يكشنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۳۸۴ - - ۳۶۹۲
نگاهي به وضعيت ناامني در پلهاي عابر پياده
معابر جرم زا
001365.jpg
قانونگذار بايد به قاضي اين اجازه را بدهد كه قاضي متهم را به عنوان مثال به 7 ماه فعاليت عام المنفعه براي شهرداري محكوم كند ، يعني متهم متناسب با عملي كه انجام داده است  مجازات شود
ساناز اله بداشتي
ياد گرفته بود براي عبور از خيابان و بزرگراه بايد از خط يا پل عابر پياده بگذرد. پله ها را يكي به يكي بالا رفت، راهرويي بي انتها مقابلش سبز شد، مكث كرد، اما قدم به آن گذاشت. تونل سياه قدم به قدم تاريك تر شد. 18، 19، 20 و ... قدم هايش را مي شمرد.
چيزي به كمرش خورد، پسر جوان لبه تيز چاقو را پشت مانتويش نگه داشته بود. جيغ كشيد. 20 قدم كه چيزي نيست به زمين نزديك است! اما نه جوابي آمد و نه كمكي!
فرياد زد، اما انگار ديگران خيابان ها و بزرگراه ها را به گونه اي ديگر طي مي كنند. پولها را دودستي تقديم كرد!
حالا او هم ياد گرفته براي گذر از بزرگراه ها، مكان هاي پررفت و آمد را انتخاب كند، نه پلهاي عابر پياده كه مبادا بار ديگر كسي زندگي اش را تقاضا كند.مستطيل هاي بزرگ رنگي كه روي پلهاي عابر پياده نصب شدند و تصاوير خوش آب و رنگ تبليغاتي را روي خود حك كردند، قرار است در كنار وظيفه اطلاع رساني و كار تبليغات، نقش زيباسازي فضاي شهر را نيز ايفا كنند، اما اين بازيگران زيباي شهر بدون آنكه بخواهند، اولين حقوق اساسي انسان را زير پا گذاشته و امنيت معابر عمومي (پلهاي عابر پياده) را از بين مي برند.
تابلوهاي تبليغاتي، نماد حقوق شهروندي
مهندس مهرداد هاشم زاده، عضو هيات مديره جامعه مهندسان معمار ايران كه طراحي شهر و تابلوهاي تبليغاتي را تابع نظم و انضباط نمي داند، مي گويد: اصولا همه تابلوهاي تبليغاتي كه سراسر شهر نصب شده اند، بايد بر اساس مقررات معيني كه تابع حقوق شهروندي است، ساخته و نصب شوند.به عقيده او اين تابلوها نه تنها نبايد فضاي تاريك و ناامن را ايجاد كنند، بلكه علاوه بر آن بايد با طراحي كه شرايط راننده و عابر را در نظر مي گيرد، ساخته شوند.البته در مورد وضعيت پلهاي عابر پياده تاكنون در ايران مطالعه فراگيري انجام نشده است، اما در نظر گرفتن شرايط شهر در طراحي اصولي است كه معمار در اجراي كارهاي تبليغاتي بايد در نظر بگيرد.
آخرين جمله هاشم زاده، حكايت از آن دارد كه سلايق و ابتكار طراح در اجراي تابلوها نقش بيشتري دارد تا در نظر گرفتن فضاي شهر.هنوز دو ساعتي به ظهر مانده بود كه كلاسش تمام شد و به سمت خانه حركت كرد. نزديك پل عابر پياده، خيابان ستارخان از تاكسي پياده شد. با اينكه خسته بود، اما طبق عادت هميشه وارد پل شد. دو مرد قوي هيكل از روبه رو به سمتش مي آمدند. توجهي نكرد، حتما آنها هم عابراني بودند كه بايد به سمت ديگر خيابان مي رفتند. عابر بودند، اما نه براي گذر از كنار دختر جوان. به سمت او حمله كردند و آزارش دادند. هرچه فرياد زد كسي به كمكش نيامد. يك لحظه از ميان دستان آنها جدا شد. راه فراري نداشت، چپ و راست را نگاه كرد و در يك لحظه از روي پل پايين پريد.دختر جوان، بر اثر سقوط از پل عابر پياده جان سپرد.برخي مردان عابر هم از گذرگاه گذشتند، بدون آنكه خمي بر ابرو آورند.جمعيت شهر رو به افزايش است. بزرگراه ها و خيابان هاي جديد احداث مي شود و روبان هاي سفيد و قرمز و سبز چيده مي شوند. خدمات شهري تلاش مي كند و سازه هاي فلزي را با پايه هاي بلند بر فراز خيابان هاي احداث شده مي گذارد. فرهنگ ترافيك به عبور از آن پلها تاكيد مي كند، اما عابران پياده دقايق طولاني را كنار خيابان و بزرگراه مي ايستند كه هجوم خودروها كم شود و دوان دوان عرض خيابان را طي كنند.دقيقه اي صبر در كنار خيابان بهتر از آن است كه سرنگ چند بار استفاده شده و رها شده در ميان تونل عابر پياده و پتوي كثيف كارتن خوابي روح را آزار دهد.دقيقه اي صبر ، بهتر از آن است كه مردي با تيزي مال و جانت را تهديد كند.زمان در گذر است و تكنولوژي در خدمت انسان براي زندگي بهتر ، اما بهره گيري از آن براي ايجاد محيط امن و آرام ، مهمترين وظيفه برنامه ريزان توسعه و مديريت شهري است.
