چهارشنبه ۲ دي ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۵۸۹
وقتي خشت ها كدگذاري مي شوند
تابوتي براي يك سر در
حفظ ونگهداري نشانه اي نيمه جان ازيك خانه تاريخي به خودي خود حركتي قابل تقدير است ، اما چرا قضيه وارونه نتيجه مي دهد؟
025956.jpg
عكس : رضا موسوي 
شيما انتظاري مقدم
معلوم نيست. شايد در يكي از روزها، مثل همين امروز، فلان الدوله يا بهمان السلطنه، هنگامي  كه خواست وارد خانه شود، سرش را خم كرد تا از ميان اين سر در زيبا عبور كند. شايد هم در روزي از روزها، كالسكه اي سلطنتي كه اتفاقا مقام مهمي را حمل و نقل مي كرده، از كنار آن گذشته. عبوري كه ما از آن چيزي  نمي دانيم. معلوم نيست، حتي ممكن است كه اين سردر وقايع عجيب ديگري را هم ديده باشد. مثلا شاهد تعقيب و گريزي پنهاني بوده يا حتي شليك گلوله اي، بهت سكوت ساليان دراز را در گوشش شكسته باشد.
اصلا نمي شود تصور كرد همه اين حرف ها مي تواند درست باشد، اما واقعيت چيزي ديگر است.
حالا، سردري 80 ساله، به دور از تمام خاطرات گذشته اش و مثلا براي حفظ و صيانت، تكه تكه شده و درون جعبه هاي چوبي، به آرامي در سكوت نشسته است. قرار است بعد از آنكه براي او خانه جديدي يافتند دوباره سرپايش كنند تا شاهد اتفاقات جديدي باشد، اما هنوز هيچ چيز معلوم نيست. بنابراين آن سردر پير را به خاطر بسپاريد. سردري كه به خاطر تعداد روزهاي زندگي اش حالا حكم در مسجد را دارد. دري كه نه مي شود كندش و نه مي شود آتشش زد. راستي، تكليف يك سردر خشك و خالي كه راه ساخت و ساز را برخانه اي قديمي بسته است چيست؟ بايد بدون تعجب ماجرا را دنبال كرد.
 داستان  جعبه هاي چوبي
تعجب نكنيد اگر براي به چنگ آوردن جواز ساخت و ساز به شهرداري مراجعه كرديد، به جاي جواز، نامه اي دست شما را گرفت كه حواله تان مي داد به سازمان ميراث فرهنگي. خب گاهي وقت ها ممكن است هر كاري گره بخورد، خاصه اينكه در اين مورد ويژه، پاي يك عمارت 100 ساله وسط باشد. اين مساله هم مثل باقي مسايل دلايلي دارد. اين روزها درگوشه و كنار شهر، ماموران ميراث فرهنگي در كار ثبت آمار ابنيه تاريخي هستند. آنها اطراف شهر را مي گردند، كوچه به كوچه، خانه به خانه تا چيزي را كه قابل ثبت كردن هست پيدا كنند. مي شود اينطور گفت كه آنها به دنبال گنج هايي هستند كه براي پيدا كردنشان بايد وقت زيادي صرف كرد؛ زماني كه ارزشش را دارد. اين جمله آخري را وقتي مي شود قرص و محكم به زبان آورد كه قدر و منزلت تاريخ و سابقه و هويت يك بناي تاريخي به درستي درك شود.
مطلب از اين قرار است: مالك يكي از ساختمان هاي كوچه پس كوچه هاي مولوي با چنين شرايطي و نامه اي در دست به سازمان ميراث فرهنگي مراجعه مي كند. او هنوز خبر ندارد كه در نامه چه چيز نوشته شده. او پس از آنكه از پله هاي طاقت سوز سازمان بالا و پايين مي رود و افراد مختلفي را مي بيند كه هر كدام چيزي به او مي  گويند، تازه متوجه واقعيتي مي شود. نماي بيروني خانه قديمي و تقريبا متروكه توجه ماموران ميراث فرهنگي را به خود جلب كرده.
اما اين تلنگر انعكاس بيشتري نداشت، ماموران پس از بررسي كارشناسانه بنا، به جز همان سردر هيچ معماري قابل توجهي در آن ساختمان نيافتند. در واقع چيز دندانگيري غير از آن سردر وجود نداشت.
سردري كه به خاطر نوع چينش آجرهايش و انحناي نمونه وارش خيلي زود حس نوستالژيك ما را بيدار مي كند و مي بردمان به سالهاي ابتداي اين سده، حالا براي مالكش حكم شمشير آخته را دارد؛ تيغي كه بر شريان ساخت و ساز مدرن آونگ شده است. ولي نبايد نااميد شد، هر كاري راهي دارد. نخستين پيشنهاد، به كار بردن آن سردر با همان شكل و شمايل در خانه اي نوساز است. اما مالك از اين پيشنهاداستقبال نكرد. او زمين خانه كوچكش را در حد و اندازه اي نمي بيند كه مناسب آن سردر باشد. راه دوم راه آخر است. سازمان ميراث فرهنگي همه چيز را به عهده مي گيرد. بايد سردر را جا به جا كرد. اينجاست كه داستان جعبه هاي چوبي شكل مي گيرد. در واقع جعبه ها نقش تابوت را ايفا مي كنند، براي خشت خشت يك سردر قديمي.
كارشناس چه مي گويد؟
رضا موسوي در حالي مسوول اين كار شناخته شده كه با اين كار مخالف است. او اعتقاد دارد كه اين كار يعني كشتن سردر. شايد شما هم با او موافق باشيد كه بهترين راه حفظ و نگهداري از اين سرد، استفاده از آن در جاي اصلي اش است يا به قول موسوي سردر، تنها در بناي خود معنا پيدا مي كند و مسلما مالك خانه بهتر از ما مي تواند حافظ اين سردر باشد همانطوري كه تا امروز اين وظيفه را بدون آنكه خود بداند انجام داده است. البته اينجاي ماجرا ديگر به مذاق مالك خوش نمي آيد.
موسوي نمي داند قرار است اين سردر را در كجا نصب كنند. تا به امروز هيچ جاي مناسبي را براي اين كار پيدا نكرده اند. سردر 7 متر ارتفاع و 3 متر عرض دارد و به خاطر ابعادش نمي توان آن را در بخش هاي دولتي به كار برد. سردر عتيقه اي است كه استفاده از آن در بنا نيازمند ذوق خاص خود است و نمي شود افراد را وادار كرد آن را در بناي خود به گونه اي به كار برند كه سردر ظاهر خود را از دست ندهد.
موزه اي براي نگهداري آثار قديمي طهران آخرين راه حل است كه متاسفانه با كمبود آن، اين معادله هم به سرانجام نمي رسد. انصاف داشته باشيد، مگر موزه اي براي آثار تاريخي پايتخت وجود دارد؟! پس با اين سردر چه بايد كرد؟
تا به امروز كارهاي مستند سازي اين سردر انجام شده است. آجرهاي آن را همانند پازلي از هم جدا كرده اند، هر كدام از آنها را كدبندي كرده اند و در نقشه مربوط به سردر وارد كرده اند. آنچنان از جزئيات، كليات و موقعيت قرار گرفتن 2 هزار آجر سردر عكس تهيه كرده اند كه گويا الماسي است كه براي نگهداري از آن بايد تمام جزئيات را ضبط كرد. 200 عكس از سردر نشانه اهميت اين كار است. اما حيف كه هم اكنون آجرها را بسته بندي كرده اند و در گوشه اي به دور از تمام گذشته اش جاي داده اند. سردر براي خودنمايي دوباره نياز به مكاني دارد كه در دسترس نيست. زحمات اين افراد به صورتي به اوج خود مي رسد كه اين سردر شكوه و جلال سابق خود را به دست آورد، آن هم نه در جعبه هاي حفاظت شده، بلكه در يك بنا.
شگفتي تلاش؛ تلخي مرگ 
جا به جايي يك اثر باستاني براي اولين بار در كشور اتفاق افتاد، ولي در ديگر كشورها از سابقه نسبتا طولاني برخوردار است. به گونه اي كه براي حفاظت از كلسيايي كه در بستر رودخانه  قرار گرفته بود، آن را به مكاني ديگر منتقل كردند. واقعيت اين است كه اين اقدام در كشور ما سابقه نداشته و مي تواند بسيار جالب باشد. ما هم بالاخره توانستيم كاري منحصر به فرد انجام دهيم، اما به چه قيمت؟ سردر حالا مرده است. در تابوت هايي كوچك و در گوشه اي خلوت و آرام خوابيده. سردر مرده است و ما خوشحاليم كه كاري شگفت كرده ايم. اين تازه آغاز ماجراست. قسمت هاي مركزي شهر بيش از هزار سردر با ارزش دارد كه براي حفاظت از آنها بايد اقدام كرد. حال كه براي نگهداري از يك سردر با مشكل رو به رو شده ايم. چه سرنوشتي در انتظار ديگر سردرها است.
اين سوال وقتي به ذهن مي آيد كه مي فهميم سازمان مربوطه مبلغ 50 ميليون ريال را بابت جا به جايي اين عتيقه بد اقبال هزينه كرده. اين رقم، البته كه حيرت آور به نظر نمي رسد. آنچه مايه تعجب است برنامه اي است كه ظاهرا از روي صبر تدارك ديده شده و در نهايت به مرگي غريب انجاميده است.

بازتاب گزارش خميازه دايناسورهاي فلزي
موزه جديد اتومبيل افتتاح مي  شود
025953.jpg
يك سال و اند ماهي قبل و بعد از مرارت هاي بسيار در تدارك راه اندازي موزه اي نو، دعوتي داشتيم از مديران محترم ارشد و ارباب جرايد كه قرار است موزه اي، حجاب از نقاب دايناسورهاي فلزي بردارد و غبار از تن كسالت بار زمستان زده آنها بزدايد و به مناسبت شاداب نماياندن آنها، جشني و مراسمي برگزار كند و به اين مناسبت آنهايي كه از اين نوع هيولاهاي خسبيده دارند نيز همراهي كرده و آنها را همه به كوي و برزن آورند. روز جشن فرا رسيد.
از بامداد روز موعود تا لحظه شروع مراسم، هيچ يك از مسوولان محترم به دليل اهميت برنامه هاي ديگر براي گشايش اين موزه تشريف نياوردند و بسياري از جرايد محترم هم مهر و محبتشان را شامل حال ما نفرمودند. به هر حال گشايش موزه با سخنان مرحوم دكتر خرمي استاد چشم پزشكي كه علاقه به آثار و اشياي تاريخي كشورمان داشت و مجموعه دار بزرگي از اينگونه آثار بود و بخش قابل توجهي از آثار خود تحت عنوان مطبوعات تاريخي ايران را به اداره كل موزه هاي بنياد واگذاركرده بود و آقاي كارگر مدير محترم موزه ملي ايران و تني چند از اهل قلم و مسوولان داخلي آغاز شد.
بدين ترتيب تنها موزه اتومبيل ايران از سوي بنياد راه اندازي شد؛ نهادي كه متولي اصلي راه اندازي موزه نيست ولي با اشيا و آثار متعددي كه دارد و به تبع از فرامين بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران و مقام معظم رهبري، تا به حال 5 موزه را راه اندازي كرده است؛ نهادي كه با راه اندازي موزه ها خود را در معرض نقد و بررسي اهل فرهنگ و قلم قرار مي دهد و از نقدهاي تلخ و شيرين استقبال كرده و مي كند. اما در اين ميان آيا سوال اصلي متوجه نابودي، عدم نگهداري، فروش و خروج اتومبيل هاي تاريخي است يا راه اندازي موزه اي كه ممكن است كاستي هايي داشته باشد؟ آيا تا به حال سوالي مطرح شده كه اتومبيل هاي ياد شده با چه خون دل هايي نگهداري شده و چگونه گردآوري شده اند؟ آيا نگهداري، هزينه كردن، موزه راه انداختن براي اتومبيل هاي تاريخي با تنگناهاي موجود ولو با وجود برخي اشكالات، مستحق قضاوتي اين چنين يكسويه است؟ خوب است بدانيم كه در سال 1952 فردي به نام لرد مونتاگو اهل بوليوي، 5 اتومبيل قديمي خود را در گاراژ خانه اي كه در حومه شهر داشت به نمايش عموم درآورد و نمي دانست كه با اين كار، بنيانگذار اولين موزه اتومبيل در جهان مي شود. امروزه گاراژ او كه ديگر گاراژ نيست و با عنوان موزه اتومبيل به كار خود ادامه مي دهد، حدود 200 اتومبيل قديمي و موزه اي را به نمايش در آورده و غير از اينكه عنوان اولين موزه را به خود اختصاص داد با موزه هاي متعدد با عناوين مختلف از جمله: موزه هاي حمل و نقل، اتومبيل، وسايط نقليه، خودروسازي و ... شروع به كار كرد كه انواع مذكور شايد به حدود 700 يا 800 موزه رسيده اند كه از اين تعداد، حدود 500 موزه در ايالات متحده آمريكا و 100 موزه در آلمان راه اندازي شده است. در كشورهاي آسيايي نيز به صورت پراكنده، موزه هايي به خصوص در كشورهاي مولد اتومبيل تاسيس شده اند.
در كشورهاي خاورميانه هم بنا به بررسي هايي كه انجام شده، مهمترين موزه اتومبيل در كشور اردن راه اندازي شده است كه با راه اندازي اولين موزه اتومبيل در ايران مي توان گفت اين موزه در ايران بزرگترين و مهمترين موزه اتومبيل در خاورميانه محسوب مي شود.

ديروز - امروز
025965.jpg
025968.jpg
دوباره بحران آب تهران را فرا گرفته است؛ از دوران قاجار صحبت مي  كنيم. آب براي آشاميدن كم آمده است. قنات ها نمي  توانند آب مورد نياز مردم را تامين كنند. قنات هاي بيشتري زده مي  شود اما مگر مي  شود اين تشنگي را پاسخ داد. ميرزا آغاسي طرح اوليه اي ارايه مي  دهد كه آب از رود كرج به تهران بيايد، آن هم از طريق جوي و به قولي رودي كه ساخته مي  شود. طرح آنچنان كه بايد خوب پيش نمي  رود. اميركبير براي اجراي اين طرح همت بسياري به خرج مي  دهد. آب رود كرج با گذر از ده ها پيچ و خم به جليل آباد آن روز اميرآباد، پارك لاله و حوالي اين مناطق مي  رسد؛ بلوار كشاورز را تماشا مي كند، از خانه ها وكوچه ها مي  گذرد و در بازار مي  افتد. سال ها مي گذرد، ديگرنشاني از آن جوي و رود به چشم نمي    خورد اما بلوار كشاورز مي ماند كه بخشي ازآن رود ازاين منطقه مي گذشته است. بلوار كشاورز و جوي ميان آن، ياد آن روزها را زنده مي   كند.

بيرون از چارچوب
025962.jpg
عكس هاي ارگ بم در نياوران
عادت كرده ايم كه قدر داشته هايمان را به درستي ندانيم. تا زماني كه چيزي را داريم توجهي شايان به آن نمي كنيم، ولي كافيست كه آن را از دست بدهيم. نمونه اين داستان را در مورد زلزله بم مشاهده كرديم. قديمي ترين بناي خشتي دنيا زيبايي هايش را به رخ تمام ايراني ها و جهانيان مي كشيد، اما خريداري آنطور كه بايد نداشت. به محض اينكه يك زلزله همه روايت زندگي را نقش برآب كرد، ارگ بم و شهر بم آنقدر مهم شدند كه ...
بسياري از ايراني ها افسوس خوردند كه چرا ارگ بم را از نزديك نديده بودند و خلاصه مرده پرستي ما در مورد يك بناي تاريخي هم رخ نمايي كرد. يكسال از زلزله گذشته و... .
همزمان با سالگرد زلزله مرگبار بم كه به واسطه آن بزرگترين ارگ خشتي جهان فرو ريخت، نمايشگاهي از عكس هاي قديمي و نقشه هاي ارگ بم در تالار آبي مجموعه فرهنگي- تاريخي كاخ نياوران برگزار خواهد شد.
مهندس فريبا فرزام رئيس مركز اسناد و مدارك سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري درباره اين نمايشگاه مي گويد:در سالگرد زلزله بم نمايشگاهي پيش بيني شد كه با همراهي سازمان هاي مختلف اسناد و مدارك، نقشه و عكس هاي ارگ خشتي بم قبل و پس از زلزله به نمايش درخواهد آمد.
او ادامه مي دهد: قديمي ترين اين عكس ها از دوره قاجار و بهترين آنها طي سال 73 گرفته شده است.
به غير از اين آثار تصويري، سايتي كه حاوي اطلاعات ارگ بم و انواع مدارك آرشيو شده اين اثر تاريخي كه به همت مركز اسناد راه اندازي شده است نيز معرفي مي شود.
به گفته فرزام نقشه هايي كه بعد از زلزله بم با همكاري دانشگاه تهران و مركز اسناد مدارك ميراث فرهنگي و سازمان نقشه برداري كشوري تهيه شده است نيز به نمايش درخواهد آمد.
اين نمايشگاه 6 تا۱۵ دي با همكاري سازمان نقشه برداري، دانشگاه تهران، مركز عمران و بهسازي شهرداري، موسسه تاريخ معاصر، ايكومرس، يونسكو و پايگاه پژوهش ارگ بم و مجموعه فرهنگي- تاريخي نياوران برپا خواهد شد.
025959.jpg
قبرستان، مدرسه حافظ و حالا پاساژ
دبيرستان حافظ در بخشي از بازار تهران واقع شده و در اين سال ها در توسعه فضاي فرهنگي اين بافت نقش موثري داشته است. اين بناي تاريخي كه متعلق به دوران پهلوي اول است، اثر دومول، معمار هنرمند فرانسوي است و معماري آن الگوي مناسبي است از معماري اروپايي.
از آنجايي كه دبيرستان حافظ در بخشي از محوطه امامزاده زيد واقع است، در تملك اوقاف بوده ودر گذشته تحت اختيار وزارت آموزش و پرورش قرار گرفته است و اين وزارتخانه بناي تاريخي مدرسه حافظ را به منظور توسعه فضاي تجاري به قيمت 6 ميليارد و 600 ميليون تومان به مالك خصوصي فروخته  است.
اگرچه اين مدرسه تاريخي، حكايت هاي پيدا و پنهان بسياري دارد، اما خيلي زود تمام هويت خود را از دست مي  دهد. البته تنها راه جلوگيري از نابودي اين بنا، ثبت اين اثر تاريخي در فهرست آثار ملي است.
مدرسه تاريخي حافظ، در كنار امامزاده زيد واقع در راسته بازار تهران قرار دارد. رضاخان براي از ميان بردن قبرستاني كه در كنار امامزاده وجود داشته، دستور ساخت اين مدرسه را داد. ايجاد اين مدرسه علاوه بر از ميان بردن قبرستان تاريخي آن منطقه به دلايل مختلف اجتماعي در كنار بازار ايجاد شده است تا از نظر فرهنگي اين مجموعه را تحت تاثير قرار دهد.

پاسخ روابط عمومي بنياد به سوالا ت
مطروحه در گزارش ايرانشهر:
۱-اتومبيل هاي تاريخي و موزه اي بنياد به دليل همين ميزان از نگهداري و نمايش، مثل تلي از آهن فراموش نشده اند.
۲ -محل تماشاگه خودرو، جايي مثل موزه نيست، بلكه با توجه به تعريف موزه ها تنها موزه اتومبيل  ايران و بزرگترين موزه اتومبيل در خاورميانه است.
۳-نمايش اتومبيل هاي تاريخي و كلاسيك در اين موزه، به معني زبان از كام در آوردن اين اشياي موزه اي و بيان حوادث تاريخي گذشته بر آنها و باز شدن پيچيدگي فني اتومبيل ها در سير تاريخ تكامل اتومبيل است.
۴- با راه اندازي موزه اتومبيل در ايران و ثبت آن در فهرست موزه هاي فعال كشور، نه تنها فاتحه موزه خودرو خوانده نشده، بلكه اتومبيل هاي موزه اي از مرگ، نيستي، نابودي، فراموشي، خروج از كشور و ... نجات پيدا كرده اند.
۵-بنياد مستضعفان كه مسوول مستقيم حفظ و نگهداري اين مجموعه است، اولا مثل اغلب موزه هاي اتومبيل در جهان تا به حال فضايي بين جاده اي را اختصاص به اين موضوع داده است و ثانيا در نظر دارد كه در آينده اي نزديك فضاي مناسب تري را براي نمايش آنها اختصاص دهد.
۶-موزه اتومبيل تا به حال جا به جا نشده است و در مواردي فقط براي برگزاري برخي نمايشگاه ها، تعداد اندكي از اتومبيل ها با رعايت امنيت كامل و نگهداري در حمل و نمايش در نمايشگاه هاي مورد نظر شركت داده شده اند.
۷- هيچ موزه اي در جهان، تمامي اشياء و آثار موجود در خزانه هاي خود را يكجا به نمايش نمي گذارد، حتي موزه هاي معروفي مثل لوور، آرميتاژ، بريتيش ميوزيوم و ... از اين رو تعداد و درصد آثار و اشياي نمايشي در هر موزه به تناسب امكان نمايش، مرمت، مطالعه، تحقيق و ... در نظر گرفته مي شود كه در اغلب موارد از نظر درصد، آثار و اشيايي كه به نمايش در مي آيد حدود 10 تا 20 درصد كل آثار و اشياء هستند، لذا نمايش 40 اتومبيل از 178 دستگاه اتومبيل و در بين ميانگين اشياي نمايشي، درصد بالايي را تشكيل مي دهد.
۸ -در كارناوالي  كه در خيابان وليعصر و به مناسبت گشايش موزه برگزار شد، تنها اتومبيل هاي قديمي و متعلق به بعضي از هموطنان عزيزمان شركت داشتند و با اين حركت دارندگان اتومبيل هاي قديمي قصد جلب توجه مردم براي بازديد از موزه اتومبيل را داشتند.
۹ -موزه اتومبيل، موزه جوان و نوپايي است كه در ابتداي راه و در شرايطي مثل همه موزه هاي جهان در ابتداي حركت قرار دارد. هر موزه اي در دنيا با امكانات كم و با برنامه اي بلند شروع به كار مي كند و به مرور زمان، تكامل يافته و رشد مي كند. هيچ موزه معروف امروزي در ابتدا به عظمت امروزي نبوده است.
نكته: از اينكه جوابيه اي با چنين لحن آرام و حرفه اي و قابل عرضه به دست ما رسيده متشكريم. ضمنا آقاي رحيمي، مدير محترم ارتباط با رسانه هاي بنيادمستضعفان! آيا تيتري كه ما بر اساس استنباط شخصي از مطلب جنابعالي استخراج كرده ايم، درست است؟ اميدواريم منظور از فضاي مناسب تر مثل همان موزه جديد باشد؛ جايي در خور هزاران هموطن مثل صدها خواننده همشهري كه پس از چاپ گزارش به ما زنگ زدند و آدرس خواستند تا دايناسورهاي فلزي فوق الذكر را با چشم خود ببينند.

طهرانشهر
آرمانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
درمانگاه
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  درمانگاه  |  طهرانشهر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |