پنجشنبه ۵ شهريور ۱۳۸۳
گفت وگو با دكتر محمود مهدوي دامغاني مترجم شرح ابن ابي الحديد بر نهج البلاغه به مناسبت فرا رسيدن تولد امام علي(ع)
بر لب دريا
سام پورمهدي
كتاب گرانسنگ نهج البلاغه به دليل اهميت و جايگاه بالايي كه در ميان مسلمانان و حتي غيرمسلمانان داشته و دارد، همه گاه مورد توجه اهل فرهنگ و مورخان بوده است . آنان بر نهج البلاغه شرح و تفسيرهاي فراواني نگاشته اند كه درآن هر يك از زاويه اي خاص به اين كتاب و آموزه هاي فراوان آن نگريسته اند. شرح ابن ابي الحديد كه مجموعه آن به ۲۰ جلد مي رسد، از جمله شروح مهمي است كه در قرن هفتم هجري و توسط عبدالحميد بن هبه الله بن محمد ابن محمد بن حسين مدائني معروف به «ابن ابي الحديد» نگاشته شده است. دكتر محمود مهدوي دامغاني استاد فاضل و از صاحب نظران نامي در حوزه تاريخ و ادبيات عرب، بخشهاي تاريخي اين شرح را در ۸ مجلد ترجمه كرده و بدان حواشي ارزنده اي زده اند كه از سوي نشر ني به بازار عرضه شد. با دكتر مهدوي دامغاني درباره شروح نهج البلاغه و نيز جايگاه شرح ابن ابي الحديد در ميان شروح گفت وگويي انجام داده ايم كه مي خوانيد.
002124.jpg

* جناب استاد! ابتدا مي خواستيم درباره شرح هايي كه بر نهج البلاغه نوشته شده است توضيحي ارائه فرماييد.
- با توجه به جايگاهي كه نهج البلاغه در فرهنگ اسلامي داشته و دارد، در هر عصر بزرگاني از علماي مسلمان، اعم از شيعه و سني و در اين اواخر علماي غير مسلمان در زمينه ترجمه يا شرح كلمات گهربار امام علي(ع) گام برداشته اند.
* در تاريخ اتفاق افتاده كه دو فرد همزمان درباره نهج البلاغه شرح نوشته باشند؟
- بله. براي نمونه ابوالحسن بيهقي(فريد خراسان) در شرحي كه با نام «شرح معارج نهج  البلاغه» نوشته است، مدعي است كه نخستين شارح نهج البلاغه است و حال آن كه بر يقين و به طور مسلم پيش از او چند شرح بر اين كتاب شريف نوشته شده است كه از جمله شرح علي بن ناصر است؛ و در همان حال كه ابوالحسن بيهقي شرح خود را مي نوشته است، قطب الدين راوندي از اعاظم علماي شيعه هم شرح مفصل خود را بر نهج البلاغه تأليف كرده است. مي دانيم كه بيهقي به سال ۵۶۵ قمري درگذشت و قطب راوندي به سال ۵۷۳. از سوي ديگر نمي دانيم كه آيا قطب راوندي و كيدري، كه شرح او بر نهج البلاغه به سال ۵۷۶ تمام شده است، از كار يكديگر آگاه بوده اند يا نه؛ و همين گونه است دو كار بزرگ ابن ابي الحديد، در گذشته ۶۵۶ و ابن ميثم بحراني، در گذشته به سال ۶۷۵ه .ق.
* از ديگر شروح نوشته شده بر نهج البلاغه بگوييد.
- بزرگاني از طبقات مختلف، بر شرح نهج البلاغه همت گماشته اند؛ وزيري چون امير علي شيرنوايي و فقيه و اصولي بزرگي چون مرحوم آخوند محمد كاظم خراساني و مفتي بزرگي چون شيخ محمد عبده؛ و مناسب است براي اطلاع بيشتر خوانندگان روزنامه بگويم كه مي توانند به دو كتاب گران سنگ قرن چهاردهم هجري، يعني «اندريعه الي تصانيف الشيعه» مرحوم علامه آقا بزرگ تهراني و «الغدير» مرحوم اميني مراجعه كرده كه در آن حدود ۸۰ شرح را نام برده و معرفي كرده اند. بر اين مقدار بايد كارهاي ديگري را كه پس از آن دو بزرگوار و در اين ربع قرن اخير صورت گرفته افزود؛ نظير كار ارزنده سيدعبدالزهرا حسيني خطيب و استاد شيخ باقر محمودي و نيز دانشمندان ديگري كه در اين مسير گام برداشته اند.
* با توجه به كثرت شروح، نامهاي مشتركي هم در ميان آنها ديده مي شود؟
- بله، مثلاً قطب راوندي شرح خود را «منهاج البراعه» نام نهاده است و مرحوم حاج ميرزا حبيب الله خويي (در گذشته به سال ۱۳۲۶ قمري) هم همين نام را بر كتاب خود نهاده است و برخي هم، همانند ابن ميثم شرح خود را به عنوانهايي چون صغير، متوسط و كبير تنظيم كرده اند.
* اجازه دهيد به سراغ شرح ابن ابي الحديد بر نهج البلاغه برويم. مي خواستم بپرسم، كه ابن الحديد در چه سن و سالي نگارش اين شرح را شروع كرد؟
- در ۵۸ سالگي كه عالمي به تمام معنا پخته و سرد و گرم روزگار چشيده و در حد كمال علمي بوده است. خود ابن ابي الحديد در اين باره مي نويسد: «تصنيف اين كتاب در چهار سال و ۸ ماه تمام شد، كه آغاز آن روز اول رجب سال ششصد و چهل و چهار بود و پايان آن روز سي ام صفر سال ششصد و چهل و نه و اين مقدار معادل مدت خلافت اميرالمومنين(ع) است و هرگز گمان و تصور نمي شد كه در كمتر از ۱۰ سال انجام پذيرد، ولي الطاف خداوند و عنايت آسماني موانع را از سر راه برداشت...».
002127.jpg

* مؤلف كتاب از نگارش شرحهاي ديگر بر نهج البلاغه خبر داشت؟
- بله. در همين مقدمه ابن ابي الحديد آورده است كه «تا آنجا كه من مي دانم، پيش از اين كسي اين كتاب را شرح ننوشته است مگر يك تن، كه او سعيد بن هبه الله بن حسن، فقيه و معروف به قطب راوندي است كه از فقهاي اماميه است و مرد اين كار نبوده است، زيرا تمام عمر خود را فقط به فراگرفتن فقه سپري كرده است و چگونه ممكن است فقيه بتواند فنون و علوم مختلفي را كه در اين كتاب است «شرح بنويسد ...» با توجه به اين اظهارات به نظر مي رسد ابن ابي الحديد از شروح ديگري چون «معارج نهج البلاغه» بيهقي و شرح كيدري آگاه نبوده، يا آن كه آنها را به سبب اختصار نسبي در خور ذكر نمي دانسته است؛ ضمن آن كه الحق و الانصاف هيچ يك از شروح نهج البلاغه به لحاظ كمي و كيفي در خور مقايسه با شرح ابن ابي الحديد نيست،  اگر چه هر يك از شروح از جهت خاصي در خور اهميت اند.
* روش كار و شيوه اي كه ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه در پيش گرفته است بر چه مباني اي استوار است؟
- خوشبختانه خود مولف در ابتداي كتاب به شكل دقيق و موجز، شيوه كار خود را توضيح داده است كه من بخشهايي از آن را نقل مي كنم. وي در اين مقدمه مي گويد كه چه تجربه هايي داشته و در نهايت به چه شيوه اي در نگارش و شرح رسيده است. ابن ابي الحديد مي نويسد: «اين بنده همچون كسي كه از پيش آهنگ كاري داشته و سپس فرمان استوار وزير (از قرار به دستور يكي از وزرا تصميمش به انجام اين شرح راسخ تر شد) عزمش را راسخ كرده است به اين كار مبادرت ورزيد و نخست به شرح مشكلات لغوي و بيان معاني آن قناعت كرد، ولي چون در آن باره نيكو انديشيد،  ديد كه اين جرعه اندك،  تشنگي را فرو نمي نشاند كه بر عطش مي افزايد و كافي نيست، بدين سبب از آن روش برگشت و آن طريق را رها كرد و سخن را در شرح آن گسترش داد، گسترشي كه شامل مباحث لغوي و نكات معاني و بيان و توضيح مشكلات صرفي و نحوي بود و در هر مورد شواهد ديگري، از نظم و نثر، كه مؤيد آن باشد، آورد و در هر فصل كارها و وقايع تاريخي مربوط به آن را شرح داد و نيز اشارتي به روشن ساختن دقايق علم توحيد و عدل آورد كه اشارتي مختصر است و در هر مورد كه در شرح نيازي به آوردن انساب و امثال و نكات لطيف بود فروگذاري نكرد و اين شرح را با مواعظ و اشعار زهد و ديني آراست و حكمتهاي گرانبها و آداب و عادات و خلق و خوي مناسب با موضوع را آورد؛  و چنان رشته گهر و گردن بند آراسته اي شد كه بر هر رشته و آويزه رخشان پهلو مي زند و مايه رشك و شرمساري هر بوستان و گلستان است...
* ارزيابي خود شما از جايگاه اين اثر چيست؟
-بايد گفت كه سه جنبه در اين اثر بر ساير جنبه هاي آن برتري در جهان دارد: جنبه ادبي، به معني اعم آن، جنبه تاريخي و اجتماعي و جنبه كلامي، كه البته جنبه هاي تاريخي اجتماعي بر ديگر جنبه هاي كتاب برتري دارد و مطالبي كه درباره اوضاع و احوال اجتماعي و امور تاريخي نيمه اول قرن اول هجري نوشته است، تقريباً نيمي از كتاب را در بر گرفته است. البته اين نكته را نبايد از نظر دور بداريم كه مباحث تاريخي ضمن شرح خطبه ها و نامه ها آمده است و در بخش كلمات حكمت بار اميرالمؤمنين عليه السلام و هزار كلمه ديگري كه ابن ابي الحديد برگزيده و ضميمه كرده است، كمتر بحث تاريخي طرح شده است.
002130.jpg

* منابعي كه ابن ابي الحديد براي شرح خود استفاده كرده، چه بوده است؟
- به دليل آن كه ابن ابي الحديد مدتها رئيس و سرپرست كتابخانه بغداد بوده و انبوهي از منابع از جمله كتابخانه ۱۰ هزار جلدي ابن علقمي در اختيارش بود، لذا دستش در استفاده از منابع بسيار باز بوده و دچار ضيق منبع نبوده است. براي نمونه در همين مطالب تاريخي از كتابهايي استفاده كرده كه بيشتر آنها پيش از «تاريخ طبري» تأليف شده است و برخي از آنها مورد استفاده طبري و در اختيار او هم نبوده است؛ از سوي ديگر ابن ابي الحديد درباره استفاده از منابع تاريخي و كلامي سعي كرده است كه از بهترين منابع گروههاي مختلف، اعم از سني و شيعه، بهره ببرد و به عنوان مثال به همان اندازه كه از آثار تاريخي بزرگان شيعه بهره برده است به آثار تاريخي اهل سنت هم نظر داشته است. او نه تنها از «وقعه صفين» نصر ابن مزاحم منقري، كه از كتاب «صفين» ابن ديزيل همداني هم استفاده كرده است، در مباحث كلامي هم همين گونه است. آن چنان كه در مقابل اقوال قاضي عبدالجبار معتزلي كه از كتاب «المغني» او نقل كرده است، اقوال متكلم بزرگ شيعه؛ سيدمرتضي(ره) را هم از كتاب  «الشافي» آورده است و اين روش را در مورد اقوال فقهي هم رعايت كرده و آراء شافعي و ابو حنيفه و مفيد و طوسي و ديگران را به خواننده عرضه داشته است و انصافاً بايد بگويم كه از يكسونگري و داوري هاي يكجانبه پرهيز مي كرده و سعي داشته است، آراء گوناگون را عرضه دارد؛ به همين سبب است كه شرح نهج البلاغه او از هر جهت در خور توجه و تأمل است. در يك كلام مي توان گفت شرح ابن ابي الحديد بر نهج البلاغه از لحاظ كيفيت ،دايره المعارفي از علوم،  ادب، كلام، فقه، اخلاق، تاريخ صدر اسلام، انساب و فرهنگ عامه عرب است و از لحاظ كميت نيز از جمله كتابهاي حجيم و بزرگ تاريخ تأليفات اسلامي به شمار مي رود، چنان كه چاپ جديد آن كه به اهتمام استاد محمد ابوالفضل ابراهيم و بر طبق تقسيم بندي خود ابن ابي الحديد در ۲۰ جلد منتشر شده است، حدود شش هزار و چهارصد و شصت صفحه دارد.
* براي ترجمه هم شما همين نسخه را معيار قرار داديد؟
- بله. من ضمن در اختيار داشتن اين كتاب، آن را با چاپ سنگي تهران سال ۱۲۷۱ قمري مطابقت داده ام.
* چرا تنها بخشهاي تاريخي اجتماعي اين اثر را ترجمه كرديد؟
- شما هم اگر در اين اثر نظري اجمالي بيفكنيد، درخواهيد يافت كه بخش اجتماعي تاريخي كتاب قلب اين اثر است و عموم علاقه مندان از خواندن آن لذت و فايده مضاعف مي برند. از ديرباز هم برخي از اهل علم در صدد تلخيص اين كتاب بوده اند، به عنوان مثال بروكلمان در فهرست خود، ذيل يكم ۷۰۵ و دوم ۲۴۲ مي گويد كه يحيي ابن حمزه بي علي حسيني معروف به «المويد»، تلخيصي از شرح ابن ابي الحديد فراهم آورده بود كه شنيدم به فارسي هم ترجمه شده است كه متأسفانه من نتوانستم آن را پيدا كنم.
هدف اصلي من هم استخراج مطالب تاريخ اسلام از مجموعه مطالب ابن  ابي الحديد و ترجمه فارسي آن بوده است، تا استفاده از اين كتاب براي فارسي  زباناني كه نمي توانند از متون عربي بهره مند شوند، فراهم آيد و با كمال خلوص عرض مي كنم كه براي اهل فضل مطلب تازه و تحقيقي در خور ايشان عرضه نشده است و اين ترجمه هم نظير ديگر كارهاي مختصري است كه تاكنون به همين هدف انجام داده ام.

نگاه امروز
شارح بصير
نگاهي به زندگي ابن ابي الحديد
عبدالحميدبن هبه الله بن محمدبن حسين مدائني، كه بيشتر به «ابن ابي الحديد» معروف است، روز اول ذي حجه پانصدوهشتادوشش قمري، مطابق سي  دسامبر ۱۱۹۰ ميلادي، در مداين متولد شد. كنيه معروف او «ابوحامد» و لقبش «عزالدين» است. خانواده او اهل دانش بودند. پدرش و يكي از برادرانش، كه به موفق الدين معروف بود و چهارده روز پيش از ابن ابي الحديد درگذشت، قاضي بودند و برادر ديگرش ابوالبركات كه به سال ۵۹۸ در سي و چهار سالگي درگذشت، شاعر و در زمره اهل ادب بود.
ابن ابي الحديد دوره جواني را در زادگاه خود- مداين- گذراند و به تحصيل علوم پرداخت و به معتزله  گرايش يافت و آراء معتزله بصره و بغداد را فرا گرفت و خود در آن مورد اهل نظر شد؛ سپس به بغداد رفت و مورد توجه دستگاه حكومت عباسي قرار گرفت و برخي از آثار خود را به فرمان مستنصر عباسي، كه از ششصد و بيست وسه تا ششصد و چهل خليفه بود، تصنيف كرد كه از آن جمله «الفلك الدائر علي المثل السائر» و مجموعه اشعاري به نام «المستنصريات» است.
002133.jpg

ابن ابي الحديد مشاغل حكومتي را عهده دار شد، نخست به دبيري دارالتشريفات و سپس به دبيري ديوان خلافت و پس از آن به عنوان ناظر بيمارستان و سرانجام به سرپرستي كتابخانه هاي بغداد گماشته شد و اين مشاغل هيچگاه او را از كسب دانش و پيمودن مدارج كمال باز نداشت و در پاره اي از علوم چون تاريخ صدر اسلام كم نظير شد. در عين حال اطلاعات دقيقي
در باره او در منابع نيامده است و حتي در برخي از كتب تراجم نام او ثبت نشده است و شايد برخي هم به عمد چيزي درباره او ننوشته اند، مثلاً با آنكه بدون ترديد ابن  ابي الحديد در مراتب علمي و مجموعه آثار، اگر از ضياءالدين ابن اثير برتر نباشد، هرگز فروتر نيست، ابن خلكان از او شرح حال مستقلي نياورده و فقط ضمن شرح حال ابن اثير به مناسبت نوشتن كتاب «الفلك الدائر» كه نقدي بر «المثل السائر» است از او نام برده است.
نويسندگان نامه دانشوران ناصري هم، با آنكه به هنگام تاليف آن كتاب، شرح نهج البلاغه در تهران چاپ سنگي شده بود، از آوردن شرح حال ابن ابي الحديد غافل شده اند.
در باره سال وفات ابن ابي الحديد اختلاف مختصري ديده مي شود، بدين معني كه ابن شاكر كتبي، مورخ شام، در گذشته به سال ۷۶۴ ه.ق در دو كتاب «فوات الوفيات» و «عيون التواريخ» خود سال مرگ ابن ابي الحديد را ششصد و پنجاه و پنج دانسته است و ابن كثير و عيني و ابن حبيب حلبي هم همين سال را برگزيده اند.
يوسف بن يحيي صنعاني، كه از ادباي قرن يازدهم و دوازدهم هجري است، در كتاب «نسمه السحرفي ذكر من تشيع و شعر» خود، از قول ديار بكري، نقل مي كند كه ابن ابي الحديد حدود هفده روز پيش از وارد شدن لشكر مغول، در بغداد در گذشته است و مورخان ورود مغولان به بغداد را بيستم محرم ۶۵۶ نوشته اند، يعني در نخستين روزهاي سال مذكور. ذهبي در كتاب «سير اعلام النبلاء» مي نويسد: ابن ابي الحديد در پنجم جمادي الاخر سال ۶۵۶ درگذشته است.
مورخ بزرگ عراق، ابن فوطي در گذشته ۷۲۳ قمري كه در سقوط بغداد به دست مغولان چهارده ساله بوده و مدتي به زندان مغولان فاتح افتاده است، در دو كتاب خود «مجمع الادات في معجم الالقاب» و «الحوادث الجامعه و التجارب النافعه في الماه السابقه»، مي نويسد: «هنگام سقوط بغداد، ابن ابي الحديد همراه برادر خود موفق الدين به خانه ابن علقمي پناه برد.» و سپس ضمن شرح درگذشتگان در سال ۶۵۶ چنين نوشته است: «در اين سال، در ماه جمادي الاخر، وزير مويد الدين محمدبن علقمي در بغداد درگذشت و قاضي موفق الدين ابوالمعالي قاسم بن ابي الحديد هم در همين ماه در گذشته؛ برادرش عزالدين عبدالحميد براي او مرثيه اي سرود كه ضمن آن گفته است:
اي ابوالمعالي، مگرمويه گري و آه سردكشيدن مرا نمي شنوي! تو كه در زندگي سخن مرا مي شنيدي، چشم من بر تو مي گريد و اگر اعضاي من مي توانست بر تو خون مي گريست.
عزالدين عبدالحميد پس از مرگ برادر فقط چهارده روز زنده ماند».
با توجه به اين موضوع، كه دو كتاب فوق نزديك ترين منبع به زمان ابن ابي الحديد است و ابن فوطي شاهد سقوط بغداد است، بايد سخن او را در اين مورد صحيح تر بدانيم.

انديشه
خانواده
سياست
علم
فرهنگ
كتاب
ورزش
هنر
|  انديشه  |  خانواده  |  سياست  |  علم  |  فرهنگ   |  كتاب  |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |