سه شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۳
حركت هماهنگ، مبارزه متمركز
انقلاب اسلامي ايران در تمايز با انقلاب هاي ديگر جهاني وجوه ديني بسيار پررنگي دارد. ساختار منسجم روحانيت يكي از عوامل موفقيت اين انقلاب بود و رأس اين ساختار يعني مرجعيت شيعي نقش اصلي هدايت جريان انقلاب را برعهده داشت. در اين مقاله حركت متمركز و هماهنگ روحانيت در جريان انقلاب بررسي شده است.
009909.jpg
روحانيون در مسير حركت هماهنگ خودگذشته از برقراري ارتباطي منطقي با بيشتر جريانهاي سياسي مخالف حكومت توانستند با تكيه بر توده هاي مذهبي و انتقال شيوه هاي علني مبارزه خود به جامعه ايران، مخالفتهايي زير زميني را به سطح جامعه بكشانند و حكومت وقت را رو  در روي يك انقلاب قرار دهند.
براي دستيابي به مهمترين مرحله مبارزه روحانيون يعني حركت به سوي مبارزه اي متمركز كه مهمترين بخش آن يافتن رهبري واحد و آرمانهايي مشخص و قابل انتقال بود، موانع زيادي در برابر روحانيون وجود داشت كه گذشتن از آنها خود نيازمند مبارزه اي متفاوت بود.
به نظر مي رسد آنچه سبب ساز توفيق روحانيون در دستيابي به يك مبارزه متمركز و منسجم شد از يك سو به كوشش هاي آنها در فراهم نمودن زمينه هاي دروني مبارزه و از سوي ديگر به استفاده از اين زمينه ها در راه دستيابي به يك مبارزه شفاف باز مي گردد.تا آنجا كه به زمينه چيني هاي دروني مبارزه مربوط مي شود، روحانيون طرفدار انقلاب با مشكلاتي روبرو بودند از جمله انتقال ديدگاه هاي سياسي خود مبتني بر آميختگي دينداري و مملكت داري به جامعه مذهبي ايران، پس از آن روشن كردن مواضع خود در برابر روحانيون مخالف با ديدگاه يادشده كه البته اين كار بايد بدون دامن زدن به اختلافاتي كه مي توانست اصل مبارزه را نابود كند، انجام مي گرفت.درباره متن مبارزه نيز بايد گفت روحانيون بناگزير بايد مبارزه سياسي را از نقطه اي آغاز مي كردند كه براي توده هاي مذهبي جامعه ايران نقطه مشخص و قابل فهمي باشد.فقط از اين راه بود كه روحانيون قادر مي شدند مبارزه اي را كه مي توانست در حالت زير زميني و چريكي به يك مبارزه طولاني و خسته كننده و با آينده اي نامشخص تبديل شود به گونه اي شفاف به سطح جامعه بكشند، كه در ادامه بحث بدان خواهيم پرداخت.
ماندگاري چنين نگرشي كه بازگوكننده مهمترين گرايش نسل جديد روحانيون بود را مي توان وامدار تكيه گاهي دانست كه امام خميني در ميان نهاد مرجعيت تقليد براي چنين گرايش متفاوتي فراهم نمود و سرانجام توانست پيشوايي حركت را نيز در دست گيرد.بدين ترتيب جامعه مذهبي ايران شاهد نگرش تازه اي در ميان عالي ترين سطوح مراجع تقليد شد كه از همان اوايل دهه ۱۳۴۰ حتي نسبت به ورود به برخي از امور اجرايي نيز اظهار آمادگي مي نمود اين اظهار آمادگي نه تنها شامل ورود به امور فرهنگي مي شد، (۲) بلكه شامل امور اقتصادي، (۳) تجارت، حتي جاده سازي (۴) و يا مثلا اداره بخشي از برنامه هاي راديو هم بود. (۵)
اين مواضع مستقيما رو در روي ديدگاههايي قرار داشت كه پيش از اين روحانيت شيعه را صرفا بر نوعي جايگاه حكيمانه و بدور از دخالت مستقيم در امور سياسي و اجتماعي مي نشاند. مجموعه اين ديدگاهها كه گذشته از بحث كلي آميختگي ديانت و سياست حتي وارد امور جزيي و اجرايي نيز مي شد - آن هم در بيانات يك مرجع تقليد - سابقه نداشت و آغازگر ارائه نگرش تازه اي در مبارزه سياسي روحانيون شد.ديدگاهي كه به تدريج پايه هاي يك حكومت جايگزين - كه خود مهمترين مرحله مقدماتي يك مبارزه تمام عيار بود - را مي ريخت.ادامه اين روند كه در آغاز حاضر بود توانايي سياسي و اداري در محدوده حاكميت سياسي موجود را به اثبات برساند، همان شد كه در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي مي توانست خطوط اصلي حكومت جايگزين مورد نظر خود را به جامعه انقلابي ايران بقبولاند.حكومتي كه اسلاميت و جمهوريت را به هم آميخته بود يعني كوشيد پيوندي ميان مذهب ريشه دار جامعه ايران و دستاوردهاي دموكراتيك مورد پذيرش جامعه جهاني، برقرار كند.حكومتي كه رهبر آن خود را نماد آزادي مي دانست و مي گفت: اين فريادها براي من به معني عشق به آزادي و دموكراسي است.(۶) از اين رو توانست درباره حكومت آينده به مردم ايران و همچنين به مردم جهان صراحتا اعلام كند: دولت اسلامي يك دولت دموكراتيك به معناي واقعي است و براي همه اقليت هاي مذهبي آزادي به طور كلي هست و هر كس مي تواند اظهار عقيده خودش را بكند و اسلام جواب همه عقايد را به عهده دارد و دولت اسلامي، تمام منطق ها را با منطق جواب خواهد داد.(۷)
اين طرز فكر كه در حقيقت در مسير پي ريزي بنيادهاي يك حاكميت سياسي جديد گام مي نهاد مطمئنا گذشته از حكومت موجود بخش مهمي از روحانيون را نيز ناخرسند مي كرد.زيرا اين طرز فكر جديد به معناي وارد شدن به مناسباتي بود كه ناگزير بايد روحانيون را نسبت به جزييات مسائل سياسي پاسخگو مي ساخت. نكته اي كه از نظر برخي از آنها با جايگاه روحانيشان مناسبتي نداشت و حتي مي توانست به تدريج از ميزان نفوذ معنوي آنها نيز بكاهد.چنين شد كه رودرويي روحانيون انقلابي با اين طرز تلقي به بخش مهمي از مقدمات مبارزه آنها تبديل شد. در اينجا فراخور اين تحليل تاريخي مي توان به نگراني هايي اشاره كرد كه در سال ۱۳۵۰ امام خميني به ويژه نسبت به حوزه علميه نجف اشرف ابراز نمود و در مقايسه اي ميان فعالان دانشگاهي و حوزويان بي تفاوت و حتي برخي از مراجع گفت: آنها دانشجويان علوم جديد هستند منتها دانشجوي مسلم بيدار، من وشما هم دانشجوي قديم هستيم لكن خواب و گرفتار. درباره اوضاع اينجا كه نبايد يك كلمه صحبت كرد! اصلاً صحبت با مرجعيت منافات دارد! ...صحبت با آخوند اصلا منافات دارد! آخوند نبايد صحبت كند! (۸) چنين فضايي گاهي نا اميدي را به جايي مي رساند كه گفته مي شد: در محيط خودمان هم نمي توانيم احكام اسلام را آن طوري كه هست عرضه بداريم.ما مباحثمان از حدود كتاب طهارت...تجاوز نمي كند (۹) و اين گوشه اي از دشواري مبارزه اي بود كه مي خواست از پايگاه روحانيت يك ساختار چند هزار ساله را دگرگون كند.پايگاهي كه مدتها بود اگر چه ابزار دست حكومت نبود اما با حكومت به گونه اي به سازگاري رسيده بود كه البته در آن احترام همگان محفوظ بود به خصوص آن كه كاري هم به كار همديگر نداشته باشند يا آن گونه كه امام خميني معتقد بود يك چيزي شبيه احترام به امام زاده مرده. (۱۰)
در بررسي دقيق تر شرايط روحانيون انقلابي براي دستيابي به مبارزه اي متمركز و منسجم بايد توجه داشت كه در دهه هاي ۴۰ و ۵۰ گذشته از اختلاف نظر روحانيون درباره چگونگي ورود به مسائل سياسي زمينه هاي اختلاف در پاره اي از مسائل فرعي نيز به اندازه كافي وجود داشت تا جايي كه حل اين اختلافها را در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي مي توان يكي از مهمترين موفقيت هاي روحانيون طرفدار انقلاب دانست.موفقيتي كه شايد اصلي ترين دليل آن را بتوان در اين موضوع يافت كه با وجود همه اختلاف نظرها تقريباً هيچ كدام از روحانيون، طرفدار وضع موجود در دوران حكومت پهلوي نبودند.با اين اختلافات براي روحانيوني كه هدف دراز مدت خود را براندازي حكومت مي دانستند گاهي بسيار نگران كننده مي شد و گاه مجموعه اي از مسائل گوناگون را در بر مي گرفت كه بدان اشاره اي خواهيم داشت. پس از درگذشت آيت الله بروجردي در اوايل دهه چهل پيامدهاي از دست رفتن مرجع اعلم به گونه اي طبيعي بر جامعه روحانيت ايران اثر گذاشت، زيرا هيچ كدام از مراجع موجود در مرتبه اي نبودند كه مانند آيت الله بروجردي نسبت به اعلميت آنها اتفاق نظري وجود داشته باشد.از اين رو نهاد مرجعيت شيعه به سمتي رفت كه تحليلگران از آن با نام عدم تمركز (۱۱) ياد كرده اند.اين عدم تمركز از يك سو مي توانست اختلاف برانگيز باشد اما از سوي ديگر عرصه مناسب تري براي ابراز عقايد متفاوت نيز بود.براي مثال امام خميني در زير سايه مرجعيت آيت الله بروجردي هيچگاه ديدگاه هاي سياسي انتقادآميز خود را مطرح نكرد زيرا صلاحديد آيت الله بروجردي در دوران زندگي ايشان به اندازه كافي براي امام خميني اطمينان بخش بود.اما درگذشت آيت الله بروجردي و از پي آن تغييراتي كه در شرايط سياسي مملكت پديد آمد عرصه مناسبي براي مطرح شدن ديدگاههاي متفاوت امام خميني را نيز فراهم نمود و اين در حالي بود كه ديدگاههاي متفاوت و گاه متضاد با ايشان نيز به همان نسبت مي توانست مطرح شود. به عنوان يك نمونه در مسائل اعتقادي، بحث مهدويت مي توانست هم برانگيزاننده شود و هم به يك انتظار محض و از پي آن دوري گزيدن از درك مسائل سياسي روز بينجامد و يا چنان درگير مبارزه با بهائيت شود كه به گونه اي سنتي از مسائل سياسي دوري گزيند. (۱۲)يعني چيزي كه براي ديدگاههاي انقلابي نگران كننده بود از اين رو اختلاف برانگيز نيز بود. گاهي اين اختلافات با آن كه به نظر مي رسيد در محدوده مسائل علمي و حوزوي است اما مي توانست براي طرفداران نهضت نگران كننده باشد براي مثال گرايشهاي فلسفي امام خميني كه منجر به انزواي ايشان از حوزه قم شد.يا آن گونه كه يكي از شاگردان مشهور ايشان مي گويد: در حدود سال ۲۵ به بعد شرايطي پيش آمد كه در حوزه قم ايشان [يعني امام خميني] منزوي شدند، خانه نشين شدند سالها، كه يكي از ادله اختفاي بعد فلسفي ايشان همين حالت بود. (۱۳)
اين موضوع حتي توجه روشنفكراني كه مسائل سياسي جامعه را به دقت زير نظر داشتند نيز جلب مي كرد، البته دلايل آن را از زوايه اي صرفا سياسي مورد تحليل قرار مي دادند براي مثال آل احمد انزواي امام خميني را بدين علت مي دانست كه واكنش هاي سياسي ايشان در مقايسه با بي حركتي موجود در ميان روحانيون بيش از حد لازم شدت داشت.آل احمد مي نويسد: آن واقعه اسف آور ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و اين حركت چنان شديد بود كه نه تنها به آنارشيسم انجاميد، حتي شرايط وجودي را براي خود نفي كرد. عين همين قضيه است در مورد حضرت خميني رهبر روحاني وقت كه در مقابل بي حركتي عظماي روحانيت...چنان شديد بود كه حتي جامعه اصلي روحانيت از دلبستگي به او سرباز زد . (۱۴)
در اينجا بايد توجه داشت كه اين واكنش هاي شديد چيزي نبوده مگر برداشته شدن مهر سكوت ساليان دراز، سكوتي كه برخي از طلاب جوان آن روزگار از آن با نام «سكوت مرگبار حوزه علميه قم و نجف» (۱۵) ياد مي كردند و حتي برخي از روحانيون ناگزير مي شدند براي جلب واكنش برخي از مراجع نامدار نسبت به رخدادهايي مانند حمله حكومت به مدرسه فيضيه قم دست به نامه نگاريهايي بزنند و به گوش آنها برسانند كه: سكوت آن جناب مزيد بر تالم مؤمنين (۱۶) است.
در ادامه بحث اختلافات موجود ميان روحانيون در دهه هاي ۴۰ و ،۵۰ يكي از آن چيزهايي كه براي آينده حركت بسيار خطرناك مي شد، گاهي خود را در نوع روابط برخي از مجتهدين بلند پايه نشان مي داد و گاهي در قالب اعلاميه ها و حركات توهين آميزي كه مثلا پيروان يك مرجع نسبت به مرجعي ديگر ابراز مي كردند نمايان مي شد.براي نمونه يكي از شاگردان امام خميني از تشديد اختلافاتي سخن مي گويد كه درست همان زماني كه مراجع و روحانيون براي آزادي امام خميني به تهران مهاجرت كرده بودند بين آيت الله بني صدر و آيت الله  شريعتمداري و همچنين آيت الله  ميلاني كه آن زمان در مشهد بودند به وجود آمد. (۱۷)
گذشته از اين گونه اختلافات كه مي توانست براي كساني كه به اتحاد روحانيون اميد بسته بودند بسيار نگران كننده باشد حركتهاي تند برخي از مريدان مراجع مي توانست بر اين نگراني ها بيفزايد. براي مثال، مي توان به اعلاميه اي اشاره كرد كه پس از ۱۵ خرداد در قم منتشر شد و آن را به آيت الله زاده سيد حسن حجت و يا جمعي از مريدان ايشان نسبت مي دادند كه در آن به امام خميني و همه مراجعي كه در نهضت ۱۵ خرداد دخالت داشتند اهانت شده بود. (۱۸)
يكي ديگر از دشواريهايي كه براي طرفداران اتحاد روحانيت نگران كننده بود گرم شدن بازار اتهامهايي از قبيل وهابيگري در دعواهاي درون حوزه هاي علميه بود كه تصوير گوياي آن در سال ۱۳۵۲ در برخي از اعلاميه ها بازتاب يافته است از جمله اينكه: در داخل حوزه ها كار منازعه و مشاجره و لعن و طرد گاهي به زد و خورد منجر مي شود.چنانچه اخيرا در قم و تهران و مشهد و اصفهان و برخي نقاط ديگر اتهام سني گري و وهابيگري نسبت به عده اي از علما و فضلاي بي گناه بر سر زبانها افتاده و كار به جايي رسيده كه حتي دايه هاي مهربان تر از مادر هم گاهي به اسم دفاع از ولايت و تشيع حرفهايي مي زنند و كارهايي انجام مي دهند . (۱۹)
اين اتهامات به ويژه در زمانهايي بيشترشدت مي گرفت كه ديدگاههايي از قبيل اتحاد ملل اسلامي مطرح مي شد و برخي از روحانيون طرفدار اين افكار همواره ناگزير مي شدند ضمن دفاع از خود ياد آوري نمايند: اگر كسي گفت ما شيعه اماميه با اينكه با اهل سنت راجع به مساله امامت و خلافت اختلاف نظر داريم ولي در شرايط فعلي كه مسلمين گرفتار كفار و يهود مي باشند، لازم است همه مسلمين از شيعه و سني با هم در مبارزه عليه كفار متحد شوند، ما حق نداريم گوينده اين جمله را به سني گري متهم كنيم . (۲۰)
سرانجام نكته اي كه بايد به عنوان مشكلي بر سر راه هماهنگي مواضع روحانيون در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي از آن ياد كرد، ديدگاههاي متفاوت مراجع تقليد نسبت به تشكيل يك حكومت اسلامي مي باشد، در ميان مراجع شاخص تشيع تنها مرجعي كه به تدوين يك نظريه سياسي در مورد حكومت پرداخت امام خميني بود.افزون بر آن امام خميني بر نظريه ولايت فقيه به عنوان يك ولايت سياسي تاكيد داشت.با اين حال طرفداران امام خميني نظريه حكومت اسلامي و ولايت فقيه را چيزي جداي از اسلام نمي دانستند به قولي: مردم خيال مي كنند كه اين حكومت اسلامي را آقاي خميني اختراع كرده، [و حال آن كه چنين نيست زيرا حكومت] جزء مسائل اسلام است و آيات و روايات بر اين معنا دلالت دارد . (۲۱)
اما واقعيات در اواخر حكومت شاهنشاهي نشان داد كه چنين استنباطي تفاوتهاي آشكاري با ديدگاههاي برخي از مراجع نامدار آن روزگار دارد.چنين ديدگاههايي مطمئنا براي ايجاد يك حركت هماهنگ براندازانه كه خواست روحانيون طرفدار انقلاب بود، نمي توانست دشواريهايي به همراه نداشته باشد. به موازات مجموعه اين مشكلاتي كه مي توانست مبارزه روحانيون را تحت تاثير خودقرار دهد بايد از حركت تدريجي حكومت براي از بين بردن استقلال نهاد روحانيت نيز ياد كرد با اين تفاوت كه چون حركت حكومت بر خلاف مشكلات داخلي روحانيون يك هجوم از بيرون به حساب مي آمد در مجموع به سود انسجام روحانيون تمام شد و كار به جايي كشيد كه به قولي همه علماي شيعه استقلال اقتصادي سياسي و حرفه اي خود را در خطر مي ديدند . (۲۲)
نمونه آن كوششي بود كه پس از اصلاحات ارضي در قالب اداره اوقاف انجام گرفت كه مراجع وقت يك صدا اعلام كردند حكومت در نظر دارد امور جامعه روحانيت را به خود اختصاص دهد. (۲۳)
و يا اينكه حكومت مي خواهد: روحانيت را تحت وزارتخانه ببرد، اين خواب را به گور مي بريد . (۲۴)
حتي گفتند: شركت در آنجا [يعني اوقاف] ...حرام است و هيچ عذري پذيرفته نخواهد شد. (۲۵)
در راستاي چنين اقداماتي حكومت تصميم گرفت در قالب عناويني مانند سپاه دين بخشي از روحانيون را زير پوشش قرار دهد كه پيامد آن نفوذ حكومت در تبليغات ديني بود و البته واكنش مشخص روحانيون را به همراه داشت يعني هشدار به ملبس نمودن افراد نالايق و نا اهل به لباس روحانيت به اسم سپاه دين . (۲۶)
با اين حال حكومت تا سالهاي پاياني حيات خود از كوشش براي حكومتي كردن نهاد روحانيت باز نايستاد و حتي به فكر ايجاد تغييراتي در مواد درسي حوزه هاي علميه نيز افتاد يا آن گونه كه در يكي از اسناد ساواك در سال ۱۳۵۴ آمده است: نكته ديگري كه در وضعيت و فعاليتهاي جامعه روحانيت ايران از اهميت ويژه اي برخوردار است نبودن ضوابط و مقرراتي است كه برنامه تحصيلي طلاب علوم ديني و جهت اين نيروها را بامصالح و منافع مملكتي تطبيق دهد . (۲۷)
از مجموعه آنچه در قالب مشكلات دروني و بيروني روحانيون بدان اشاره شد در مي يابيم كه راه اتحاد روحانيون و اتفاق نظر آنها براي ايجاد يك حركت هماهنگي در برابر حاكميت سياسي موجود راهي دشوار بود كه به هر حال طي شد.اين همنوايي به ويژه در واپسين سال حكومت پهلوي به روشني خود را نشان داد. در اينجا دشواريهاي حركت روحانيون از اين نظر مورد توجه قرار گرفت كه بتواند گوياي زمينه ناهموار حركتي باشد كه آنها در مسير مبارزه خود براي دستيابي به يك وحدت نظر پيمودند و سرانجام رهبري نهضت را به دست كسي دادند كه به تدريج خود به نمادي از وحدت در حركت علماي شيعه تبديل شد و اين چهره را حتي پيش از درگذشت آيت الله  بروجردي با مقاومت در برابر طلابي كه گاهي نسبت به نوع واكنش آيت الله  بروجردي در برابر حكومت معترض بودند، نشان داد. (۲۸) خبرگزاري فارس
* پاورقي ها درروزنامه موجوداست.

سياست
ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |