پنجشنبه ۱۶ مهر ۱۳۸۳
كتاب
Front Page

نقد فني كتاب«تاريخ مختصر داستاني ايران» از سوي استاد عباس اخوين
اين« خط »خط ميرعماد نيست
004140.jpg
از دشوارترين موضوعات تخصصي هنر تشخيص آثار هنري و تعيين صحت امضاي(رقم) آنها است. منظور اين است كه بفهميم يك اثر هنري توسط چه كسي اجرا شده است و از آن دشوارتر تشخيص صحت آثاري است كه رقم دارند اما امضا و رقم آنها مشكوك است. در واقع آنچه اظهار نظر در مورد آثار هنري را دشوار مي كند سه مورد مهم است. اول آثاري هستند كه رقم ندارند و بايد تعيين كنيم صاحب اثر كيست.
دوم تعيين درستي و نادرستي آثاري كه رقم دارند يعني چگونه مي توان فهميد كه رقم يك اثر صحيح است و يا جعلي و حتي المقدور تعيين نويسنده اثر و دست آخر اين كه بدانيم هنرمند، اثر خود را در چه دوره از عمر هنري خود به اجرا در آورده است.
در موارد مختلفي هنرمندان تمايلي به امضاي اثر خود نشان نمي دادند. يا آن اثر را در آن لحظه دلخواه خود نمي دانستند و يا آثار و شيوه هنرمند آنچنان جا افتاده بوده است و شناخته شده كه خود اثر شيوه آنان محسوب مي شده و گوياي نام او و يا از سر تواضع و فروتني كارها و آثار را بدون رقم مي گذاشتند.
اما در مورد ديگر چنان كه مرسوم است هنرمندان از آثار اساتيد پيش از خود مشق مي كنند و در اين مشق ها رقم آنان را نيز نقل مي كنند. اين گونه آثار با گذشت و مرور زمان ايجاد شبهه مي كند. در پاره اي موارد اين مشق ها و نقل ها آنچنان به اصل خود نزديك و با آن يكي است كه تشخيص را دشوار مي كند. از طرفي گاه بعضي از هنرمندان چيره  دست براي به نمايش گذاردن اشراف خود به همه شيوه ها و نماياندن قدرت قلم و پختگي آن اين چنين اقدامي مي كنند و دست آخر هستند كساني كه براي سودجويي اين گونه آثار هنري مخدوش مي نمايند و دست آخر اين كه در دوران فعاليت هنرمندي اوج و حضيض و فراز و فرودهايي وجود دارد كه آثار هنرمندان را دستخوش تلاطم خود مي كند. لذا اگر بيشتر از تاريخچه زندگي و حيات هنري هنرمند وقوف داشته باشيم بيشتر مي توانيم به آثار او بخصوص آنها كه در دوره كمال اجرا شده است اشراف پيدا كنيم.
به هر حال كارشناسي آثار هنري و بخصوص آثار خوشنويسي از دشوارترين كارهاي تخصصي است كه در واقع تشخيص قطعي را مي توان با در نظر داشتن موارد فوق و حتي اين كه به چه متوني بيشتر تمايل داشته است و نيز جنس كاغذ و مركب مورد استفاده اش (هر چند امروزه از طريق آزمايش كاغذ و مركب و رنگ مي شود تعيين عمر آثار هنري را انجام داد) و با همه اينها اگر استاد كارشناس، خود از آثار مورد نظر مشق و نقل كرده باشد و يا مشق نظري زياد داشته باشد اشراف و تسلط بيشتري در درك و فهم و تشخيص آنها خواهد داشت.از جمله نامدارترين هنرمندان بزرگ اين سرزمين كه نام ايران و تاريخ ايران با نام آنان گره خورده است ميرعماد حسني قزويني خوشنويس بزرگ قرن يازدهم است كه در طي ۴۰۰ سالي كه از روزگار او مي گذرد نه تنها سمت استادي كه سمت سروري بر همه خوشنويسان دارد. او در واقع نقطه عطف هنر خوشنويسي نستعليق است و لذا مشق كردن و نمونه سازي و مشابه سازي با آثار او براي هر هنرمندي ديگر هنرنمايي محض تلقي مي شود و به طور كلي طبيعي است كه از آثار يك چنين هنرمندي در طي اين چهار قرن مشق كنند و اين نقل ها گاه به گونه اي باشد كه كمتر قابل تمييز و تشخيص باشد.
اما امروز اگر بخواهيم اثري را كه قطعاً  از او باشد تعيين كنيم با وجود همه دشواري هاي كار اما غيرممكن و ناشدني نيست (بخصوص كه براي تجليل و گراميداشت از خود او باشد.)
چرا بايد براي بزرگداشت او از ميان اين همه آثار به جاي مانده اثري را معرفي و منتشر كنيم كه قطعاً  از آثار اين خوشنويس بزرگ نيست. اين مقاله نيز به همين دليل نگاشته شده و نيز نمونه اي آموزشي است براي نقد آثار هنري. كتاب تاريخ مختصر داستاني ايران كه توسط انجمن خوشنويسان ايران به چاپ رسيده است. كتابي است كه هر چند استادانه تحرير يافته است، اما با دقت و باريك بيني شاهد مواردي بسيار خواهيم بود كه مي توان رأي قطعي داد كه اين اثر از آثار ميرعماد بزرگ نيست و حيف است كه در بزرگداشت شخصيت والاي او اثري را با شك و شبهه و اما و اگر به نام او منتشر كنيم. حال آن كه مي دانيم كه اين كتاب با همه هنرنمايي خوشنويسي اش و زيبايي خطش، قدمهاي زيادي از عماد بزرگ عقب تر است.
چنان كه اشاره شد كتاب «تاريخ مختصر داستاني ايران» از مجموعه كتب خطي كتابخانه مجلس بهارستان كه توسط «انجمن خوشنويسان ايران» منتشر شده است. به طور قطع استادانه تحرير شده و در اين ترديدي نيست و هر چند كه در شيوه مير نوشته شده است اما به خط ميرعماد نيست. ذكر دلايل و مواردي چند كه به استناد آن مي توان اين نظر را مطرح كرد خالي از فايده براي خوشنويسان نيست و شايد فتح بابي باشد براي آموزش كارشناسي و نقد آثار هنري و سنجيدن آثار با محكي دقيق:
۱- در خط ميرعماد گنده نويسي (نوشتن حروف و كلمات بزرگتر از حدود قلم مورد استفاده) وجود ندارد(بخصوص در آثار كتابتي او)  و حال آن كه موارد بسياري را در اين كتاب مشاهده مي كنيم كه حروف و كلمات بزرگتر از حد قلم (گنده نويسي) شده است.
۲- مدات (كشيده ها) نوشته شده در اين كتاب تمام قلم (تمام قوت) نيستند و حال آن كه در خط كتابت ميرعماد كشيده ها داراي تمام قوت (تمام قلم) هستند.
۳- مي دانيم در خوشنويسي، كلماتي كه از حروف متعدد تشكيل شده اند جمع تر نوشته مي شوند تا به اصطلاح دست و پا دراز نشوند. اما در اين كتاب اين گونه كلمات با طول زياد نوشته  شده اند و در نتيجه چشم نواز نيستند.
۴- كشيده هايي مانند چها و چهه و شهه (اغلب كشيده هايي كه با (هـ) ي (ذوصادين)  نوشته مي شوند ضعيف نگاشته شده اند و اين ضعف را در اتصال(چ) به (هـ) و (هـ) به كشيده به وضوح مي توان مشاهده كرد.
۵- از نكات ديگر مشهود در اين مكتوب كه بسيار ضعيف نگاشته شده و از خط مير بسيار دور است كلماتي چون (عر و عهد) است. اين دو كلمه از نظر اصول و قواعد نيز اشكال دارد.
۶- عدم تناسب در سواد و بياض (سياهي و سفيدي) و قوت و ضعف در بعضي از كلمات مانند طهمورث (اين كلمه در اتصال ط به هـ نيز ايراد اصولي دارد) و كلمه «بهمرسيه» بخصوص در اتصال هـ به حرف مابعد و سفيدي حاصله از آن و نيز سفيدي هاي حاصل از دندانه ي (ص ۱۱) و نيز عدم همساني بين بياض (سفيدي) بعضي از كلمات در سطرهاي يك صفحه مانند (جمشيد و بهمرسيه) (سطرهاي ۵ و ۶ صفحه ۱۱).
۷- عدم هم شكلي ويك دستي در كلمات مشابه و تكرار شده در يك سطر مانند كلمه ايرج در سطر ۴ صفحه ۱۳.
۸- كلمه كشيده(هم) در (صفحه ۱۴ سطر ۴) از نظر نسبت با حروف مابعد خود هم آهنگي ندارد (بزرگتر و قوي تر از ساير حروف و كلمات نوشته شده است.)
۹- كلمه اتفاق (اتصال ت به ف) و در نتيجه مجموع كلمه به هيچ وجه استادانه نوشته نشده است.
۱۰- در صفحه ۱۲ سطر ۸ بين كلمه (پنج و شهسه) كرسي مورب رعايت نشده است؛ به طوري كه اين نكته نظر را به خود جلب مي كند و شكستي به نظر مي رسد.
۱۱- در صفحه ۱۴ كشيده هاي (شد سطر دوم) (عر سطر سوم)، (عجم سطر ۱۰) و كلمه (اليسح سطر هفتم) بزرگ و با شيب زياد نوشته شده.
۱۲- كاف دالي در كلمه (كيكاوس سطر اول و جاهاي ديگر) ضعيف نوشته شده و اصلا در شيوه مير نيست.
۱۳- نكته مهم و قابل توجهي كه در مجموع صفحات خودنمايي مي كند اختلاف سر ج در كلماتي مانند (چهار يا جهان و امثال آن) است. مير عماد اين كلمه را به طرز خاصي اجرا مي كرده به طوري كه اتصال ج به هـ مستطيل ظريف خوابيده اي را مي سازد كه با اتصالات و بياض هاي بعد تناسب زيبا و چشم نوازي را بوجود مي آورد. اما خوشنويسي كه اين كتاب را خوشنويسي كرده است گويا در اجراي اين كلمه (جها و چهل) مردد بوده و به شكل هاي مختلفي آن را نوشته، حتي گاه سعي كرده تا به فرم كلمه مير نزديك شود اما در اين مورد كمتر موفق بوده است. كلمه چهار بخصوص در صفحه ۱۹ بيشتر به خطوط امروزي نزديك است تا به خط مير.
۱۴- دواير معكوس در صفحه ۱۹ بسيار متناسب و خوش قالب هستند و حال آنكه دواير معكوس در صفحه ۱۳ اينگونه نيستند.
۱۵- كلمه (عهد) مجدداً در صفحه ۱۸ سطر ۸ اصلاً استادانه نوشته نشده است.
۱۶- در صفحه ۲۱ كلمات ميكشند (سطر ۴)، شير (سطر ۶) و ذوي الاكتفاف (سطر ۷) زيبا و استادانه نيستند.
۱۷- در صفحه ۲۲ سطر ۷ كلمه المطلب فاصله ميم با حرف بعد يعني ط زياد است به طوري كه كل كلمه نازيبا به نظر مي رسد.
۱۸- به طور كلي اتصالاتي مانند دندانه هايي كه به كشيده وصل مي شوند (مانند دندانه ي در كلمه عليه كه لام را به كشيد متصل مي كند) بزرگ و نازيبا نوشته شده اند براي نمونه (ص ۲۲ سطر ۶). لازم به ذكر است كه اتصال دندانه به كشيده همه جا به اينگونه سنگين و افتاده نوشته شده است كه نشان دهنده اين است كه براي خوشنويسي اين كتاب به صورت شيوه درآمده كه با خط و شيوه مير كاملاً متفاوت است.
۱۹- كشيده عمر در سطر دوم صفحه ۲۳ اصلاً به خط و شيوه مير نزديك نيست و اين از موارد كاملاً مشهود اين كتاب به شمار مي رود.
۲۰- عدم تناسب بين بياض كلمات همسان مثلاً (در ص ۲۳ سطر ۸ كلمه بجها و جهل در سطر ۶ همان صفحه) كاملاً واضح است.
۲۱- از نكات بارز اين مجموعه كه قابل توجه است نازكي بيش از حد شد و ع كلمات كشيده و شيب آنها است (مانند ص ۲۴ سطر ۶ كلمه بمدنيه)
۲۲- در اغلب موارد كه دندانه هاي مكرر در كنار هم قرار گرفته اند مانند كلمه (نشست) (ص ۳۰ سطر ۶) دندانه ها طولاني و بلند نوشته شده اند و كلمه را سنگين و نازيبا كرده اند.
۲۳- كلمات عمر و عبد (ص ۳۲) و تكرار كلمه يحيي (ص ۳۴) اصلاً همسان، يك دست و روان و يك شكل نيستند و همينطور است حرف (هـ)ي وسط كه به (هـ)ي بال كبوتري موسوم است هر كدام به شكلي و اندازه اي مختلف و متفاوت نوشته شده است.
۲۴- كلمات بنشست (ص ۴۰ سطر آخر و ص ۴۱ سطر اول)، عهد (ص ۴۱ سطر ۲) و رحيم (ص ۴۳ سطر آخر) خوب نوشته نشده اند.
۲۵- در كلمه بيك (ص ۴۷ سطر ۱۰) دسته كاف كوتاه و كشيده افتاده به نظر مي رسد و لذا كلمه تناسب ندارد و نيز بياض كلمات خراسان و طغرل ص ۴۷ سطر آخر نسبت نامتعادل دارند.
۲۶- از مهمترين وجوه افتراق اين كتابت با خط ميرعماد نحوه نوشتن كلمه طيبه (الله) است. كه در اين كتاب بيشتر به شيوه امروزي تحرير اين كلمه نزديك است تا به خط و شيوه عماد
۲۷- صفحات ۴۲ و ۴۳ بهترين و زيبا ترين صفحات اين كتاب هستند.
به هر حال و در مجموع مي توان نتيجه گرفت كه اين كتاب از آثار ميرعماد نيست و خط اين كتاب بيشتر به شيوه دوره قاجار نزديك است و در نهايت نكات مشاهده شده كه يك شيوه خاص از يك خوشنويس را در اين كتابت به ما نشان مي دهد به طور دسته بندي شده به شرح زير مي باشد:
۱- از واضح ترين موارد نحوه تحرير كلمه طيبه الله است كه به شيوه قاجاريه و معاصر نزديك تر است.
۲- هرگاه دندانه هاي متعدد در كنار هم قرار گرفتند تناسب كلمه به هم خورده است و نيز مجموع كلمه بزرگتر از حدود قلم اجرا شده است.
۳- نحوه اتصال حرف لام يا كاف به (ح)ي آخر مانند كلمات سخ، بلخ، يكچند به شيوه ميرعماد نيست و در شيوه نويسنده كتاب است.
۴- نحوه تحرير كلمه (عر و عهد) با شيب زياد است و اين گونه كلمات غالباً از نظر اصول و قواعد نيز خالي از ايراد نيستند.
۵- كشيده هاي بعد از هـ (موسوم به هـ ذ و صادين) مانند چهر و شهر كاملاً بي تناسب و با شيوه عماد بيگانه است.
۶- كلماتي مانند (چهار و جهان) به شكل هاي گوناگون نوشته شده و در بعضي موارد به زحمت به شيوه مير نزديك شده است.
004143.jpg
به مناسبت بزرگداشت شخصيت هنري ميرعماد حسني قزويني خوشنويس بزرگ ايراني سده دهم و يازدهم كنگره اي به همت سازمان ميراث فرهنگي و با كمك انجمن خوشنويسان ايران برپا شده است. در كنار برنامه هاي مختلف اين كنگره كتابي نيز به نام «تاريخ مختصر داستاني ايران» كه از مجموعه كتب خطي كتابخانه مجلس است، به نام اين شخصيت والا، توسط انجمن خوشنويسان ايران چاپ و منتشر شده است. اما كتاب ياد شده با همه زيبايي خطش، از خطوط ميرعماد بزرگ نيست و فاصله زيادي با خط ميرعماد دارد. اين موضوع محور بحثي نظري است با استاد عباس اخوين كه از جمله صاحب نامان خوشنويسي در ايران است و تخصصي ويژه در خط ميرعماد دارد.
استاد اخوين كه عمري است با خط ميرعماد مأنوس است و بحق تنها مروج شيوه مير عماد و به طور كلي خطوط قدما در دوران معاصر به شمار مي رود، با نظري دقيق و موشكافانه كتاب را تحليل و بررسي كردند و بر عدم صحت انتساب آن به ميرعماد نظر دادند.
اين مقاله، تدوين شده جلسات نقد شفاهي كتاب ياد شده است كه به حضور خوشنويسان و كارشناسان محترم خوشنويسي ارائه مي شود. صفحه كتاب همشهري آماده انعكاس ديدگاههاي مختلف در اين زمينه است.

۷- قوت قلم در كشيده ها بكار گرفته نشده و حال آنكه در كتابت مير كشيده ها با قوت قلم نوشته مي شوند.در پايان يك نكته نهفته ناگفته باقي مي ماند كه به مصداق ذوق اين باده نداني بخد ا تانچشي و آن اين كه از رويت و نگاه به خط ميرعماد و بهجت و سرور و لذت و حظي روحاني در من ايجاد مي شود كه كمتر خطي اين تأثير را در من مي گذارد. اين حظ روحاني و خاص برايم بزرگترين محك شناخت خط ميرعماد از خطوط ديگر (حتي خطوطي كه بسيار با مهارت نقل شده) است. اين كتاب تاريخ مختصر داستاني و كتابت آن، برايم آن بهجت و حظ آشنا را ندارد.

به انگيزه انتشار كتاب عقل در سياست اثر دكتر بشيريه
در اسارت جامعيت هاي   ايدئولوژيكي
004137.jpg

سيد جواد طاهايي
اخيراً  بخشي از كتاب منتشر شده جناب استاد دكتر بشيريه تحت عنوان «عقل در سياست» در قالب مقاله اي مجزا در روزنامه اي به چاپ رسيد. هنگام مطالعه اين مقاله كه همچون ديگر آثار و مقالات ايشان، صاف و روشن، صادقانه، متواضعانه و خلاصه عالمانه بود، مصمم شدم به طرح كلي و اوليه خطوطي در انديشه و آثار ايشان بپردازم كه حتي المقدور داراي مركزيت و تداوم باشد. دليل اين كار آن است كه، معتقدم انتقاد از اخلاق فكري و اصول انديشه سياسي دكتر بشيريه، همانا انتقاد از اصول تفكر سياسي در ايران معاصر خواهد بود.
به نظرم اين استاد شاخص نظريه سياسي، اوجي براي نسل هايي از دانشوران ايراني است كه ما همچنان محتاج درك بيشتر ويژگي هاي آنان هستيم؛ كساني كه از يك سو با تراكم مفروضات و غلظت تصورات پيشيني و تجريدي قابل درك اند (اسير ايمان ايدئولوژيكي اند) و از سوي ديگر به نحوي كه اندكي متناقض مي نمايد فضيلت را در وسعت دانش هاي دايرة المعارفي مي دانند؛ كساني كه مؤمنانه (به دليل غلظت پذيرش هاي مسلكي) ايمان را (تحت تأثير وسعت دانش هاي دايرة المعارفي) تحقير مي كنند.
به نظرم دكتر بشيريه را، با شجاعت، مي توان شاخص ترين تبلور براي تاريخ روشنفكري ايراني در زمانه ما دانست؛ روشنفكري ايراني در اين معنا كه اين جريان يا تاريخ را، شعبه يا شاخه ايراني ژاكوبنيزم انقلاب فرانسه بدانيم. در اين معنا، در دوران ما استاد شاخص دانشكده هاي علوم سياسي، دكتر بشيريه، عالي ترين حلقه تداوم براي پارادايم فرانسوي تفكر سياسي ايران معاصر است. تحليل هاي دكتر بشيريه از واقعيات جامعه معاصر ايراني، نوساني نشئه گونه از نظريه به نظريه است و به واقع حركت از نظريه اي خارجي و نسبتاً پخته به سوي نظريه اي ايراني و نسبتاً  ناپخته. براي جناب آقاي دكتر بشيريه، اين استاد مسلم نظريه هاي جامعه شناسي سياسي، گويي واقعيات تاريخي جامعه او، ارزشي في نفسه ندارند و فقط از اين رو كه بهانه اي يا دليلي براي طرح و تقويت گمانه هاي عامشان مي باشد،  مورد توجه قرار مي گيرد. جالب آن كه با همين مفروضات و گمانه ها نيز دكتر بشيريه، اين استاد صادق و با اخلاق، صرفاً آنچه كه در جامعه ايراني رخ داده و وجود داشته است را مفهوم بندي (توصيف ديسيپليني) مي كند نه آن كه به ريشه ها بپردازد و به ارائه طرحي درباره بنيادها راه يابد. دكتر بشيريه نهايتاً  به نتايجي پديدارشناسانه ره مي سپرد.
واژگان غير ايراني و تجريدي هر ميزان كه مدعيانه و دامن گستر باشند، متأسفانه هيچ جغرافياي روشني از حوزه درك هاي واقعي فراهم نمي آورند. مفاهيم عام ديسيپليني و نظريه ها مي توانند سبب شوند كه «درباره» يك پديده بسيار چيزها گفته شود و يا اطراف يك پديده اجتماعي از معنا و تحليل آكنده گردد، بي آن كه «خود» پديده درك شود. «پيرامون» يك واقعه مي توان بسيار انديشيد و نوشت بي آن كه خود واقعه در تفرد خود درك شود و اين نتيجه، حاصل كاركرد تخريبي ايده هاي كلان است.
اين آسيب شناسي متعلق به روش و شيوه دانشوراني است كه به جاي آن كه از واقعيت به نظريه روي كنند، از نظريه به واقعيت مي نگرند.
دكتر بشيريه، بازمانده اي شايان ستايش از نسل فضلايي است كه به دغدغه هاي محدود و محلي شان، نمايي جهاني مي بخشند و نيز آن را چون فضيلت مي نمايانند. توسط اين دانشوران آرزوهاي بزرگ در نظريه هاي بزرگ جاي مي گيرند، خواستهايي مبهم در ادبياتي مبهم جاي مي گيرند و پذيرش هاي كلان آئيني به محبسي بدل مي شوند كه طي آن تفكر ايراني نمي تواند با واقعيت جامعه ايراني تماس برقرار كند. نتيجتاً  فكر معاصر ايراني در درك عظمت نهاد دولت در مي ماند، سنت را با امور كهن يكسان مي انگارد، به تاريخ ملي و فضايل مندرج در آن تقليل گرايانه و لاادري مي نگرد، آزادي را رهايي مي انگارد ، مردم اطراف خود را چون سوژه اي ايدئولوژيك مي نگرد و... سرانجام روحيه اي سرشار از انفعال پديد آمده و به نهادينگي مي گرايد كه به سختي زايل مي گردد.
او در باب شخصيت ها،  مسائل و ابعاد جامعه ايراني در ظرف يك صد سال گذشته، ايده هاي جذابي را، حتي به صورت ارتجالي مطرح مي كند كه هر يك به خوبي ممكن است در حد يك پايا ن نامه تفصيل بيابند و گاه،  مي يابند. او درك هاي خوبي از ابعاد نظري و عملي سياست معاصر ايران ارائه مي كند. اما نبايد فراموش كرد كه دانشي براي درك، دانشي براي عمل نيست و اين در حالي است كه دكتر بشيريه تحليل هاي خود را با نگاهي جدي به مسائل موجود و عيني عرضه مي كنند.
براي مدرن و عيني بودن و واقعي انديشيدن بايد ديدگاه خوشبينانه اي داشت. تمدن را انسانهاي خوشبين و اميدوار خلق كرده اند و بدبين ها سنگي روي سنگ تمدن نگذارده اند. اگر موضع بدبينانه داشته باشيم، شايد بتوانيم خوب و جذاب تحليل كنيم، اما نمي توانيم موثر و رو به جلو تحليل نماييم و به گونه اي سازنده به مسائل جامعه خود بنگريم. به دليل همين بدبيني شايد فلسفي، ويژگي رايج آثار دكتر بشيريه آن است كه فاقد وجه مثبته است؛اين آثار حاوي پيشنهادي نيست، زيرا حاوي ارتباطي بي واسطه با ابعاد ملموس جامعه ايراني نيست. واسطه ارتباط دكتر بشيريه با جامعه خود، ديدگاههاي كلان فلسفي است. بدبيني عميقي در آثار او موج مي  زند كه بيشتر درونيات و روانشناسي كساني چون ايشان را آئينگي مي كند. آنچه به چشم مي خورد طرح اسطوره وار و پرسش ناپذير ارزشهاي سياسي مدرن، اصالتاً  به منظور نفي تجربه انقلابي ايرانيان و تأسيس دولت جديد ايراني است. دكتر بشيريه سخت نااميد است از اين كه دولت جديد (مدرن) ايران، به نحو مؤثري مدرن باشد. اما ايشان تصورات عملياتي شده و روشني از مؤثر بودن دولت جمهوري اسلامي (يعني تاريخ جديد دولت مدرن در ايران) نيز ندارد و احتمالاً  علاقه اي هم به آن ندارد. او در انتقاد از دولت متأخر مدرن در ايران يعني جمهوري اسلامي و عملكردهاي آن، به معيارهاي ليبرالي عامي (احزاب، دموكراسي، مشاركت و...) مي پردازد كه احتمالاً به آنها به عنوان اهدافي في نفسه چندان تعلق نمي ورزد. بشيريه، اين استاد متواضع و محبوب دانشجويان، نسبت به ارزشهاي ليبرالي چندان شوري نمي ورزد. بشيريه البته به هيچ تعبيري ماركسيست نيست، با اين حال از آثار او گاه چنين برمي آيد كه ماركسيسم در درون او همچون يك منبع پنهان يا ناخوآگاه داوري هاي اخلاقي ايفاي نقش مي كند. به هر حال روشن است كه او در پرتو يك جامعه شناسي ماركسيستي يا ماركسيانيستي به شرايط جامعه ايراني مي نگرد.
ادبيات شخصي و نوشتاري دكتر بشيريه حاوي چيزي نيست كه در تاريخ و فرهنگ ايران هست. او همواره در وصف آنچه كه نيست سخن مي گويد و همان را نيز مبناي داوري قرار مي دهد. آنچه كه در تاريخ و فرهنگ ايران نيست و با اين حال دكتر بشيريه از آن سخن مي گويد، آرمانهاي فلسفي- اخلاقي و غيرقابل تعريف يك روشنفكر ژاكوبني است كه به درستي نمي داند چه مي خواهد اما قاطعانه مي داند چه نمي خواهد.
سخنراني ها و نوشته هاي دكتر بشيريه اصلاً  طعم ايراني ندارد يعني فاقد عرصه هاي تجربه شده يا زيست شده است. احتمالاً  بهترين شارح فارسي زبان انديشه هاي سياسي معاصر غرب، نمي تواند از نظريه فاصله بگيرد. ايشان به سهولت از زمينه واقعيات به آسمان نظريه بالا مي رود. اما به سختي و با عدم مهارت پايين مي آيد. اما راستي را، او اصلاً پايين مي آيد؟!
متأسفانه دكتر بشيريه، اين معلم رشته جامعه شناسي، يك «جامعه شناس» ايراني نيست. يكي به اين دليل كه هيچ توليد ماندگاري به عنوان يك دانشور ايراني ندارد كه در محافل خارجي به عنوان نظريه يا اثري ايراني اشتهار يافته باشد (اصلاً كدام دانشور ايراني دارد؟) ديگري به اين دليل كه وجه انضمامي تفكر او فوق العاده ضعيف است . يك جلوه مهم اين ضعف آن است كه او ناتوان از طرح وحدتي براي جهان ايراني است.
در بسياري از مقالات و سخنراني هاي دكتر بشيريه، برجسته، ايران موجوديتي شكننده نمايانده مي شود كه تماميت آن همواره در معرض تهديدات داخلي و خارجي است و طنزآميز آن كه، آثار ايشان اصلاً نشان نمي دهد كه دليل هستي ايران چيست و جامعه ايراني با چنين وضعيت بيد مانندي چگونه تاكنون دوام آورده است؟ استاد شهير از وحدت جهان ايراني خرج مي  كند اما چيزي به آن اضافه نمي كند.
اما با اين حال فكر دكتر بشيريه، از يك جهت كاملاً  ايراني است، از آن جهت كه بيماري مزمن دولت گريزي وحشي [به سختي تربيت پذير] فرد ايراني را نمايش مي  دهد. حجم نسبتاً بالاي آثار قلمي ايشان در عين حالي كه آرمان گرايي انتزاعي يك روشنفكر فرانسوي صبحگاه انقلاب فرانسه و سنت ستيزي و عقل گرايي مجرد آن را بازتاب مي كند، ناخودآگاه در كنار آن دولت گريزي ماندگار و تاريخي فرد ايراني را نيز نمايش مي دهد. بدين ترتيب به نحوي متناقض نما، دكتر بشيريه در حالي كه به تعبيري، به تاريخ كشور خود بي اعتناست، از ديگر سو خود اسير اين تاريخ است و لاجرم در متن آن مي انديشد. دكتر بشيريه معلم فردگرايي نهاد نايافته و نيز دولت ستيزي كهن ايران است كه البته فقط در تاريخ «ظاهري» آن به چشم مي آيد. اما مهمتر از اين، دكتر بشيريه،اين استاد غير قابل رجحان، معلم فاصله بعيد بين ايمان ايدئولوژيكي مدرن و شرايط يك جامعه تاريخي است. اما باز هم به نحوي طنزآميز، دكتر بشيريه در حالي معلم آن فاصله بعيد است كه خود به چنين فاصله اي عقيده ندارد.
دكتر بشيريه، استادي بي گفت وگو با وجدان كاري كم نظير، گل سرسبد نسلي از دانشوران قديم ايراني است كه در طول زمان بر نسل هاي جوانتر تدريجاً ثابت كرده اند، ذهني كه خوب ياد مي گيرد لزوماً  ذهني نيست كه خوب مي فهمد.

اخبار كتاب

سيطره ترجمه بر تاليف
هيات داوران مهرگان علم (محيط زيست) ضمن معرفي ۸ كتاب راه يافته به دور نهايي در بيانيه اي به وضعيت تاليف و ترجمه كتابهاي اين حوزه پرداختند كه مي خوانيد.
دبيرخانه مهرگان علم طي فراخواني، خواهان ارسال كتابهاي چاپ اول سال ۸۲ در زمينه محيط زيست گرديد. تعدادي واصل و شمار زيادي توسط دبيرخانه تهيه شد كه از آن ميان ۱۰۳ كتاب طبق ضوابط تعيين شده گزينش شد و سپس به ۴۴ و در نهايت به ۱۷ عنوان تقليل يافت.
پس از بررسي هاي عميق و گسترده و بحث هاي اقناعي از بين اين ۱۷ عنوان، ۸ عنوان كتاب ذيل به عنوان آثاري كه با ويژگيهاي علم براي همه و در چارچوب محيط زيست همخواني داشته و برجسته تر مي باشند، انتخاب و به ترتيب الفبايي معرفي مي شوند.
- «آموزش محيط زيست در قرن بيست ويكم» /جوي پالمز/ علي خورشيددوست/ ناشر: سمت
- «اخلاق محيط زيست» /جان بنسون/ عبدالحسين وهاب زاده/ ناشر: جهاد دانشگاهي مشهد
- «انسان و محيط زيست» /باري كومنر/ بهروز دهزاد/ ناشر: موج سبز
- «جنگل شناسي زاگرس» /دكتر جزيره اي/ ناشر: دانشگاه تهران
- «علوم زيست محيطي» /چيراس/ مهندس داهي و معلمي/ ناشر: مركز نشر دانشگاهي
- «مخاطرات محيطي» /كيت اسميت/ ابراهيم مقيمي/ناشر: سمت
-«مقدمه اي بر جامعه شناسي محيط زيست» /وحيد اسلام زاده/ ناشر: سازمان سبز حزب اسلامي كار
- «مناطق حفاظت شده و توسعه پايدار» /هنريك مجنونيان/ ناشر: سازمان حفاظت از محيط زيست
۲- هيات داوران نگراني عميق خود را از كمبود توليد علم در ايران و تاليف مايه گرفته از تحقيقات اصيل داخلي كه تحت الشعاع ترجمه گسترده از آثار علمي خارجي قرار گرفته است ابراز مي دارد.
اعضاي هيات داوران عبارتند از: مهندس علي پازوكي- مهندس هوشنگ ضيايي - دكتر حسن لقايي
نخستين بازار معاوضه كتاب در كشور راه اندازي مي شود
بازار معاوضه كتاب براي نخستين بار در كشور برپا مي شود و كودكان و نوجوانان مي توانند كتاب هاي خود را بدون رد و بدل كردن پول در اين بازار مبادله كنند.
به گزارش همشهري از روابط عمومي كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان، پس از برپايي بازارهاي معاوضه اسباب بازي و تحويل اسباب بازي هاي خشن در روز جهاني كودك در سال هاي گذشته، بازار معاوضه كتاب به منظور ايجاد روح تعامل در ميان كودكان راه اندازي مي شود. با برپايي اين بازار علاوه بر همكاري و ارتباط كودكان، امكان استفاده از كتاب هاي مختلف و انتقال دانسته هاي مكتوب كودكان به يكديگر نيز فراهم مي شود.
در بازار معاوضه كتاب، كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان نيز مشاركت خواهد داشت و به كودكاني كه به مبادله با كتاب هاي كانون تمايل داشته باشند كتاب اهدا مي كند.
بازار معاوضه كتاب كودك از روز ۱۲ مهر تا پايان هفته جاري در مركز آفرينش هاي فرهنگي و هنري كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان واقع در خيابان حجاب برپا خواهد شد. در كنار اين بازار
ويژه برنامه هاي متنوعي از قبيل نمايش فيلم، تئاتر، كارگاه هاي نقاشي، سفال گري و كاردستي نيز برگزار مي شود.
نشر افق منتشر مي كند
روياهاي نويسنده

محمد محمدعلي از نويسندگان مطرح دهه هفتاد و اوايل دهه كنوني به شمار مي آيد. او كه تاكنون با چاپ آثار «آدم و حوا»، «باورهاي خيس يك مرده»، «نقش پنهان»، «برهنه در باد»، «قصه تهمينه» و ... توانسته مخاطبان خاص خود را به دست بياورد، در كتاب واقعيت و رويا طي گفت وگوي طولاني با عليرضا پيروزان به بحث و ديالوگ درباره زندگي و ادبيات پرداخته است. اين كتاب كه به نوعي بيانگر بسياري از آراء، خاطرات، تجربه ها و نظرات نويسنده اي همچون محمد محمدعلي به حساب مي آيد، كوشيده تا با محور قراردادن كليت هايي در زندگي ادبي او، شيوه تفكر و نگاه وي به عنصر خاص ادبي را آشكار كند. اين مصاحبه طولاني با محمدعلي، از بخش هاي مختلف و موضوعات گوناگون تشكيل شده است كه در آن مي توان با اين نويسنده عميق تر و بيش تر آشنا شد.همچنين اين كتاب به غير از گفت وگو شامل سه نقد مفصل در باب برخي آثار محمدعلي است. پيروزان كه گفت وگو و تاليف كتاب را برعهده داشته، كوشيده است تا با نگاهي داستاني فراز و فرودهاي كاري اين نويسنده را به تصوير كشد. نشر افق اميدوار است اين كتاب را تا اوايل پاييز منتشر كند.
لحظه اي ست روئيدن عشق
نويسنده: لورا اسكوئيول ‎/ مترجم: آذر عالي پور‎/انتشارات روشنگران - ۲۰۶ صفحه - قطع رقعي - ۲۴۰۰ تومان
«كتاب» بر محور زندگي يك مرد تلگرافچي نوعدوست و حساس نوشته شده است. تلگرافچي، عاشقانه مردم را دوست دارد و در سوداي چنين عشقي، حرفه اش را برگزيده است. در بستر داستان كه در سرزمين مكزيك مي گذرد، نوعدوست در گذر از شور جواني و غوطه خوردن در درياي مهرباني مردم، دل در گرو دختري مي نهد و با او پيمان زناشويي مي بندد. اما زندگي مشترك، پس از چند صباحي با شرنگ بدگماني همراه مي شود و با فرجامي تلخ به جدايي مي انجامد. مرد تلگرافچي كه ماهرانه با عشق مردم مي زيسته، از اين ناكامي متحير و آواره مي شود، اما،  تنها فرزند او و همسرش، كه دختري است هوشمند و مهربان با صبر و درايت مي كوشد، روزگار وصل را به ارمغان آورد. نويسنده ضمن انتخاب موضوعي جذاب و پركشش كه با بيان رواني و پاكيزه مترجم، همراه است، نگاهي فلسفي به چند و چون آدم هايي دارد كه در عين مهرورزي به ديگران و جلب مهرباني مردم، در راه دلدادگي خويشتن را به هنگامه هاي تلخ مي كشانند و اين، سرگذشت بسياري از آدميان با اين خصوصيات بوده است.

گزارش
كوتاه شده سخنان دكتر محمد علي موحد در روز مولوي
آثار منثور مولوي
004146.jpg

كتاب ماه ادبيات و فلسفه با مشاركت شوراي گسترش زبان و ادبيات فارسي، صد و چهل و سومين نشست خود را با عنوان «آثار منثور مولوي» در حضور جمع كثيري از علاقه مندان به مباحث فرهنگي، هفتم مهرماه در خانه كتاب برگزار كرد. گزارش زير فشرده سخنان دكتر محمد علي موحد در اين نشست است كه مي خوانيد:
دكتر محمد علي موحد در باب آثار منثور مولانا اظهار داشت: به غير از فيه مافيه، مكتوبات و مجالس سبعه اثر منثور ديگري از مولانا وجود دارد كه گرچه به طور مستقل نيست، اما در صورت جمع آوري به صورت رساله اي منثور درخواهد آمد و آن قطعات منثوري است كه در شش دفتر مثنوي در ديباچه ذكر شده است. از ميان اين آثار منثور، مجالس سبعه را بايد متمايز دانست چرا كه اين اثر مرتبط به دوراني است كه مولانا هنوز حضور شمس را درك نكرده بود. حضور شمس خط قرمزي است كه زندگي مولوي را به دو قسمت تقسيم كرده است و با استناد به گفته خود مولانا و نزديكانش بايد پذيرفت كه مولانا تا پيش از درك حضور شمس شعر نسروده بود. مولانا در دوره نخست عمر خويش، راه و رسم پدر خويش را دنبال مي كرد و در پي راه او بود، البته صحبت هاي او صبغه تصوف دارد. در مجالس سبعه نيز مولانا از همان سياق پيروي كرده است. مجالس اگر از حيث معنا و محتوا فقير است اما به لحاظ لفظ بسيار قابل توجه است، چرا كه هم بيانگر چگونگي مجالس وعظ در دوران اوست و هم ما در اين اثر تسلط عجيب مولانا را بر لفظ درمي يابيم، اين اثر تقريباً ميدان لفاظي است.
دكتر موحد در ادامه سخنان خود افزود: از ميان آثار منثور مولانا تنها مكتوبات است كه ريخته قلم مولاناست. فيه مافيه در حقيقت مطالبي است كه مولانا در مجالسي بيان كرده و آن را ثبت و ضبط كرده اند و مجالس نيز به همين ترتيب. اما مكتوبات را خود مولانا نوشته است. وجه مشترك تمام اين آثار در اين است كه هيچ كدام از اينها به قصد پديد آمدن كتاب مستقلي پديد نيامده اند. مكتوبات در حقيقت نامه هاي خصوصي مولاناست و تفاوت آن با مكتوبات ديگر بزرگان در اين است كه مولانا در قسمت اعظم اين مكتوبات به مسائل شخصي پرداخته است. تكه هاي منثور مثنوي نيز روشن است كه استقلالي از خود ندارند و در حقيقت نقش تيترها و سوتيترهايي را دارند كه بسياري از نويسندگان معاصر براي مشخص كردن مطالب اصلي و فرعي و جلب نظر و توجه خواننده در نوشته هاي خود به كار مي برند. مثنوي محصول سال هاي واپسين زندگي مولاناست، تكه هاي نثري آن نيز در خلال نظم كتاب و پابه پاي پيشرفت آن نوشته شده است. برخي از ديباچه ها را مولانا پس از پايان هر دفتر بر ابتداي آن افزوده است و باز در تاريخ مؤخر در ديباچه بعضي از آثار تجديد نظر كرده است. وجود ديباچه هاي تجديد نظر شده در كنار اختلافات در ضبط برخي ابيات و كلمات در نسخه هاي نوشته شده در حيات مولانا يا در زمان هاي نزديك به آن، ثابت مي كند كه كار تجديد نظر و ويرايش و پردازش مثنوي تا وقتي كه مولانا زنده بود، ادامه داشته است. از شش ديباچه اي كه مولانا بر شش دفتر مثنوي نوشته، سه ديباچه عربي و سه ديباچه فارسي است. ديباچه ها معمولاً به سبك معروف زمان كه براعت استهلال ناميده اند با نثري مصنوع، موزون و مسجع پرداخته شده است. بلندترين آنها ديباچه دفتر اول و سوم و كوتاه ترين آنها ديباچه قديم دفتر دوم و دفتر ششم است. قطعات منثوري كه جا به  جا در ميان اشعار مثنوي پراكنده است نيز مانند ديباچه نويسي منثور بر دفاتر شش گانه، از ابتكارات مولانا محسوب مي شود.
وي درباره مكتوبات مولانا اظهار داشت: برخلاف مثنوي كه مخاطب عام دارد، مكتوبات جنبه خصوصي دارد و براي فرد معين و در موضوع معيني نگاشته شده است. قسمت اعظم اين نامه ها در ده،پانزده سال آخر حيات مولانا نوشته شده است. تنها در سه يا چهار تا از آنها از صلاح الدين زركوب به عنوان شخص زنده ، ياد مي شود و صلاح الدين پانزده سال پيش از او وفات يافت. شكي نيست مولانا هرچه سنش بالاتر مي رفت و بر مقام و منزلت اجتماعي اش افزوده مي شد، انتظارات و توقعات پيراموني وي نيز فزوني مي گرفت كه اين توقعات در مكتوبات به چشم مي خورد.
دكتر موحد درباره فيه مافيه گفت: اين اثر يادداشت هايي است كه در طول زماني حدود سي سال، از سخنان مولانا فراهم آمده است. در اين مجموعه تكه هايي كه از دوران حيات شمس تبريزي و حضور او در قونيه حكايت دارد و هم تكه هايي كه از شمس به عنوان شخص متوفي و درگذشته ياد مي كند و نيز تكه هايي در تفسير برخي از ابيات مثنوي است كه يادگار سال هاي واپسين عمر مولاناست. نام فيه مافيه را نيز مريدان مولانا بر آن گذاشتند و اين تعبير را از ابن عربي گرفته اند.
وي در باب حضور شمس در آثار مولانا اذعان داشت: شمس در آثار نيمه دوم عمر مولانا حضور چشمگير و دائم دارد. مولانا در ديوان كبير مي گويد كه شمس دامانش را گرفته است و او را به هر سو مي كشاند. در مثنوي هم به اين مسئله اشاره شده است. مولانا از شمس در مكتوبات با عنوان سلطان الفقرا و در فيه مافيه به عنوان سلطان العارفين ياد مي كند. اگر حضور شمس به صراحت و به نام در موارد معيني از آثار مولانا پيدا باشد، هر نشيب و فراز احوال و اقوال او و هر بيان و نگرش او در مسائل كليدي چون نبوت، ولايت، وحي، عبادت و بسياري از قصه هايي كه براي توضيح مطالب خويش نقل مي كند، بازتاب كلام شمس است.
دكتر موحد درباره روش به كار گرفته شده در فيه مافيه تصريح كرد: فيه مافيه وسيله خوبي براي آشنايي با روش تعليم بزرگان تصوف است كه سخن به اندازه فهم مستمع مي گفتند و دقيق ترين معاني و بلند ترين آن را در قالب تمثيلات بيان مي كردند و همواره تأكيد داشتند كه آنچه مي گويند،مثل است نه مثل ولي «به قد خريداري مي برند قبا».

|  ادبيات  |   اقتصاد  |    اجتماعي  |   سياست  |   علم  |   كتاب  |
|  موسيقي  |   ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |