دوشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - شماره۳۵۰۱
منزل ملك الشعرا بهار
016446.jpg
در خيابان ملك الشعرا بهار دو خانه قديمي،
بيشتر، ديده نمي شود. اين بنا همسايه
روبه روي خانه شاعر بوده است، درش قفل،
بي سكنه مانده و در انتظار كارشناسان ميراث فرهنگي.
016449.jpg
اين ملك برآمده از يك قرن پيش تاكنون چنين
زيبا و سرپا ايستاده و حس نوستالژي هر بيننده اي
را تحريك مي كند به كنكاش و جست و جوي بيشتر.
016497.jpg
تنها نشان به جا مانده از اين مرد بزرگ
منزل ابدي اوست. ادب دوستان
ميهمان هر هفته او مي شوند.
عكس ها : هادي مختاريان 

محله سنگلج؛ حسن آباد
در نهضت مشروطيت به علت سكونت آيت الله طباطبايي وشيخ فضل الله نوري در گذري به همين نام ، سنگلج يكي از كانون هاي اصلي جنبش مشروطيت تلقي مي شد
016494.jpg
سال هاي سال است كه ميدان حسنآباد ميداني
براي گذراندن روزهاي پر طبل و تپش پايتخت
به حساب مي آيد.
چه آن روزها كه اطلاعيه هايي تحت عنوان جن در حمام دست به دست مي چرخيد و وحشت مردم را بيشتر مي كرد و چه آن روزها كه كوچه پس كوچه هاي محله پر بود از ازدحام جمعيت ومشروطه خواهان به خانه رهبران جنبش رفت و آمد مي كردند، محله سنگلج همواره داراي اهميت بود.
اگرچه سنگلج يكي از مهمترين و عمده ترين محلات تهران قديم به شمار مي رفت، محدوده اين محله از جنوب خيابان ميدان مشق شروع مي شد وتا چال حصار كه گذر مستوفي الممالك بود و روبه روي گلوبندك ادامه داشت. اين منطقه يكي از عمده ترين مناطق فعاليت هاي سياسي شهر تهران در دوره هاي مختلف محسوب مي شد. رويدادها و اتفاقات مهمي در تاريخ معاصر ايران از كوچه پس كوچه هاي اين محله آغاز شد.
از جمله رخداد جنبش تنباكو و تحريم آن دردوره ناصرالدين شاه ، از درون همين محله شروع و سپس به تمام نقاط ديگر تهران جريان يافت و حتي در نهضت مشروطيت، به علت سكونت آيت الله سيد محمد طباطبايي كه از بنيانگذاران تفكرات سياسي معاصر بود و هم به دليل سكونت شيخ فضل الله نوري كه در گذري به همين نام سكني داشتِ سنگلج را به عنوان يكي از كانون هاي اصلي جنبش مشروطيت درآورد.
در اين محله، كوچه پس كوچه هاي معروفي وجود داشت كه درهم تنيده بودند. كوچه كردها، كوچه روغني ها و كوچه افشارها، از جمله كوچه هاي معروف اين محله درزمان قاجاريه بود. همچنين محله سنگلج از گذرهاي مختلفي تشكيل مي شد. گذر شيخ فضل الله و گذر تقي خان از معروفترين بود. محله حسن آباد،  از جمله محلات معروف محله سنگلج بود. اگرچه درشمال محله سنگلج عده زيادي از درباريان و فرنگ رفته ها و تحصيلكرده ها سكونت داشتند اما همواره خانه عضدالملك رئيس ايل قاجار در اين محله و در ضلع شمالي آن، مورد توجه بسياري از درباريان و حتي شاهان بود. حسن آباد كه درشمال محله سنگلج قرار داشت، از جمله زمين هاي ميرزا يوسف مستوفي الممالك، صدراعظم ناصرالدين شاه بود. اراضي او از شمال سنگلج شروع مي شد وتا يوسف آباد ادامه داشتد. او اين زمين ها را به نام پسرش ميرزا حسن كرد. پس ازآن نام حسن آباد بر اين زمين ها گذاشته شد. پس ازچندي ميرزا حسن اين زمين ها را به مرور به اعيان ودرباريان فروخت و اين منطقه محله اي اعيان نشين شد وميداني در ابتداي آن قرار گرفت كه به ميدان حسن آباد معروف شده است. سنگلج كه پس از مدتي گسترش يافت و اراضي مستوفي الممالك به قسمت شمالي آن افزوده شد و نام حسن آباد را بر خود گرفت، جزو مناطق بسيار مهم شهر شده بود. اين محله ساكنان سرشناس بسياري داشت. يكي از آنها شخصي بود به نام كدخدا حاج ميرزا زكيخان. معروف است كه او در ايام محرم و ماه هاي ديگر دسته هاي عزاداري بزرگي را شكل مي داد و خيابان هاي اصلي محله را چراغاني مي كرد و باعث رونق عزداري در اين محله مي شد. او در يك شب عاشورا در چال حصار، بيش از هزار چراغ را روشنايي داد. حتما مي دانيد كه در زمان ناصرالدين شاه زماني كه هنوز برق شهري وجودنداشت و چراغ هاي معمولي رايج بود،  اين ميزان چراغاني تا چه اندازه مي تواند مهم باشد.
در جنوب محله سنگلج، محله چال حصار قرار داشت. همانطور كه از نام اين محله بر مي آيد در اين محله چاله اي بزرگ قرار داشت كه البته به تدريج پر شد. روزي كه شاه طهماسب صفوي تصميم گرفت تا در اطراف تهران كه هنوز دهي كوچك بود برج و بارويي بسازد، خاك حصاركشي اطراف تهران را از اين منطقه تامين كرد. به دليل خاكبرداري بسيار در اين منطقه چاله اي عظيم شكل گرفت و اين محله به محله چال حصار معروف شد. اگرچه در دوران گسترش تهران و ظهور دارالخلافه ناصري اين چاله و چاله، محله چاله ميدان پرشد، اما تا مدت ها اين محله را چال حصار مي ناميدند.
محله سنگلج كه در دلش چندين و چند محله كوچك و چندگذر و چند خيابان وكوچه قرار داشت، يكي از محلات پنج گانه دارالخلافه بود و در سال هاي حكومت قاجاريه داراي اهميت ويژه اي بود. اين محله اكنون در اطراف پارك شهر تهران قرار دارد. شايد پارك شهر كه امروزه از پارك ها و مناطق تفريحي، فرهنگي مردم است بخش عمده و مركزي محله سنگلج را در خود دارد.
الان اما ديگر از آن محله سنگلج خبري نيست. اين محله الان به آرامي به چندين و چند خيابان و ميدان تبديل شده و قسمت عمده اي از آن تبديل به پاركي شده است، معروف به پارك شهر.

منزل ملك الشعرا بهار
خانه اي كه در دل زمان گم شد
خيابان بهار جز نام ملك الشعرا بهار چيز ديگري براي ارايه ندارد، شايد به خاطر اينكه شاعر، خانه بزرگش را پس از ازدواج دخترش به دو قسمت تقسيم كرد
016443.jpg
به جاي خانه ملك الشعرا بهارسه مجتمع مسكوني
از اين دست، قد كشيده و بالا  رفته است.
هيچ نشاني از واپسين قصيده سراي ادبيات
به جاي نمانده است.
ايمان مهدي زاده
پايين تر از امجديه خياباني است با نام شاعر نامي ايران، ملك الشعراي بهار. خياباني 10 متري با طول كمتر از هزارمتر. بي شك بسياري از دست اندركاران ورزش ، بارها  گذارشان به خيابان ورزنده افتاده است. چند فدراسيون ورزشي و سالن، رديف كنار هم دراز شده اند توي دل خيابان. اينجا ضلع جنوبي امجديه است؛ ورزشگاهي داخل شهر تهران.
روزگاري كه به دنبالش خيابان ورزنده را از زير پاشنه در كرديم مربوط به بيش از نيم قرن پيش مي شود، وقتي كه ملك الشعراي بهار نبش همين خيابان فعلي زندگي مي كرد. مرحوم بهار در خانه اي با باغي بزرگ تقريبا به متراژ دو هزار متر مي زيست. گشتن و جست وجوي آدمي پر آوازه در تاريخ سياسي، اجتماعي ايران نبايد كار پر دردسري باشد. ولي غفلت ورزيدن نسل هاي پيش ما را به كاوش منزل به منزل در اين خيابان دچار كرد.
خيابان فعلي كه خودش را با ساختمان هاي مدرن و نماي سنگ جلوچشم مي اندازد، مربوط به معماري دو دهه اخير است. يعني پس از انقلاب اين ديوارها را چيده و بالا برده اند.
محله اعيان نشين
محلي كه روزگاري محله رجال و دولتمردان بود، به گونه اي شمال شهر طهران به حساب مي آمد. ورزشگاه را خارج شهر بنا گذاشته بودند. نزديك ترين همسايگان ورزشگاه، درباريان و بزرگان آن دوران بودند. كساني كه مي خواستند در محله  ويژه خودشان زندگي كنند. انسان هاي تحصيلكرده بدشان نمي آمد حياط خانه هاشان چشم انداز وسيع داشته باشد البته صاحب خانه شدن، آن هم با دو طبقه ساختمان و باغ بزرگ مانند امروز رويايي نبود. هر كسي اندكي تلاش مي كرد، به راحتي در اين سبك خانه  ها ساكن مي شد.
طول خيابان را طي مي كنيم، نبش راست خيابان ملك الشعرا، خانه اي قديمي سر جايش ايستاده. قفلي سنگين به در آن زده شده كه از تارهاي عنكبوت و گرد وخاك در و پنجره اش و راهي كه سوي ويراني ختم مي شود در پس پنجره ها به چشم مي آيد و حكايت از سال ها متاركه بنا دارد. هيچ بعيد نيست اينجا نيز منزل رجال و دولتمردي بوده باشد. محله اي كه افراد بزرگي در آن مي زيسته اند. تا حدود انتهاي خيابان ديگر چنين منزلي به چشم نمي خورد. نبش كوچه عطارد، بنايي ايستاده سرپا و قرص و محكم، زيبا و مجلل. خانه اي با شكوهي ويژه و راوي نوستالژي زيبايي در آن روزها. اين منزل دو در ورودي چوبي دارد و دو طبقه است. يكي در داخل كوچه عطارد و يكي در واقع در خيابان ملك الشعرا.
اشتباه گرفته ايد
زنگ خانه صدا مي دهد. چند بار زنگ را مي فشاريم. پيرزني با اعصاب خرد وله شده و خسته، سرش را از پنجره چوبي بيرون مي كشد. ملحفه سفيدي را كه به پنجره آويخته كنار مي زند و مي پرسد. سرمان را بالا مي گيريم و آدرس منزل ملك الشعرا را مي پرسيم. خانه اي ديگر نشانمان مي دهد كه هيچ شباهتي به آنچه راجع به اين مرد بزرگ و خانه اش شنيده ايم، وجود ندارد. باز مي پرسيم. حدود 80 سال است كه پدرشوهرش اين خانه را ساخته. داخل خانه از بالاي شانه پيرزن به چشم مي آيد. گچبري هاي زيباي قديمي و قاب هاي گچبري شده. پدر شوهرش قاضي دادگستري بوده. سالهاست اين پيرزن از خانه بيرون نمي آيد. كار سختي دارد. از دو فرزند بزرگسال معلول ذهني نگهداري مي كند. مي گويد، اعصابم داغان شده و حال و حوصله پايين آمدن ندارم. نمي توانم كسي را داخل، راه بدهم.
بچه هايم بيمارند. ساختمان رو به روي خانه را نشانمان مي دهد. بنايي نوساز كه در اختيار اداره بيمه قرار دارد.
مي گويد: آنجا منزل وزير دادگستري بود. آنجا را هم كوبيدند و خراب كردند، رويش آپارتمان ساختند. مثل منزل مرحوم بهار.
نمي شود به سادگي از خانه مجهول بهار دل كند. هنوز پيدا نشده كه فراموش كنيم. از كسان ديگري مي پرسيم. فايده اي ندارد. كسي اطلاع چنداني ندارد.
در گيرودار جست وجو، ياد دوستي افتادم كه گفت: لابد منزل بهار موزه شده است. هرچه باشد انسان بزرگ و سختكوشي بود. ميهن پرستي كه به خاطر عقايدش بارها به زندان و تبعيدها دچار شد. نويسنده هاي بزرگ، محقق، روزنامه نگار، استاد دانشگاه و شاعر. تمام اين عناوين شغلي را كه با هم جمع كنيم و نمايندگي در چند دوره مجلس را نيز ضميمه آن ، كارنامه اي سنگين مي شود، ماحصل عمر انديشمندي به نام محمد تقي ملك زاده.
در جست وجوي هيچ
خيابان را بالا مي آييم و ورزنده رابر مي گرديم به سوي شهيد مفتح، بلكه ردي از خانه بهار پيدا كنيم. پيرزن آدرسي مي دهد كه با بدبين ترين مخيله مان نيز جور درنيامد. نتوانستيم به ذهن خودمان بقبولانيم كه چه بر سر اين تاريخ و تاريخ سازان مي آيد.
خيابان بهار جز نام او چيز ديگري براي ارايه ندارد. سراغ يك آرايشگاه قديمي در ابتداي خيابان ورزنده مي رويم. دكاني كوچك با دكور چوبي قديمي كه انگار از روز ابتدا تاكنون بدون تغيير و دست خوردگي باقيمانده است. حدود 38 سال پيش، حسين مينايي از گيلان به اين محل آمد. او خانه را مي شناسد. متاسفانه همان نشاني را مي گويد كه ساعتي پيش پيرزن از پنجره اتاقش گفته بود. او نوه بهار را بارها ديده بود، دخترش را نيز. البته اين ديدارها به حدود 30 سال پيش باز مي گردد، وقتي هنوز مرحوم، دختر و دامادش ساكن اين خانه بودند.
بهار خانه بزرگش را پس از ازدواج دخترش به دو قسمت تقسيم كرد.
فرزند پسرش كه راهي آمريكا شده بود. ديواري در حياط كشيد تا دخترش كنار پدر ساكن شود. اينك كه خانه را مي نگريم سه مجتمع مسكوني چهار طبقه جايش روييده است. تمام نشاني هاي بهار را زمان برده و به دست فراموشي سپرده است.
بهار؛ رو درروي استبداد
ملك الشعرا سال ها در برابر استبداد ايستاد و نخستين دوره مبارزاتي اش را در تيرماه 1287 در سن 21 سالگي آغاز كرد. روزنامه مخفي خراسان را در مشهد منتشر كرد. او به توپ بستن مجلس توسط محمدعلي شاه را محكوم كرد و با جوانان همفكرش حزبي را راه انداختند. وي كه در همان روزها لقب ملك الشعرا را يدك مي كشيد، روز به روز بيشتر در نبردهاي فكري غرق شد. كتاب مي خواند و مي نوشت. هربار كه به شهري تبعيد شد از سوي مردم آن شهر به مجلس راه يافت. از كاشمر، بجنورد، كلات، درگز و سرخس و حتي تهران حوزه هاي انتخابيه اي بودند كه بهار به راحتي راي آورد و بر كرسي مجلس تكيه زد.
بهار در همين خانه اي كه حالا وجود ندارد، فوت كرد. اواخر عمر، بيماري سل از پا انداخته بودش. در بهمن ماه سال 1324، پس از عمري تلاش و جهد در راه پاسداشت و زنده نگه داشتن شعر و ادب پارسي، به وزارت فرهنگ كابينه قوام السلطنه منصوب شد. دو سال بعد، بيماري سل امانش را ربود. خانه و كاشانه را رها كرد و به سوئيس رفت. دو سال در دهكده لوزان بستري بود و استراحت كرد و سپس به ايران بازگشت.
سال 1328 بود كه پيرمرد، خسته و نزار از عمري كوشش و تكاپو به خانه برگشت. دو سالي را تحمل كرد. با درد سوخت و ساخت و دم نزد. در آن زمان نيز از پا نيفتاد. بيشتر روزها به دانشگاه مي رفت و سبك شناسي شعر پارسي تدريس مي كرد. او واپسين قصيده سراي شعر فارسي بود. قصايد زيادي طي چندين سال عمر خود سرود كه هر كدام بنا به مفهوم و اقتضاي زمانه در جامعه گل انداخت. جمله شعرهاي او در اعتراض به دولت هاي استبدادي سروده شد. دردش درد ميهن دوستي و مردم دوستي بود.
روز اول ارديبهشت ماه سال 1330، وقتي غنچه هاي بهاري مي شكفتند بر اثر بيماري سل و اوره 8 صبح در همين خانه اي كه نيست چشم از دنيا فرو بست.
فرزندانش كه يك پسر و دختر بيشتر نبودند، ايران را رها كرده و رهسپار دنياي ديگري شدند. پنج سال بعد از فوتش برادرش، دكتر محمد ملك زاده ديوان اشعارش را منتشر كرد. حالا از او هيچ نشانه اي جز آثارش در گنجه هاي قديمي و آرشيو كتابخانه ملي و در نهايت تابلويي و نام خياباني وجود ندارد. اين درد است كه مردي، تاريخي را رقم مي زند و به فراموشي سپرده مي شود. منزلي زيبا با حياط و چشم انداز بزرگ را درهم مي كوبند و رويش سنگ و آهن مي ريزند، بي هيچ واكنشي از حاميان و مسوولاني كه مي توانند از حضور اين بناها حمايت كنند.
تكراري تلخ
حكايت پلاك 1/19 اين خيابان نيز همين است. خانه اي با ساكنان عصبي كه نسبت به نگهداري بناي زيباي تاريخي كاهلي نشان مي دهند. درهاي پوسيده و زهوار دررفته هيچ مرمتي نشده و اين شايد تنها بناي گوياي تاريخ معماري آن دوران در اين محله باشد. نبايد به راحتي آن را از دست بدهيم و روزي ديگر با گزارشي ديگر از نبودنش و گم شدنش دردل تاريخ چيزي بنويسيم.

بيرون از چارچوب
راه اندازي موزه پدر شعر نو ايران 
خاطرات نيما در اتاق هاي كودكي اش 

موزه تخصصي پدر شعر نو ايران، كنار آرامگاه ابدي او در روستاي يوش مازندران راه اندازي مي شود.
اين موزه كه در راستاي تحقق انديشه هاي نيما يوشيج و با هدف حفظ آثار و شواهد به جا مانده از اين شاعر، شكل خواهد گرفت، در خانه پدري نيما راه اندازي مي شود.
در اين موزه اسناد، اشيا، آثار و وسايل شخصي نيما از سراسر كشور جمع آوري و به نمايش درخواهد آمد.
كار مرمت خانه تا پايان شهريور ماه به پايان مي رسد و پس از آن آماده سازي موزه آغاز خواهد شد.
قرار است در هر يك از اتاق هاي خانه، يك بخش از زندگي پدر شعر نو به تصوير كشيده شود. اين موزه به گونه اي طراحي شده است كه در گالري هاي مختلف، دوران زندگي نيما با مجموعه اي دكورهاي خاص و با استفاده از نور و صدا به تصوير در مي آيد.
ميراث فرهنگي و جبران مافات
016455.jpg
 
روز سه شنبه، نخستين همايش مديران سازمان ميراث و گردشگري برگزار شد. مديران سازمان پس از ادغام دو سازمان ايرانگردي، جهانگردي و ميراث فرهنگي براي اولين بار دور ميزهاي چيده شده در سالن گلزار هتل لاله دور هم نشستند. جلسه معارفه انجام شد و كار رسمي ايشان آغاز. مشاوران زيادي به سازمان آمده اند تا كاري بزرگ انجام دهند.
حسين مرعشي وعده داد در برنامه توسعه چهارم، سازمان متبوعش رشدي حدود 30 درصد خواهد داشت. اين در حالي است كه سازمان مديريت و برنامه ريزي رشد 10 درصدي براي اين سازمان در نظر گرفته است. وي كه معتقد به تقويت بخش خصوصي است، روز سه شنبه هفته پيش را روز آغاز به كار رسمي ساختار جديد سازمان عنوان كرد. با اين اوصاف و وعده ها، مطبوعات و مردم منتظر شنيدن و خواندن خبرهاي خوب هستند. در پاسداشت و نگهداري بناهاي تاريخي تاكنون كاهلي زياد صورت گرفته كه دكتر بهشتي رئيس پژوهشكده ميراث از آن به عنوان 20 سال رياضت ياد كرد.
حال دوره سختي و رياضت به پايان رسيده است. مديران جديد به رئيس سازمان اعتماد دارند و قول داده اند شناسايي، ثبت و نگهداري بناها سروسامان بگيرد، ما نيز اميدواريم.
طاطاووس؛ در يك قدمي يونسكو
016452.jpg
كليساي طاطاووس، مقبره يكي از حواريون مسيح است كه براي تبليغ دين مسيحيت در قرون اوليه ميلادي، به منطقه آذربايجان و ارمنستان آمده و در همين مكان به شهادت مي رسد. اين بنا اگرچه در قرن 14 ميلادي به وسيله زلزله كاملا تخريب و دوباره بازسازي شد، اما در حال حاضر يكي از مهم ترين و قديمي ترين بناهاي تاريخي ايران است. چندي پيش اعلام شد كه اين كليسا براي ثبت جهاني در فهرست جهاني يونسكو آماده مي     شود. اما آنچه كه نگران كننده است مرمت ناتمام اين كليسا است. كليساي طاطاووس تنها تا بهمن ماه فرصت دارد كه در ليست يونسكو به عنوان يك اثر باستاني ثبت شود. آنگونه كه شنيده شده تمام مدارك اين كليسا براي ارايه به يونسكو آماده است و اين كليسا به همراه 17 پروژه ديگر به يونسكو ارايه خواهد شد تا هر چه زودتر مراحل پاياني مرمت آن انجام گرفته و به ثبت برسد.
لازم به ذكر است كه اين كليسا در قرون 19 ميلادي و در زمان عباس ميرزا مورد مرمت قرار گرفته و بخش سفيد آن به مجموعه قبلي ملحق شد. اين كليسا از قدمت و زيبايي خاصي برخوردار است و هر ساله مورد بازديد و عبادت ارمني ها و مسيحيان معتقد قرار مي  گيرد.

طهرانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
درمانگاه
|  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  درمانگاه  |  طهرانشهر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |