سه شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۳ - سال سيزدهم - شماره - ۳۶۳۴
مروري بر شكل گيري تلويزيون انقلا ب
از كانال مدرسه رفاه تا صداو سيماي واقعي 
029343.jpg
عكس ها و تصاوير تلويزيوني هرسال خاطرات انقلا ب را زنده مي كنند. شكل گيري صدا و سيما در هياهوي انقلا ب اتفاقي نيست كه بشود به سادگي از آن گذشت.
معصومه صفايي 
محمدرضانصيري 
با شنيدن نام فرهاد صبا بلافاصله به ياد فيلم هايي مي  افتيم كه او مديريت فيلمبرداري آنها را به عهده داشت، خصوصا فيلم هاي سينمايي توليد تلويزيون و سريال هاي پرهزينه سيما. اما هر كسي نمي  داند كه جناب ايشان يكي از افرادي بود كه با دست خالي راديو و تلويزيون را اداره كردند، آن هم در حالي كه ساختمان راديو و تلويزيون هنوز در اشغال گاردي ها بود.
صبا كه سال 1372 از صدا و سيما بازنشسته شد، در حال حاضر سر صحنه فيلمبرداري فيلم نيلوفر آبي است كه در اصفهان ساخته مي  شود. شايد اگر او و همكارانش در اوج التهابات پيروزي انقلاب نبودند يا به شكلي موفق به انجام اين كار مهم نمي شدند، حافظه تاريخي انقلاب در اين مقطع خاص خالي از تصوير مي شد و آيندگان مجبور بودند فقط به تاريخ شفاهي اكتفا كنند.
اين گفت وگو خاطرات يك دوره 72 ساعته پراضطراب را دربرمي گيرد؛ دوره اي كه به خير گذشتن آن به يك معجزه مي   مانست.
اگر اشتباه نكنيم اسم شبكه اي كه اخبار انقلاب را روي آنتن مي  فرستاد كانال انقلاب بود.
بعضي ها هم به آن تلويزيون مدرسه رفاه مي  گفتند.
مدرسه؟
بله، به اين دليل كه تمام آن تصاوير از يك مدرسه مخابره مي    شد.
دقيقا كارتان را كي شروع كرديد؟
درست 72 ساعت قبل از پيروزي انقلاب. هنوز نظامي ها از راديوو تلويزيون خارج نشده بودند.
مدرسه رفاه كجا بود؟
خيابان ايران.
از اين نمي  ترسيديد كه شناسايي شويد؟
به هرحال اين يك كار ريسكي بود. اگر مردم به خطرات اين كارها فكر مي    كردند، هيچ وقت انقلاب نمي   شد.
گفتيد ساختمان تلويزيون هنوز در اشغال نظامي ها بود.
بله، ما هم كار خودمان را مي    كرديم، با حداقل امكانات.
خودتان استوديو درست كرده بوديد؟
استوديو كه به آن صورت نبود. تمام امكانات ما به دو تا دوربين و يك دستگاه فرستنده محدود مي   شد.
برد اين فرستنده تا كجا بود؟
فقط محدوده ميدان ژاله شهدا را پوشش مي   داد.
دوربين ها از كجا آمده بود؟
با هزار ترفند، آنها را از راديو و تلويزيون خارج كرديم.
مدل دوربين را يادتان مي  آيد؟
فكر مي    كنم بوش بود. البته دوربين هاي ساده پرتابل بود كه بيشتر براي پخش از آن استفاده مي   كرديم.
با نورپردازي چطور كنار آمديد؟
براي خودمان استوديو ساختيم. مدرسه را به سه قسمت تفكيك كرديم، البته بااستفاده از تخته سه لا. همه كارها در اين سه قسمت انجام مي   شد.
چقدر گذشت تا روي آنتن برويد؟
يادم مي  آيد كه اولين تصاوير را روز 21 بهمن يعني يك روز قبل از پيروزي انقلاب اسلا مي فرستاديم روي آنتن.
خبر بود يا سرود؟
حكم نخست وزيري مرحوم بازرگان بود كه توسط آقاي هاشمي رفسنجاني از اين كانال قرائت شد.
محل تان لو نرفت؟
محل، مخفي بود. حتي المقدور سعي مي   شد كه لو نرود.
كلا چند نفر بوديد؟
درست يادم نيست. خيلي بوديم. در عين حال از طريق چندين خط تلفن با شهرستان ها ارتباط داشتيم و اخبار را لحظه به لحظه دريافت مي كرديم. بايد اعتراف كنم كه اوضاع بهتر از آن چيزي كه تصورش را مي كرديم پيش مي رفت، طوري كه حتي خبرنگاران و عكاس ها و فيلمبرداراني كه با ما كار مي كردند، متعجب شده بودند.
029340.jpg
ما كار خودمان را مي    كرديم، با حداقل امكانات. استوديو كه به آن صورت نبود. تمام امكانات ما به دو تا دوربين و يك دستگاه فرستنده محدود مي   شد. فقط محدوده ميدان ژاله شهدا را پوشش مي   داد. با هزار ترفند، آنها را از راديو و تلويزيون خارج كرديم.
چند روز در مدرسه رفاه مانديد؟
زياد طول نكشيد. بعدازظهر روز 22 بهمن بود كه خبر دادند نيروهاي نظامي، راديو و تلويزيون را تخليه كرده اند و ما هم بلافاصله به ساختمان راديو و تلويزيون نقل مكان كرديم.
با همان تعداد نفرات، يا كسي هم به شما اضافه شد؟
بعضي از عكاس ها و فيلمبردارهاي انقلابي را كه مدت ها در اعتصاب بودند، جمع كرديم.
تصاوير مربوط به سخنراني امام را چطور گرفتيد؟
دو گروه شديم، يك گروه رفت بهشت زهرا براي پوشش سخنراني امام و سه نفر ديگر از جمله خود من قرار شد كه برويم فرودگاه.
امكان داشت بين شما نفوذي هم راه پيدا كند...
نه، همه ما كارت شناسايي داشتيم. كميته استقبال چند روز قبل از ما خواستند كه اسامي افراد گروه فيلمبرداري را به دفتر آقاي طالقاني بدهيم. تمام كارت ها به اسم صادر شده بود. پاي كارت هم امضاي آقاي هاشمي بود.
هاشمي رفسنجاني؟
هنوز هم نمي دانم كدام هاشمي بود.
از اين به بعد ساختمان راديو و تلويزيون كاملا در اختيار شما بود. كمي بزرگتر از مكاني كه با آن شروع كرديد!
بله، نظامي ها محل را تخليه كرده بودند، اما گاهي پاتك مي زدند. مخصو صا شب ها كه به صورت پراكنده مي آمدند و ساختمان پخش را كه قلب راديو و تلويزيون بود به رگبار مي بستند و در مي رفتند. خساراتي هم وارد مي شد، مثلا تعداد زيادي پروژكتور در اين حملات چريكي شكسته شد.
از جايي نخواستيد كه امنيت ساختمان را تضمين كند؟
اتفاقا چرا، سرهنگ عابدي كه شوهر خواهرم بود طبق درخواست من گرداني را از نيروي هوايي جمع كرد و براي حفظ امنيت ما به ساختمان راديو و تلويزيون آورد. خوبي آن اين بود كه همه آنها مسلح بودند و از مسايل امنيتي به خوبي سردرمي آوردند. اين گردان سريعا در محل مستقر شد. يك نفر را هم روي پشت بام گذاشته بوديم تا با تيربار از منطقه محافظت كند، چون گاهي نيروهاي نظامي با استفاده از تاريكي قسمت پشتي ساختمان به سمت ما تيراندازي مي كردند. بعضي وقت ها اوضاع آنقدر درهم مي شود كه خودمان به خودمان تيراندازي مي كرديم. آنها هم گاهي اوقات به سمت خودشان تير مي انداختند.
همه فعاليت ها كه به همين ساختمان محدود نمي شد.
دو تا واحد سيار هم داشتيم كه يكي از آنها در لويزان مستقر بود و مدام تماس مي گرفتند و مي گفتند كه به آنها حمله شده و همه چيزشان را برده اند.
عمده فعاليت تلويزيون در آن روزها چه بود؟
همين طور سيل تبريكات بود كه از چپ و راست و از سوي گروه هاي مختلف مردم سرازير مي شد. آنقدر زياد بود كه با كمبود وقت روبه رو مي شديم. البته اتفاقات جالب ديگري هم بود. يادم هست يك نفر زنگ زد و گفت كه شاه دوست ها در سد سم ريخته اند تا مردم را مصدوم كنند. مي گفتند از تلويزيون اعلام كنيد كه مردم تا اطلاع ثانوي آب نخورند. بعد يك دكتر زيست شناس تماس گرفت و به مردم توضيح داد كه هر خانواده يك گنجشك را بگيرد و به آن آب بخوراند. اگر گنجشك نمرد، اعضاي اين خانواده مي توانند با خيال راحت آب بنوشند.
حتما مردم هم باور مي كردند.
بله، اخبار به سرعت گسترش مي يافت و دهان به دهان مي چرخيد. به تلويزيون اعتماد داشتند. يك نفر با يك وانت اشيايي كه از غارتگران گرفته بود به تلويزيون آورد تا تحويل ما بدهد. يك نفر ديگر تماس گرفت و گفت كه يك تانك را به غنيمت گرفته است. خلاصه اينكه كار خيلي سخت شده بود. اوضاع خيلي پيچيده اي بود.
از گاف هايي كه تلويزيون در آن دوران مي داد، بگوييد.
يك بار گوينده تلويزيون كه هول كرده بود در برنامه پخش زنده گاف بزرگي داد. يكي ازنگهبانان دم در روي پله ها سر خورد و تيري از تفنگش در رفت. مجري هم بلافاصله از پشت تلويزيون اعلام كرد كه به راديو و تلويزيون حمله شده و از مردم خواست تا بيايند براي كمك، به فاصله كمتر از يك ساعت، محوطه از مردم عصباني پر شد. هرچه به آنها مي گفتيم كه اشتباه شده، باور نمي  كردند. البته تقصير هم نداشتند، چون در آن آشفته بازار كسي، كسي را نمي شناخت و اعتماد كردن به حرف هاي آدم هايي كه هنوز شناخته شده نبودند، كار راحتي نبود، اما بالاخره قانع شدند و رفتند.
حادثه اي بود كه براي خودتان پيش آمده باشد؟
نه خوشبختانه. ما سالم مانديم، اما بعضي از همكارانمان تير خوردند و زخمي شدند. بعدها موقع فيلمبرداري در جبهه دچار موج گرفتگي شدم و كتفم آسيب ديد.
از اتفاقات خنده دار آن زمان تعريف كنيد.
يك شب داشتيم مي رفتيم به منزل. ديديم سربازي در يك اتومبيل خوابيده. او را بيدار كرديم و پرسيديم كه آن وقت شب آنجا چه مي كند؟ جواب داد كه راننده سرهنگ فلاني است. بنده خدا اهل ملاير بود و بعد از چند روز هنوز نمي دانست انقلاب شده است.
تا كي تلويزيون را اداره مي كرديد؟
روز دوم يا سوم بعد از انقلاب بود كه آقاي قطب زاده آمد دم در سازمان و گفت كه از امام حكم دارد. ما هم همه چيز را تحويل ايشان داديم.
و همان جا مانديد؟
بله، من استخدام تلويزيون بودم.
چقدر حقوق مي گرفتيد؟
با خنده حدود 5200 تومان.
همكاران مشهورتان در آن چند روز چه افرادي بودند؟
آقاي عظيم جوانروح بود كه الان هم يكي از مديران فيلمبرداري معتبر سينماست. يك مهندس هم بود كه محوريت داشت و متاسفانه اسمش يادم رفته است. اتفاقا با او در مدرسه عالي هم همكلاس بودم. خب، سالهاي زيادي مي گذرد و حافظه ام ياري نمي كند. اين آقاي مهندس يكي، دو سال قبل از انقلاب با تلويزيون ناسازگاري داشت و در همان روزها بود كه برگشت. او بدون حقوق كار مي كرد. فكر مي كنم دو، سه سال ديگر هم در تلويزيون ماند. او همان فردي بود كه تشكيلات صدا و سيما را در بندر زيباكنار راه انداخت. خيلي به كارش وارد بود.
رئيس چه كسي بود؟
به صورت شوراي موسس اداره مي شد. كلا 9 نفر بوديم. مهندسي كه گفتم تقريبا از همه واردتر بود.
شما چه سمتي داشتيد؟
به عنوان هماهنگ كننده فعاليت مي كردم.
و آخرين خاطره؟
همه اش خاطره بود. بخواهم تعريف كنم، خيلي زمان مي برد. همه اش خاطره بود...

ستون ما و شما
029346.jpg
اولين تصويرهاي انقلا ب 
شايد اگر او و همكارانش در اوج التهابات پيروزي انقلاب نبودند يا به شكلي موفق به انجام اين كار مهم نمي شدند، حافظه تاريخي انقلاب در اين مقطع خاص خالي از تصوير مي شد و آيندگان مجبور بودند فقط به تاريخ شفاهي اكتفا كنند.
گفت وگو با فرهاد صبايكي از اعضاي شوراي موسس 9نفره كانال انقلا ب خاطرات يك دوره 72 ساعته پراضطراب را دربرمي گيرد؛ دوره اي كه به شكل گيري صدا و سيماي جمهوري اسلا مي منجر شد.
در شهر
هول و ولاي مرگ در هتل 

بدون ترديد تجربه جالبي نيست كه نصف شب از خواب بيدار شويد و ببينيد كه غريبه اي توي اتاق شماست. به ويژه اگر قبلا در اتاق را با دقت قفل كرده و قانونا جز شما كسي حق ورود به اتاق را نداشته باشد. محمدعلي اينانلو در سفر به اصفهان، اما ناچار به كسب چنين تجربه اي شده و جالب است كه مدير هتل هيچ ذهنيتي درباره مسايل حقوقي مترتب بر چنين موضوعي نداشته است و گمان مي كرده چنين موضوعي در همه هتل هاي جهان ساري و جاري است. كل ماجرا، با قلم زيباي اينانلو خواندني است.
زيباشهر
كتابخانه ملي 

ساختمان كتابخانه ملي ماه آينده افتتاح مي شود. اين كتابخانه نخستين حلقه از زنجيره ساختمان ها و مراكزي است كه قرار است اراضي عباس آباد را به قلب فرهنگي شهر تهران تبديل كند. بهرام هوشيار يوسفي در نقد معماري اين ساختمان، به نكات جالبي اشاره كرده است، از جمله شباهت آن به مجموعه ساختمان هاي مسكوني كه طرح آنها دو دهه قبل در ايران مد بوده است.
دخل و خرج 
گران تر از بيرون 

قبلا تصور مي شد فروشگاه هاي شهروند راه افتاده اند براي اينكه جنس ارزان تر به دست مردم برسانند، اما عملا جنس هاي اين فروشگاه ها اگر گران تر از مغازه هاي معمولي نباشد ارزان تر هم نيست. مديرعامل فروشگاه هاي شهروند با تاييد اين گراني، مزيت اين فروشگاه ها را امكان خريد متمركز و نظارت بيشتر روي كيفيت كالاها مي داند.

ايرانشهر
آرمانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
زيبـاشـهر
يك شهروند
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  زيبـاشـهر  |  يك شهروند  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |