پنجشنبه ۱۰ دي ۱۳۸۳ - سال سيزدهم - شماره - ۳۵۹۷
درسي و هفتمين سالمرگ جهان پهلوان تختي
بازسازي مزار اسطوره 
برگزاري مراسم وزن كشي وزنه برداران در ابن بابويه شايد باعث شود تا ساماندهي مزار تختي و احداث يادمان او با شتاب بيشتري پيگيري شود
026709.jpg
ديروز نگراني ها كمتر شد با خبري كه در باره بازسازي شنيديم.
مهدي رستم پور
اسطوره ما نبايد چيزي از يك اسطوره تمام و كمال كم داشته باشد؛ مرگ مرموزش، سايه هاي زندگي اش، مبارزه طلبي اش، پيروزي هاي باشكوهش و حتي شكست هايش كه گاه خالي از غرور نيستند، همه نشانه هاي اسطوره اي دارند. اما هنوز يك جاي كار لنگ مي زند و البته مردم اين بخش را بيشتر نشانه كوتاهي چند مسوول مي گذارند نه كوتاهي يك پهلوان در راه اسطوره شدن.
مشكل اينجاست كه پهلوان ما گوري مشخص دارد و هر ساله طرفدارانش بر سر مزارش جمع مي شوند. آنها كه او را ديده اند يا در زمان حياتش سربلندي يك ملت تحقير شده را پس از كسب افتخارات پهلوان با تمام وجود حس كرده اند، براي تجديد خاطرات خود و آنها كه وصفش را شنيده اند، براي سعي در بازسازي تصويري روشن تر از او در ذهن بر سر مزار او حاضر مي شوند. اما همه اينها با ديدن مزاري كه رو به تخريب است و سنگ قبري كه نشاني از يك اسطوره ملي در خود ندارد، به سرخوردگي تلخي تبديل مي شود كه تنها مي شود با دلخوشي مردمي بودن پهلوان، آن را فرو خورد.
شايد اگر امروز تختي خود به سخن مي آمد، مي خواست كه حتي بر سر مزارش هم حاضر نشوند و در عوض به يادش مرام زندگي پهلوانانه را پيش بگيرند، اما همان طور كه او ناخواسته اسطوره شد، ناخواسته در زندگي پس از مرگ بر اساس ارزش ها و عادات تاريخي ايرانيان زندگي كرد و در اذهان ماند.
... و حالا وقتي خيل دوستداران بر سر مزار او حاضر مي شوند،اين گور را در شان پهلوان نمي بينند، آن هم در سالي كه مزار او ميزبان قهرمانان جهان است. فدراسيون كشتي اعلام كرده است كه 17 دي امسال همزمان با سي و هفتمين سالمرگ تختي، مراسم وزن كشي جام قهرمان قهرمانان در آرامگاه اين جهان پهلوان برگزار مي شود. قهرمانان سنگين وزن جهان بايد براي وزن كشي و ثبت نام در مسابقات به شهرري و بر سر مزار تختي رفته و روي باسكول بروند و در تصاوير تلويزيون ها، نماهايي گويا از مزار محبوب ترين ورزشكار تاريخ ايران به جا بگذارند.
شايد برگزاري همين مراسم باعث شود تا ساماندهي مزار تختي و احداث يادمان او با شتاب بيشتري پيگيري شود، البته ممكن است اين مسابقات تا اطلا ع ثانوي به تعويق بيفتد. رئيس تربيت بدني 2 روز پيش اعلام كرد كه طرح احداث يادمان فرهنگي ورزشي تختي، ماه آينده آغاز مي شود. به گفته مهرعليزاده با درخواست سال گذشته تربيت بدني براي بودجه 500 ميليون توماني احداث يادمان فرهنگي ورزشي تختي در ابن بابويه، در مجلس موافقت شده بود و بودجه در اختيار سازمان تربيت بدني قرار گرفت.
پس ديگر مشكلي نبود. مطالعات اوليه و كارشناسي انجام شد و حالا از يك تا يك ماه و نيم بعد، احداث آن آغاز مي شود، اما در اين بين نگراني هايي هم براي امكان جذب اين بودجه، به دليل طولاني شدن زمان مطالعه و گذشت زمان بسيار از تصويب آن وجود دارد، اما مهرعليزاده مي گويد: با توجه به اينكه سال عمراني معمولا تا آخر تيرماه سال آينده ادامه دارد، بنابراين زماني در حدود 7 ماه براي احداث يادمان فرهنگي ورزشي جهان پهلوان تختي و هزينه كردن بودجه 5 ميليارد ريالي براي اجراي آن فرصت داريم. او دوباره اطمينان خاطر مي دهد كه هيچ نگراني براي جذب اين بودجه وجود ندارد ودر اين مدت مي توان بررسي بيشتري روي طرح انجام داد و در ادامه هم مي گويد كه اگر اين 5 ميليارد ريال براي اجراي طرح كافي نبود، مابقي هزينه ها از بودجه سال آينده تامين مي شود.
با اين حال اميررضا خادم، رئيس كميته ورزش كميسيون فرهنگي مجلس شوراي اسلامي تاكيد كرد كه احداث اين يادمان هرچه زودتر بايد آغاز شود و گفت: در صورتي كه بودجه 5 ميليارد ريالي براي احداث اين طرح كه در اختيار تربيت بدني است تا پايان امسال صرف انجام اين كار نشود، اين بودجه به خزانه دولت بازخواهد گشت و جذب بودجه اي ديگر براي اجراي طرح ياد شده مشكل خواهد بود.
پاي ابن بابويه به لب گور رسيده و دارد مي ميرد. حالا ديگر اين خود ابن بابويه است كه در احتضار افتاده! ناي ماندن ندارد و آرام آرام غزل بدرودش را مي سرايد. آرام آرام گورستان ابن بابويه را بايد درون يك تابوت عظيم بگذاريم، برايش مراسم تشييع مفصلي برپا كنيم ومجددا با تمام مردگاني كه در آن خفته اند، به خاك بسپاريم.
اعلام عزاي عمومي در فراغ گورستان ابن بابويه كمي سور رئاليستي به نظر مي رسد، اما دور نيست يك سوگواري ملي براي گورستاني كه جانش به لب رسيد. پيكر نيمه جان گورستان قديمي شهر ما مثل تمام مردگاني كه در آغوش گرفته، خواهد مرد و جنازه اي كه از آن به جا مي ماند نماد خجلت آوري خواهد شد براي بيان ارادت جمعي ما در قبال جاودانگي  كه در ابن بابويه آرميده بود!
مثلا بقعه قديمي خاندان شمشيري كه با مدد گرفتن از فراموشخانه اذهان شهروندان، آرام آرام در خودش دفن مي شود و در ابديت به خواب فرو مي رود. دريغ از يك فاتحه كه همه سازمان هاي ، عريض و طويل درگير برايش بخوانند.
كسي به فكر درمان زخم هاي دردناك ابن بابويه هست؟ شمشيري را امروز خيلي ها فقط با چلوكباب معروفش مي شناسند و شايد جايي نخوانده باشند كه او با سخاوت بي نظير و صداقت كم نظيرش از مبارزان در جبهه ملي هم بود. اما آن گشاده دستي بزرگ خاندان شمشيري، كجاست كه گور به اين روز افتاده؟
ابن بابويه مزار پهلوان سيد حسن رزاز هم هست. يگانه پهلواني كه با هر كسي كشتي مي گرفت، اول اسم فن را اعلام مي كرد و در كشاكش مسابقه فقط با همان فني كه اعلام كرده بود حريفش را زمين مي زد. آسيد حسن رزاز، تنها پهلواني است كه با قدرتي استثنايي در هنگام اجراي فنون، رقبا را از داخل گود به بيرون گود پرتاب مي كرد! پهلوان رزاز نهم اسفند 1320 مرد و پيكرش در مراسمي تاريخي توسط پهلوان ممصادق بلور فروش و جمع كثيري از مردم طهران به خاك سپرده شد.
اما بلور فروش طاقت مرگ رزاز را نداشت و هنوز مراسم چهلم او نرسيده، ممصادق هم از دنيا رفت. روي سنگ مزار رزاز نوشتند: آرامگاه حاج سيد حسن شجاعت پهلوان نامدار ايران فرزند مرحوم آقا سيد اسمعيل كاظميني در 63 سالگي به رحمت ايزدي پيوست. احمد گلچين معاني، هم شعري را سرود كه دو بيتش را مي خوانيد:
برفت از جهان حاج سيد حسن
شجاع زمان پهلوان كهن
به سوي جنان شد شجاع زمان 
جهان پهلوان، حاج سيد حسن

تصاويري پراكنده از تهران
از بالاي برج هاي بلند
برج هاي بلند شهر به ظاهر جلوي صحنه هاي زيادي را گرفته اند اما حقيقت هاي طبيعي، انساني و در يك كلام، احساسي شهر گم نشدني است
026718.jpg
مردم اين شهر يك مشكل بزرگ دارند، حتي آنهايي كه ادعاي عرفان مسلكي و طبع شاعرانه دارند، ممكن است از اوضاع خيابان ها جوش بياورند.
تصور كنيد كه شما داخل ماشين خود در ترافيك گير كرده ايد و از همه طرف راه ها بسته است. ماشين پشت سري با اينكه مي  داند جلوي شما راه نيست، يك بند بوق مي  زند.ماشين  بغلي به شما ناسزا مي  گويد به خاطر اينكه به او راه نمي  دهيد. از آن طرف، بچه اي سعي دارد به شماجوراب بفروشد و از همه بدتر، زن در گوشتان فرياد مي  زند كه چرا اين مسير را انتخاب كرده ايد.
وقتي كه تمام اين اوضاع 365 روز سال تكرار شود، حتي الهه هاي صبر نيز هم عصبي خواهند شد.
كبوترهاي نوفل لوشاتو
تقاطع خيابان نوفل لوشاتو و وليعصر راس ساعت 1 بعدازظهر ، ماشين ها و آدم ها همچنان در رفت وآمدند، موتورسيكلت هاي پارك شده همه جا پخش شده اند، مغازه هاي مختلف با كالاهاي جورواجور چشم را به خود مي  خوانند؛ از آيينه و شمعدان عروسي گرفته تا جعبه هاي بزرگ لوازم صوتي و تصويري.
سرت را بلند مي  كني و يك فوج كبوتر را مي  بيني كه بر فراز اين تقاطع مي  چرخند و بعد ناگهان همه با هم بر پشت بام يكي از ساختمان ها فرود مي  آيند. دقيقه اي بعد دوباره همه با هم بلند مي  شوند، دايره وار به چرخيدن ادامه مي  دهند و باز بر همان پشت بام فرود مي  آيند.
سر در اين ساختمان قديمي با پنجره هاي سرتاسري و كولرهاي آويزان نوشته  شده: مجتمع تجاري توليد پوشاك....
اين سومين بعدازظهري است كه در اين تقاطع با اين منظره روبه رو مي  شوم. اين بار، پا به درون ساختمان مي  گذارم. هفت طبقه راه پله هاي كثيف و مردان متعدد را مي  گذرانم تا به پشت بام، محل فرود و فراز كبوترها، برسم. نه، كفتربازي روي اين پشت بام در عزلت زندگي نمي  كند. آقاي خسروي، خياط عمده دوز مي  گويد: هر روز ساعت 1 بعدازظهر براشون خرده نون و گندم مي  ريزم، اينها هم عادت كردن، اين ساعت اينجا جم مي       شن. حدود 600 تايي هستند. وقتي براشون نون مي       پاشم، همه مي     رن بالا يه چرخي مي     زنن و بعد كه من رفتم برمي گردن و دون مي    چينن. دوباره وقتي مي    خوام بپاشم، بلند مي    شن، بعد كه رفتم داخل مغازه با خيال راحت مي    خورن... شما از سرايدار اجازه گرفتيد اومديد بالا؟
خريد و زندگي 
وقتي آدم زياد از خانه بيرون نمي  رود، چيز زيادي هم براي نوشتن درباره شهر ندارد. شهر برايش محدود مي  شود به يك كوچه فرعي و يكي اصلي تر، يك سوپرماركت و يك خشكشويي و ميوه فروشي و... همين. اما در حوالي همين نماي بسته شهر هم اتفاق هاي جالبي مي  افتد. مثل اينكه، وارد ميوه فروشي مي  شوي و صداي استاد شجريان بلند است، به حساب خوش قريحگي شبكه پيام راديو مي  گذاري كه گاهي به صداي خوشي هم در ملغمه اين رسانه ميهمانمان مي  كنند. اما قطعه بعدي به ترتيب آلبوم شب، سكوت، كوير آغاز مي  شود. كنجكاو مي  شوي، مي  بيني اين موسيقي انتخاب همين سبزي فروش محله تان است كه از دستگاه ضبط صوت پخش مي  شود. او كه فوق ليسانس علوم قضائي است، حالا وردست پدر مشغول محاسبه مبلغ يك كيلو نارنگي و يك گل كلمي است كه خريده اي...
روانه سوپرماركت مي  شوي، آخرين آلبوم كوهن را مي  شنوي كه به تازگي دوست از فرنگ برگشته اي هم يك كپي از آن را به تو داده است. بله خود آقاي كوهن است، نه بريتني و بريتني اسپيرز و جيب، جوانك پشت دخل تعجب تو را با فروتني پاسخ مي  دهد و مي  فهمي كه تازه از دانشكده فني فارغ التحصيل شده و حالا تا پيدا شدن كار مناسب رشته اش به پدر كمك كند. پا به خشكشويي مي  گذاري تا پالتوي پنج زمستان قبل را رفو شده تحويل بگيري و انتظار شنيدن هر چيزي را داري جز زمستان ويوالدي ... به سر و شكل پيرمرد نمي  آيد، با شك مي  پرسي كه راديو روشن است؟ و جواب كه: نه، نوارهاي پسرمه.و از سر سوز دل مي گويد كه: اين همه خرج دانشگاه آزاد، حالا اينجا كار مي كنه... دختر هم خانه است، كار كجا بود خانوم؟ به مادرش گفتم بفرستدش كلاس خياطي، از دانشگاه كه چيزي در نيامد... با اين همه خرج.... مي پرسم چه رشته اي خوانده؟ و پدر كه كاملا نمي     داند: پسرم يك رشته اي خوانده كه مهندس شده و به دريا مربوط است. دخترم هم تعليم و تربيت.
مي  بينيد، در حوالي همين نماي بسته شده شهر هم مي  شود فهميد كه اين همه فارغ التحصيل كه بهترين سال هايشان در تب و تاب كنكور گذشته است و در خانه ها و خوابگاه هاي تنگ و ترش در قوزآبادهايي كه به مدد دانشگاه آزاد و غيرانتفاعي و... شهر شده اند، مانده اند روي دست بساط متوليان ايجاد اشتغال.
راه هايشان همه به رم ختم مي  شود، به دكه و حجره پدري و شغل آبا و اجدادي، يا به شوهر و خياطخانه و مطبخ  مادر. تنها چيزي كه فرق كرده، اينكه حالا موسيقي بهتري مي  شنوند!
خلاقيت در موزه 
همراه دو نفر، موزه  هنرهاي معاصر، به خاطر فيلم ملكه آفريقا، ساعت چهار. فيلم به موقع شروع شد ولي چه شروع و چه ادامه اي... سرشار از خلاقيت هايي كه فقط موقع پخش چنين فيلمي در چنين شرايطي گيرت مي  آيد. فيلم زيرنويس نداشت... ولي خب، تمام قضايا اين نبود. بعد از چند دقيقه كه از مكالمات بازيگران فيلم گذشت، صحنه آبي شد و خط زيباي فارسي به طور بداهه، بعضي از ديالوگ هاي فيلم را به تماشاگران نمايش داد، آن هم آنها كه لزومش تشخيص داده شده بود! پايين هم، سمت چپ يك حرف و يك عدد. دوباره ادامه فيلم و تماشاگران علاقه مند و بعد از چند دقيقه اين حركت خلاق و باز هم قسمت هايي كه لابد از ميان بقيه مهم تر بود، به فارسي نمايش داده شد.
تا 20 دقيقه، بيشتر و كمتر عمل تحمل انجام شد و بعد ما ترجيح داديم بعدا فيلم را به طور پيوسته پيدا كنيم و ببينيم... البته حتما و واقعا از اين همه خلاقيت و رفتا ر آوانگارد آنقدر سرذوق آمده بوديم كه فكر نكنيم وقت و پولمان در سينما تك هنرهاي معاصر تلف شده است.
بالاي برج بلند
در آپارتمان دوستي در شهر آرا نشسته بودم كه پنجره اي رو به شمال، منظره ساختمان هاي قد و نيم قد را نشان مي  داد. در هواي ابر گرفته عصر پاييزي، دورتر، برج بلند نيمه كاره سيماني ميلاد، درازتر از هر چيزي بود. بالاي برج، داربست هاي فلزي بود و بالاتر از همه جرثقيلي برپا بود.
يك لحظه زير جلد مسوول جرثقيل رفتم كه هر بار كه نوبت كارش باشد، بايد چند ساعت قبل از آغاز كارش از خانه اي در اطراف تهران راه بيفتد و سوار سرويس شود يا چند ماشين عوض كند تا به پاي برج برسد. چند بالابر عوض كند تا برسد به پايين جرثقيل، بعد در ارتفاع 400 متري از پله هاي فلزي در سوز زمستان بالا برود تا برسد به اتاقك كنترل. آن وقت با پنجه هاي يخزده و پاهاي كرخت، آن بالا تهران را چه ريختي مي  بيند؟
منبع: تهران اونيو

جهانشهر
شهرداري پاريس واحد خدمات اضطراري تشكيل مي دهد
با رسيدن فصل سرما و عدم وجود پناهگاه مناسب براي افراد بي خانمان، ديگر پارك ها و خيابان ها نمي تواند مكان مناسبي براي بيتوته شبانه اين افراد باشد. خيابان خواب ها در فصل سرما از آسيب پذيري بالايي برخوردار شده و صدمات جاني فراواني را با سرد شدن هوا تحمل مي كنند.
مديريت شهري پاريس براي جلوگيري از آسيب هاي جدي به خيابان  خواب ها و افراد بي سرپناه، واحد خدمات كمك هاي اضطراري احداث كرده است.
با تشكيل اين واحد، گروه هاي سيار امداد در سطح شهر به گشت زني پرداخته و ضمن كنترل اوضاع شهر، به افراد بي   سرپناه كمك مي كنند.
گروه هاي امداد پس از برخورد با افراد بي پناه و خيابان خواب در صورت نياز ابتدا به اين افراد خدمات پزشكي ارايه كرده و سپس آنها را به مراكز اسكان موقت برده و به طور موقت تا زمان روشن شدن تكليف اين افراد به نگاهداري از آنها مي پردازند.
مراكز اسكان موقت توسط شهرداري پاريس احداث شده و كاربري آن جلوگيري از پخش شدن افراد بي خانمان در سطح شهر و حفظ سيماي شهري در طول شبانه روز است.
گروه هاي سيار امداد از پرستاران و مددكاران اجتماعي و همچنين تعدادي روانشناس تشكيل شده است و علاوه بر گشتزني در سطح شهر، در خصوص گزارش هاي تلفني شهروندان مبني بر وجود افراد بي خانمان در محله هاي سطح شهر واكنش نشان داده و به محض دريافت خبر از شهروندان سريعا اقدام به رسيدگي به وضعيت افراد بي خانمان مي كنند.
همچنين شهرداري شهر پاريس با ارايه همايش هاي عمومي و اجتماعات محله اي اقدام به آگاه سازي شهروندان نسبت به حقوق عمومي افراد در جامعه شهري كرده است و شهروندان را نسبت به پذيرش افراد بي خانمان در شرايط اضطراري و برخورد انسان دوستانه با آنان ترغيب مي كند.
مديريت شهري پاريس در خصوص اجراي طرح ياري رساني به افراد بي سرپناه و خيابان خواب، معتقد است اجراي اين طرح زماني نتيجه بخش خواهد بود كه افراد بي خانمان و بي سرپناه با اقدامات توانمندسازانه در چرخه طبيعي اجتماع شهري قرار گرفته و از تمامي حقوق شهروندي برخوردار شوند.
به همين منظور شهرداري پاريس با احداث كارگاه هايي در سطح شهر و برگزاري دوره هاي آموزشي حرفه اي اقدام به توانمند ساختن افراد بي خانمان كرده و خيابان خواب ها و افراد تهيدست با فراگيري حرفه اي در اين كارگاه ها پس از اتمام آموزش در مشاغل گوناگون شروع به كار مي كنند.
گفتني است كه شهرداري در اجراي طرح حمايت از افراد بي خانمان و تاسيس واحد خدمات اضطراري از مشاركت ساير نهادها بهره مند شده و گروه هاي غير دولتي و شركت هاي دولتي و خصو صي نيز در اين امر حضور فعالي داشته اند.
هر يك از حمايت كنندگان اين طرح انسان دوستانه، كمك هايي از قبيل در اختيار گذاشتن پرسنل، دفتر كار و حمايت هاي مستقيم مالي را ارايه كرده اند.
تاكنون در بخش دولتي، سازمان هايي شامل سازمان كنترل بيمارستان هاي پاريس، مركز درمان و اسكان اورژانس حومه پاريس، فدراسيون همكاري هاي ملي، صندوق خصوصي ويژه توسعه اقتصادي و اجتماعي، شركت هاي گاز، راه آهن و برق، طرح يادشده را همراهي كرده اند.
كمك هاي جذب شده توسط نهادهاي مشاركت كننده باعث شده است كه سهم سرمايه گذاري شهرداري در اين خصوص به ميزان زيادي كاهش يابد، به طوري كه هم اكنون تنها 2 درصد از كل بودجه شهرداري پاريس، صرف اجراي طرح ياري رساني به افراد بي خانمان و تاسيس واحد خدمات اضطراري شده است.
تاسيس واحد خدمات اضطراري منجر به آن شده است كه بخش عمده اي از افراد بي خانمان و گريزان از زندگي جمعي به جامعه بازگردند و فضاي مشاركت و انسجام اجتماعي در پاريس گسترش يابد.

زاويه ديد
اين پل تزئيني نيست
026715.jpg
احسان ناظم بكايي 
به سختي از روي گاردريل كنار اتوبان رد شد و پايش را گذاشت روي آسفالت، نگاهي تمسخر آميز به پل عابر پياده و پيرزني كه لنگ لنگان و ساك در دست، پله هاي اول پل را بالا مي  رفت انداخت و لبخندي روانه او كرد.
ناگهان اتومبيلي چراغ زنان به سمتش آمد در حالي كه راننده با انگشت اشاره اش روبه رو را نشان مي  داد، سرش را به نشانه نه بالا انداخت و اتومبيل از كنارش رد شد.
خط اول را رد كرده بود كه كاميوني با بوق ممتد شيپوري اش او را سرجاي اولش برگرداند، اين دفعه سريع تر خود را رساند به خط دوم. چند اتومبيل با سرعت سرسام آور و بوق ممتد و چراغ زدن هاي پياپي او را گيج تر مي  كردند، باد ناشي از سرعت اتومبيل هايي كه از كنارش رد مي  شدند تعادلش را به هم مي  زد و تپش قلبش را بيشتر مي  كرد. با هر مصيبتي بود خود را رساند به بلوار وسط بزرگراه، حصار فلزي بلندي روبه رويش ايستاده بود، از ميله هاي فلزي كثيف و دودگرفته بالا رفت و هنگامي كه از بالاي آن به پايين مي  پريد، صداي ناهنجاري شنيد خ....رش...! نگاه كرد. شلوارش از پاچه تا كمر پاره شده بود. با ناراحتي وارد سوي ديگر اتوبان شد، راننده اتومبيلي در حالي كه دستش را تا آخر روي بوق گذاشته بود سرش را از پنجره اتومبيل بيرون آورد وسرش داد كشيد.
در خط بعدي، ناگهان اتومبيلي كه از روبه رو مي  آمد چند بار مسيرش را تغيير داد و به طور دلهره آوري از كنارش گذشت ودر حالي كه صداي جيغ  ترمز آن، اتوبان را پر كرده بودو با اتومبيلي ديگر برخورد كرد با چشماني از ترس و از حدقه درآمده، سريع از مابقي اتوبان گذشت و از ترس راننده هاي عصباني، خود را لابه لاي شمشادهاي كناري پنهان كرد.
پيرزن كه مدت ها بود به اين سوي اتوبان رسيده بود، سرش را به نشانه تاسف تكاني داد و لنگ لنگان راهش را ادامه داد. عبور و مرور تنها مربوط به وسائط نقليه نيست و عابران هم حق اين كار را دارند. پل هاي عابر پياده، زيرگذرها، خط كشي ها، همه نشانه اين حقند.
ولي در شهر ما، عبور از موارد فوق نشانه سادگي و ترس و احتياط است و عدم عبور از آنها نشانه شجاعت، وقت شناسي، سريع رسيدن، زرنگي و واژه هاي معادل آن است.
اما بايد قبول كرد گذر از معابر، بخصوص بزرگراه ها و اتوبان هاو خيابان هاي عريضي كه ده ها هزار اتومبيل در آنها طوري حركت مي  كنند كه به پيست اتومبيلراني فرمول يك مي  مانند البته اگر ترافيك نباشد و با سرعت مجاز حركت كردن به منزله كم آوردن و لايي نكشيدن نشانه عدم تبحر در رانندگي است، نوعي ديوانگي محض است.
در شهر ما هم در اكثر مناطق پل عابر پياده وجود دارد، بنابراين بهانه اي دست كسي نيست. اين پل ها در خيابان هاي با عرض معمولي با ارتفاع حدود 5 متر و طول تقريبي 20 متر، هزينه ساختي بالغ بر 60 تا 70 ميليون تومان دارند و اگر بنا باشد مجهز به پله برقي هم شوند 4 پله برقي ضد آب و با قدرت جابه جايي و مقاومت بالا هزينه ساختشان حدود 6 برابر مي  شود، گرچه اين هزينه با نصب تابلوهاي تبليغاتي روي پل ها در كمتر از چند ماه برمي گردد و سپس تبديل به منبع درآمد مناسبي خواهد شد.
از سويي ديگر پل ها، شب ها و بخصوص شب هاي باراني و برفي سرپناه صدها بي  خانمان خيابان خوابي است كه با چند تكه مقوا خود را از هجوم سرما در امان نگه  مي  دارند و اين پل ها تنها مانعي است براي نرسيدن مستقيم نزولات آسماني به رختخواب آنها.
رفت وآمد زياد از برخي پل ها به ويژه پل هايي كه از سراجبار به خاطر نرده هاي مرتفع فلزي وسط بلوار مياني يا سرعت فوق العاده اتومبيل ها، ميزبان هزاران شهروند هستند باعث سايش و فرسودگي پله ها و كف  آن مي  شود كه در مواقع بارندگي براي رهگذران و بخصوص افراد مسن، خطرناك و باعث ليزخوردن است.
با همه اينها، عبور زيرك نمايانه از زير پل، از ديد ده ها عابر و راننده و آن دوربين كنترل ترافيك كه رفت و آمد ها را به دقت زير نظر دارد و هراز چند گاهي از طريق پخش تلويزيوني، بيننده هاي ميليوني پيدا مي  كند بسيار ساده لوحانه است، حتي اگر بهانه سريع رسيدن و عجله داشتن هم داشته باشد.

حذف بند ايمن سازي ساختمان هاي عمومي
026712.jpg
واحد مركزي خبر: حذف بند ايمن سازي ساختمان هاي عمومي در برابر زلزله، در چند روز گذشته توسط نمايندگان مجلس هفتم به تصويب رسيد.
رسول صديقي، نماينده بناب در مجلس هفتم با انتقاد نسبت به حذف اين بند، گفت: ايمن سازي ساختمان هاي عمومي همچون مدارس، بيمارستان ها و ادارات در برنامه چهارم صورت گرفته بود كه حذف بند مزبور قطعا آسيب هاي جبران ناپذيري در آينده به دنبال خواهد داشت.
صديقي افزود: بر اساس بند مزبور پيش بيني شده بود 200 هزار ميليارد ريال براي ايمن سازي ساختمان هاي عمومي هزينه شود كه نصف اين مبلغ در برنامه چهارم و نصف ديگر در زمان اجراي برنامه چهارم توسعه بوده است.
عضو كميسيون برنامه و بودجه مجلس شوراي اسلامي با بيان اين مطلب كه ساكنان كلانشهرهايي همچون تهران و تبريز به دليل درصد بالاي زلزله خيز بودن روي بمب ساعتي نشسته اند، اينكه در بروز حوادث غيرمترقبه چه پيش بيني هايي صورت مي گيرد، جاي سوال و تامل دانست.

زيبـاشـهر
ايرانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
محيط زيست
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  زيبـاشـهر  |  محيط زيست  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |