مرتضي بروجردي
شهرام اعظم آنقدر خوب، مخيل از مواجهه اش با پيكر زهرا كاظمي گفته است كه نخست وزير كانادايي را به وجد آورده. اما آيا راهي نيست كه براي آخرين بار ابتكار عمل را ايرانيان به دست بگيرند و مرگ زهرا كاظمي تمام و كمال بررسي شود و از آن سو هم فكري براي ماجراجويي هاي تكراري كانادايي ها انديشيده شود؟
پايان نوروز ۸۴ ، در فراز و نشيب هاي خبري معمول روزانه، پرونده خاك گرفته و تا حدودي پايان يافته زهرا كاظمي دوباره به رسانه ها كشيده شد و بهانه اين اتفاق هم چيزي نبود جز اظهارات مردي ۳۹ ساله كه خود را در هيبت اولين معاينه كننده خبرنگار ايراني الاصل كانادايي به رسانه هاي جهان معرفي كرده است؛كه از پيامدهاي اين اظهارات هم درخواست رسمي دولت كانادا بوده كه مي خواهد آنچه از جسد زهرا كاظمي باقي مانده است را بازپس گيرد و بر آن رأسا تحقيق كند كه ماوقع چه بوده است و چه بر او گذشته است.
اگر تير امسال هم برسد، بستگان زهرا كاظمي به بهانه دومين سالگرد فوت او گرد هم مي آيند. ديپلماسي ايران و كانادا هم دو سال است كه شعله اش با چراغ پرونده خبرنگار- عكاس آزاد متوفي آرام مي گيرد و هم آرامش از كف مي دهد و اين در حالي است كه آخرين لهيب اين پرونده به صورت جدي روابط دولتي دو كشور را به مخاطره انداخته است.
چنانچه گفته مي شود سفراي دو كشور پشت در اتاق هاي بالاترين مقام هاي اجرايي كشورهاي ميزبان مانده اند و البته آن كه حتي از دور هم دستي بر آتش داشته باشد، آسان مي تواند به ضرر ناشي از اين سكوت معنادار در رابطه دو كشور پي ببرد؛ آن هم در شرايطي كه اگر ايران تنها يك پرونده براي پي گيري در سطح بين المللي داشته باشد، برايش كافي است تا تمام هم و غم اش را مصروف آن كند. كه البته بيش از سالي گذشته است و پرونده هسته اي در يد و بيضاي حكومت چنان پرهزينه نشسته كه مي توان تقلاي وسعت ارتباطات خارجي ايران را در اين باره ديد و ارزيابي كرد.
از اين منظر هم حتي كانادا، بر پشت بام نشسته قاره جوان و يكي از نزديكان و هم پيمانان طرف اصلي دعواي هسته اي يعني ايالات متحده، با رابطه اي كمتر به چالش كشيده شده، بالقوه از ظرفيت هاي مناسب ديپلماسي مان بوده كه با اين پرونده و حواشي اش، ديگرگونه بالفعل شده و نتيجه دلخواه نداده است.
او چه كسي است؟
شهرام اعظم با چهره اي نه چندان متفاوت از عموم مردان ايراني كسي است كه همراه نامزد نوزده ساله اش از آگوست(مرداد) سال گذشته، جلاي وطن كرده و به اميد امان نامه گرفتن از اداره مهاجران كشوري ديگر، تاكنون در فنلاند و سوئد و آفريقاي جنوبي براي پناهندگي تلاش كرده است.
او پس از آزمايش شانس در سه قاره، آخرين بخت خود را در شمال قاره چهارم دنبال مي كند. اظهارات وي كه خود را پزشك بخش اورژانس بيمارستان بقية الله در شب انتقال زهرا كاظمي به آن جا معرفي كرده است، تهران را در شرايطي قرار داد كه پيش از آن با تدابير ويژه سران نظام از آن رهايي يافته بود؛ خلاصه اش اين كه شاه كليدي نشان داده شد كه در اذهان پي گيري كنندگان پرونده كاظمي در تمام دنيا شليك نهايي را مي كند و اما و اگرها را براي هميشه از «فرضيه قتل مشكوك» اين خبرنگار بردارد.
او در توضيحي كه به يك سايت اپوزيسيون جمهوري اسلامي ايران نوشته است تصريح كرده كه يك پزشك نظامي است و حضورش در بيمارستان بقيةالله تهران كه زير نظر سپاه پاسداران اداره مي شود، بدان جهت است.
نحوه مواجهه اعظم با مسئله و ادبياتش، البته به يادمان مي آورد اظهارات احمد بهبهاني را كه سالها قبل مدعي شده بود مداركي دارد كه نشان مي دهد ايران در انفجار لاكربي مؤثر بوده است. همو بود كه بعدها تيم كارشناسان آمريكايي مستحق مراجعه به روانپزشكش دانستند و از پس آن هم كسي ديگر كه او هم پناهندگي اش را در تركيه دنبال مي كرد و بعد از فروريختن برجهاي دوقلو ادعا داشت پاي ايران وسط است كه از او هم كارشناسان آمريكايي نتيجه اي جز آنچه براي بهبهاني خواسته بودند، نگرفتند.
اعظم در توضيحاتش چيز جديدي به آن معنا كه پيش از اين گفته نشده باشد و از فروض بررسي پرونده نبوده باشد نمي گويد و در عين حال اصراري كه بر وجود زخم ها و كبودي هاي بسيار بر تن زهرا كاظمي دارد قابل توجه است. حتي اين كه لباس هاي او بر اثر اين شكنجه ها پاره شده بود و نظاير آن. در حقيقت اينها چيزهايي نيست كه ذهن شنونده را از حقيقت نداشتنش بازدارد؛ اتفاقاً از آن دست است كه نخست وزير كشور كانادا از شنيدنش چنان به وجد مي آيد كه بدون بررسي موضوع و پي گيري اين كه آيا اصلاً شهرام اعظم نامي در تهران سابقه پزشكي دارد و آيا اصلاً اين سابقه پزشكي- اگر بوده- در بيمارستان مذكور بوده و گذشته از اينها آيا وي در روزهاي حادثه دكتر اورژانس اين مركز گسترده درماني ايران بوده است، تنها ساعاتي بعد از اظهارات اعظم طي اظهارات شديد اللحني از ايران مي خواهد كه در اين باره توضيح دهد و البته پيش از آن از جامعه بين المللي هم درخواست مي كند كه موضوع را از ايران «به صورت جدي» پي گيري كنند.
او همچنين ضمن دفاع از اظهارات اهانت آميز وزير امور خارجه كشورش نسبت به ايران و اتهامهاي مكرر وي به سران جمهوري اسلامي تصريح مي كند كه «به نظر من نكته مهم اين بود كه شهادت اين پزشك ايراني را داشته باشيم.» و البته چنين اظهار نظراتي آن هم تنها چند ساعت پس از اظهارات اعظم نشان از برنامه اي از پيش تعيين شده دارد كه در مسيرش و طبق زمان بندي اش در حال اجراست.
چه اين كه اگر پزشكي كانادايي هم به ايران بيايد و درخواست پناهندگي كند و بر سبيل اغراض هايي معلوم عليه هيأت حاكمه كانادايي شهادت بدهد، رفتار ايران نيز چنين مي تواند خلق الساعه و بي دقت، ديپلماسي آرام دو كشور را متشنج كند؟
استفان هاشمي كه تنها يادگار زندگي نافرجام زهرا كاظمي در سال هاي جواني اش و قبل از عزيمت اش به فرانسه است و چهره اي كاملاً ايراني دارد، اين روزها در شبكه خبري CNN و شبكه هاي ديگر خبري با صورتي از قبل گشوده تر، مدام خوشحالي اش را از پيدا شدن كسي كه «شاه كليد» پرونده مادر مي نامدش، ابراز مي كند،اما...
واكنش ايران
همزمان كه رسانه هاي كانادايي، از جمله روزنامه معتبر «تورنتواستار» پيشنهاد احضار سفيرشان را از ايران تكرار مي كنند و مدام با عطف به سخنان پزشك ايراني پناهنده شده بر قتل خبرنگار كاظمي اصرار مي كنند، دو تن از نمايندگان مجلس ششم قانون گذاري كشورمان كه اتفاقاً شديدترين اظهارات را در بدنه نظام درباره عوامل احتمالي اين مرگ داشته اند، به صورت واضح و آشكار، حضور فردي با مشخصات حقيقي و حقوقي شهرام اعظم را در پرونده اي كه ساعت به ساعت، آنها در بررسي اش حضور داشته اند را رد مي كنند مي گويند كه اعظم حتي در خيل كساني نبوده كه به گواهي آنان از جمع پرستار و پزشك براي اقامه شهادت و گواهي احوال زهرا كاظمي به نزدشان رفته اند.
اين از يك سو قابل توجه است؛ چرا كه براي مثال «محسن آرمين» نماينده مستعفي مجلس گذشته كه امروز مي گويد آن روزها از شهرام اعظم هيچ خبري و اثري نبوده، هموست كه قبل از اين در نطق پيش از دستورش در مجلس و در همان روزهاي گرم پرونده، برخي از مسئولان مرتبط با پرونده كاظمي را به شدت مورد انتقاد و اتهام قرار داد؛ از اين رو به نظر نمي رسد اين كه آن روز پي گيري اش براي اين پرونده در چشم كانادايي ها حتماً خوش آمده بوده امروز شهادت اش به قلابي بودن شاهد فعلي به چشمشان نيايد؛ با اين تفاوت كه دادخواهي آرمين در آن زمان حتماً هزينه هاي جانبي برايش داشت و اما شهرام اعظم در آغوش پناه كشوري ديگر ماجرايي- به اطمينان بايد گفت- نديده را چنين آب و تاب مي دهد و تعريف مي كند.
از سوي ديگر هم قابل توجه است رفتار واكنشي ايران كه البته كندي اش تعجب و اعتراض بسياري را برانگيخت. از حميدرضا آصفي روز سيزدهم فروردين خبري روي تلكس جمهوري اسلامي مخابره شد كه طي آن اظهارات شهرام اعظم كاملاً كذب خوانده شده بود.
آصفي اعلام كرد :طبق پي گيري هاي مقامات ايراني سابقه حضور چنين كسي در بيمارستان بقية الله وجود ندارد. سخنگوي وزارت خارجه ايران شهرام اعظم را در دسته افرادي دانست كه در صدر كلاهبرداري هستند و البته بعداً دغل كاري و سودجويي شان برملا مي شود.
همچنين مقامات امور پزشكي ايران هم كراراً حضور اين فرد در بيمارستان بقية الله را تكذيب كردند.
نتيجه اي كه در انتظار است
چنان كه گفته مي شود به سفير جديد كانادا كه به ايران آمده اما هنوز براي تقديم استوار نامه به وي وقتي داده نشده است زيرا وي پيش از آمدن به ايران اظهارات نا مناسبي در مورد پرونده زهرا كاظمي داشته كه خلاف وظايف يك سفير است. سفير ايران نيز كه از ديپلمات هاي سابقه دار و عناصر موثر وزارت امور خارجه ايران است هم هنوزتأييد دولت كاندا رابراي شروع ماموريت در يافت نكرده است تا به كشور آبشارها رود وبه دفتر عاليجنابان كانادا فراخوانده شود.
ظاهرا ريشه اقدامات تلافي جويانه پروتكلي و تشريفاتي در بحران به وجود آمده بر اثر مرگ زهرا كاظمي است.
استفان هاشمي كه تنها يادگار زندگي نافرجام زهرا كاظمي در سال هاي جواني اش و قبل از عزيمت اش به فرانسه است و چهره اي كاملاً ايراني دارد، اين روزها در شبكه خبري CNN و شبكه هاي ديگر خبري با صورتي از قبل گشوده تر، مدام خوشحالي اش را از پيدا شدن كسي كه «شاه كليد» پرونده مادر مي نامدش، ابراز مي كند.
استفان يا همان كه بر او سلمان نام گذارده بودند از تكاپوي وكلاي كانادايي پرونده مادرش خبر مي دهد و نام كاظمي با نام كوچك زيبا به جاي زهرا، بيشتر از قبل در خبرهايي كه مجريان اين شبكه ها مي خوانند شنيده مي شود. آنها دوباره بر گزارشي كه به برخورد جسم سخت با سر متوفي تأكيد مي كرد و البته گزارش رسمي دولت جمهوري اسلامي ايران بود، تأكيد مي كنند و در اين ميان چيزي كه كمتر به آن توجه مي شود تلقي ذهن مخاطبان ايراني و غير ايراني پرونده در سراسر دنياست كه چه مي شد اگر اين روزها از حقوق دانان و وكلاي وجيهه ايراني، جمعي گرد هم مي آمدند تا ماجرا را به دقت بررسي كنند كه هم التيامي سودمند بر زخم هنوز ناسور مرگ زهرا كاظمي بينديشند و هم از اين سو روشن كنند چقدر از آغاز تا به امروز گردانندگان كاناداي بزرگ در اظهاراتشان پاي از گليم ادب ديپلماتيك فراتر گذاشته اند و بي آن كه شاهدي داشته باشند و مدركي، بارها خود مسير اقامه دعوا عليه خودشان را فراخ كرده اند و مكرر هم به اين بهانه آزادي را در ايران محدود و محصور به دنيا گزارش كرده اند.
آيا اين تدبير كردن و ابتكار عمل به دست گرفتن به اين كه مسير ابهامات پرونده باز بماند و هر روز غائله اي جديد آفريده شود، نمي ارزد؟