پنجشنبه ۱۶ مهر ۱۳۸۳
جنگ هزارساله
004134.jpg
نوشته : Alain Gresh
برگردان: بهروز عارفي
جورج دبليو بوش و اسامه بن لادن مي خواهند دنيا باور كند كه جهان به دو بخش تقسيم شده است: «توحش» و «تمدن»، «كافران» و «مؤمنان»؛ ميان «آن ها» و «ما». گويا غرب در پوشش جنگ با تروريسم آماده است كه در يك كشمكش جهاني درگير شود. باوجوداين، گرچه القاعده دشمني حقيقي است، اما مطمئنا يك «تهديد استراتژيك» سياسي-نظامي از نوع كمونيسم به شمار نمي رود. ديدگاه «جدال تمدن ها» براي بسيج افكارعمومي عليه ديگري و توجيه بلبشوي حاكم بكار مي آيد؛ اين بينش اجازه مي دهد كه تحت عنوان مخاطره چندگونه به ناعدالتي ها مشروعيت دهد. در اواخر قرن نوزدهم نيز، تروريسم آنارشيستي نقش مترسك را براي سركوب شورش هاي كارگري ايفا كرده بود.
برخي از آثار تخيلي، ضمن اينكه اين كليشه ها را رد مي كنند، امكان مي دهند كه جهاني را كه درآن زندگي مي كنيم، بهتر بشناسيم و ما را ياري مي دهند كه منطق جنگ هزار ساله را رد كنيم.

عراق شعله ور است. اين شرايط حاصل عدم آگاهي آمريكا از اوضاع اين كشور يا مؤيد غرور قدرتي بزرگ است . فلوجه كمتر به يك شهر تگزاس و حتي كمتر به مارسي و تولون شباهت دارد كه در سال ۱۹۴۴ [از اشغال آلمان نازي] آزاد شدند.
با وجوداين اگر تعمق كنيم، اين ناكامي نتيجه مستقيم مفهوم «جنگ عليه تروريسم» است كه پرزيدنت جورج دبليو بوش پس از۱۱ سپتامبر به راه انداخت. در چنين بحر تفكري كوچكترين حادثه اي در عراق، سامان منطقي خود را مي يابد.
حملات به «مثلث سني» تنها نمي تواند ثمره كار دلتنگي هاي رژيم صدام حسين يا تروريست هاي بين المللي وابسته به القاعده باشد؛ مقاومت مقتدا صدر، حاصل نفوذ ايران، يكي از اعضاي محورشر تلقي مي شود، هر عمل مسلحانه حكايت از بيزاري «آنان» از ارزش هاي غربي دارد.
همانطوري كه يك گروهبان آمريكايي در عراق با ساده لوحي توضيح مي دهد: «مابايد شروران را بكشيم». اما هرچه آمريكايي ها «شرور» مي كشند، از ويراني هر ساختمان بمباران شده و از هر دهكده اي كه مرتبا تفتيش مي شود، «شروران» بيشتري بيرون مي آيند. همچنين مي توان بصورت ديگر و بسيار ساده تري نگران فاجعه عراق بود.
مردم عراق خوشحالند كه از شر ديكتاتوري بسيار نفرت انگيز و نيز سيزده سال تحريم كه كشور را از جوهرش تهي كرد، خلاص شده اند و خيلي ساده، خواهان يك زندگي بهتر، آزاد و مستقل هستند.
اما به هيچكدام از وعده هاي نوسازي عمل نشده است؛ بيشتر اوقات برق قطع است، ناامني ادامه دارد، دامنه فقر وسيع تر مي گردد.
نيروهاي آمريكا آخرين ضربه بي رحمانه را بر كشوري كه از تحريم هاي اقتصادي متعدد ناتوان شده بود، واردكرد و با رها كردن وزارتخانه ها بحال خود تا به آتش كشيده شوند و با انحلال ارتش مطابق نقشه اي كه قبلاً در ژاپن پياده كرده بودند، اين كار را تكميل كرد. به عبارت ديگر عراقي ها نمي خواهند زير يوغ اشغالگري زندگي كنند كه تنها منافعش به منابع نفتي و استراتژيك خلاصه مي شود. زمان استعمار به سر رسيده است. در عراق، شورش هاي سال هاي۱۹۲۰ عليه اشغالگر انگليسي ، ده ها سال است كه به عنوان نشانه فراموش نشدني، نظير مقاومت يا آزادي فرانسه شمرده مي شود.
عراقي ها در روحيه استقلال طلبي با خلق هاي ديگر سهيم اند و هيچ ضرورتي براي سنجش «روان شناختي» آنان يا «وجدان» آنان، مواجهه قرآن و اسلام با تفسيرهاي پيچيده براي درك اين استقلال طلبي وجود ندارد؛ همچنين هيچ نيازي نيست كه اين كشور را به مثابه پاسگاه پيشرفته جنگ [صليبي] عليه «ترورريسم بين المللي» تلقي كنيم. رفتار مردم عراق كاملا عقلاني است و تنها راه حل عبارت است از عقب نشيني سريع نيروهاي آمريكا و بازگشت كشور به حاكميت ملي كامل.
دشمن نوين
پايان اتحاد شوروي نه تنها نظاميان و سرويس هاي اطلاعاتي آمريكايي (و به طور كلي غربي) را يتيم گذاشت - آنان دشمني را ازدست دادند كه دليل وجودي آنان و نيز بودجه نجومي شان بود- بلكه همه مراكز پژوهش هاي استراتژيكي كه شديداً برتري استراتژيكي مسكو را پيش بيني كرده و آب و تاب داده بودند، ناكام گذاشت.
آنها حتي تجاوز شوروي به اروپاي غربي را پيش بيني كرده بودند. اما چگونه مي شد «امپراطوري شر» را جايگزين نمود؟در آغاز سال هاي۱۹۹۰ فرضيه «پايان تاريخ»، استاد دانشگاه آمريكا، فرانسيس فوكوياما كه پيروزي نهايي ليبراليسم غربي را جار
مي زد و چنين وانمود مي كرد كه گويا همه كره خاك را تسخيرخواهد كرد، فقط با توفيق مختصري روبرو شد. جناحي از راست محافظه كار، جناحي كه مسالمت با شوروي و نيز سازش و تفاهم با
ميخائيل گورباچف را رد كرده بود، برعكس در جستجوي «دشمن جديد استراتژيكي» بود.
آن جناح اعلام كرد كه ايالات متحده باوجودي كه بي رقيب بود، ازاين پس ازسوي نيروهاي ناشناس و حتي خطرناك تر از كمونيسم تهديد مي شود. اين دشمن تروريسم، دولت هاي تبهكار، تسليحات كشتار دسته جمعي معرفي مي شد.
به موازات آن متفكرين و روزنامه نگاران توانستند رشد قدرتمندانه حريف جديدي،به نام اسلام كه هم داراي ايدئولوژي قوي بود و هم قدرت بيش از يك ميليارد انسان راپشت سر داشت، كشف كنند.
در،۱۹۳۳ ساموئل هانتينگتون آمريكايي مفهوم «برخورد تمدن ها»را به تم محبوب تبديل كرد. پرفسور آمريكايي مي نوشت فرضيه من اين است كه در دنياي جديد، منشاء عمده كشمكش ها ايدئولوژيك يا اقتصادي نخواهد بود. علل اصلي پراكندگي انسانيت و سرچشمه اصلي كشمكش ها، فرهنگي خواهد بود.
ايالات متحده همچنان ايفاي نقش نخست را در امور بين المللي به عهده خواهدداشت ولي كشمكش هاي عمده سياسي جهاني موجب درگيري ملل با گروه هاي متعلق به تمدن هاي مختلف خواهد گرديد.
جدال تمدن ها بر صحنه سياسي جهان مسلط خواهد بود. ولي ما هنوز در مرحله سوداگري بوديم و نخبگان در مورد هيچيك از اين دكترين ها به اجماع نرسيده بودند.
مي بايست حادثه ۱۱ سپتامبر پيش مي آمد تا اين ايده بر اذهان چيره شود كه غرب مجددا در يك جنگ جهاني درگير شده و اين جنگ جايگزين جنگ سرد و جنگ دوم جهاني شده است.
افكار عمومي آمريكا كه در اثر حمله به مركز تجارت جهاني و پنتاگون آسيب ديده بود به «جنگ عليه تروريسم» پيوست، جنگي كه در آن «هر آن كه با ما نيست برماست».
اين دشمن جديد كه جانشين كمونيسم و نازيسم شده است كيست؟ آيا تروريسم است؟ ولي تروريسم يك ايدئولوژي نبوده و تنها نوعي روش عمل است و درك اين مطلب سخت نيست كه چه عاملي مي تواند استقلال طلبان «جزيره كرس » يا جمهوري خواهان ايرلندي و يا «سكت آئوم» را به القاعده نزديك نمايد.
القاعده؟ اما مبارزه عليه اين سازمان خطرناك وظيفه سرويس هاي پليس است و نياز به بسيج جنگي ندارد. اما دولت هاي تبهكار كدام اند؟ اگر طبقه بندي ايران و كره شمالي بر يك «محور شر» زياده روي است، يكسان گرفتن تهديدهاي اين دولت ها در منطقه خود با تهديدهاي اتحاد شوروي نيز امر مشكلي است.
باوجوداين، در راستاي هدف هاي انتخاب شده و كارزار ايدئولوژيكي، هر روز كمي بيش از پيش برخورد ميان دو تمدن اسلامي و غربي نمايان مي شود.
كشور هاي برگزيده ايالات متحده، به استثناي كره شمالي و كوبا - عراق، ايران، سوريه و سودان همگي«مسلمان»اند؛ كمك هاي بلاعوض واشنگتن به دولت آريل شارون، مؤيد اين جبهه گيري است.
پرزيدنت بوش اعلام كرد كه «تمدن»در حال جنگ با «توحش» است.اوسامه بن لادن پاسخ مي دهد «دنيا به دو اردوگاه تقسيم شده، يكي زير پرچم صليبي، همان طوري كه رهبر كافران بوش گفته و ديگري زيرپرچم اسلام».
اگر اين فرضيه حقيقت داشته باشد، هيچ مصالحه اي ميسر نيست. زيرا كه «آن ها» اگر از ما متنفرند، نه بخاطر عملكرد ماست بلكه آنها آرمان هاي ما را در مورد آزادي و دموكراسي رد مي كنند؛ پس بيهوده است كه براي حل اين يا آن بي عدالتي كه دنياي مسلمان را خورد مي كند، تقدمي قائل شد.
از سوي ديگر، اين مفهوم يك استراتژيك جنگي را القاء مي كند: مبارزه فلسطيني ها، سوء قصدي تروريستي در جاوه، مقاومت در عراق، حادثه ضديهودي در دبيرستاني در پاريس، شورش در حومه شهرها، بسان عناصر يك تهاجم عمومي اسلامي تلقي مي گردد. ما در همه جبهه ها از جمله در جبهه داخلي، در يك جنگ جهاني درگير هستيم.
ژنرال ويليام جي(جري) بويكين، از افسران قديمي نيروهاي دلتا (واحد ضدضربتي ضدتروريستي ارتش آمريكا) در ژوئن۲۰۰۳ به سمت معاون وزيردفاع در امور امنيتي -اطلاعاتي برگزيده شد. او يك مسيحي انجيلي است. [شاخه اي از مسيحيت بسيار محافظه كار كه بوش نيز پيرو آنست. م] او در ايالت اورگان اعلام داشت كه راديكال هاي اسلام گرا از ايالات متحده بيزارند«زيرا ما ملتي مسيحي هستيم، بنيادها و ريشه هاي ما يهودي-مسيحي است. ودشمن كسي است كه شيطان نام دارد.» وي درفرصتي ديگر و در محلي ديگر اعلام داشت كه «ما سپاه خدا، در دامان خدا، در سرزمين خدا براي چنين رسالتي پرورش يافته ايم.»؛ او در مورد جنگ سومالي عليه سركرده هاي جنگي مسلمان گفت: «من مي دانستم كه خداي من بزرگ تر از خداي آنهاست، من ميدانستم كه خداي من خداي واقعي است و خداي آنها يك بت است»پس از اين فرمايشات، ژنرال پوزشي خواست ولي همچنان مقامش را حفظ كرد. او از استعداد خود براي «صدور» نظام بازداشتگاهي بكاررفته در گوانتانامو به عراق استفاده كرد. و نتيجه را در مورد شكنجه، همه مي دانيم.اگرچه دونالد رامسفلد وزير دفاع در ابتداي امر از وي دفاع كرد، كونداليزا رايس مشاور ملي در امور امنيتي توضيح داد كه «اين جنگ، جنگي ميان مذاهب نيست».
ولي هنگامي كه شهادت هاي شكنجه شدگان عراق را
مي خوانيم، باور كردن وي مشكل است. بر اين زندانيان فشار آورده بودند كه دست از مذهب خود برداشته و يا گوشت خوك بخورند.
اين «وحشي ها»
در رسانه هاي گروهي، اسلام ستيزي را نمي پوشانند، گرچه گاهي مورد انتقاد هم قرار مي دهند.« آن كولتر» يكي از محبوب ترين چهره هاي تحليل گر راست آمريكاست. آثار وي جزو كتاب هاي پرفروش است. شبكه هاي بزرگ خبري راديو و تلويزيون دائماً از وي دعوت مي نمايند (از برنامه صبح بخير آمريكا تا او ريلي فاكتور) [به ترتيب برنامه هاي خبري تلويزيون ا.بي.سي.نيوز و تلويزيون فاكس نيوز، دو برنامه پربيننده خبري در آمريكا. م] او معتقد است كه تا ده سال آينده، مسلمانان در فرانسه قدرت را در دست خواهند گرفت.
وي مي گويد:« زماني كه ما با كمونيسم مبارزه مي كرديم، آنها دست به كشتار جمعي مي زدند ، اما آنها سفيد بوده و عقل سليم داشتند. اكنون ما در حال جنگ با وحشيان واقعي هستيم.» و توضيح مي دهد «بيست سال است كه ما حملات مسلمانان وحشي و متعصب را تحمل مي كنيم. گروگان هاي ما را در ايران، القاعده نگرفته بود، و بمب گذاري در ديسكوتك برلين كار القاعده نبود. سوء قصدي كه بدنبال آن ريگان ليبي را بمباران كرد.» اما ليبي اسلام گرا نيست...
«شما مي توانيد اين استدلال را پيش بكشيد ولي من همچنان شاهدم كه مسلمانان مردم را به قتل مي رسانند.» نخست وزير ايتاليا، سيلويو برلوسكوني در۲۶ سپتامبر ،۲۰۰۱ با غرور بيان مي كرد كه «ما بايد به برتري تمدن خود واقف باشيم (...) نظام ارزشي كه به همه كشورهايي كه آنرا پذيرفته اند، رونق زياد بخشيده كه احترام به حقوق بشر و آزادي هاي مذهبي را تضمين مي كند».
رييس شوراي وزيران ايتاليا معتقد است كه به دليل «برتري ارزش هاي غربي»، غربي ها «خلق هاي جديدي را فتح خواهند كرد» و اضافه مي كرد كه «اين امرقبلا در مورد جهان كمونيستي و بخشي از دنياي اسلامي رخ داده اما متأسفانه بخشي از دنياي مسلمان هزار و چهارصد سال عقب مانده است».
ژان فرانسوا رول در كتابش «وسواس ضدآمريكايي» خوشنود است كه پس از۱۱ سپتامبر جورج دبليو بوش و چندين رهبر اروپايي در مساجد حضور يافته اند تا به ويژه در آمريكا، آمريكاييان عرب تبار هدف «انتقام جويي هاي ناشايست» قرار نگيرند. و او تأكيد مي كند كه «اين دل نگراني دموكراتيك مايه افتخار آمريكايي ها و اروپاييان است ولي نبايد چشم آنان را در برابر نفرت اكثريت مسلماناني كه در ميان ما زندگي مي كنند، نسبت به غرب كور كند.» او اين مطلب را سياه روي سفيد نوشته است: «اكثريت مسلمانان». البته اطلاعي نداريم كه اين فيلسوف خواهان اخراج آنان نيز شده است يا نه... اين بيانات در ميان افكار عمومي پژواك مي يابد.
در سال هاي،۱۹۸۰ جنگ سرد كمتر بسيج مي كرد و عمدتا مسئله ستاد فرماندهي بود؛ در آن زمان كمونيسم بخش بزرگي از جذابيت خود را ازدست داده بود و مترسك سرخ انگيزه هاي زيادي براي تعقيب كمونيست ها ايجاد نمي كرد.
جنگ عليه تروريسم طنين هاي ديگري را برانگيخته است: بخشي از افكار عمومي غربي و مسلمانان آماده پذيرفتن اين باورند كه گويا كشمكش هاي كنوني جزيي از برخورد تمدن هاست.
و ديگر ميان قدرتمندها و ضعيف ها، ميان ثروتمندان و فقيران، ميان مرفه ها و محرومين نفاقي پيش نخواهد آمد بلكه ميان «آن ها» و «ما» رخ خواهد داد.
هر كشور غربي مفهوم كهنه «مبارزه طبقاتي» را به كناري نهاده و در زير لواي «مبارزه عليه ديگري» قرار خواهد گرفت.
و آن گاه، جنگ هزار ساله اي درخواهدگرفت كه تنها حاصلش تحكيم هرج و مرج حاكم خواهد بود.
منبع:لوموند ديپلماتيك

سياست
ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
علم
كتاب
موسيقي
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  سياست  |  علم  |  كتاب  |  موسيقي  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |