شنبه ۲۱ شهريور ۱۳۸۳ - سال يازدهم - شماره ۳۴۹۳ - Sep 11, 2004
حوادث
Front Page

شمارش معكوس براي اعدام كبري
ميعاد با مرگ ؛چهارشنبه، 4 صبح، زندان اوين 
000500.jpg
همسر كبري چهارشنبه گذشته به شوراي حل اختلاف رفته و تاكيد بر اجراي حكم اعدام كرده است. همه چيز خبر از اجراي حكم اعدام در چهارشنبه اين هفته مي دهد
چهارشنبه بود. يك چهارشنبه سرد. وقتي خانه را به مقصد زندان اوين ترك مي كردم، ساعت 3 بامداد بود و خيابان هاي تهران در سكوت. تنها چراغ هاي اتوبان روشن بود. تا رسيدن به مقصد غرق در افكار خود بودم. آيا امروز زندگي كبري به پايان خواهد رسيد؟ مي دانستم حكم اعدامش از سوي قاضي محمد سلطان همتيار صادر شده است و ديوان عالي كشور نيز آن را تاييد كرده است.
وقتي به زندان رسيدم جز دو سرباز هيچكس نبود. خودرو را ترك كردم. پاهايم از شدت سرما يخ زده بود. فكر مرگ در سرما بيشتر وجودم را لرزاند. راه مي رفتم و انتظار مي كشيدم. انتظار حضور اولياي دم و خانواده كبري. او زني بود 21 ساله كه دو سال قبل مادرشوهر خود را با چندين ضربه چاقو به قتل رسانده بود. دادگاه رسيدگي به پرونده اتهامي وي، يكي از جنجالي ترين پرونده هاي قتل بود. كبري با اينكه تحصيلات بالايي نداشت ولي به خوبي از خود دفاع مي كرد. به مطالبي استناد مي كرد كه هر شنونده اي را به اين فكر مي رساند كه او مطالعات زيادي داشته است. پشيمان نبود زيرا ادعا داشت مقتوله را به اين دليل كشته است كه يكسال تمام او را آزار داده و تحقير كرده است. كبري در دفاع از خود به قاضي پرونده گفته بود: وقتي به خواستگاريم آمدند، مي دانستند من دختري هستم از يك خانواده غيرمرفه در منطقه شهرري. مقتوله به همراه پسر 50 ساله خود به خواستگاري من 19 ساله آمده بود. به من وعده ازدواج داده بودند. مرا با ترفند و دروغ اغفال كرده و به خانه خود بردند. عقد نبودم، قرار بود وقتي كمي همسرم را بيشتر شناختم، عقدم كند. صيغه خواندند و من وارد خانه زيباي آنها واقع در يكي از محلات مرفه نشين تهران شدم. من عاشق زندگي لوكس بودم. همسر صيغه اي ام چند روز بعد از ورودم به خانه، نجواهايش را در گوشم آغاز كرد. از عشق و محبت مي گفت و به اين ترتيب روابط زناشويي ما شكل گرفت. من نوجوان بودم و خام، ولي او عاقل به اعمال خود. چند روز بعد از آن ماجرا، رفتارها عوض شد. آنها مرا كه پاك و نجيب به خانه آورده بودند، حال كه به كام خود رسيده بودند ديگر نمي خواستند. مقتوله مرا با تحقير و فحاشي از خانه بيرون كرد ولي من روي بازگشت به خانه را نداشتم. به پدرم چه مي گفتم؟ التماس شان كردم كه به خانه راهم دهند. در محله ما بازگشت يك دختر با آن وضعيت معني مرگ داشت، آنها راهم دادند ولي با شرط اينكه كلفتي خانه آنها را بكنم قبول كردم، چاره اي نداشتم. بعد از آن روز، هرچه گفتند تحمل كردم. همسرم هيچ دفاعي از من نمي كرد، يعني نمي توانست دفاع كند. در خانواده آنها حرف اول را مادرشوهرم مي زد. وقتي مادرشوهرم به سفر مي رفت كمي زندگيم عادي مي شد. بعد از بازگشت او آزارها و تحقيرها بارديگر آغاز مي شد. به هر بهانه اي مرا از خانه بيرون مي انداخت. نقطه ضعفم را پيدا كرده بود. مي دانست وقتي بيرونم مي كند، التماس هايم شروع مي شود. روزها به سختي برايم مي گذشت. من همسر سوم شوهرم بودم. همسر اولش به همراه فرزندانش درپي اختلافات خانوادگي كه داشت به كشور آمريكا رفته بود و همسر دوم نيز جدا شده و فرزندش را كه تنها چند سال از من كوچكتر بود، پيش اين خانواده رها كرده و رفته بود. فرزند همسر دوم نيز وقتي مي ديد پدر و مادر شوهرم مرا مي آزارند او نيز اذيت هاي خود را شروع كرد. خانه جهنم بود ولي چاره اي نداشتم و از ترس آبرو بايد مي ماندم. تا اينكه روز حادثه فرا رسيد. شب قبل با همسرم درگير شده بودم. ديگر تحمل نداشتم. آنها وعده هاي زيادي به من داده بودند و هيچكدام عملي نشده بود. آبرويم رفته بود. عقدم نكرده بودند و من بلاتكليف باقي مانده بودم و تنها كلفتي مي كردم. مي خواستم وضعيتم را روشن كنند، ولي آنها با لحني تحقيرآميز به من گفتند تو لايق ما نيستي و درنهايت روز حادثه مرا بارديگر از خانه بيرون انداختند. اين بار التماس هايم نيز فايده اي نداشت. همسرم مرا داخل خودرواش انداخت تا به خانه پدريم ببرد و به آنها پس بدهد. مانند شيئي كه كهنه شده و بايد آن را دور انداخت و به دنبال جنسي تازه رفت. همسرم 20 هزار تومان كف دستم گذاشت و مرا در خيابان رها كرد. او حتي مرا به خانه پدري ام نرساند. نمي دانستم چه كنم. درمانده در خيابان هاي پرهياهوي تهران قدم مي زدم. درنهايت تصميم گرفتم بار ديگر به خانه آنها بازگردم تا شايد بعد از التماس مرا قبول كنند. به خانه كه رسيدم با كليد خودم در را باز كردم. به محض ورودم به خانه، مادر شوهرم مرا ديد و شروع به فحاشي كرد. هرچقدر به او التماس كردم، قبول نكرد. چاقويي برداشت تا مرا تهديد كند. ديگر خسته شده بودم. مگر گناهم چه بود كه آنها با من چنين مي كردند؟ آنها به وعده هايشان عمل نكرده و مرا بيچاره كرده بودند. حال مرا با چاقو مجبور به رفتن مي كردند. به ناگاه خشم وجودم را پركرد. چاقو را از دست او گرفتم و ديگر نمي دانم چه شد. وقتي به خود آمدم ديدم او غرق خون است و چاقو خون آلود در دستان من. خانه را ترك كردم. باور نمي كردم قتل انجام داده ام، ولي حادثه به وقوع پيوسته بود. به خانه پدرم بازگشتم تا شب كه ماموران آگاهي مرا گرفتند.
غرق در افكار خودم بودم. ديگر يادم رفته بود كه سرما در آن ساعت نيمه شب مقابل زندان اوين چقدر طاقت فرساست. حدود ساعت 4بامداد بود كه همسر كبري آمد. آن مرد پير چهره، اولين كسي بود كه براي ديدن مراسم اعدام كبري خود را به آنجا رسانده بود. پس از او، دو خواهر و يك برادرش سوار بر يك خودرو پيكان به آنجا آمدند. خودرو پيكاني كه چند دقيقه بعد مادر كبري مقابل آن روي زمين افتاده بود و ضجه مي زد تا دل آنها به رحم بيايد و دختر جوانش را ببخشند ولي آنها از غم مرگ مادر، دلسنگ شده بودند.
نمي دانستم حق را به چه كسي بدهم. مادر كبري از ترس مرگ عزيزش التماس مي كرد و اولياي دم مادرشان را از دست داده بودند، هريك غمي بزرگ بر دل داشتند.
التماس هاي مادر كبري ادامه داشت. ولي هيچكس به آن اعتنا نمي كرد. با خود فكر كردم خدا ناظر اين صحنه است و به حتم عدالت را او اجرا خواهد كرد. چند دقيقه بعد وكيل كبري عبدالصمد خرمشاهي به محل رسيد. مسوولان زندان اوين از مراسم اعدام خبر نداشتند و كبري به زندان انفرادي برده نشده بود. او خبر نداشت كه بيرون در زندان در آن چهارشنبه زمستاني مادرش بر آسفالت سرد افتاده است و التماس مي كند كه زندگي او را نگيرند. او نمي دانست كه همسرش اولين فردي بود كه آمده است تا با مرگ او دلش آرام گيرد. او بيمار، خوابيده بود كه بيدارش كردند تا به پاي چوبه دار ببرند. كبري آرام از تخت بلند شد. مدت ها بود منتظر چنين روزي بود. اولياي دم به همراه مسوولان اجراي احكام وارد زندان اوين شدند.
كبري پاهاي لرزانش را كه بيماري طولاني مدت توان را از آنها گرفته بود، بر زمين مي كشيد و هم سلولي هايش دست به دعا شده بودند. او دختر مهرباني بود و همه او را دوست داشتند. كبري را به محوطه زندان بردند. براي اعدام او طناب پيدا نشد. تلفن همراه قاضي اجراي احكام خاموش بود و حتي يك دستبند در زندان اوين يافت نشد تا دستان دختر را ببندند تا مرگ را به او هديه كنند. گويي كسي فراتر از انسان او را بخشيده بود. اولياي دم بيتاب مرگ او بودند. همسر كبري كه اولين فردي بود كه براي ديدن مراسم مرگ آمده بود به داخل زندان نرفت. او در كنار همسر جوان جديدش ايستاده بود تا خبر پايان زندگي كبري را به او بدهند.
وقتي در زندان اوين باز شد، هوا روشن شده بود و آفتاب درحال طلوع كردن بود. از چهره ها هيچ چيزي را نمي شد حدس زد. نفسم در سينه حبس شده بود. از وكيل كبري پرسيدم چه شد؟ و او پاسخ داد: كبري به دليل نبود وسايل لازمه براي اعدام زنده ماند. فرداي آن روز آيت الله شاهرودي رئيس قوه قضائيه تهران دستور توقف اجراي حكم اعدام را صادر كرد. پرونده بعد از چند ماه به شوراي حل اختلاف ارسال شد. روزها در سكوت تلخ مي گذشت تا اينكه باز يك چهارشنبه ديگر فرا رسيد. همسر كبري چهارشنبه گذشته به شوراي حل اختلاف رفته و تاكيد بر اجراي حكم اعدام كرده است. همه چيز خبر از اجراي حكم قصاص كبري رحمان پور در چهارشنبه اين هفته مي دهد.در هر حال علي رضا به عنوان اولياء دم مقتول حق دارد تقاضاي اجرايي حكم كند.
چهارشنبه اين هفته كبري به سوي سرنوشت محتوم و ناخواسته اي مي  رود كه به زعم او فقر آن را رقم زده است. اما كاش كبري  آرزومند به جاي در دست گرفتن چاقو در جست وجوي راه حل ديگري برمي آمد تا او را از حجله بخت به زير طناب دار نفرستد.
مجازات كبري در هر كشوري در هر حال اشد مجازات است. شمارش معكوس شروع شده است. لحظات در حال گذرند و ما انتظار مي كشيم كه اين بار خدا چگونه پيام خواهد داد.

اگر زنده باشد برايت پيداش مي كنم
000502.jpg
اگر زنده باشد برايت پيداش مي كنم. اين آخرين كلمات اميدواركننده هاشمي شاهرودي به مادري بود كه 7 سال و 3 ماه از فرزندش خبر نداشت.
پيرزن از 7 سال پيش مي گويد، از زماني كه پسرش 15 روز به پايان خدمتش مانده بود و او رفته بود براي خريد. وقتي آمدم شوهرم به من گفت كه پسرم آمده است و لباس هايش را شسته و دم مغازه رفته است. پسرم سفارش قورمه سبزي داده بود، صبر كردم تا بيايد كه نيامد. دل نگرانش شدم و رفتم پاساژي كه كار مي كرد. محمد در يك بوتيك كار مي كرد. يكي از همكارانش به من گفت: تازه آمده بود سركار كه با او تماس گرفتند كه زود برگردد. دم در سوار يك پيكان سفيد شد و رفت. از آن به بعد كسي از او خبردار نبود تا اينكه ما در روزنامه اطلاعيه اي را چاپ كرديم و از مردم خواستيم اگر كسي از او خبر دارد به ما زنگ بزند. يك روز آقايي به ما زنگ زد و گفت: ديگر دنبال پسرم نگرديم. چند وقت بعد نيز فرد ديگري تماس گرفت و گفت: اگر مي خواهي پسرت را ببيني برو زندان حشمتيه سربزن. چندين بار با مسوولان زندان تماس گرفتم و مشخصات پسرم را به آنها دادم ولي آنها گفتند كسي به اين نام وجود ندارد. براي مدت زيادي كار من نشستن در كنار در زندان حشمتيه شده بود تا اينكه يك روز در زندان باز شد. يك وانت در حال خارج شدن از زندان بود كه من به نحوي كه سربازان نبينند وارد شدم. زندانيان را براي هواخوري به بيرون از زندان آورده بودند پسرم را ديدم. صدايش زدم محمد، محمد. پسرم مرا از دور ديد و دستي روي سرش كشيد و روي زمين نشست. سربازان مرا ديدند و بيرونم كردند. اصرار و گريه من باعث شد كه به من اجازه بدهند، دو روز بعد كه شنبه بود به ملاقات فردي به نام محمد.الف بروم. در روز ملاقات هرچه منتظر پسرم نشستم كسي نيامد آخرين نفر هم آمد و رفت ولي پسر من نيامد. پيگير قضيه كه شدم آنها كسي را به من نشان دادند و گفتند با اين مشخصاتي كه شما داده ايد ما فقط همين آدم را داريم. من گفتم اين پسر من نيست و آنها قبول نكردند. گفتم من پسرم را دو روز پيش در اين زندان با چشمان خودم ديدم. گفتند: خانم خيالاتي شدي. حواست پيش پسرت است و همه را به جاي پسرت مي بيني.
پيرزن اشكش سرازير مي شود و مي گويد: شايد من يك روز از نديدن پسرم ديوانه شوم، ولي آدم بچه خودش را عوضي نمي گيرد. بعد از اين قضيه به دادسراي نظامي رفتم. اسم پسرم آنجا بود. به نام او پرونده اي تشكيل داده بودند ولي به من نگفتند جرمش چيست. رفتم دادسرا، دادخواست دادم. شعبه 8 بازپرسي دادخواست من را تحويل گرفت ولي تا همين امروز خبري از آن نشده است، او مطمئن است كه پسرش تا مهر پارسال زنده بوده است وكيل اختيار نكرده است، به نمايندگان سازمان هاي بين المللي كه هر از چندگاهي به ايران مي آيند مراجعه نكرده. او مي گويد: 3 سال پيش يك بار طي نامه اي با آقاي خاتمي جريان را در ميان گذاشتم. او هم از آقاي شمخاني ماجرا را پيگيري كرد. آنها به ما گفتند: ما چنين كسي را پيدا نكرديم بعد از 4 ماه هم به من گفتند ما پيگيري كرديم. او از زندان مرخص شده است. او رفت تا شايد پسرش را برايش پيدا كنند. اما آيا اين اميد ره به جايي خواهد برد؟

نزاع خونين در ميدان شهدا
ساعت۲۳ و۳۰ دقيقه روز پنج شنبه هفته گذشته مهدي به همراه سه تا از دوستانش به نام هاي حسين ، محسن وعلي خانه هايشان در محوطه ميدان شهدا را براي چند ساعتي تفريح و گردش ترك كردند. چهار پسر مذكور بعد از چنددقيقه به ميدان شهدا رسيدند و در گوشه اي از اين ميدان ايستاده بودند كه علي با دوستش به نام مهدي به آنجا رسيدند. آن دو پسر نيز در فاصله اي اندك از چهار پسر ديگر ايستاده و مشغول صحبت شدند.
هنوز مدت زيادي نگذشته بود كه عبور چند دختر جوان از آن محل سبب درگيري دو گروه پسر مذكور شد.
دختران از آن منطقه دور شده بودند ولي پسران همچنان درگير بوده و با يكديگر گلاويز شده بودند. هرچه زمان مي گذشت نه تنها آتش دعوا كاهش نمي يافت بلكه هر لحظه درگيري بيشتر مي شد . فحاشي به زد و خورد كشيده شد و در نهايت يك چاقو از جيب يكي از افراد گروه محسن بيرون كشيده شد و بر ريه و ناحيه چپ قلب مهدي جاي گرفت. بدن نيمه جان مهدي روي زمين افتاد. دعوا متوقف شده و سكوت ايجاد شد. حتي صداي پاهاي شتابان چند پسر كه محل را ترك مي كردند به گوش مي رسيد. اهالي محل دور مجروح جمع شدند. مهدي به سرعت به بيمارستان نيروي هوايي انتقال يافت. تلاش هاي پزشكي براي بهبود حال وي شروع شد. خبر اين واقعه به اطلاع ماموران كلانتري 110 رسيد.
بازپرس هنرمند ساعت۵ صبح ديروز زماني كه چشمان مهدي براي هميشه روي زندگي بسته شد از ماوقع با اطلاع شد. دستور انتقال جسد به پزشكي قانوني صادر شد. ماموران دايره 10 آگاهي مركز، جست وجوي خود را براي دستگيري عاملان اين حادثه آغاز كردند. محسن و علي دستگير شدند، تحقيقات بيشتر در اين خصوص ادامه دارد.

دانستني هاي قانون
دانستني هاي قانون 

عباس زرگر
اشاره: از اين پس قصد داريم در اين ستون با زباني ساده و بدون پرداختن به نكات فني و پيچيده مباحث حقوقي، تنها نمايي از بديهي ترين مفاهيم حقوقي را كه شهروندان عادي جامعه به جهت نيازهاي روزمره از دانستن آنها ناگزيرند، در حد توان و بضاعت خود ارايه دهيم. دانستن و اطلاع يافتن از اين مباحث ميزان حداقلي از اطلاعات است كه هركس در روابط اجتماعي خود به آن نياز دارد. توصيه اساسي و هميشگي راقم اين سطور اين است كه مباحث حقوقي هرچند به ظاهر ساده و آسان داراي باطني چندجانبه و پيچيده هستند. به همين جهت منافع شما اقتضا مي كند كه تحت هر شرايطي در مواجهه با اين مباحث، نظر مشورتي وكيل يا كارشناس حقوقي باتجربه اي را جويا شويد. كوله بار تجربه وكلا انباشته از پرونده هاي پيچيده اي است كه طرف دعوا به علت عدم مراجعه به وكيل يا عدم توجه به توصيه هاي وي سال ها خود را درگير مراجعه به دادگستري كرده و حتي زندگي خانوادگي خود را در اين راه در معرض خطر قرار داده است. ازاين رو هيچ گاه وكيل خود نباشيد.
در پايان تاكيد بر يك نكته از اهميت وافري برخوردار است. مخاطب اين ستور فقط و فقط شهرونداني هستند كه به صورت آكادميك مباحث حقوقي را مطالعه نكرده اند. از اين رو زبان انتخاب شده و مباحث پرداخته شده در اين ستون ممكن است براي اهل نظر، وكلا، قضات و حتي دانشجويان رشته حقوق قابل نقد، انتقاد و با كاستي هاي بسيار همراه باشد كه پيشاپيش از وجود چنين كاستي هايي در اين سلسله يادداشت ها پوزش مي طلبيم و درپس توجيه لزوم هماهنگي و هموزني كلام و مخاطب پنهان مي شويم.
دعاوي حقوقي و كيفري 
چندي قبل در هنگام بحث با يكي از موكلان خود درمورد اتخاذ روش مناسب و استراتژي درست براي موفقيت در يكي از پرونده ها، مردي كه داراي مدرك دكتراي علوم سياسي از دانشگاه تهران بود و مدتي هم در اين رشته تدريس كرده بود به ناگاه از من پرسيد: فرق دعواي حقوقي و كيفري چيست؟ من كه مدتي نزديك به 20 دقيقه با اين فرض كه وي تفاوت اين دو دعوا را مي داند استراتژي خود براي موفقيت در پرونده مزبور را مبتني بر ورود به يك دعوا و سپس استفاده از يافته هاي آن براي موفقيت در دعواي ديگر بيان كرده بودم، به ناگاه جاخوردم.
هرآنچه گفته بودم بر باد بود و مجبور شدم چندين دقيقه و به طور خلاصه تفاوت اين دعاوي را براي وي شرح دهم. در آخر سر هم متوجه نشدم كه موافقت وي با استراتژي مطرح شده از سر رضايت وي بوده است يا تنها تلاشي براي خلاصي از توضيحات به ظاهر پيچيده و بي سر و ته اينجانب.
در هر حال، ممكن است بسياري از خوانندگان اين سطور نيز همانند اين استاد دانشگاه از تفاوت هاي دعاوي حقوقي و كيفري مطلع نباشند. از اين رو تفاوت هاي اصلي و ظاهري اين دعاوي را به صورت خلاصه در زير مي آوريم:
هر اختلافي ميان شهروندان با يكديگر يا با شركت ها و موسسه هاي خصوصي يا دولتي مي تواند از دو جنبه بررسي شود. يكي جنبه شخصي و مالي و ديگري جنبه عمومي. به عبارت ديگر اگر فرض كنيم دوست شما خودرويي را كه به وي به مدت يك هفته امانت داده بوديد تا با آن به سفر شمال برود پس از گذشت يك هفته و بازگشت به شما پس ندهد، علاوه بر اينكه يك كار غيراخلاقي انجام داده در برابر شما از نظر حقوقي هم مسوول است. اين مسووليت وي به جهت آنكه خودروي شما در اختيار وي است داراي جنبه شخصي است. يعني اين رابطه تنها ميان شما و وي وجود دارد و از اين نظر يك رابطه خصوصي است و چون اموال شما در اختيار وي است يك رابطه مالي نيز هست. اما از سوي ديگر زماني كه حكومت پس ندادن خودرو را تحت عنوان جرمي به نام خيانت در امانت قابل مجازات مي داند، اين اقدام واجد جنبه كيفري هم مي شود. به عبارت ديگر اينكه يك اقدام داراي جنبه كيفري باشد بستگي به نظر حكومت دارد. حكومت يا قوه مقننه با توجه به اينكه برخي اقدامات علاوه بر آسيب به روابط خصوصي افراد مي تواند جامعه را نيز تحت تاثير آثار زيانباري قرار دهد، مرتكبان اين اقدامات را مورد مجازات قرار مي دهد. البته قانون خود جرايم را با توجه به شدت آثار نامطلوب آنها به خصوصي و عمدي هم تقسيم كرده است.
به همين دليل اقدام دوست شما از دو نظر قابل پيگيري در محاكم دادگستري است. يكي با مراجعه به دادگاه هاي حقوقي و مطالبه خودروي خود و ديگري شكايت به دادسرا يا دادگاه هاي كيفري ودرخواست اعمال مجازات قانوني براي وي. اگر مثال فوق را يك بار ديگر مطالعه كنيد تفاوت هاي زير را مي توانيد از لا به لاي سطور بيابيد.
هر اقدام مسووليت زايي مي تواند داراي دو جنبه باشد. البته برخي اقدامات تنها داراي يك جنبه هستند و فقط مي توان از همان جنبه موضوع را پيگيري كرد. در هر حال اقداماتي كه از نظر دولت ممنوع اعلام شده اند و مرتكبان آنها مجازات مي شوند، داراي جنبه كيفري و اقداماتي كه زيان مالي را به افراد وارد مي كنند، داراي جنبه حقوقي هستند. البته وجود جنبه كيفري يا جنبه حقوقي مانع يكديگر نيستند و هر دو جنبه مي تواند در يك رخداد جمع شود.
هفته آينده با توضيح برخي تفاوت هاي ديگر دعاوي حقوقي و كيفري نگاهي به تشكيلات قوه قضائيه براي پيگيري اين دعاوي خواهيم داشت.

اينجا
افتتاح ساختمان ويژه جرايم اقتصادي
ساختمان جديد مجتمع قضائي رسيدگي به امور اقتصادي فردا با حضور رئيس قوه قضائيه افتتاح مي شود. اين مجتمع قضائي ساعت۱۰ صبح فردا با حضور جمعي از مسوولان قضائي كشور افتتاح مي شود. بنا به گفته مسوولان، پرونده هاي مربوط به زمين خواري و تبديل اراضي به واحدهاي تجاري نيز در اين مجتمع مورد رسيدگي قرارخواهد گرفت.
ساختمان جديد مجتمع قضائي ويژه جرايم اقتصادي در خيابان انقلاب، قبل از پل حافظ كوچه سعيد واقع شده است. پيش از اين جرايم اقتصادي در ساختماني واقع در خيابان مير عماد رسيدگي مي شد. با انتقال اين مجتمع قضايي به ساختمان جديد به نظر مي رسد فضاي گسترده تري براي رسيدگي به اين جرايم در اختيار قضات ويژه اين مجتمع گذاشته شود.
بدشانس تر از اين نمي شود!
كيف قاپ حرفه اي، كيف دستي مسافر اتوبوس شركت واحد را كه دستش به همراه كيف در بين در گير كرده بود، ربود.
اين شخص كه به دليل ازدحام جمعيت با مشقت فراوان سوار اتوبوس شده بود، نتوانست كيف دستي خود را به داخل اتوبوس بكشاند. در همين حال يك كيف قاپ حرفه اي از فرصت استفاده كرده و كيف وي را از بيرون اتوبوس به سرقت برد.
اين شهروند تهراني در ازدحام جمعيت و همهمه موجود در اتوبوس ، نتوانست راننده اي را كه از چراغ سبز به سرعت مي گذشت نگه دارد و كيف قاپ با خيال راحت از صحنه ماجرا گريخت و او تنها توانست دستانش را از لاستيك هاي درهاي چفت شده اتوبوس بيرون بكشد. به گفته صاحب كيف، خوشبختانه در كيف وي فقط تعدادي برگه دانشگاهي و كتاب بود كه ارزش ريالي بالايي نداشته، اما بند انگشتش هنگام بيرون كشيدن دست هايش از بين درهاي اتوبوس، آسيب ديده است.
چك بي محل و تصادف در قوه قضائيه 
رئيس كل دادگستري استان گلستان گفت: رسيدگي به بسياري از پرونده هايي كه به دستگاه قضائي ارجاع مي شود، در شرح وظايف اين دستگاه نيست. حجت الاسلام حسين بابايي افزود: رسيدگي به پرونده هايي چون چك بلامحل و تصادف در شرح وظايف قانوني دستگاه قضائي نيست، اما بر اين دستگاه تكليف شده است. وي با بيان اينكه دستگاه قضائي نه صادر كننده چك است و نه ضمانت كننده آن، گفت: رسيدگي به امور مربوط به چك هاي بي محل، بايستي توسط دستگاه هاي صادر كننده صورت گيرد.
حجت الاسلام بابايي اضافه كرد: در دوره 5 ساله اول رياست قوه قضائيه تعداد 3ميليون و 200 هزار پرونده مربوط به چك و 3 ميليون و 600 هزار پرونده مربوط به تصادفات به مراجع قضائي ارجاع شده است. رئيس كل دادگستري استان گلستان تصريح كرد: در بسياري از كشورهاي دنيا به پرونده هاي چك و تصادف، توسط دستگاه هاي مربوطه (بانك ها و پليس) رسيدگي مي شود. به گفته وي اصلاح قوانين قضائي و تخصصي كردن رسيدگي به پرونده ها توسط دستگاه هاي ذيربط در كشور امري ضروري است.
گلدكوئست غير قانوني است
بازپرس شعبه چهارم دادسراي عمومي وانقلاب قزوين گفت: فعاليت شركت هاي خارجي كه از طريق شبكه هاي رايانه اي اقدام به خريد و فروش سكه مي كنند غير قانوني است.
منصور مختاري افزود: با ارجاع پرونده فعاليت شركت هاي خارجي موسوم به گلدكوئست و شركت هاي مشابه مانند گلدماين از سوي دادستان عمومي و انقلاب به اين شعبه، دستورات لازم براي جلوگيري از فعاليت آنها به ضابطان قضائي صادر شده است.
وي به دست آوردن ثروت از راه نامشروع را از اهداف اين شركت ها دانست و گفت: شركت هاي مذكور با ترفندهاي گوناگون اقدام به كلاهبرداري كرده اند.
مختاري اضافه كرد: شركت هاي يادشده با ادعاي جايز دانستن اين كار از سوي تعدادي از مراجع تقليد اقدام به خريد و فروش سكه ها كرده و به فعاليت خود مشروعيت بخشيده اند.
وي تصريح كرد: اين در حالي است كه مراجع تقليد نحوه فعاليت و عضويت اينگونه شركت ها را نامشروع و حرام اعلام كرده اند.

|   اجتماعي    |    اقتصادي    |    بـورس    |    حوادث    |    خارجي    |    رسانه    |
|   سياسي    |    شهري    |    علمي    |    علمي فرهنگي    |    ورزش    |    ورزش جهان    |
|   صفحه آخر    |

|    صفحه اول    |    آرشيو    |    شناسنامه    |    بازگشت    |