرده است 

پرموترين مرد جهان در چين در يك برنامه خيريه كه به منظور تامين هزينه جراحي او برپا شده حرف مي زند.
يكي از روزهاي بهمن ماه سال 82 بود. هوا روبه تاريكي مي رفت. پسر جوان ناراحت و وحشت زده سربر فرمان خودرواش گذاشته بود. چند دقيقه قبل حادثه اي دردناك به وقوع پيوسته بود و پسر جوان نمي خواست وقوع اين حادثه را باور كند. نفسش به سختي بالا مي آمد. سرش را كه حالا بسيار سنگين شده بود از روي فرمان بلند كرد. دختر مورد علاقه اش بيهوش در كنارش افتاده بود و پسر با خود فكر كرد او به حتم مرده است. شيشه خودرو در اثر ضربه اي كه ناشي از برخورد سر آنديا 18 ساله به آن بود شكسته بود و نسيم ملايمي به داخل خودرو مي وزيد.
فراز بهت زده به چهره آنديا نگاه مي كرد از ته دل مي خواست بار ديگر دختر جوان چشمانش را باز كند ولي آنديا قادر به انجام خواسته فراز نبود.
فراز با بدني خسته از ناراحتي از خودرو پياده شد. به سمت دري رفت كه آنديا نشسته بود در را كه گشود بدن آنديا به بيرون افتاد.
فراز چاره اي نداشت ، فكرش به درستي كار نمي كرد. آنديا را به بيرون خودرو آورد چند دقيقه بعد بدن آنديا زير پل فرديس كرج رها شده بود و فراز در حالي كه صورتش غرق اشك بود با سرعت زياد در جاده تهران -كرج رانندگي مي كرد. او آنديا را دوست داشت و نمي خواست اين حادثه تلخ به وقوع بپيوندند.
فراز در مسير بازگشت به تهران با خود مي انديشيد كه اي كاش ظهر به دنبال آنديا به مقابل مدرسه اش نرفته بود. او آنديا را به شدت دوست داشت. مدتي قبل با يكديگر آشنا شده بودند و او قصد ازدواج با آنديا را داشت. پدر دختر با ازدواج آن دو مخالفت كرده بود كه آنديا از ترس پدر ديگر با فراز تماس نگرفته بود و فراز ظهر آن روز براي ديدن آنديا و جويا شدن از غيبت وي مقابل مدرسه اش رفته بود.
آنديا نمي خواست به او جواب بدهد ولي اصرار فراز او را به رحم آورد و سوار خودرو شد. در مسير بين آن دو درگيري لفظي ايجاد شده بود. فراز نمي خواست آنديا را ازدست بدهد ولي آنديا خلاف خواسته پدر نمي توانست كاري كند. درگيري بالا گرفت و در نهايت آنديا جان سپرد.
فراز به تهران آمد و به سراغ دوستش عليرضا رفت. با ترس تمام ماجرا را براي وي تعريف كرد. چند ساعت بعد وقتي عليرضا و فراز بالاي سر آنديا حاضر شدند، هنوز آنديا چشمانش بسته بود و ظاهر يك مرده را داشت. آن دو پسر به تصور اينكه آنديا مرده است جسد او را سوزاندند ولي آنديا نمرده بود و در اثر وارد آمدن ضربه اي محكم به سرش از هوش رفته بود.
چند روز بعد با شكايت پدر آنديا از مفقود شدن دخترش و پيگيري هاي دايره 11 اداره آگاهي مركز، فراز بازداشت شد. در اعترافات به قتل آنديا اعتراف كرد و همدستش عليرضا نيز دستگير شد.
در جلسه تحقيقاتي بر روي اين پرونده در دادسراي امور جنايي تهران زير نظر بازپرس اصغرزاده برگزار شد، فراز گفت:< جنايت بر ميت را قبول دارم ولي من ضربه اي به سر آنديا وارد نكردم. او در اثر عصبانيت سرش را محكم به شيشه خودرو كوبيد كه در اثر آن ضربه شيشه خودرو شكست و او بيهوش شد و من تصور كردم او مرده است.>
بررسي هاي بيشتر دراين خصوص در دادسراي امور جنايي تهران ادامه خواهد يافت.





كارگر 15 ساله افغان در كانون
نگران آينده ام هستم 
از كل قتل هايي كه در تهران به وقوع مي پيوندند، 13 درصد مربوط به افغان  هاست
009108.jpg
عكس: گلناز بهشتي 
مهديه مصطفايي 
پسرك 15 سال بيشتر نداشت. دائما در راهروي انتظار قدم مي زد. انگار منتظر كسي بود. چندين مرتبه بر روي صندلي نشست و دوباره بلند شد. بلوز راه راه سفيدش را مرتب مي كرد، موهايش كاملا كوتاه شده بود. چندين مرتبه به بهانه هاي مختلف به داخل اتاق مشاور آمد و با تعجب به من و عكاسمان نگاه كرد.

ز جايم بلند شدم و به داخل سالن انتظار رفتم، نور شديد آفتاب سالن را روشن كرده بود. صورت تكيده اي داشت. <محمدعلي، 15 ساله، افغاني> انگار داشت به بازجو جواب مي داد.
- وقتي 7 ساله شدم با دو برادرم رفتيم قندهار و سال ها كارگري و باربري كرديم. بد نبود، زندگي مي گذشت. اما طالبان آمدند.
همان موقع پدر و برادرانم به ايران آمدند و پدرم همين جا ازدواج كرد. اما من به همراه خواهر و مادرم در افغانستان مانديم، دوران سختي بود. نگاهش به آسمان بود و دست هايش را پنهان مي كرد: <يك سال قبل تصميم گرفتم تا براي پيدا كردن خانواده ام به اينجا بيايم و به صورت غيرقانوني و از مرزهاي جنوب شرقي وارد ايران شدم.
اول ورودم نمي دانستم چه كار بايد بكنم به همين خاطر به عنوان كارگر ساختماني مشغول شدم تا اينكه از طريق چند نفر از هموطنانم به تهران آمدم. چند هفته اي را به مكان هاي مختلف كه پاتوق افغاني ها در تهران بود رفتم تا شايد ردي از خانواده ام به دست بياورم اما موفق نشدم. از طرفي چون پول هايم تمام شده بود دوباره مجبور به كار شدم. به همين خاطر، تصميم گرفتم كارگري كنم.
يك روز زماني كه در يكي از ميدان هاي اصلي شهر تهران ايستاده بودم، مردي مرا به همراه چند كارگر ساختماني ديگر اجير كرد. پس از چند ماه كار كردن در ساختمان، يك روز صبح زود صاحبكار به ساختمان نيمه كاره اش آمد و در حاليكه همگي مان در خواب بوديم شروع به داد و فرياد كرد. وقتي هر يك از ما به خودمان آمديم متوجه شديم ظاهرا صاحبكار قصد دارد با اين كارش ما را از ساختمان به خاطر كم كاري بيرون بيندازد و حقوق ما را ندهد. بنابراين با او بر سر همين موضوع درگير شديم و من كه به شدت عصباني شده بودم و نگران وضعيت به وجود آمده با صاحبكارم دعواي اساسي كردم و او از من شكايت كرد. به اين ترتيب بود كه بازداشت شدم ، با دستور قاضي دادگاه اطفال به كانون اصلاح و تربيت آمدم.
اولش تصور نمي كردم كه در كانون اصلاح و تربيت كودكان اتباع كشورهاي خارجي نيز حضور داشته باشند ولي حقيقت اين بود كه محمدعلي اينجاست. در حاليكه در چند سال اخير وزارت كشور تمام تلاش خود را مي كند تا آنها را به كشور خود بازگرداند. يك منبع آگاه در اين مركز در گفت وگويي به خبرنگار ما گفت: حدود 3 درصد از افرادي كه در كانون دوران محكوميت خود را مي گذرانند افغان هستند كه بيشتر آنها به اتهام ورود غيرمجاز به كشور بازداشت شده اند اما نكته قابل توجه اين است كه يك درصد از اين جرايم مربوط به دزدي، درگيري هاي خياباني و قتل است.
براساس آماري كه از سوي وزارت كشور اعلام شده است، ماهانه 25 هزار افغان از تهران به كشورشان عزيمت مي كنند در حاليكه ورود غيرقانوني آنان از مرزهاي شرقي كشور هنوز توسط شبكه هاي فعال قاچاق انسان انجام مي گيرد.
از سوي ديگر افغان هايي كه جزو بزرگسالان محسوب مي شوند نيز آمار بخشي از جرايم را به خود اختصاص داده اند. كه از آن نمونه مي توان به فردي اشاره كرد كه به 6 فقره قتل زنان اعتراف و انگيزه تمامي آنان را موضوع ناموسي عنوان كرده است! برطبق آمار هاي به دست آمده از كل قتل هايي كه در تهران به وقوع مي پيوندند، 13 درصد اين جرايم مربوط به افغان هاست كه اين جرايم در برخي از شهرهاي كشور از جمله مشهد افزايش داشته است. از طرفي در شهر بزرگي مثل اصفهان نيز آمار قتل ها توسط افغان ها 30 درصد افزايش داشته كه بيشتر مقتولان در اينگونه حوادث همان افاغنه هستند.
از سوي ديگر بررسي ها بيانگر آن است كه علت اصلي اينگونه جنايت ها بيشتر اختلافات مالي و ناموسي بوده كه افاغنه از كشورشان به ايران آورده اند يعني اختلافات ديرينه اي كه در ايران سر باز كرده و باعث جنايت شده است.
براساس قانون مجازات اسلامي نحوه رسيدگي به پرونده هاي مربوط به افاغنه همانند ايراني ها است و مجازات آنان نيز يكي است.




پر موترين مرد جهان در چين در يك برنامه خيريه كه به منظور تامين هزينه جراحي او بر پا شده حرف مي زند
009105.jpg

حوادث
اجتماعي
اقتصادي
بـورس
خارجي
سياسي
شهري
علمي
علمي فرهنگي
ورزش
ورزش جهان
صفحه آخر
همشهري ضميمه
همشهري ايرانشهر
|  اجتماعي   |   اقتصادي   |   بـورس   |   حوادث   |   خارجي   |   سياسي   |   شهري   |   علمي   |  
|  علمي فرهنگي   |   ورزش   |   ورزش جهان   |   صفحه آخر   |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |