رحمان بوذري
«بله آقا من هر وقت از منزل مي آيم بيرون مادرم براي من آيه الكرسي مي خواند و اسپند و كندر برايم دود مي كند. همه اش سفارش مي كند كه نزد اشخاص ناباب نروم و خود را از چشم بد حفظ كنم. يك دقيقه هم كه از وقت معمول ديرتر به منزل بروم مادرم هرچه دعا بلد است مي خواند تا من برسم. وقتي مرا مي بيند باز دعا مي خواند و به من فوت مي كند و خدا را شكر مي گذارد. مادرم آنقدر مرا دوست دارد كه براي من از حد يك مادر عادي خيلي تجاوز كرده است. مي توان گفت كه در راه من خودش را فراموش كرده است.» اين تصويري از نامدارترين قهرمان كشتي ايران «غلامرضا تختي» است در پاسخ سؤال خبرنگار كيهان ورزشي كه پرسيده بود: «... شنيده ام خانواده شما اعتقادات مذهبي محكمي دارند و هربار كه شما مي خواهيد از منزل خارج شويد مراسم مذهبي براي شما انجام مي دهند.»
نام غلامرضا تختي اما بيش از قهرماني با پهلواني گره خورده و همگان او را با نام «جهان پهلوان تختي» مي شناسند.
عصر پهلواني به سرآمده و دنياي قهرماني سر رسيده، دنيايي كه در آن مدال ها حرف اول را مي زنند و براي رسيدن بدان ها هركاري مجاز است. ديگر نه نشاني از پهلواني يافت مي شود، نه يادي از پهلوانان در ميان است، نه رنگي از جوانمردي ديده مي شود و نه بويي از عياري و رندي به مشام مي رسد. به عكس زورمداران و صاحبان بدن هاي پف كرده قلابي، تنها اسم بي مسماي پهلواني، رندي و جوانمردي را با خود يدك مي كشند. اگر به روزگاري مردان عالم اهل نظر، سياستگذار مدينه بودند و به سان روحي، حيات را به كالبد مناسبات اجتماعي، ورزشي و سياسي مي دميدند و تربيت يافتگان مكتب آنان در عرصه هاي مختلف حضور مي يافتند، از آن زمان كه مدينه خالي از پشتوانه فرهنگي شد، سياستگذاران بي صلاحيت در مسند قدرت همه امور را ملعبه دست خويش ساختند و در پي آنان پهلوانان غافل نيز، سر در پي آن حكام كردند و بيگانه با هويت فرهنگي خويش، جوياي نام و نان شدند و در خدمت اربابان زر و زور و تزوير درآمدند.
اين در حالي است كه تربيت رادمردي و پهلواني نتيجه قديمي ترين تربيت سنتي و اجتماعي ايرانيان بود و پهلوانان، نمونه هاي كامل شهامت اخلاقي، دليري، سلحشوري و مردانگي بودند.
همه فنون رزمي و ميدان داري به «كشتي» ختم مي شد و همين شيوه كمال خود را در تجديد آيين پهلواني و رادمردي نشان مي داد. موثرترين و در عين حال واقعي ترين نمونه مردان در نزد ايرانيان، قهرمانان و پهلواناني بودند كه حسن خلق، هوشمندي، عفت و تنومندي جسم را با هم داشتند.
علاقه آنان به حفظ اين سنت ها و پاسداري از آن موجب شد كه رسم پهلواني و آيين رادمردي از گذشته هاي دور تا به امروز نزد ايرانيان ماندگار باشد. رويارويي با اهريمن، اهريمن خويي و اهريمن صفتان، آيين پذيرفته شده مردمي شد كه منشا خلق و پيدايش خود و فلسفه آمدن و رفتن در صحنه حيات را جدال با «اهريمن» مي دانستند.
تربيت پهلواني غايت و مقصود تربيت بدني و ورزش بود و در اين مسير جواناني پرورش يافتند كه بيش از آن كه به فكر قوي كردن بازوان خود باشند به تقويت و نيرومندي نفس خود و يادگيري راه و رسم جوانمردي و فتوت مي انديشند.
جواناني كه مظهر فتوت و جوانمردي را علي (ع) مي دانستند و ذكر مدامشان «يا علي» بود. همو كه به گفته پيامبر (ص) جوانمرد اين امت نام گرفت:
آورده اند كه در عهد پيامبر (ص) شخصي بيامد و سلام كرد و گفت: «يا رسول ا... ! در فلان خانه مردي و زني به فساد مشغولند. فرمود ايشان را طلب بايد داشت و تفحص كردن. چندكس از صحابه در احضار ايشان دستور خواستند. هيچ يك را اجازت نداد. اميرالمومنين علي (ع) درآمد. فرمود: يا علي، تو برو و ببين تا اين حال راست است يا نه؟ اميرالمومنين علي (ع) بيامد. چون به در خانه رسيد چشم برهم نهاد و در اندرون رفت و دست بر ديوار مي كشيد تا گرد خانه بگرديد و بيرون آمد. چون پيش پيامبر رسيد گفت: يا رسول ا... گرد آن خانه برآمدم. هيچ كس را در آن جا نديدم. پيامبر (ص) به نور نبوت بيافت. فرمود كه «يا علي انت فتي هذه الامة» تو جوانمرد اين امتي.
پهلوانان و عياران به چنين مردي اقتدا مي كردند و نام علي (ع) آذين بخش سردر زورخانه ها و گودها بود.
زورخانه در نظر اين مردان، جاي پاكان، نيكان و مكتب و مدرسه فتوت و جوانمردي و علي رغم شرايط سخت اجتماعي، امكان تربيت و رشد نوچه ها و نوخاسته ها را فراهم مي كرد. زورخانه پيش از آن كه تن و جسم مردان را پرورش دهد. تربيت نفساني و روحاني مردان را عهده دار بود. رعايت نكردن ادب يا بي احترامي و كم حرمتي به پيشكسوت و مرشد و ورود با تكبر و خودخواهي به ساحت زورخانه همواره ورزشكار را با اشعار آموزنده و ملامت كننده مرشد مواجه مي كرد.
چهره پورياي ولي در تاريخ ورزش پهلواني و زورخانه اي ايران مي درخشد. پهلوان محمد خوارزمي (پورياي ولي) را مي توان مرشد و نمونه پهلواني در ميان ورزشكاران ايران دانست. پورياي ولي تا حد كمال مراتب و مسلك و آيين پهلواني را به جاي آورده و در فتوت و اخوت و گذشت به مقام عالي طريقت آن عروج كرده و در نظر ورزشكاران باستاني از اوليا ا... به شمار مي رود.
«پهلوان محمدپوريا در خوارزم به كشتي اشتغال مي ورزيده و روايت است كه از جانب هند پهلواني جوان به اين قصد كه پشت پهلوان خوارزم را به خاك بمالد به آن سرزمين عزيمت مي كند. چون به آن جا مي رسد حاكم خوارزم دستور مي دهد كه روز پنج شنبه همه مردم در ميدان عمومي شهر جمع شوند و به فرمان حاكم اطراف ميدان راسايه بان ها زدند. شب نبرد، پهلوان محمد براي خبرگيري از حال و روز پهلوان هندي به طرف خانه اش مي رود. چون ثلثي از شب مي گذرد به خانه آن جوان مي رود و آن جا مادر پهلوان را مي بيند كه روي بر زمين نهاده و دعا مي كند كه خداوندا فرزند مرا سرخ روگردان كه فردا پهلوان محمدرا بيندازد.
|
|
صبحگاه تمام مردم جمع شدند و در محل هاي مخصوص قرار گرفتند و شاه بر تخت نشست و به نظاره معركه پرداخت. پهلوان، تنبان پوشيده و ابتدا با تني چند از كشتي گيران، كشتي گرفت و همه را بينداخت و بعد از آن به جانب پهلوان هندي رفت و در همان ابتداي كار كه مشغول دست يازي شد احساس كرد كه پهلوان هندي در دست او خوار و زبون است. در اين جا به ياد در دل پيرزن افتاد و خود را به دست جوان غريب داد و پشت بر زمين كرد. گويند از همين جا بود كه پوريا، پوريا شد و در آن لحظه كه بر زمين افتاد همه كون و مكان را ديد و آنچه نهفته بود بر او آشكار شد.»
غلامرضا تختي بازمانده نسل پهلوانان و عياران است. ميراث دار پورياي ولي، پهلوان يزدي بزرگ، پهلوان مفرد، حاج سيدحسن رزاز، حاج محمدصادق بلورفروش و ... پهلواناني كه قهرماني را به ثمن بخسي نمي خريدند و قهرماناني كه پهلواني را به دنيايي نمي فروختند و از همين رو هميشه مورد توجه خاص مردم بوده اند و حتي پادشاهان و اميران در هنگام درماندگي به آنها مراجعه مي كردند.
از آن هنگام كه ورزش پهلواني از سنت جوانمردي، جوانمردان و اميراني چون پورياي ولي، پهلوان عبدالرزاق بيهقي، سلطان اسماعيل و ... فاصله گرفت و پهلوانان، غاشيه دار اميران و حكام شدند و در خدمت صاحبان زر و زور درآمدند، ديگر شهر خالي از عشاق شد و هر ندايي در ميانه تاريكي چونان نوايي ضعيف در گلو خشكيد و به ناچار در قرن ۱۳ همگان در برابر مخاصمين فرنگي كه در لباس و پوشش عالمان، اديبان، هنرمندان، سياستمداران و ... وارد شده بودند. سپر افكندند و تبعيت از آنان را در همه مناسبات و معاملات مادي و فرهنگي خويش وارد كردند. در اين ميان پهلوان تختي ماند. همو كه در زمان وزيدن بادهاي مسموم در جامعه ورزشكاران مدرن سعي در حفظ اخلاق نظام تربيت بدني سنتي را داشت. شايد مي پنداشت كه با يك گل مي توان بهار را به خانه تربيت بدني ايران آورد. تلاش بازي دهندگان براي بردن تختي مقابل دوربين ها و پشت قوطي هاي مصنوعات به جايي نرسيد و دست سياست او را به سوي عالم حقيقي و سرزمين نور و روشنايي روانه ساخت.
ده روز پيش از مرگ تختي، يك موسسه تجاري به او پيشنهاد داد تا اجازه دهد در مقابل يكصد هزار تومان، عكسش را در حال تراشيدن ريش با نوعي تيغ صورت تراشي در پشت جلد يكي از مجلات چاپ كنند. او در برابر اين پيشنهاد تنها يك جواب داشت: «من از اين پول ها نخورده ام و نخواهم خورد.»
تختي به سينما نرفت اما جريان سياست و قدرت كه او را محبوب قلب هاي مردم مي ديد تاب نمي آورد. اعتراض جمعي از كشتي گيران از جمله تختي بر سنت غلط فدراسيون ها كه مبدل به بلوك هاي خصوصي شده بودند و حضور او به عنوان مردي كه رگه هايي از لوطي گري و جوانمردي داشت در ميان جامعه، خود اعتراض بزرگي در برابر وضع ورزش ايران بود و به دنبال اين امر و جرياناتي ديگر پاي تختي براي هميشه از ميدان و صحنه ورزش ايران كوتاه شد.
تختي در پاسخ به اين سؤال خبرنگار روزنامه كيهان ورزشي كه آيا شما از نظر اعتقادات مذهبي چيزي همراه خود به ملبورن برده بوديد؟ گفت: «من هميشه قرآن كريم در جيب خود دارم و از آن مهم تر اين كه هيچگاه خدا را فراموش نمي كنم.»
«آقا تختي» ـ كه دوستانش او را اينگونه صدا مي كردند ـ علي رغم مقاومت بسيار در امر ازدواج در ۳۴ سالگي ازدواج كرد. او در مجلس عروسي پسر رئيس دفتر راه آهن با خانم شهلا توكلي آشنا شد. تختي در مورد اين اتفاق مي گويد: «من به اين مجلس عروسي دعوت داشتم. ولي از ابتدا فهميدم كه اين مجلس جاي من نيست و يا لااقل با روحيه من سازگاري ندارد و تنها يك نفر ديگر بود كه وضعي شبيه من داشت. او دختري بود با زيبايي ساده و لباسي ساده تر .... در كنار من ايستاده بود و به حركات دختران نگاه مي كرد. آشنايي من با خانم شهلا توكلي از همين جا آغاز شد و اين آشنايي به عشق بزرگي تبديل گرديد.»
غلامرضا تختي اين آخرين پهلوان واقعي، پايي در ميدان كشتي پهلواني داشت و دستي در ميان فدراسيون هاي مدرن كه تنها جريانات سياسي آن را رقم مي زد و كم و كيف آن را معلوم مي ساخت.
در سال هاي ۱۳۲۳ تا ،۱۳۳۶ كشتي پهلواني در ايران برگزار شد و هر سال پهلوان اول كشور از دست محمدرضا پهلوي بازوبند پهلواني مي گرفت تا اين كه طي سه سال ،۳۶ ۳۷ و ۳۸ غلامرضا تختي سه سال متوالي به عنوان پهلوان كشور برگزيده شد و پس از او ديگر هيچگاه كشتي پهلواني سامان نگرفت و از صحنه ورزش ايران حذف شد. محبوبيت و شهرت تختي در ميان مردم از سويي و تن ندادن او به سياست هاي دولت پهلوي از سوي ديگر موجب شد تا او در هفدهم ديماه ۱۳۴۷ به طرز مشكوكي كشته شود.
قصه پهلوانان و جوانمردان، قصه جدال هميشگي حق و باطل و نور و ظلمت است و فراموشي عهد جوانمردان و پهلوانان به منزله فراموشي شيوه ورزشي آنان و راه و رسم فتوت و مردانگي و به مثابه فراموشي عهدي است كه آدم ابوالبشر بر حفظ آن متعهد شد. فراموشي جنگ قبيله شيطان و مردان مردي كه ميثاق هميشگي آنان اعلام نام مولاي دو عالم بوده است.