چگونه مزاحمان را مجازات كنيم
حالا مي توان تصور كرد كه تونل هاي تاريك عابر پياده در كنار وضعيت رواني و اقتصادي فرد چه شرايطي را ايجاد مي كند. همانطور كه دكتر عباس زراعت ، جرم شناس نيز تاكيد مي كند: در مورد جرايمي كه در پلهاي عابر پياده اتفاق مي افتد ، به غير از عوامل فردي ، رواني و اقتصادي مكان وقوع جرم نيز دخالت دارد كه مهمترين مشخصه آن ، موقعيت جغرافيايي و سطح دسترسي عموم به آن است.وي از بي توجهي مهندسان شهرسازي به علم جرم شناسي در احداث شهرها و شهرك ها گلايه مي كند و مي گويد: ساخت هر شهر و شهركي مشاوره جزايي را مي طلبد كه محل نصب علائم هشداردهنده محل دسترسي ساكنان به نيروهاي امنيتي و محل استقرار پليس را شناسايي كند.
زراعت در كنار اين عوامل نقش بزه ديده در ارتكاب جرم را نيز تشريح مي كند: قرباني جرم ، خود در وقوع جرم نقش دارد ، چون فرد بايد شرايط را براي عملي شدن نقشه بزهكار فراهم نكند. عبور از فضاي تاريك و خلوت شرايط را براي وقوع جرم تسهيل مي كند.به اعتقاد وي ، در پلهاي عابر پياده بايد فضايي براي دسترسي عابران به نيروهاي امنيتي و پليسي ايجاد شود.اين جرم شناس نبود مجازات متناسب با اينگونه جرايم را يكي از دلايل شيوع اين جرايم مي داند و ادامه مي دهد: قانونگذار بايد به قاضي اين اجازه را بدهد كه قاضي متهم را به عنوان مثال به 7 ماه فعاليت عام المنفعه براي شهرداري محكوم كند ، يعني بر اساس آن متهم متناسب با عملي كه انجام داده است ، مجازات شود.به عقيده او نمي توان مجازات حبس يا شلاق را براي جرايمي كه در معابر اتفاق مي افتد استفاده كرد ، زيرا مجازات هاي جايگزين بازگشت به جرم را كاهش مي دهد و در اينگونه جرايم موثر خواهد بود.
اگر عمل مجرمانه باشد
با اينكه تاثير مكان در وقوع جرم يكي از عوامل اصلي در عمل مجرمانه خوانده شد ، اما دكتر محمود آخوندي معتقد است: جرم هرجا كه واقع شود و خصيصه كيفري داشته باشد ، مشمول مجازات مي شود و تاثير مكان هاي عمومي در جرم يا اجراي مجازات مهم نيست.
اما با اين حال او توصيه مي كند: پيشگيري مقدم بر برخورد است. ايجاد فضاي مناسب براي گذر از معابر و از بين بردن شرايط وقوع جرم اولويت بر آن دارد كه قانونگذار مجازات را تشديد كند و با موضوع برخورد كند.
اين حقوقدان در مورد مجازات مجرمان مي گويد: پس از آنكه قاضي متهم را مجرم شناخت ، مي تواند متوليان خدمات شهرداري را نيز به عنوان متخلفان از قوانين بشناسد.حالا تكنولوژي در خدمت شهروندان است و پلهاي عابر پياده قرار است برقي شود با چراغ هاي زرد و سفيد نوراني شود كه شايد بار ديگر ياد بگيريم براي گذر از معابر عمومي بايد از پلهاي عابر پياده عبور كرد!
شايد اينجا نيز عدم استفاده از قانون مسئوليت مدني موجب شده تا كسي در قبال سازه هاي جزم زا نظير پلهاي عابر پياده كه در تابلوهاي تبليغاتي گم شده اند ، پاسخگو نباشد.

مراقب بلندي ها باشيد!
پرواز به قيمت سقوطي مرگبار
001380.jpg
آخر همين راهرو باريك، مستطيل شيشه اي روي در آن روشن بود. يعني او آماده پذيرايي بود.
پسرك مي خواست به اوج برود، به آسمان ها، پس فرصت را غنيمت شمرد. ميزبان را سلامي داد و وارد شد. محل پذيرايي چارديواري كوچكي بود به اندازه 5 4 نفر ايستاده. هيچ ميهمان ديگري نبود و همين ميهماني رفتن به بالا و بالاتر را هيجان انگيزتر مي كرد.
يك آينه پذيرا و ميزبان اين چارديواري بود. رديفي در ديوار سمت راست آغازگر اين جشن سوداگرانه بود. رديفي از كليدهاي چراغدار.
هر كدام را كه مي زدي عددي روي كليد روشن مي شد و بدين ترتيب معلوم مي شد كه تو به اوج رفته اي و بالا و بالاتر مي روي!
پسرك مي خواست به اوج برود، ولي نه به يكباره! پله، پله. پس، از نخستين كليد شروع كرد. هر كدام را مي زد مي دانست كه در اين بزم كوچك سفري به بالاترها خواهد داشت.
به نخستين مقصد كه رسيد، دوباره همان در شيشه اي را باز كرد. نگاهي انداخت و دوباره منتظر شد.
مي دانست ديگر دست مادرش در اين بالا بالاها به او نمي رسد. او اينك گريخته بود!
در را بست و منتظر ماند. در كشويي ديگري بسته شد. همه چيز آماده ادامه اين بزم تنهايي بود. فشاري از پايين همه رگ و پوست پسرك را فشرد. فشاري مثل پريدن و كنده شدن هواپيما از زمين، مثل همان دفعه اي كه او با پدر و مادرش سوار هواپيما شده بود تا به مسافرت برود. طولي نكشيد كه دوباره با فشاري مشابه متوقف شد. در كشويي كنار رفت. پسرك در شيشه اي را گشود و نگاهي به اين بالاتر انداخت. اينجا كه ديگر مادرش عمرا بتواند به او برسد!
هورايي كشيد و دوباره در را بست تا با بسته شدن در كشويي به اوج رفتن را ادامه دهد. حالا او به آخرين نقطه مسير رسيده بود. عدد روي كليد قرمز شده بود. جانمي جان، اينجا آخرين بالايي است كه مي شد آمد.
هيجان همه وجودش را فرا گرفته بود. اينجا بالاترين نقطه اي است كه مي شد بيايم؛ بالاترين طبقه ساختمان. همه جا را مي شود از همين جا ديد.
بالاخره اين شادي سرباز كرده بود، پسرك بالا و پايين مي پريد. خوشحال و سرمست از بزم تنهايي خود، كليدهاي رديف سمت راست را دوباره يكي يكي زد. لذت  هر بار فرود آمدن او را به تكاپو واداشته بود. حالا او هم مي پريد و مي پريد... هورا دارم پايين مي آيم...
هر ضربه او را به آخر كار نزديك و نزديكتر مي كرد. مي پريد و مي پريد و حواسش نبود كه زير پايش مثل بالا رفتن نيست. كمي ديگر به پايان اين تجربه خوشايند مانده بود. اگر اينجا مي  ايستد كافي بود يك بار ديگر اين چارديواري تكان بخورد و پسرك را به طبقه اول ساختمان بيمارستان برساند، اما هوراهاي پسرك به زوزه اي تبديل شد و همه فضا را پر كرد. اين صداي هورا نبود كه پيچيد. جيغ پسرك بود. او از كف چارديواري به پايين پرت شده بود.
كليد قرمز بعدي، طبقه اول را نشان مي داد، پسرك فرصتي نداشت تا بفهمد كه بايد چه كند، چارديواري بايد در طبقه بعدي متوقف مي شد و با همه وزن و فشارش روي پسرك فرود آمد...!
اين بار جيغ مادرش بود كه همه فضاي ساختمان بيمارستان را پر مي كرد. پسرك از كف آسانسور به پايين پرتاب شده و بعد آسانسور روي او كوبيده شده بود.
ايسنا چندي قبل گزارش داد كه بازي مسعود 12 ساله با آسانسور درمانگاه امام سجاد (ع) شهرستان كازرون استان فارس به قيمت جان او تمام شده است.
در گزارش اين خبرگزاري به ماجراي مادر و پسري اشاره شده بود كه براي درمان مادر به درمانگاه امام سجاد (ع) رفته بودند و در پي بازي مسعود با آسانسور حادثه مرگ پسربچه رقم خورده بود.
از آن روز كه انسان پريدن پرندگان و به اوج رفتن آنها را ديد، روياي پرواز يك لحظه رهايش نكرد. حتي وقتي از بلنداي يك نقطه به گستره پيش رويش مي نگريست.
مريم نيز يكي از آن آدمهايي بود كه در 5 سالگي به گنجشك هاي حياط خلوت پشت خانه حسودي مي كرد. آنها مي آمدند روي بالكن خانه آنها، ورجه وورجه مي كردند و همين كه مريم مي خواست خود را به آنها برساند مي پريدند و مي رفتند.
هر بار كه او به نزديكي گنجشك ها مي رسيد در بسته بود و از حضور وي به يكباره همه آنها مي ترسيدند و مي پريدند.
چند شب پيش وقتي هوا دم كرده بود و هنوز پدر مريم دستي به كولر نكشيده بود، مادر در بالكن را باز كرد تا هوا عوض شود. گنجشك ها آمده بودند آنجا «قايم باشك» بازي كنند يا شايد لي لي مي كردند.
مريم ديد از اين بهتر نمي شود، با تمام توان دويد. با خود گفت اين بار مي دانم چه كنم. مگر من از اين فسقلي ها چه چيزي كمتر دارم؟ با سرعت دويد. مثل همان موقع كه با هواپيماي پدرش به آسمان پريده بود. پدرش ابتدا هواپيما را جايي نگاه داشته بود، سپس به سرعت حركت كرده بود و بعد پريده بود. طفلك مريم نمي دانست آن هواپيما بوده، نه انساني در آرزوي پريدن. سرعت مريم تندتر شد، تندتر از هر واكنشي كه مادرش بتواند نشان دهد. گنجشك ها از ترس اين سرعت او ترسيدند، پريدند و در كمال ناباوري ديدند كه مريم نيز پريد. آنها بال زدند، ولي دخترك بالي نداشت و سنگيني اش فرصت نداد تا تكان تكان هاي دستش هم به او كمك كند.
مريم با سقوط از بالكن طبقه پنجم به حياط خلوت خانه راهي بيمارستان شد، اما ديگر براي ادامه اين تجربه و بازگويي دستاوردهايش دير شده بود! 
كارشناس دبيرخانه خانه سالم درباره علل مرگ ها به محيط سلامت در خانواده ها اشاره كرده و تاكيد مي كند مردم، 47 درصد بر اثر بيماري قلبي جان مي سپارند، 12 درصد بر اثر سرطان ها و 5/17 درصد بر اثر حوادث مختلف.
اما جالبتر از آن دكتر فرشاد، مدير كل سلامت محيط كار وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي است كه مي گويد 22 درصد از همين حوادث كشور به دليل سقوط روي داده است.
بر اساس يافته هاي آماري اين مرجع، سالانه در كشور 2 هزار سقوط منجر به مرگ به وقوع مي پيوندد. اين آمارها حكايت از آن دارد كه همه ساله دست كم 300 هزار نفر ديگر در پي سقوط راهي بيمارستان شده اند وصدمات جسمي ديده اند. يافته هايي كه وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي درباره سقوط به آن اشاره دارد مي گويد: 54 درصد از اين حوادث ناشي از سقوط در محيط و محل زندگي افراد روي داده است. اما در همين آمارها نيز 18 درصد از سوانح منجر به سقوط به دليل بازي در محيط نامناسب روي داده است.
اين سوداي بشر مدتهاست كه شكل مقدسي به خود گرفته است. بشر اما فراموش كرده اين جسم او نيست كه مي تواند به آسمان ها پرواز كند بدون آنكه سقوط كند، بلكه خصوصيت نهفته درون اوست كه به راحتي به پرواز در مي آيد. همين سوداگري و غفلت سبب شده تا بي مبالاتي كند و هر بار به اميد به عرش رفتن به ارتفاعي بالاتر از زمين بپرد، ولي دوام نياورد و سنگيني اش او را به سقوط وا دارد.
گاهي از پله ها، گاهي با آسانسور، گاهي از بلندي يك كوه و گاهي با همين هواپيما و كايت و...
بله همه افراد بشر از ياد برده اند كه فقط روحشان به پرواز درمي آيد بي آنكه كه سقوط كند يا آسيبي از سقوط ببيند!
گاهي هيچكدام از ما نه وسوسه پرواز داريم و نه سودايي براي تجربه اش. اتفاقا خيلي هم از ارتفاع و سقوط مي ترسيم.
گاهي حتي شغل ما هم برخلاف انتظار و توقع ماست. يعني نمي خواهيم متصدي جايي باشيم كه مرتبا امكان سقوط آن وجود دارد.
حالا نه وسوسه پرواز بود و نه سوداي يك بازي هيجان انگيز. كارگري 30 ساله بود كه بايد مراقب رفت و آمد در آسانسور يك برج مي بود؛ برجي در يكي از پرآوازه ترين منطقه هاي پايتخت. جردن و در آسانسور ساختماني كه دفتر توريستي ترين منطقه ايران مستقر است.
اين آسانسور برج امير پرويز در سه ماهه گذشته سه نفر كشته و يك نفر قطع نخاعي داشته است. سقوط آزاد آسانسور ديگر با شيطنت هاي بچگانه فرق دارد...

ابهام
تجديد نظر در قتل بي نقشه
عروس 20ساله عنوان آشناي صفحات حوادث در 4۵، سال اخير است.
لقبي كه به كبري رحمانپور در سن۲۰سالگي داده شد در پي وقوع يك جنايت تلخ در شمال تهران به ذهن خبرنگار يكي از رسانه ها رسيد. كبري كه يك سال پيش از آن جنايت و در پي يك خواستگاري، روياي سفيد پوش شدن درخانه مردي كه 35سال از او بزرگتر بود را پروراند، عملا با موقعيتي كه در اين يك سال او را احاطه كرد نگونبخت شد.
براساس دفاعيات كبري در شعبه 1608 مجتمع امور جنايي سابق و باتوجه به آنچه در اين سالها بر زبان ها نقل شده است، كبري در حالي كه از وضع زندگي خود در شهر ري ناراضي بود، براي فردايي بهتر رهسپار خانه مردي شد كه با 55سال سن عملا جاي پدر او را داشت.
وقتي قرار به انعقاد عقد نكاح شد خواستگار كبري بهانه آورد كه چون همسر اولش در آلمان مستقر است دسترسي به او براي جلب رضايت سخت است بنابراين آنها وارد زندگي شوند تا بعد. به همين دليل خطبه عقد كبري و شوهرش عليرضا پشت يك جلد كلا م الله مجيد نوشته شد و هيچ جا به ثبت نرسيد.
اين وضع تا يك سال بعد از آن نيز ادامه يافت و در اين ميان باعث تغيير رفتارهاي بسياري شد.
كبري مدعي است كه او را در خانه عليرضاگلي صدا مي كرده اند و به او تاكيد مي كردند كه عروس خانواده نيست بلكه كلفت خانواده است. سرانجام روز 15آبان 1378 و در پي اعلام عليرضا به كبري مبني بر اينكه ديگر به خانه اش باز گردد، كبري تاب نياورد و براي حفظ آبرو دوباره به خانه عليرضا واقع در نياوران بازگشت. اين عمل سبب شد تا با مادر شوهرش درگير شود و چاقويي كه در دست او بود را بقاپد و سپس او را به قتل برساند.
اين اتفاق حدود يك سال و چند ماه بعد در دادگاه امورجنايي تهران مورد رسيدگي قرار گرفت. پرونده كبري در حالي رسيدگي شد كه هيچ كس نپرسيد چرا اين دختر عقدنامه اي براي ازدواجش ندارد و هيچ كس نگفت اگر كبري عقدش به ثبت رسيده بود شايد با طمانينه و حوصله بيشتري رفتار مي كرد. به هر حال با كبري نظير كسي برخورد شد كه از قبل براي قتل ديگري نقشه مي كشد و سپس او را مي كشد. كبري در دفاع از خود مدعي بود كه در آن لحظه يك آن دچار جنون شده و با به خاطر آوردن لحظات تلخ زندگي خود شروع به وارد كردن ضربات چاقو با چاقويي كه مادرشوهرش به سمت او برده كرده است.
اما تنها كبري نيست كه چنين موقعيتي را متحمل مي شود در بسياري از نزاع ها كه افراد صرفا عصباني هستند و گاهي همديگر را هول مي دهند يك لحظه و به سبب عدم تعادل، فرد به زمين مي افتد و به دليل اصابت سرش به جسم سخت (نظير جدول خيابان) جان مي سپارد و بازهم قتل عمدي محسوب مي شود.
حقوقدانان و جرمشناسان معتقدند بين  قتل هاي دفعه الواحده و قتل هاي با طرح و نقشه قبلي بايد تفاوت قائل شد و با مرتكبان نيز به گونه اي متفاوت برخورد شود.
اما در ماده۲۰۶ قانون مجازات اسلامي چنين وضعي وجود ندارد. در اين ماده آمده است:قتل در موارد زير قتل عمدي است: الف) مواردي كه قاتل با انجام كاري قصد كشتن شخص معين يا فرد يا افرادي غير معين از يك جمع را دارد خواه آن كار نوعا كشنده باشد خواه نباشد ولي در عمل سبب قتل شود.ب) مواردي كه قاتل عمدا كاري را انجام دهد كه نوعا كشنده باشد، هرچند قصد كشتن شخص را نداشته باشد.ج)مواردي كه قاتل قصد كشتن ندارد و كاري را كه انجام مي دهد نوعا كشنده نيست ولي نسبت به طرف بر اثر بيماري يا پيري يا ناتواني يا كودكي و امثال آنها نوعا كشنده باشد و قاتل نيز به آن آگاه باشد.
با اين وصف به نظر مي رسد در اين باره قانون مجازات اسلامي هم بدرستي قتل عمدي را تعريف نكرده است و هم تفاوتي ميان قتل با آگاهي و قتل بدون آگاهي قائل نشده است كه نكات زير در اين باره براي اصلاح يا تجديدنظر به ذهن مي رسد.
۱) به نظر مي رسد باتوجه به سه بند تصريح شده در ماده 206 هيچ گونه تعريفي از قتلي كه آگاهي و قصد قبلي در آن نبوده نشده است. بنابراين قانون مجازات اسلامي عملا همه نوع اقدام منجر به مرگي را قتل عمدي محسوب كرده است. به عبارتي يعني قانون اخير، قتل با قصد و قتل بي قصد را عملا در يك رديف و زير يك عنوان قرار داده است.
۲) برخلاف آنچه در بندج ماده ياد شده آمده است حالت ديگري را براي مفهوم مخالف اين بند در نظر نگرفته است. يعني اگر قاتل قصد كشتن ندارد و كاري انجام مي دهد كه نوعا كشنده نيست ولي نسبت به طرف بر اثر بيماري يا پيري يا ناتواني يا كودكي و امثال آنها نوعا كشنده باشد و قاتل نيز به آن آگاه نباشد.
۳) در ماده 204 قانون مجازات اسلامي آمده قتل نفس بر سه نوع است، عمد، شبه عمد و خطا اما در عملي كه منجر به قتل مي شود، نه انگيزه در قتل دخالت دارد و نه نقشه قبلي، داخل در تعاريف سه گانه فوق نيست.
با اين وصف به نظر مي رسد كه بتوان بحث در اين باره را براي بهبود يا تصحيح ماده اخير مطرح كرد و با استفاده از نظر استادان جزا و فقها در اين باره تصميم گرفت زيرا اگر كسي بدون قصد و نقشه قبلي و صرفا براساس يك عمل خشن موجب قتل ديگري مي شود و در همين حال اگر كسي با قصد و نقشه قبلي موجب قتل فردي  شود و هر دو به يك مجازات برسند، از انصاف و عدالت به دور است و اين موضوع با اصل تناسب جرم و مجازات حقوق نيز معارض است.

از همه جا
آسانسورها در كمين ما
وقوع 898 مورد حادثه آسانسور در سال 82 بيش از 23 درصد حوادث سال موردنظر را به خود اختصاص داده است.
در اين حوادث 29 نفر مصدوم شدند و 5 نفر ديگر جان سپردند. اين حوادث سبب شد 23 ميليون و 540هزار ريال خسارت وارد شود.اما جالبتر آنكه تمامي فوت شدگان حوادث آسانسور طبق آمار سازمان آتش نشاني همه مرد بوده  اند و البته در سال 82.
اين نقدترين آمار موجود درباره حوادث آسانسور است كه خبرگزاري ايسنا در پي جان سپردن يك جوان سرويس كار آسانسور در خيابان نواب به آن اشاره كرده است.
بررسي اخبار حوادث تهران نشان مي دهد كه دست كم بين 5 تا۷فقره خرابي آسانسور و به دام افتادن وخسارت در پايتخت روي مي دهد. اين وضع حتي مديران ارشد و سران كشور را هم شامل مي شود. خبرگزاري مهر در هفته سلامت گزارش داد كه غلامعلي حداد عادل در پي عيادت از جانبازان مستقردر بيمارستان سينا در آسانسور اين ساختمان گرفتار شد. گزارش مهر حكايت از آن دارد كه بيش از حد سوار شدن به آسانسور سبب شد تا در طبقه دوم، اين وسيله متوقف و تا رسيدن نيروهاي متخصص حاضران در آن زنداني شوند.
اما بازهم وقايع مشابهي هست كه نشان مي دهد آسانسورها تا چه ميزان در كمين همه ما نشسته اند. خبرگزاري فارس 27 مرداد 83 در اين باره به ماجراي زنداني شدن نمايندگان مجلس شوراي اسلامي در آسانسور ساختمان اداري مجلس اشاره كرده است. خوشبختانه هنوز آسانسور نظير هواپيما به جمع قرباني گيرندگان از مسئولان ما نپرداخته اما دست كم همه هفته تعدادي بر اثر خرابي اين وسيله يا دچار ترس و واهمه مي شوند يا مصدوم. عده اي هم جان خود را از دست مي دهند و داده اند.
يعقوب حق گو، عضو هيات مديره انجمن آسانسور و پله برقي ايران چندي قبل در گفت وگو با خبرگزاري اعلام كرده است كه باتوجه به پتانسيل هاي موجود، ايران توان تبديل شدن به قطب توليد آسانسور منطقه را دارد.
حال آنكه در تهران و شهرهاي ديگر كشور كه تجميع و بلند مرتبه سازي باب شده و استفاده از آسانسور لازم است بايد توجه داشت كه حوادثي از اين دست ناشي از چه پتانسيل ها و نواقصي است.
براي مثال سقوط در چاهك آسانسور شايع ترين حادثه ناشي از آسانسوراست. چندي قبل در همين محله  ما آسانسور يك ساختمان به كل در چاهك آن سقوط كرد و جان مامور آن را گرفت.
سازمان آتش نشاني در اين باره هشدار داده و تاكيد دارد كه همه بايد درباره آسانسور و فعاليت آن اطلاعاتي داشته باشند.
براساس استانداردهاي موردنظر سازمان آتش نشاني، چاه آسانسور دهليزي است عمودي در ساختمان كه ابعاد آن مطابق با ظرفيت، نوع در، سرعت و... طراحي مي شود.ديوارهاي چاه آسانسور بايد بدون شكاف باشند. تنها جاهاي بازمجاز، درهاي طبقات، دريچه بازديد و سوراخ هاي محل عبور سيم بكسل ها و كابل برق و فرمان است.
طبق اين استاندارد ديوارهاي جانبي و سقف چاه آسانسور بايد مقاومت مكانيكي كافي براي عملكرد ترمز ايمني داشته باشد و ديوارها و تيغه هاي پوشانده چاه آسانسور بايد از مصالح مقاوم در برابر آتش ساخته شوند و در اثر حرارت، گاز و دود خطرناك از آنها متصاعد نشود.
نصب هرگونه لوله، سيم وتجهيزات ديگر در چاه آسانسور به جز سيم كشي سيستم روشنايي چاه و كابل هاي برق مخصوص آسانسور داخل چاه آسانسور ممنوع است.
براساس اين استاندارد دو عدد لامپ در فاصله۵متري از بالاترين و پايين ترين نقطه چاه و مابقي به فواصل 7 متر با قابليت روشن و خاموش شدن و حفاظ نصب شود.

آرمانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
جهانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
زيبـاشـهر
شهر آرا
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  زيبـاشـهر  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |