نويسندگان و ناشراني كه به معرفي كتاب خود در ستون خواندني ها تمايل دارند مي توانند يك نسخه از اثر خود را به نشاني خيابان آفريقا، بلوار گلشهر، مركز خريد آي تك، طبقه چهارم،بخش داستان ارسال كنند.
خوبي اندازه دارد
زندگي در پيش رو
نوشته: رومن گاري
ترجمه: ليلي گلستان
ناشر: بازتاب نگار
«زندگي در پيش رو» جزو يكي از آثار مهم رومن گاري است كه از قرار معلوم چاپ هاي متعدد آن در ايران همواره از استقبال خوبي برخوردار بوده است.
به تازگي نشر بازتاب نگار چاپ جديدي از اين كتاب را روانه بازار كرده كه در بخشي از آن مي خوانيم:
«بچه ها قوه تقليدشان خيلي قوي است. وقتي يكي شان كاري مي كند، بقيه هم فوراً دست به كار مي شوند. در آن موقع هفت نفري مي شديم كه پيش رزا خانم بوديم و دو نفر از جمع ما فقط روزها بودند و آقا موسي سپور كه همه مي شناختندش.
هر روز ساعت شش صبح كه موقع جمع كردن زباله بود، آنها را به آن جا مي آورد. زنش از يك چيزي مرده بود بعدازظهرها بچه ها را مي برد تا خودش بهشان برسد. موسي بود كه از من كوچكتر بود. بنانيا بود كه هميشه هره كره مي كرد چون اصلاً خوش اخلاق به دنيا آمده بود.
ميشل بود كه پدر و مادر ويتنامي داشت و يك سال بود كه زرا خانم نمي خواست او را حتي يك روز ديگر هم نگاه دارد چون پول برايش نمي فرستادند. زن خوبي بود ولي اين خوبي هم اندازه داشت.»
نظريه پرداز هرمنوتيك
آغاز فلسفه
نويسنده: هانس گئورگ گادامر
ترجمه: عزت ا... فولادوند
ناشر: هرمس
هانس گئورگ گادامر فيلسوفي است كه نظرياتش پيرامون هرمنوتيك در فلسفه، توجه بسياري از صاحبنظران را در نيمه دوم قرن بيستم برانگيخته است.
عزت ا... فولادوند در مقدمه كتاب پيرامون زندگي اين فيلسوف نوشته:
گادامر در ماربورگ و در برسلاو بزرگ شد و زندگي دانشگاهي او بازتابي از مهم ترين جنبش هاي فلسفي آلمان در سده بيستم است. هنگامي كه از ۱۹۱۸ تا ۱۹۲۲ در ماربورگ فلسفه مي خواند به نوكانتيسم برخورد و رساله دكتر ايش را زير دست نيكولاي هارتمان و پاول ناتورپ در ۱۹۲۲ به پايان برد.
در ۱۹۲۳ براي اين كه تحت تعليم ادموند هوسرل و مارتين هايدگر پديدار شناسي بخواند راهي فرايبورگ شد و در ۱۹۲۴ به دنبال هايدگر به ماربورگ رفت ... گادامر از همان هنگام كه هنوز در ماربورگ بود آغاز به تدريس كرد.
بعد همچنين در لايپزيك (۴۷-۱۹۳۸)، در فرانكفورت (۹-۱۹۴۷) و در هايدلبرگ درس داد و در آن جا در ۱۹۴۹ در مقام استاد كرسي فلسفه جانشين كارل ياسپرس شد. ولي پس از بازنشستگي در ۱۹۶۸ نيز همچنان به تدريس در دانشگاه هايدلبرگ ادامه مي داد و بخشي از سال را در آمريكا، به ويژه در كالج باستين درس مي گفت.
در كتابخانه
تا حالا دريا را اينقدر خاكستري نديده بودم
نويسنده: فريده آژير
ناشر: دلشدگان
در بخشي از اين رمان مي خوانيم:
«صبح كه از خواب بيدار شد، چشمش به كتابخانه ديواري افتاد كه نصف ديوار را گرفته بود. در اين دو هفته اصلاً آن را نديده بود. وسط كتابخانه تقريباً به ارتفاع تقريباً دو متر فرورفتگي داشت. درست شبيه دري كه اطراف آن قفسه بندي شده باشد. كنجكاوي اش تحريك شد، لحاف را كنار زد و بلند شد. به طرف كتابخانه رفت. دستگيره را پيچاند و از لاي نيمه باز در داخل را نگاه كرد، اتاقي تقريباً بزرگ بود كه وسط آن ميز و صندلي چوبي گرد و خاك گرفته قرار داشت و يك تختخواب فلزي زنگ زده در سمت راست اتاق گذاشته شده بود.
سطح آن با موكت سبز رنگ و رو رفته مفروش بود. با تعجب ابروها را بالا برد و در را آرام بست، ساعت مچي را نگاه كرد بيست دقيقه به ده بود. سرهنگ هنوز بيدار نشده بود صداي جارو و خش خش برگ ها مي آمد. كاپشن را برداشت و از هال بيرون رفت.»